واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: چه شد این بلا سر مسعود کیمیایی و ابراهیم حاتمیکیا آمد؟
قربانیان روزگار تغییر و فرا رسیدن دوران تازه....
سوال این جاست: چرا همه این اتفاقها، انتقادها و هجمهها، الان باید برای مسعود کیمیایی رخ بدهد؟ با این حجم و در این زمان؟ در این باره که چرا در متروپل برای سالنهای سینمایی که خودش در تعطیل کردنشان نقش داشته، دل میسوزاند. در این باره که چه میدانم از یک تاریخ به بعد، مسیر عوض کرده است. که برای و به پیشنهاد گروه دیگری فیلم ساخته است. و این که چرا روزنامهای الان باید به ریشههای پول دولتی سرب و فریاد گیر بدهد. و حوادث و روابط قدیم را رو کند.جواباش ساده است. چون "دوران تازه"، از راه رسیده است. که پردهها فرو افتاده و این اتفاق، نه فقط در مورد مسعود کیمیایی که درباره جریانها و اشخاص دیگری هم، رخ داده، یا رخ خواهد داد. مراجع اجتماعی روزگار قدیم در حال فرو پاشیدنند، و مگر چند ماه پیش درباره ابراهیم حاتمیکیا این طور نشد؟ مگر همین اتفاقها بعد جشنواره امسال، برای کارگردان "چ" هم نیفتاد؟پاسخ تنها ظهور سایتهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی نیست که امکان اظهار نظر در لحظه را برای گروههای مختلف و افراد پرشماری فراهم میکند. و در این ماجرا متهم ردیف اولاند. (هم کیمیایی و هم حاتمیکیا، مستقیما به این نکته اشاره کردهاند و در برابر این رسانهها جبهه گرفتهاند). این رسانهها وسیلهاند، اما دلیل چیز دیگری است: در یک پیچ تاریخی از مسیر این سرزمین، در روزگاری که از سیستم مبتنی بر اقتصاد مرکزی، به سوی بازار آزاد قدم میگذاریم، فرصتی ایجاد شده تا نقشه راه و قاعده بازی سالهای گذشته افشا شود. یعنی همان طور که جایگاه پنهان نگه داشته شده ابراهیم حاتمیکیا در تولید و پخش منابع در سینمای دولتی و نفتی سالهای گذشته برملا شد، به گونهای که چپ و راست، سهمشان را از او میخواستند یا حسابهای قدیم را تسویه میکردند، حالا نوبت مسعود کیمیایی است. حاتمیکیا، به سمت راست این نقشه رانده شده بود و حالا کیمیایی نماینده بخش چپ این نقشه در سالهای گذشته است. چپ و راستی که هر دو به گونهای، از این اقتصاد مرکزی دور از دسترس مردم و بازار آزاد واقعی، بهره میبردند و حالا زمانه تغییر فرا رسیده است. پیش از اینها در همین مجموعه یادداشتها نوشتم: آنها قربانیان سحرگاه دوران تازهاند، بی این که کسی در بروز این اتفاق، متهم ردیف اول باشد.هم حاتمیکیا و هم کیمیایی، بانفوذترینهای جناحها و منطقههای متعلق به خودشان بودند. با پرچم استقلال. و در این مسیر، لحظهها و فیلمهای خوب و خاطرهانگیزی هم خلق کرده بودند. و در عین حال بیش از بقیه همکارانشان در تودههای مردم، حضور و اعتبار و نفوذ داشتند. و به حوادث مهم چند دهه اخیر این مملکت، در آثارشان مستقیما واکنش نشان داده بودند. درباره کیمیایی ماجرا البته غمانگیزتر و حسرتبارتر است. او با قیصر، یکی از فردگرایانهترین و اسطورهمنشترین آثار تاریخ سینمای ایران را ساخته بود. مشابه فیلماش در آن سوی آبها، هری کثیف دان سیگل و آرزوی مرگ مایکل وینر در ردیف آثار دست راستی طبقه بندی شدند. و قیصر از ارزشها و ویژگیهای دیگری هم برخوردار بود که میتوانست انسانیترش کند و آن را به دل مردم زمانهاش ببرد و تغییر را در زمانهاش ایجاد کند. ماجرا اما از جایی آغاز شد که به دلیل ترس از گوشهنشینی بود یا تلاش برای برخورداری از امکانات تازه، و یا این که کیمیایی، آگاهی کافی برای مسیر دادن به استعدادش نداشت، هر چه شد، نفوذ و نبوغاش را به سمت چپ برد. کاری که حاتمیکیا، بعد از کرخه تا راین در مسیر دیگری انجام داد. آنها از مسیر شخصی فاصله گرفتند و در یک کشور جهان سومی، به سوی قطبهای سیاسی جلب و جذب شدند که البته همان طور که گفتم، از یک منبع و منشا تغذیه میشدند. هر چند که همان طور که گفتم، کوشیده شد این ارتباط پنهان بماند و نقشه راه مشخص نشود تا دوران تازه از راه برسد. روزگار بعد از حوادث بسیار مهم ۱۳۸۸.مقاله روزنامه کیهان در پاسخ به کیمیایی، از آن رو اهمیت دارد که به نظر میرسد نقشه بازی کاملا تغییر کرده است. این که اعلام کرد چه پولهایی برای چه فیلمهایی رد و بدل شده و به قول این روزنامه: «چه گونه شعارهای ضد آمریکایی و حکومتی، درون فیلمهای کیمیایی رد و بدل میشده است.» به این ترتیب دیگر دوران تماشا و رصد کردن گروههایی که به بازی دو گانه در قلب سیاست و فرهنگ و اقتصاد این سرزمین شکل داده بودند، به پایان رسیده است. حالا دیگر قرار به لو دادن قاعده بازیهای قدیم دور از فرهنگ و اقتصاد مردمی، در مسیر حفظ منافع گروههای خاص است. حالا دیگر دوران تازه است.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغwww.seemorgh.com/culture
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]