واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
فوتبالی که کاملا شبیه سینمای پست مدرنمان شده فرهنگ > سینما - حامد مظفری
تماشای نخستین بازی ایران در جام جهانی بیش از پیش فرضیه رشد موازی زندگی بشریت را عیان می کند؛ به بیان بهتر امور مختلف یک جامعه کاملا به موازات هم پیش می روند و البته مستقیم یا غیرمستقیم به تأسی از یکدیگر. نمی شود اقتصادی تورم زا داشت و از آن سو از افزایش حضور بخش خصوصی در صنعت حرف زد و نمی شود بازاری انحصاری برای یک کالای خاص ایجاد کرد و انتظار رشد سرمایه گذاران مستقل را داشت. نمی شود در سینما سالها قهرمان پردازی را فراموش کرده باشی و به ناگاه در فوتبالت قهرمان ظهور کند. نمی شود مهمترین موفقیتهای سینمایی کشورت در ساختارهایی ضدکلاسیک و بدون قهرمان رخ دهد و آن گاه به ناگاه در آوردگاه جهانی فوتبال، مواجه شوی با قهرمانانی اصیل. هم فوتبال و هم سینما کاملا متأثر از اوضاع جوامع هستند؛ جوامعی که رسمی یا غیررسمی به سمت دوری از قهرمان پردازی سوق داده می شوند نمی توانند سینمای کلاسیک و فوتبال متکی بر ستاره ها داشته باشند. این جوامع که یکی شان هم ایران است چاره ای ندارند جز اینکه به جای بازیگران یا بازیکنانی که شمایلی ستاره وار و قهرمانانه دارند تکیه کنند بر کارگردانان و مربیانی که می کوشند در بدترین حالت بازنده نباشند. اگر می بینیم در دیدار ایران با نیجریه یک مربی پرتقالی به نام «کارلوس کروش» اتوبوسی را جلوی دروازه ایران می چیند و می کوشد با تجمع و پرس در زمین خودی و زیر توپ زدنهای متوالی کاری کند که بازنده میدان نباشد دقیقا در راستای همان سینمایی است که کارگردانان موفقش به جای طرح روابط علت و معلولی منتج به ظهور قهرمان می کوشند با شخصیتهای منفعلی که در دامان خرده پیرنگها می لولند نوعی تخیل واقعی را به جای واقعیت تخیلی به مخاطب عرضه کنند. نتیجه هم مشخص است در مورد فوتبالمان بهترین حالت که خداحافظی آبرومند با جام جهانی است رقم می خورد و در مورد سینمایمان هم پایان باز است که به دادمان می رسد! منتظر می مانیم تا تاریخ قضاوت کند کاریش هم نمی شود کرد. دوران، دوران فردین، ناصر و بیک نیست که در شمایل کلاه مخملی با مردانگی شان فاتح هر نبردی باشند. دوران جمشید آریا و ابوالفضل پورعرب هم که یکی با تکیه بر فیزیک خشن و "زینال"وارش و دیگری با تکیه بر صدای دورگه و چهره یاغی وارش قهرمانان دهه های 60 و 70 بودند هم گذشته است. دوران علی پروین، ناصر حجازی، احمد عابدزاده، فرشاد پیوس، برادران بیانی و ناصر محمدخانی هم گذشته است. دیگر حتی یک مهدی فنونی زاده هم نداریم که وقتی کاشته ای پشت هجده قدم نصیبمان می شود آماده شویم برای شادی پس از گل. خداداد و دایی آخرین قهرمانان فوتبالمان بودند و حالا در آوردگاه جهانی فوتبال، خالیِ خالی از هر قهرمانی هستیم. بسیاری از ملل دنیا جای خالی قهرمان را با ضدقهرمانان سمپاتیک پر می کنند اما برای ما همه ضدقهرمانان از رضا موتوری و قیصر گرفته تا حاج کاظم و گلرخ کمالی به خاطره بدل شده اند. دیگر پرویز قلیچ خانی و مجتبی محرمی را هم نداریم که روحیات عصیانگرایانه شان در لحظات حساس به دادمان برسد. دوره، دوره مربیانی است که همه چیز را بر مدار منطق و اصول عقلانی پیش می برند؛ برای چنین مربیانی که کروش هم یکی از آنهاست احساسات گرایی برآمده از تهییج ته مایه های قهرمان پردازانه محلی از اعراب ندارد و همه فقط و فقط به مانند مهره هایی هستند که تنها گاهی جایشان عوض می شود. مهره هایی که نخست باید دفاع از خودی را بیاموزند و بعد تهاجم به زمین حریف را. زمانه زمانه کارگردانانی است که به سراغ بازیگران کمتر شناخته شده، نابازیگران و چهره های دیده نشده تئاتری می روند تا اختلاط و ترکیب موضوعات متفاوت و گاه بی ربط دنیای معاصر را بولد کنند و نه چهره های خوش رنگ و لعاب را. اگر از بازی ایران و نیجریه یا آن دسته از فیلمهایی که در جشنواره های جهانی مورد توجه قرار می گیرند لذت نمی برید قبل از هر چیز نگاهی به خودتان بیندازید. خودِ خودتان! و بعدش هم موقعیت زمانی که در آن به سر می برید را مرور کنید. شرایطی که در آن قرار گرفته ایم همین سینما را می خواهد و همین فوتبال را! اما آیا چنین سینما و چنین فوتبالی قدرت ماندگاری تاریخی را هم دارند؟ باید منتظر ماند تا تاریخ قضاوت کند ولی تجربه تاریخی می گوید خوب جنگیدن و سرباز خوبی بودن همواره در فهرست افتخارات ثبت شده است. به قول «ورنر هرتسوک» همین مرا بس که خوب جنگیدم و سرباز خوبی بودم... 5757
پنجشنبه 29 خرداد 1393 - 18:26:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]