تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن ابتدا به سلام مى كند و منافق منتظر سلام ديگران است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832643441




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پلنگ صورتی، موچه و مورچه خوار روی صحنه تئاتر / دشت‌آرای: همه ما دیوانه‌ایم / مشروح کافه خبر


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


پلنگ صورتی، موچه و مورچه خوار روی صحنه تئاتر / دشت‌آرای: همه ما دیوانه‌ایم / مشروح کافه خبر فرهنگ > تئاتر - هر چند آروند دشت‌آرای کارگردان نمایش «ردپای صورتی» می‌گوید که اجرای تئاتر فانتزی در ایران دیوانگی‌ست، اما او و گروهش راهی را شروع کرده‌اند که ممکن است به نقطه خوبی برسد.

الهه خسروی‌یگانه: بعد از تن‌تن، پلنگ صورتی دومین شخصیت انیمیشن نوستالژیکی است که آروند دشت‌آرای به سراغ او رفت تا آن را روی صحنه تئاتر جان دهد. شخصیتی که نفس شکل گرفتنش بر صحنه تئاتر کنجکاوی‌برانگیز است. خود او هم به همراه گروهش معتقدند که اجرای تئاتری پلنگ صورتی چالشی بزرگ است. چالشی که بر سر قضاوت درباره موفقیت‌آمیز بودن یا نبودنش حرف و حدیث‌های بسیاری شکل گرفته است. آروند دشت‌آرای به همراه کاظم سیاحی، (بازیگر نقش مرد سفید)، مارین میلر (بازیگر نقش پلنگ صورتی)، احسان گودرزی (نویسنده نمایشنامه) و سعیده ساعی مدیر پرژوه به کافه خبر آمدند تا درباره این نمایش گفت‌وگو کنند. چرا ردپای صورتی؟
آروند دشت‌آرای: کلا این پروژه برای ما پروژه متفاوتی بود. البته دلم می‌خواست که این نمایش با برنامه ریزی دقیق‌تری جلو برود ولی متاسفانه این اتفاق نیفتاد. یعنی آن چرخی که باید در حوزه متن می‌چرخید، نچرخید. ما متن را با حسن معجونی شروع کرده بودیم و قرار بود او متن را بنویسد ولی به هر دلیلی نتوانست و نشد. حسن، در یک سریال تلویزیونی مشغول شد و اگرچه همه سعی‌مان را کردیم که این اتفاق را با هم جلو ببریم ولی نشد. خود او هم خیلی دلش می‌خواست اما روزی ۱۴ ساعت درگیر کار در آن سریال بود و به همین خاطر فشار مضاعفی به نویسنده دیگر گروه احسان گودرزی و باقی عوامل وارد شد تا بتوانیم در پروسه کوتاه‌تری به نتیجه برسیم. البته تمرین‌های استاندارد را داشتیم ولی مشکل اصلی این بود که فکر می‌کردیم در عرض دو روز دکور نمایش را جمع‌وجور کنیم. یعنی دو روز بعد از اتمام نمایش آقای گوران؟
دشت‌آرای: بله، ولی دو روز برای نمایشی که ۲۸ تعویض صحنه شلوغ دارد و ریتم جزو یکی از کاراکترهای نمایش است بسیار کم بود. چون اگر ریتم این نمایش از دست برود انگار یکی از کاراکترها نیست و وقتی کاراکتر غایب باشد بخشی از نمایش هم ناقص است. در نتیجه دیدیم حداقل به ده روز زمان احتیاج داریم و این امکان‌پذیر نبود. چون به هرحال شما در ایران و در حوزه تئاتر مستقل کار می‌کنید و اساسا نمی‌توانید آدم‌های تکنیکی را استخدام کنید، چون نمی‌توانید به آنها حقوق پرداخت کنید. یک سری از دوستان فنی و تکنیکی هم که در حوزه تئاتر کاربلد هستند، نتوانستند با ما همکاری کنند چون همگی در یک شرکت خاص کار می کنند. البته این مشکل ما بود. باید از اول می‌گفتیم که به ده روز زمان احتیاج داریم اما دیگر بلیط فروخته بودیم و ناخواسته در شرایطی قرار گرفتیم که چفت شدن نمایش حین اجرا باید اتفاق می‌افتاد. به همین خاطر هم هفته اول را با تخفیف اجرا رفتیم و از تماشاگر هزینه کامل را نگرفتیم. این کاری که شما با انیمیشن‌های نوستالژیک می‌کنید، از کجا نشات می‌گیرد. چه چیزی باعث شده که فکر کنید همچین احساس نیازی وجود دارد و باید چنین رویکردی داشته باشید؟ از دید شما جای همچین رویکردی در تئاتر ما کجاست؟
دشت‌آرای: انگیزه من در وهله اول شخصی است. بعد هم به لحاظ جامعه‌شناختی و این که چرا در تئاتر باید همچین رویکردی وجود داشته باشد حرف می‌زنم. من شخصا واقعا این رویکرد را دوست دارم. یکی از لذت‌های شخصی من این است که تخیل کنم پلنگ صورتی یا تن‌تن وقتی به تئاتر تبدیل می‌شوند چه سر و شکلی می‌گیرند. تئاتر تنها هنر یگانه‌ای است که در آن جسمانیت وجود دارد و من هم عین کودک بزرگسال از دیدن کاراکترهای کارتونی روی صحنه ذوق می‌کنم. همیشه با خودم فکر می‌کردم مرد سفید کارتون پلنگ صورتی روی صحنه به چه شکلی درخواهد آمد و حین تمرین این فرایند را از نزدیک شاهد بودم.
از لحاظ جامعه‌شناختی هم باید بگویم راستش من دیگر خودم مقداری از جنس کارهای روشنفکری و سنگین خسته شدم. این کاری بود که خودم هم می‌کردم. دورانی نمایش‌هایی ساختم که در آن فضاهای خیلی سنگین و کار روی ناخودآگاه مخاطب وجود داشت و البته هنوز هم آنها را دوست دارم. مثلا «باغبان مرگ» یکی از همان کارهاست ولی خسته شده بودم. یعنی به کارهایی مثل «تن‌تن» یا «پلنگ صورتی»‌به چشم یک زنگ تفریح یا تنوع نگاه می‌کنید؟
دشت‌آرای: نه تنوع نیست. فکر می‌کنم جامعه به این نوع نگاه و تئاتر احتیاج دارد. جامعه ما احتیاج دارد یکسری پیام‌ها برایش ارسال شود تا توجه‌اش به تئاتر جلب شد. چه پیام‌هایی؟
دشت‌آرای:ببینید من نوعی مثلا تئاتر را به عنوان یک مهندس، یک کارگر یا آدمی که شغلش مرتبط با هنر نیست نمی‌شناسم. علاقه‌ای هم به شناختنش ندارم اما با پلنگ صورتی بزرگ شده‌ام. وقتی که پیغام نمایش پلنگ صورتی به من می‌رسد به واسطه سردرآوردن از آن می‌فهمم که یک جایی به نام باغ هنر وجود دارد که درش خانه هنرمندان واقع شده. بعد می‌فهمم در این مجموعه تماشاخانه است که تئاتر در آن اجرا می‌شود و شاید همین باعث شود که مخاطبان ما زیادتر شود. تهران ۱۵ میلیون نفر جمعیت دارد، این یعنی هیچ سالن تئاتری نباید خالی برود چون برای این تعداد جمعیت نسبت سالن یک به صد است. در عین حال فکر می‌کنم حال مردم ما با توجه به فشارهایی که روی‌شان وجود دارد خوب نیست، پس ما به نمایش‌هایی نیاز داریم که بتواند با شوخی حرفش را بزند و فضای متفاوتی را از لحاظ رنگی، بصری و حسی ایجاد کند تا شاید حال جامعه کمی بهتر شود. نمایش‌هایی که حال جامعه را سنگین‌تر می‌کنند و بار جدید روی دوش مخاطب می‌گذارند به اندازه کافی اجرا می‌شوند. زندگی ما پر از خبرهای بد است. از کشتار در سوریه و عراق گرفته تا آدم‌ربایی در آفریقا. همین‌ها به نظرم برای مخاطب کافی‌ست.
سومین نکته هم خود تئاتر است. من فکر می‌کنم در حوزه فانتزی و فانتزی جسم خیلی کم کار کرده‌ایم. اساسا اصلا چنین چیزی نداریم. تئاتری که برگرفته از کمدیا دلارته و اسلپ استیک باشد. نهایتا یا شوخی‌های کلامی داریم یا اگر خیلی تلاش کنیم شوخی موقعیت. یکی از اصلی‌ترین موفقیت‌های«ردپای صورتی» این است که فانتزی ژست دارد. این مجموعه انگیزه‌هایی است که فکر می‌کنم وجود نمایشی مثل «ردپای صورتی» را توجیه می‌کند.
آقای گودرزی پروسه تبدیل پلنگ صورتی به یک نمایشنامه چطور صورت گرفت؟
احسان گودرزی: در ابتدا کل موضوع خیلی گنگ بود. اصلا تصور کردن پلنگ صورتی در تئاتر خیلی سخت است. این که قرار است چه گریمی داشته باشد، روی صحنه چه کار بکند و چه بگوید. به نظرم روندی که با «تن‌تن» و «ردپای صورتی» آغاز شده باید ادامه پیدا کند. حالا یا توسط خود آروند یا دیگران. این قدم بزرگی است که آروند برداشه است. ما همه جزو اولین‌ها هستیم. این اولین‌ها را به عنوان یک فضیلت یا ارزش بیان نمی‌کنم به عنوان کسانی می‌گویم که قربانی شده‌اند. کسانی که هزینه زیادتری نسبت به آنچه که قرار است برداشت کنند می‌پردازند. چون داریم آزمون و خطا می‌کنیم برای این که به یک نتیجه منطقی و قابل ارائه برسیم. مطمئنا اگر کسی در آینده بخواهد چنین کاری بکند کارش راحت‌تر خواهد بود. این مسیری‌ست که شروع شده و حتما ادامه خواهد یافت چون جایش در تئاتر ما خالی‌ست. اما درباره پروسه تبدیلش باید بگویم در آغاز ما می‌خواستیم یک نوع خوانش شخصی از پلنگ صورتی داشته باشیم که مربوط به مسایل اجتماعی و سیاسی‌مان باشد. اما هرچقدر پیش رفتیم و در موقعیتی گیر کردیم که در نهایت باعث از دست رفتن زمان می‌شد دیدیم آن خوانش‌ها اشتباه است و از ذات کاراکتر پلنگ صورتی دور است. انگار داریم آن را تحریف می‌کنیم. به همین خاطر تصمیم گرفتیم به اصالت پلنگ صورتی وفادار بمانیم و سعی نکنیم با آوردن یکسری موقعیت‌ها و جمله‌های معاصر در قامت پلنگ صورتی خوانش خودمان را داشته باشیم.
یعنی می گویید در قدم اول همین کافی ست؟
گودرزی: در آغاز ما می‌خواستیم هم خوانش خود را داشته باشیم هم پلنگ صورتی را برای تئاتر آداپته کنیم. که هر کدامش به شدت سخت است و در آن زمانی که من در اختیار داشتم عملا امکان‌پذیر نبود. بعد به این نتیجه رسیدیم که پلنگ صورتی را فدای یکسری دیدگاه‌ها و ایدئولوژی‌های خودمان نکنیم و بگذاریم اول به تئاتر تبدیل شد. بعد آرام آرام چیزهایی بهش بدهیم که دوست داریم داشته باشد. بیشتر تلاش ما این بود که کار را به نحوه درست انجام دهیم. در نتیجه اوایل کار مرد سفید یا پلنگ صورتی هم حتی دیالوگ داشتند ولی در نهایت دیدیم یک چیزهایی باید حفظ شود. کاراکتر پلنگ صورتی صامت است و ما باید به آن وفادار می‌ماندیم. می‌توانید تصور کنید که ساختن چند کاراکتر صامت در تئاتر بدون این که به پانتومیم نزدیک شود و با حفظ پیشبرد داستان چقدر کار سختی است. باید یکسری ژست اختراع می‌شد و خوشبختانه بازیگرانی داشتیم که بسیار خلاق بودند. گاهی اوقات ما در مورد شخصیت یکی دو جمله می‌نوشتیم و آنها بقیه کار را خودشان انجام می‌دادند چون نه به ذهن من می‌رسید که قرار است چه کار کنیم و نه می‌شد شخصیت‌ها را اینقدر با جزئيات تصور کرد. این اتفاقی بود که فقط در خلاقیت و بداهه بازیگران اتفاق می‌افتاد. در این نمایش سه روایت وجود داشت که در نهایت به هم گره می‌خوردند. چرا اینها را جدا و در قالب سه اپیزود مستقل بیان نکردید؟
گودرزی: چون آن موقع تبدیل می‌شد به خوانشی که ما داشتیم. قرار بود تمام این سه روایت تم مشترکی داشته باشند.
دشت‌آرای: در حال حاضر این سه روایت با هم همپوشانی دارند. یعنی شما نمایش را در دقیقه ۲۲ از برهم‌کنش سه صحنه قبلی می‌بینید وگرنه معنا ندارد. اما این که چرا این سه روایت این قدر به هم وابسته‌اند و در هم تنیده می‌شوند یعنی بلافاصله چرخش داستان مورچه و مورچه‌خوار به سمت بازرس کلوزو روی می‌دهد دلیل داشت. من فکر می‌کنم در این نمایش از یک جایی یک جنگ شروع می‌شود. مثل همه جنگ‌های جهان که از یک بازی بچگانه‌ شروع می‌شود. جنگی که بین پلنگ صورتی و مرد سفید از یک گل کندن خیلی ساده شروع می‌شود و کم کم تمام نمایش را دربرمی‌گیرد. یعنی به بهمنی تبدیل می‌شود که کل نمایش را با خود می‌برد. به همین خاطر از دقیقه سی نمایش تاثیر دعوای پ و مرد سفید روی این دو اپیزود هم وجود دارد پس ما مجبور بودیم که اینها را توی هم شانه کنیم چون اگر مجزا بود هیچ نمی توانستیم برهم کنش اینها را نشان دهیم.نکته بعدی ریتم است یعنی ما نمی‌توانستیم سه تا اپیزود سی دقیقه‌ای داشته باشیم مجبور بودیم مثل انیمیشن‌ها صحنه های دو دقیقه‌ای داشته باشیم.
