تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس در روز جمعه ناخن‏هايش را كوتاه كند، عمر و مالش زياد مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838132094




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت و گوی فارس با غلامرضا شکوهی از کربلا می‌گفت و من هم شعر می گفتم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت و گوی فارس با غلامرضا شکوهی
از کربلا می‌گفت و من هم شعر می گفتم
گروهی که می‌خواستند این صدارت را از ایشان بگیرند و نبض شعر مشهد را به دست بگیرند آمدند پیش مدیرکل مشهد در یک مهمانی گفتند شما چرا این فسیل‌ها را برای رئیس شورای شعر انتخاب کردید...

خبرگزاری فارس: از کربلا می‌گفت و من هم شعر می گفتم


خبرگزاری فارس - حسین قرایی؛ غلامرضا شکوهی از ارجمندان شعر امروز است که در مشهدالرضا ساکن است . صریح اللهجه بودن و نازک اندیش او شیفتگی من را نسبت به او ضریب می داد. این شیفتگی تا جایی قد کشید که دو ساعت تمام راجع به او و دوستانش گفت و گو کردم و جلو رفتن زمان را حس نمی کردم ؛ شنیدن خاطرات قهرمان ، کمال پور و دیگران از زبان این شاعر ، کوله بار تجربه شاعران جوان را از نشاط و زیبایی لبریز خواهد کرد ؛ قسمت دوم مصاحبه با این شاعر موفق را بخوانید ؛ - شما طنزهای آقای اسفندقه را چگونه ارزیابی می‌کنید مثلاً کتاب «رستاخیز حرکات» چگونه است؟ - من آن را ندیده‌ام. - کارهای ایشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ - خوب است مخصوصاً یک زمانی خیلی بالاتر بود الان یک مقداری دارد به در جا زدن مبتلا می‌شود به نظر من یک مدتی نیاید. بگوید و دوباره شروع کند. چون شاعر خیال می‌کند هر چه که گفت در ثمن است و خوب و عالی است ولی اینگونه نیست. تا یک ماه پیش من یک سال و 8 ماه بود که شعر نگفتم «چیزی برون نیامد از این کوزه جز شرنگ» خود مولانا هم می‌گوید: مدتی این مثنوی تا خیر شد مهلتی بایست تا خون شیر شد. - یکی دیگر از افرادی که در صحبت‌های شما احساس کردم با او بیشتر دوست بودید. ذبیح‌الله صاحبکار معروف به «سهی» است راجع به ایشان هم سخن بگویید. - خوب است تمام خوانندگان شما بدانند شاعری از مشهد به نام آرمین البته زابلی الاصل معلم بود یک مدتی آمد مشهد با تخلص سهی آمده بود در صورتی که من 20 سال پیش آقای صاحبکار را با تخلص سهی می‌شناسم. اینها یک روزی در همین انجمن فرخ با هم روبرو شدند این گفت سهی آن هم گفت سهی. ماها حرفمان شد که بالاخره کدامتان سهی است. آقای آرمین گفت من چون شاگرد رهی معیری بودم بنابراین سهی را انتخاب کرده‌ام. با التماس می‌گفت اجازه بدهید سهی مال من باشد چون می‌دانست اولین سهی آقای صاحبکار است. آقای صاحبکار هم با بزرگواری تمام گفت برای من یک ضمه کارش است آن را می‌کنم سُهی. - یک کتابی به عنوان «رفیق شعر» برای مشاهیر ادب خراسان چاپ شده است. حضرتعالی هم در آن یک یادداشت نوشته‌اید بنام «پشت آن چهره مغموم» و یک شعر هم تقدیم کرده‌اید. دیگر از سهی چه می‌خواهید بگویید برایمان؟ -من خیلی با این آدم سفر رفته‌ام. می‌گوید: «پرسید یکی که عاشقی چیست؟    گفتم که چو ماشوی بدانی » واقعاً باید با آقای صاحبکار مسافرت رفت، نشست و برخاست می کردی تا به مناعت طبع، بزرگی، گشاده‌دستی، رفاقت و خوشمزگی این بشر پی ببری. آقای صاحبکار معمم و همکلاسی مقام معظم رهبری بوده و اگر می‌خواست استفاده کند به راحتی می‌توانست چون با هم رفیق بودند ولی من می‌دانستم وقتی خانمش با سرطان فوت کرد زحمت بزرگ کردن تمام بچه‌ها با او بود. به من گفت فلانی آشپزی و خرید نان و اینها با من است. خیلی در زندگی تنها بود دومین چیزی که او را آزار داد همین بچه‌های تازه به دوران رسیده بودند چون ایشان مسئول شعر اداره ارشاد بود. صریح بگویم گروهی که می‌خواستند این صدارت را از ایشان بگیرند و نبض شعر مشهد را به دست بگیرند آمدند پیش مدیر کل مشهد در یک مهمانی گفتند شما چرا این فسیل‌ها را برای رئیس شورای شعر انتخاب کردید، اینها باید بروند گوشه خانه و جوان‌ها این را به دست بگیرند و نه به این راحتی بلکه با اهانت و او با این دل نازک از همه آنها رنجید و چندی بعد سکته کرد. لذا من معتقدم سه چیز او را در سن 64 سالگی به مرگ نزدیک کرد. 1- زحمت زیاد خانواده روی دوشش بود 2- این چند تا جوانی که نفهمیده و نسنجیده در یک شب مهمانی جلوی صد، صد و پنجاه نفر و تمام بزرگان ارشاد مشهد او را کوبیدند و کنار گذاشتند 3- درد قلبش که او را بردند بیمارستان گفت دیگر خوب شدم برویم. هر چه گفتند باید چند شب باشی قبول نکرد. سر مژگان بلند تو چو پیوست به هم    داد اسباب پریشانی ما دست به هم او اسباب پریشانی‌اش این سه موضوع بود. - با مرحوم قهرمان هم دوستی داشتید؟ بله زیاد - از جلسه خانگی ایشان بگویید. آقای قهرمان علاوه بر اینکه رئیس کتابخانه دانشگاه مشهد بود در ابتدا در خیابان حسن‌آباد در خیابان حرم در خانه خودشان یک جلسه شعری داشتند که همین اعاظم مشهد آقایان محمد حسین محدث، کمال‌پور، برزگر، صاحبکار، باقرزاده، مرحوم آشتیانی، عظیمی به آن جا می‌آمدند و وقتی من می‌رفتم آنجا می‌نشستم احساس کوچکی می‌کردم در برابر آن همه آدم بزرگ از این انجمن آثاری بیرون می‌آمد من جمله آقای عظیمی کتاب «از پنجره‌های زندگانی» را چاپ کرد که آثاری از جمله از من را در آن گذاشت. خانه‌اش را عوض کرد آمد خیابان ایرج میرزا این جا یک مکان بسیار بزرگتری بود و اصلاً گویا برای شب شعر ساخته شده هر هفته سه‌شنبه‌ها می‌رفتیم. خودش آدم بسیار رقیق‌القلب و شاعر خوبی بود ولی من معتقدم این اواخر سه، چهار نفر از این جوان‌ها قهرمان را مصادره کرده بودند او را از آن راه اصلی قهرمان که اخوان اینقدر دوستش داشت جدا کرده بودند عرب می‌‌گوید: دو چیز از یخ سردی دارد کوچکی که ادای بزرگان را در بیاورد و بزرگی که ادای کوچک‌ها را در بیاورد. وقتی که قهرمان 85، 86 ساله با یک جوان 27، 28 ساله رفاقت می‌کند و با او سفر می‌رود باید انتظار داشته باشیم که مثلاً این جوان با او شوخی‌های آن چنانی بکند و می‌کردند و همین قهرمان را از چشم من که قهرمان را 50 سال است که می‌شناسم داشت یک مقدار می‌انداخت. - دیگر از این دوستان شاعر بیشتر با چه کسانی همراه بودید؟ - با مرحوم کمال بود کمال‌پور کسی بود که حلال مشکلات مشهد بود و شعرای مشهد بود. چون قاضی و وکلا و استاندار همه از رفیقانش بودند. حلال مشکلات خیلی‌ها از هر نظر مادی و معنوی بود و من هم به واسطه هین حالا مشکلات بودن با مرحوم کمال‌پور تقرب پیدا کردم و بعداً طوری شد که به من می‌گفت رضا جان من آقای کمال‌پور را در بین همه آنها به خصلت پهلوانی درست مثل تختی شاعر پهلوان می‌شناسم. گشاده‌دستی، کاردانی و کاررسانی به دیگران. آقای کمال‌پور ابتدا کفاش بوده برای نجات پیدا کردن از آن شغل سخت کفاشی آن هم برای یک شاعر دوستانی مثل فرخ و باقرزاده باعث شدند او برود یک گوشه‌ای در کارخانه قند نریمان کارمند شوند. دیگر آنجا ذهنش راحت شد و به مشکلات مردم می‌رسید. هیچ کس از او حتی یک کلمه بدی ندیده است. - اولین کتاب شما چه سالی منتشر شد؟ اولین کتاب من «آهی برنج آئینه» بود که آقای محمدعلی صفری‌ زرافشان چاپ کرد فکر می‌کنم سال 68 یا 70 بود. - از این دوستی که شما را به سمت چاپ آثار تشویق می‌کرد «محمدعلی صفری زرافشان» راجع به ایشان هم صحبت بفرمایید. - خودش می‌دانست که من حال و حوصله دویدن به چاپخانه و پاک‌نویس کردن شعر را ندارم لذا هر شعری که در انجمن فرخ می‌خواندم اگر مفهوم عاشقانه یا انتظار داشت می‌گفت این را بنویسید بدهید به من چون روحانی بوده در مجالس گویا آنها را می‌خوانده ما فقط همدیگر را در انجمن فرخ می‌دیدیم. بعد یک بار زنگ زد گفت من از شما تعداد زیادی شعر دارم بیایید خانه ما که اینها را سر جمع کنیم تا چاپ شود. ما هم رفتیم و خودش هم با «ضد یخ آفتاب» قرارداد بست و کتاب چاپ شد و وجهش را آورد دم خانه داد به من. دومی «یک ساغر نگاه» که ایشان چاپ کرد. روزهای یکشنبه یا چهارشنبه می‌گفت بیا خانه ما چون در یکی از این‌ها نوشته من شکوهی را امتحان کردم گفت امام موسی کاظم(ع) اینگونه بود و شرح حالش را بیان می‌کرد. حالا من غافل از اینکه چه می‌خواهد بگوید می‌گفت حالا سه بیت در این مورد بگو که می‌خواهم این طرف و آن طرف بخوانم و داشته باشم من هم می‌گفتم و او آنها را می‌نوشت. بعد دوباره از صحنه کربلا می‌گفت و می‌خواست شعر بگویم و تمام این آثار اینگونه پدید آمد. بعضی از این آثار هم اینگونه بوده که مثلاً روز تاسوعا بوده است و سروده ام. انتهای پیام/

93/02/17 - 15:46





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن