واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
گذر از «حسینِ غلام» و رسیدن به معبر «غلامِ حسین»/ فکر کردند من انقلابیام
کتاب «فقط غلام حسین باش» سرگذشت جوانی است که از جمع لاتها و کفتربازهای حصارخان همدان به جمع رزمندگان میپیوندد و به اوج میرسد. این کتاب شرح روایتهایی دست اول است که برای خواننده جذاب است.
خبرگزاری فارس- گروه کتاب وادبیات: دفاع مقدس، دورانی است که یاد و خاطره آن از ذهنها و رشادتها و از خود گذشتگیهای جوانان وطن از لوح دلها پاک نخواهد شد. از همین منظر ثبت و ضبط این خاطرات و انتقال آن به نسلهای بعد از اهمیت بسیاری برخوردار است و باید بیش از پیش به آن اهتمام ورزید. نگارش و مکتوب نمودن دلیریهای آن دوران مقدس بارها از سوی رهبر فرزانه انقلاب مورد تاکید قرار گرفته و همین تاکید بر اهمیت این مهم افزوده و پاکبازان بسیاری پا در این عرصه گذاشته و آن را میدان جهاد دیگری یافته و از سر اطاعت از رهبر انقلاب و در راستای ادای دین به همرزمان و همسنگران خود وارد عرصه ادبیات دفاع مقدس شدهاند. این در حال است که همین افراد اگر در حوزههای دیگر ادبی دست به قلم میبردند یقین بدانیم که با اقبال بیشتری از سوی خوانندگان روبرو میشدند، اما ایشان همانطور که به ندای پیر خمین لبیک گفته و ترک زندگی و دنیا نموده و دشمن متجاوز را از خاک وطن بیرون راندند، قلم به دست گرفته تا با سلاح فرهنگ به پیکار دشمن بروند. انتشارات صریر که در حوزه دفاع مقدس فعالیت میکند کتاب خاطرات جانباز حسین رفیعی به قلم حمید حسام را منتشر نموده است. «فقط غلامِ حسین باش» عنوان کتابی است که حمید حسام از خاطرات حسین رفیعی نگاشته و این روزها دست به دست میچرخد و خوانده می شود. داستان بلند «راز نگین سرخ»، مجموعه داستان هاى کوتاه «دهلیز و انتظار»، «سفر به روایت سرفهها»، «غواصها بوی نعناع میدهند» و ... کتابهایی است که به قلم حسام نوشته شده است. خاطرات حسین رفیعی که در قالب کتاب «فقط غلامِ حسین باش» نگاشته شده در 295 صفحه و در دو فصل، در شمارگان 2000 نسخه روانه بازار شده است. این کتاب خاطرات رزمنده و جانبازی است که از گذر «حسینِ غلام» به معبر «غلامِ حسین» رسیده و اینک خاطراتش برای خواننده و مخاطب جوان و نوجوان میتواند سرمشقی باشد که خود را به کاروان حسینیان برساند. این کتاب سرگذشت جوانی است که در دوران نوجوانی و در نبود سایه پدر و مادر، برای دست و پا کردن منزلتی در خور توجه به جمع گنده لاتهای حصارخان میپیوندد و در این مسیر موفق هم میشود. او حتی در مسیر خلاف پایش به زندان نیز باز شد و در پرونده خود این فقره را نیز ثبت کرد. پس از رهایی از زندان، برای اعزام به خدمت سربازی اقدام کرد و عازم خدمت اجباری شد. خدمت در ارتش که همزمان می شود با شعلهور شدن آتش انقلاب اسلامی و روحیه ماجراجویی و حق طلبی که به ادعای او ناشی از کسب حلال «غلام» پدر وی از راه «مِنقّی»گری (کسی که گندم را قبل از آسیاب با غربال پاک می کند) بود، حسینِ غلام را به جریان مبارزات کشاند. معجزه انقلاب اسلامی و دم مسیحایی امام خمینی (ره) حسین رفیعی را مانند بسیاری از افراد دیگر در مسیر اسلام و انقلاب قرار داد تا جایی که یک پای خود را در دفاع از انقلاب اسلامی اهدا نماید. او در دوران خدمت سربازی در آشپزخانه با چند سرباز همکار بوده که در یکی از روزها سهتن از سربازان به دین، مردم و امام خمینی (ره) فحاشی و توهین میکند. «اسم امام را از زبان آقام در روستا شنیده بودم. همین قدر که مرد پاکی مثل پدرم از امام به نیکی یاد کرده بود باری من کافی بود که وارد بحث که نه، دعوا شوم. از بددهنی و کلمات رکیک بدم میآمد. یکی از آن سه نفر را انداختم داخل دیگ خالی و چربی که غذای یک پادگان در آن پخت میشد.پریدم داخل دیگ و نشستم روی سینهاش. دوستش برای کمک به او لب دیگ آمد و به آقام فحش داد. او را هم کشیدم داخل دیگ. از عهده هر دو نفرشان برمیآمدم. راه فراری نداشتند. مثل گوشه رینگ، چپ و راست مشت می خوردند که ناگهان دیدم بیل آشپزی دارد وسط فرق سرم مینشیند. دستم را حایل کردم. سرم سالم ماند اما تیزی آهن، دستم را شکافت و کف دیگ پر از خون شد. نفر سوم ترسید. بیل را انداخت و من با کارد آشپزخانه تا محوطه پادگان دنبال کردم. دستم شش بخیه خورد. گزارش به رکن 1 و 2 دادند و آنها فکر کردند من انقلابیام ...» حسین رفیعی در این کتاب به نقش موثر همسر خود بارها اشاره کرده و اذعان داشته که همسرش با از خود گذشتگی وی را در مسیر «غلامِ حسین» شدن یاری نموده است. وی پس از افتادن در جریان انقلاب و فاصله گرفتن از دوران گذشته خود، به فکر ازدواج و تشکیل زندگی میافتد ولی دائم در کلنجار با خود و گذشته تاریک خود است. این جانباز دوران دفاع مقدس که از «حسینِ غلام» بودن دست شسته و در مسیر «غلامِ حسین» افتاده است دلش میخواهد همسری انتخاب کند که وی را در این مسیر یاری کند اما مشکل اینجاست که آیا کسی هست که با گذشته وی کنار بیاید؟ حسین رفیعی پس از اینکه دختری به وی معرفی میشود در گفتوگو با او اینطور مطرح میکند: «خانم، من گذشته خوبی نداشتهام، مثل شما هم اهل قرآن و احکام نیستم. چند روزی است که نماز میخوانم. درست یا غلطش را هم خدا میداند. پدر و مادر هم ندارم. از مال دنیا هم جز یک زمین که ارث پدری است چیزی ندارم. خانهام خانه خشتی پدری است که با نامادری و تنها برادرم یکجا زندگی میکنیم. ماهی پانصد تومان از کمیته میگیرم، اما تا دلت بخواهد کفتر و مرغ و خروس دارم. چندتایی هم گوسفند و گاو که طبقه پایین خانهمان زندگی می کنند. حالا با اینها میتوانی بسازی؟!» که آن دختر در پاسخ گفت: «ما باید با شما بسازیم، نه با کفتر و مرغ و گاوهایتان.» و اینطور شد که حسین رفیعی با عنایت خداوند و اربابش اباعبداللهالحسین (ع) ازدواج کرد. او پس از ازدواج و آغاز دفاع مقدس رهسپار جبهه میشود و با رزمندگان نامآشنایی روبرو میشود که او را در رسیدن به غلامی حسین یاری میدهند. شهید علی چیت سازیان از مهمترین افرادی است که به گفته وی تاثیری شگرف در زندگی او داشته است. حسین رفیعی پس از ورود به جنگ و آشنایی با این چهره معروف سپاه همدان شیفته وی شده و او را پیر و مراد خود قرار میدهد. تاثیرات اخلاقی و رفتاری و حرکات تربیتی که توسط شهید چیتسازیان در جبههها صورت می گرفته موجب رشد معنوی و اخلاقی رفیعی شده است. روایتهای نابی که در این کتاب مورد اشاره قرار گرفته و زاویه نگاهی که حسین رفیعی به رزمندگان داشته بر تاثیرگذاری کتاب «فقط غلامِ حسین باش» افزوده است. وی در جریان یک عملیات پای خود را بر اثر اصابت ترکش خمپاره از دست میدهد و به خیل جانبازان دفاع مقدس میپیوندد. با توجه به تاکید رهبری بر روایت و نقل خاطرات رزمندگان، «فقط غلامِ حسین باش» یک کتابی است که باید مورد توجه قرار گیرد زیرا خاطرات فردی را روایت کرده که چون «حُر» زندگی حسینی انتخاب کرده و در این مسیر گام برداشته است. گروه کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس در راستای ترویج کتاب مفید و گسترش فرهنگ مطالعه و تقویت فرهنگ ایثار و جهاد اقدام به معرفی کتاب مینماید. انتهای پیام/و
93/04/07 - 09:50
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]