پس، از دقیقه سی نمایش درست است که این داستان‌ها به ظاهر صحنه های مختلفند ولی کاملا در هم‌اند. با چنین شرایطی اولین چیزی که به لحاظ ساختمان می توانست جواب دهد این بود که ۲۸ صحنه دو دقیقه‌ای ایجاد کنیم که اینها بتوانند به سرعت به هم تبدیل شوند و ریتم اصلی نمایش را ایجاد کنند، برای همین بود که گفتم ریتم در این نمایش خودش یک کاراکتر است و ما تا نتوانیم به آن ریتم برسیم یکی از کاراکترهای نمایش غایب است. اما با وجود همه این حرف‌ها می‌خواهم بگویم ما کار اشتباهی انجام می دهیم چون در شرایطی که امکاناتش را نداریم و بضاعت تئاتر ایران همچین پتانسیلی ندارد، نمایشی با این ابعاد تولید می‌کنیم. بضاعت از چه لحاظ ؟مالی؟ تکنیکی یا بازی؟
دشت‌آرای: همه چیز جز بازی چون تنها چیزی که داریم بازیگرانی ست که فوق العاده‌اند و با بازیگران بین‌المللی برابری می‌کنند. یک جایی در یک جلسه‌ای کاظم سیاح خیلی عصبانی شد و گفت چرا باید همه چیز بر دوش بازیگر باشد و او جور همه چیز را بکشد؟ من خیلی به این حرفش فکر کردم و دیدم درست می گوید. جور همه چیز را در تئاتر ما بازیگر می ‌شد. بازیگر باید هر هفته حقوق بگیرد، این چیزی است که در همه جای دنیا مرسوم است. اما در اینجا قراداد که با بازیگر بسته نمی شود، مدت زمان تمرین هم که نامشخص است. یک کارگردانی هوس می کند هشت ماه تمرین داشه باشد یکی دیگر یک ماه. بعد صحنه نمی تواند کارش را انجام دهد به دلیل مشکلاتی که داردُ بازیگر باید روی صحنه بنشیند. لباس نمی تواند کیفیت داشته باشد مجبور است جور لباس را هم بکشد. در نهایت هم فشار مالی را تحمل می کند هم هیچ ضمانت شغلی ندارد، کار بازیگر که دیگر به فروش گیشه نباید ربطی داشته باشد. یک تهیه کننده و اسپانسری باید پای کار باشد. ما بضاعت کارهایی به این بزرگی نداریم، از این منظر است که می‌گویم داریم کار اشتباهی انجام می‌دهیم. در نمایش «تن تن» اگر یک آقایی پیدا نمی شد که یک مبلغی به ما کمک کند و یکسری کمک های تبلیغاتی انجام نمی داد هیچ وقت امکان نداشت که به آن شکل بتوانیم از گیشه اجرا برویم. «ردپای صورتی» هم با گیشه‌ اجرا می‌رود؟
دشت‌آرای: بله ولی بدون آن آقا. یک بار آمد و بعد فرار کرد رفت. نکته دیگر این که دیکته نوشته شده غلط دارد. روزی که من می گفتم پلنگ صورتی را می‌خواهم درست کنم همه تعجب می‌کردند و می‌گفتند مگر می شود پلنگ صورتی روی صحنه بیاید؟ ولی حالا که ما کار را انجام داده‌ایم همه می‌گویند این که پلنگ صورتی نیست، این که مرد سفید نیست، این کلوزو نیست، این نمایش مناسب پیش دبستانی است، بعد از فردا می‌بینم که دارند تبلیغ بتمن در تئاتر شهر را می‌کنند. (خنده) ما شروع‌کننده یک مسیر بودیم و اصلا ذات تئاتر تجربی همین است. این که خودش را در معرض ریسک بگذارد. وگرنه مگر من بلد نیستم که تئاتر دو نفره بسازم؟ اقای سیاحی و آقای گلزار را می‌گذارم روبروی یکدیگر، کلی هم فروش می‌کنم. الان هم که نمایش‌های دونفره دیگر اپیدمی شده با حداقل دکور، صحنه و لباس. بازیگر می‌آید مونولگ می‌گوید و تمام. نمی‌گویم این کار بد است. اصلا قضاوت نمی‌کنم ولی اگر من ریسک می‌کنم و کاری می‌کنم آن را با آگاهی انجام می‌دهم چون می‌دانم که به یک جای تاریک نور تابانده‌ام. تبدیل انیمیشین به تئاتر برای همه یک چالش بزرگ است. این را به عنوان اعتبار نمی گویم به عنوان یک واکنش مطرح می کنم. یکسری دوستان در خانواده ما را به تجارت کردن متهم می‌کنند، آخر کدام تاجری می آید در یک اتفاق نمایشی هزینه می‌کند که اگر تمام بلیط‌هایش هر روز فروش برود باز کل هزینه‌هایش را نمی‌تواند پر کند؟ حداقل دستمزد بازیگران و عوامل و پشت صحنه را بیایید ضرب در فروش کنید ببینید آیا این تجارت است؟ یک عده دیگر ما را محکوم می کنند که اصلا چرا به سراغ چنین چیزی رفتیم. بله، نقد، پدیده فوق‌العاده‌ای‌ست ولی یکی روی «تن تن» نقد نوشته بود که تمام کمیک استریپ های هرژه سیاه و سفید بودند من نمی دانم چرا اجرای اینها رنگی ست. یعنی حتی آن دوست عزیز به خودش زحمت ورق زدن تن‌تن ها را نداده بود. حالا هم به خودشان زحمت نمی دهند بروند فیلم های پلنگ صورتی را ببینید. فکر می کنند پلنگ صورتی همین انیمیشن‌هاست در حالیکه ما از روی دو ورژن این اقتباس را انجام داده‌ایم. حالا هم که قرار است باربا پاپا را کار کنی.
