واضح آرشیو وب فارسی:فارس: کتاب «لطیفههای اسلامی» برای لبخند روزهداران
عبادتی که میشود آن را خورد!
کتاب لطیفههای اسلامی، گزیدهای از جذابترین و شیرینترین لطیفهها و طنزنوشتههای فرهنگ و تمدن اسلامی است و بخشی از آن به لطیفههایی درباره ماه مبارک رمضان اختصاص دارد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، کتاب «لطیفههای اسلامی» کتابی قابل توجه به قلم یک روحانی دست به قلم یعنی حجت الاسلام مهدی مسائلی است. این کتاب گزیدهای از جذابترین و شیرینترین لطیفهها و طنز نوشتههای فرهنگ و تمدن اسلامی است که با رجوع به کُتب و منابع گوناگون فرهنگ و ادب اسلامی گردآوری و در سه فصل تنظیم شده است و فصل سوم آن به طنزهای مرتبط با آموزهای دینی اختصاص دارد. یکی از پر بسامدترین موضوعاتی که در این کتاب لطیفهها را به خود اختصاص داده است موضوع ماه مبارک رمضان و روزهداری است که در ادامه چند مورد از این لطیفهها میآید: 1. مردی صحرانشین از علماء شنیده بود که ثواب روزهی روز عرفه معادل یک سال است. پس روز عرفه تا ظهر روزه گرفت و سپس افطار کرد و چون ماه رمضان شد، دیگر روزه نگرفت. به او گفتند: چرا روزه نمیگیری؟ گفت: من نصفِ روز عرفه را روزه گرفتم که معادل روزه گرفتن شش ماه اول سال است و ماه رمضان هم داخل در آن شش ماه اول بود. 2. فردی را دیدند که در ماه رمضان میوه میخورد. به او گفتند: این چه کاری است که میکنی!؟ او گفت: شنیدهام که خدای تعالی فرمود: کُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ ؛ یعنی همین که میوه رسید بخورید. چون «کُلُوا» فعل امر است و امر هم نشان از وجوب انجام آن است، ترسیدم که اگر پیش از افطار بمیرم و میوه نخورده باشم، گناهکار شوم! 3. مردی، خرش مریض شده بود، نذر کرد اگر خوب شود سه روز روزه بگیرد، نذر را عمل کرد و حال خر قدری بهتر شد، اما دیری نگذشت که خرش مُرد. دلش سخت شکست و آنقدر رنجید که سرش را سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا! با من بازی کردی، من مرد نیستم اگر به جای این سه روز که روزه گرفتم، در ماه رمضان شش روز روزه خواری نکنم! **اگر خشنود نبود سال دیگر باز نمیگشت! 4. عدهای در مورد شخصی تحقیق میکردند، از فردی که او را میشناخت، پرسیدند: آیا فلانی نماز میخواند؟ آن شخص گفت: من روزه خوردنش را دیدهام، اما راستش را بخواهید نماز خواندنش را ندیدهام. 5. زاهدی در مجلسی میگفت: آیا ماه رمضان از ما خشنود بود و رفت یا نه؟ مرد شوخ طبعی در آنجا حاضر بود، گفت: بله، قطعاً خشنود رفته است. زاهد گفت: از کجا این حرف را میزنی؟ گفت: از آنجا که اگر از ما ناراضی بود سال بعد دیگر نمیآمد. 6. مىگویند کسى روزه نمىگرفت، ولى سحرى مىخورد، گفتند: تو که روزه نمىگیرى چرا سحرى مىخورى؟ گفت: نماز که نمیخوانم، روزه هم که نمىگیرم، اگر سحرى هم نخورم که دیگر کافر مطلق مىشوم. **عبادتی که میشود آن را خورد! 7. گبرى مسلمان شد، اما روزه گرفتن براى او خیلى سنگین بود؛ لذا داخل سرداب منزلش شد و روزهی خود را افطار کرد. مشغول غذا خوردن بود که فرزندش صداى او را حس کرد و گفت: کیست؟ پدرش در جواب گفت: پدر بدبخت تو است که دارد نان خودش را میخورد و از مردم میترسد. 8. روزى در حضور ناصرالدین شاه در مورد انواع عبادات گفتوگو مىشد و هرکس از محسنات و خوبیهای عبادتى سخن مىگفت؛ وقتى نوبت به کریم شیرهاى رسید، او گفت: قربان! بنده روزه را بیشتر دوست دارم. ناصرالدین شاه پرسید: چرا؟ گفت: براى این که روزه را مىتوان خورد، ولى سایر عبادات را نمىشود خورد. 9. به شخصی که روزه نمیگرفت، گفته شد چرا روزه نمیگیری!؟ در جواب گفت: به دلیل خود قرآن که فرمود: اگر مسافر بودید، روزه نگیرید ؛ و من هم در دنیا مسافر هستم و نمیتوانم برای همیشه بمانم. انتهای پیام/و
93/04/18 - 10:27
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]