دشت‌آرای: دیگر نمی کنم. یعنی منصرف شده ای؟
دشت‌آرای: بخش سوم این تریلوژی قرار بود بارباپاپا باشد ولی دیگر نمی‌کنم. خستگی این کارها خیلی زیاد است. یعنی آدم از خودش می پرسد چرا؟ با هزینه این نمایش می توانستم یک فیلم کوتاه بسازم ،خیلی هم بهتر بود. اصلا، من که سالنم را داشتم می توانستم مونولوگ پلنگ صورتی کار کنم. بازیگر از آن ور دنیا با قواعد بین المللی آورده‌ام اینجا پلنگ صورتی بازی کند که آخرش بشود این؟ این یک جنون اشتباه است. اگر بشود می‌خواهم یک نشستی درباره اقتصاد تئاتر بگذارم و راجع به این موضوع حرف بزنیم که واقعا وضعیت تئاتر بحرانی‌ست .ما بازیگر را از دست می‌دهیم چون می‌خواهد تله فیلم بازی کند. بازیگر از دست می دهیم چون می خواهد برود سریال درجه پنج بازی کند تا نان شبش دربیاید. برای ارتزاق مالی بازی کند. بازیگران تئاتر من خیلی شرافتمندند. همه بازیگران تئاتر شرافتمند هستند. من اگر بازیگر این کار بودم امکان نداشت آن را قبول کنم. کاظم سیاحی: در ادامه صحبت های آروند اگر من بخواهم حرف بزنم کمی ماجرا شبیه درددل می‌شود. من خودم شخصا کسی هستم که خیلی دوست دارم تئاتر کنم و تئاتر را هرگز ترک نکرده‌ام. یعنی از خواب و استراحت خود زده‌ام که به تئاتر برسم ولی متاسفانه از نظر مالی هیچ ضمانتی وجود ندارد. نمی‌گویم انتظار دستمزدهای آنچنانی دارم نه، ولی لااقل باید برای این مدتی که وقت گذاشتی آنقدر بگیری که بتوانی زندگی‌ات را با آن بگذرانی. دشت‌آرای: هیچ تعریف و شیوه شناسی درستی در برخورد بازیگر در مقوله حقوق وجود ندارد. با دلار هزار تومن، زمانی که تحریم به این شکل نبوده یک قرارداد تیپ نوشته شده که هنوز مبانی پرداخت‌ها بر اساس آن است در نتیجه قیمت‌گذاری بلیط هم بر همان اساس است. تازه این مال روزگاریست که دولت سوبسید به تئاتر می‌داده و ما الان نمی‌دانیم که آن پول اصلا چی شده و چه می‌شود چون دیگر وجود ندارد. تئاتر شهر هم که سالن‌هایش را رسما اجاره می‌دهد و قرارداد بیست، هشتاد می‌بندد. این خیلی جالب است که دولت تئاتر خودش را دارد اجاره می دهد و باز بار فروش تئاتر افتاده روی دوش تماشاچی. یعنی او هم بیست درصد از این پاکت فرهنگی را دارد برمی گرداند به دولت، هم مالیاتش را دارد می دهد. و حالا این که چرا باز ۲۰ درصد از گروه تئاتری می گیرد هم خودش جای بحث دارد.
دشت‌آرای: بله تازه این بیست درصدی که دریافت می شود مستقیم در جیب تئاتر شهر نمی‌رود که تئاتر شهر بتواند لامپش را عوض کند. اگر مدیر تئاتر شهر بخواهد لامپ عوض کند باید نامه بزند به مدیر مالی مرکز هنرهای نمایشی و ــ شاید در دوران قبلی که آقای شاه‌آبادی تصور می‌کرد راس تئاتر جهان است به معاونت هنری ــ که اقای معاون هنری من می خواهم لامپ عوض کنم، این کار را انجام بدهم یا نه. در تئاتر شهر ممکن بود ما بسوزیم و هیچ کس در تئاتر شهر دستور ندهد که اینها را خاموش کنید. چون کپسول اطفای حریق نبود. در این دوره هم هیچ ساز و کار عملی نیست. کاظم سیاح دو ماه آمده ولی روزی ۱۲ ساعت تمرین کرده، میزان انرژی او با میزان انرژی که در یک نمایشنامه خوانی یا نمایش متن محور مطرح می شود یکی است؟ ما تهیه کننده تئاتر نداریم، در دانشگاه‌مان هم تهیه‌کنندگی اموزش داده نمی‌شود. در پروژه ما خانم ساعی هم مدیر پروژه بود، هم برنامه ریز، هم دستیار، هم هماهنگ‌کننده. هم باید پول بگیرد، هم تبلیغات کند، هم بازاریابی کند، هم باید مدیریت زمانی و روانی پروژه را به عهده بگیرد. آخه این چه سمتی است؟ مارن (بازیگر نقش پلنگ صورتی) به خانم ساعی می‌گوید فرشته تئاتر چون همه راه‌ها به او ختم می‌شود. در واقع شرایطی ست که در نهایت می‌بینیم در یک محیط دوستانه با هم هستیم و داریم زندگی می‌کنیم و این تنها روابط بین انسانی‌ست که در تئاتر ما اهمیت پیدا می کند. اصلا روابط حرفه‌ای نیست. یعنی فقط بر اساس روابط انسانی‌ست که احسان گودرزی ۴۵ شب نمی خوابد. گودرزی: یک نکته دیگر را هم اجازه دهید بگویم. خیلی‌ها به من می‌گفتند قیمت سی هزار تومان برای بلیط خیلی زیاد است یا مثلا می‌آمدند نمایش را می‌دیدند و آن را دوست نداشتند و باز به قیمت بلیط اعتراض داشتند. راستش من نمی‌دانم مردم ما بر چه مبنایی تصمیم می‌گیرند که قیمت یک چیز زیاد یا کم است. خیلی جالب بود، یک شب داشتیم با آروند به جایی می‌رفتیم و تصمیم گرفتیم میوه بخریم. وارد میوه فروشی شدیم و گوجه سبز خریدیم. قیمتش را پرسیدم گفت ۲۲ تومان. ما شوکه شدیم. گوجه سبز،۲۲ هزار تومان؟ بهرحال خریدیم و هیچ اعتراضی هم نکردیم. آن شب مدام داشتم فکر می‌کردم چند نفر درگیر تولید گوجه سبز می‌شوند؟ یک نفر می‌کارد، یک نفر آن را بار کامیون می‌کند و به شهر می‌آورد، یک نفر عمده آن را می‌خرد و بین مغازه‌های میوه‌فروشی پخش می‌کند. در نهایت پنج الی ده نفر درگیر این پروسه هستند ولی برای این نمایش مثلا چیزی حدود ۲۰ نفر، ۲۴ ساعته درگیر کار هستند. نویسنده از ساعت هشت شب تا هشت صبح، متن را می‌نویسد. بعد هشت صبح چند نفر آن را پرینت می‌گیرند و می‌خوانند و روی آن کار می‌کنند تا ظهر. از ساعت ۱۲ ظهر بازیگران درگیر تمرین می‌شوند تا شب. حالا چرا مردم فکر می‌کنند بعد از چند ماه، اگر سی هزار تومان بابت دستمزد ۲۰ نفر آدم را که ۲۴ ساعته درگیر آن بوده‌اند بپردازند پول زیادی داده‌اند. راستش نمی‌فهمم چی گران است چی ارزان؟
از طرف دیگر من فکر می‌کنم ما هنوز مردم انقلابی‌یی هستیم. همچنان بعد از سی و چند سال انقلابی مانده‌ایم. نباید گول یکسری شعارهای روشنفکری که مردم ما دموکراسی می‌خواهند و ... را بخوریم. اینها همه شوخی‌ست. چون ما یا چیز را کلا نابود می‌کنیم یا ازش بت می‌سازیم. هیچ وقت حد وسط نداریم و هیچ وقت این حق را برای بقیه قائل نیستیم که آزادانه تجربه کنند. می‌رویم یک تئاتر می‌بینیم یا می‌گوییم کلا افتضاح بود یا عالی. یعنی آن تئاتر افتضاح هیچی نداشته؟ مگر می‌شود؟ یا می‌گوییم فلان فیلمساز نباید فیلم بسازد؟ این یعنی چی؟ ما چه‌کاره‌ایم که بگوییم فلانی فیلم بسازد یا نسازد؟ چرا ده‌نمکی یا کیمیایی نباید فیلم بسازند؟ این برگرفته از آن طرز تفکر انقلابی است که یا می‌گوید اعدام کنید یا به او پست و مقام بدهید. دشت‌آرای: من خودم هم درگیر این موضوع بودم که عمل روشنفکری در تئاتر به چه معناست. روشنفکر که به حرف شناخته نمی‌شود. من هم الان می‌توانم خیلی حرف‌های روشنفکرانه بزنم. می‌توانم بگویم «ردپای صورتی» یک پیچیدگی لحاظ کرده‌ام که آدم‌ها آن را نمی‌فهمند چون این پیام را می‌خواهم به مخاطبینم بدهم که شما نمی‌فهمید. من هم می‌توانم بگویم جامعه ما نیاز به آموزش فرهنگی دارد و ۵۰ سال دیگر «ردپای صورتی»‌را می‌فهمد. برایم کاری ندارد از این حرف‌ها بزنم. الان اگر فلان خبرگزاری بود تیتر می‌زد دشت‌آرای گفت مخاطب من ۵۰ سال باید آموزش ببیند تا کار مرا بفهمد. اما من این را نمی‌گویم. ما تمام تلاش‌مان را کردیم تا تئاتری به وجود بیاوریم که هم بچه ۵ ساله آنرا بفهمد هم یک آدم متخصص فلسفه و روانشناسی. و این حدفاصل است که می‌توانم درباره‌اش حرف بزنم. بله، من خیلی بلدم این جوری حرف بزنم و از این نوع کارها که به مخاطبم بگویم تو نمی‌فهمی زیاد ساخته‌ام. خوشبختانه نسبت به همسن‌وسال‌هایم پرکارترین کارگردان تئاتر بودم اما اگر این کار را دارم ادامه می‌دهم به خاطر این است به یک بلوغ اجتماعی رسیده‌ام و می‌دانم که دیگر با تماشاگرم چطور باید ارتباط برقرار کنم. در «ردپای صورتی» بدون استثناء هر بار که کلوزو تلفن را قطع می‌کند و می‌گوید بیشعور احمق، همه می‌خندند، پس ما باید از این زبانِ، از این رویکردِ، از این شوخی استفاده کنیم تا بتوانیم با مردم صحبت کنیم. وگرنه با این وضعیت به کجا می‌خواهیم برسیم؟ حافظه ما کوتاه مدت است ولی من هر اجرایی را می‌بینم نمونه‌اش را ۵ سال پیش هم دیده‌ایم. نمی‌فهمم یعنی کارهای همدیگر را نمی‌بینیم؟ با هم حرف نمی‌زنیم؟ در کل تئاتر ما خبری نیست. اصلا تئاتر هنری نیست که تویش خبری باشد. چطور ندیده به یک نمایش حمله می‌کنند؟ آقای روشنفکر خروجی شماکجاست؟ کدام مقاله را نوشتید که ما نخواندیم؟ کدام داستان؟ کدام رمان؟ کدام نمایشنامه یا فیلم؟ جریان فیلمسازی ما که شده کپی از کارهای آقای فرهادی. این هم وضعیت تئاتر ماست. نمی‌خواهم تخطئه کنم. همه داریم کار می‌کنیم باید به هم احترام بگذاریم، کارهای همدیگر را ببینیم و با هم حرف بزنیم. نمی‌شود ندیده همدیگر را دشمن بپنداریم.

خانم میلر، با توجه به بحث‌های بازیگری که در اینجا مطرح شد نظرتان درباره بازیگری در ایران چیست و می‌توانید مقایسه‌ای بین وضعیت بازیگری در ایران و اروپا داشته باشید؟
مارین میلر: در انگلستان ما یک اتحادیه به نام اکریتی داریم که به معنای برابری‌ست. این اتحادیه یک حداقل دستمزد را برای بازیگران شمغول به کار تصویب کرده است: ۴۴۰ یورو در هفته. دشت‌آرای: که می‌شود هفته‌ای دو میلیون و چهارصد هزار تومان. میلر: بله، یکسری گروه‌های دیگر هم هستند که جزو اتحادیه نیستند و در بخش رادیکال‌تر تئاتر فعالیت می‌کنند. آنها هم بر اساس تقسیم منافع کار می‌کنند. اما به عنوان یک بازیگر شما همیشه کار ندارید و این بخش سخت بازیگری‌ست. در انگلستان ممکن است شما یک بازیگر خیلی حرفه‌ای باشید ولی مدت طولانی هم بگذرد و نتوانید کار کنید. هر چقدر هم بیشتر کار کنید بیشتر تثبیت می‌شوید. گاهی ممکن است یک سال بگذرد و نتوانی کار کنی. من فکر می‌کنم بازیگر بودن در هر جای دنیا سخت است. همه ما دیوانه‌ایم. ولی با این حال به نظرم ما سیستم سازمان‌دهی شده‌تری داریم که از ما حمایت می‌کند. در فرانسه، سوییس وسوئد اگر ثابت کنی که بازیگر هستی حتی اگر سر کار هم نباشی دستمزد هنرمند بودنت را می‌گیری. این شبکه‌ای است که دولت از آن حمایت می‌کند. آقای سیاحی، به نظرم بین بازیگران نمایش «ردپای صورتی» کار شما و خانم میلر از همه سخت‌تر بود چون دیالوگ نداشتید و باید با بدن ایفای نقش می‌کردید. اما برایم جالب بود که شما توانستید نقش را از آن خود کنید و در عین وفاداری به مرد سفید، تعریف خودتان را از آن داشته باشید.
سیاحی: چیزی که در وهله اول باعث شد بازی در نقش مرد سفید را بپذیریم همین تجربه جدید دیالوگ نگفتن بود. برخلاف نمایش «تن‌تن» که در آن نقش پرفسور تورنسل را بازی می‌کردم، او جسمانیتی در کار داشت که می‌شد آن را به راحتی در کارتون‌ها و کمیک‌استریپ‌ها می‌توان دید. اما مرد سفید یک چالش جدید برایم درست می‌کرد. کاری که خودم سعی کردم انجامش دهم این بود که نخواستم عین مرد سفید باشم. من چند اکت از مرد سفید در کارتون به عنوان نوستالژی تماشاچی گرفتم. خشم، خنده و ... و سعی کردم عینا آن را اجرا کنم اما برای بقیه ماجرا دیگر خودم بودم. چون هر کاری می کردم نمی‌توانستم مثل یک شخصیت کارتون دو بعدی باشم. دشت‌آرای: بخش زیادی از این نقش مرهون خلاقیت فردی کاظم سیاح بود. ما او را در موقعیتی قرار می‌دادیم و او خودش اکت ها را انجام می‌داد. اگر ولش می‌کردیم می‌توانست به تنهایی یک نمایش ۹۰ دقیقه‌ای اجرا کند. در این حد برای نقشش پیشنهاد داشت. در پروسه کارگردانی من کلا از بازیگرانی که پیشنهادی ندارند و منتظر هستند ببینند تو چه می‌گویی منزجرم. برعکس بازیگرانی که هر روز با یک ایده به سر کار می‌آیند عالی هستند. چون تقابل بهتری با آنها دارم. بار نمایش «ردپای صورتی» به شدت روی دوش بازیگرانش است و کار بسیار سختی برای آنهاست چون به قول شما هم باید با آن خاطره تماشاگر از شخصیت مبارزه کنند و هم با آدم‌هایی روبرو هستند که ماجرای معما چو حل گشت آسان شود دقیقا در موردشان مصداق دارد. خیلی‌ها به من گفتند این خود انیمیشن است دیگر چه چیزی به آن اضافه شده است؟ اگر این اتفاق افتاده باشد و نمایش مثل انیمیشن باشد، من به آن چیزی که می‌خواستم دست پیدا کردم. این خودش یک امتیاز مثبت است. گودرزی: به من گفتند قسمت پلنگ صورتی و مرد سفید عین کارتونش است. پس شما چه نوشتید؟ اگر ما آنقدر موفق بودیم که عین آن انیمیشن را بازسازی کنیم که خیلی اتفاق خوبی افتاده است. بهرحال ما هر مدل دیگری هم با این انیمیشن برخورد می‌کردیم باز هزار انتقاد از ما می‌شد. سیاحی: و اجازه دهید یک چیزی از جانت تمام این بازیگران بگویم و آن این است که وقتی اجرای این نمایش تمام می‌شود انگار پوست ما کنده شده. چون تمام انرژی‌مان را وسط می‌گذاریم. در روند تمرین‌ها یک زمانی بود که من در سراشیبی افتاده بودم و نمی‌توانستم نقش را خوب دربیاورم. آنجا به این نتیجه رسیدم که حتی یک روز هم حق ندارم بدون انرژی این نقش را اجرا کنم چون در این صورت آن حال مرد سفید بین من و پلنگ صورتی در نمی‌آید. خانم ساعی بین مدیر پروژه بودن فرشته تئاتر بودن یا آچار فرانسه بودن خودتان کدام را انتخاب می‌کنید؟
سعیده ساعی: چه سئوال سختی. این اولین بار بود که من مدیر پروژه بودن را تجربه کردم که ترکیبی از دستیاری و مدیریت مالی بود. و واقعا هم برای من کار سختی بود.به دلایلی که دوستان توضیح دادند یک ماه مانده به اجرا ما هنوز متن کامل نداشتیم و این باعث شد آن شب هایی که احسان درگیر نوشتن بود من در بخش های دیگر فعالیت کنم. لباس، دکور، موزیک و انیمیشن. پا به پای متن باید جلو می آمدیم آن هم متنی که هنوز تکمیل نشده بود و ما تنها زمانی که برای تمرین همه اینها با متن کامل داشتیم دو هفته بود. و دو هفته برای همچین پروژه ای خیلی کم است به همین خاطر همه ما از زندگی‌مان گذشتیم. 57۲۴۴



چهارشنبه 28 خرداد 1393 - 14:52:44





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن