تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):برترين [مرتبه] ايمان آن است كه بدانى هركجا باشى خدا با تو است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819835946




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عباس دست طلا؛ جدیدترین پیشنهاد رهبر انقلاب


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


عباس دست طلا؛ جدیدترین پیشنهاد رهبر انقلاب فرهنگ > کتاب - یکی از تازه‌ترین کتب مورد اشاره و تحسین رهبر معظم انقلاب، یک کتاب جنگی و حماسی نیست؛ داستان تلاش بی شائبه یک رزمنده خوش​نام است به نام حاج عباس فابریک دست‌طلا!

به گزارش خبرآنلاین، رهبر انقلاب یکم بهمن‌ماه سال قبل میزبان عده‌ای از رزمندگان قدیمی جبهه‌های جنگ بودند. مجلسی که ساعتی قبل از ظهر آغاز شد و تا نماز ظهر و عصر ادامه پیدا کرد. ترکیب افراد حاضر در آن جلسه که عمدتاً مو سفید کرده و عصا به‌دست گرفته بودند خیلی جالب بود. آن‌ها کسانی بودند که برای جنگیدن به جبهه نرفته بودند؛ رفته‌ بودند تا در جبهه کار کنند. تفنگ به‌دست نگرفته بودند؛ آچار و پیچ‌گوشتی و چکش و روغن و گیریس، ابزار دست‌شان بود. تعمیرکار ماشین‌های سنگین، صافکار، نقاش، گلگیرساز، اتاق‌ساز، جوشکار و صاحبان حرفه‌هایی از این دست. افرادی که در آن‌ سال‌ها اسم‌شان را گذاشته بودند: «اصناف پشتیبان جنگ» آنطور که پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب گزارش داده، یکی از میهمانان رهبر انقلاب اسلامی در آن دیدار، «حاج عباس‌علی باقری» مشهور به «حاج عباس فابریک دست‌طلا» بود. تعمیرکار خوش‌نام جبهه‌های جنوب یک سال قبل از آن خاطراتش را به همت بسیج اصناف و مدیریت نشر فاتحان، لباس جلد پوشانده بود. رهبر انقلاب در آن دیدار، عباس آقای دست‌طلا را خوب به جا آوردند:
‌
«این کاری که اخیراً شروع شده که از شماها با این جزئیات و ریزه‌کاری‌ها خاطرات می‌گیرند، این هم کار خیلی خوبی است. ما دو جلد از این کتاب‌های شما را خواندیم، یکی کتاب آقای بنایی را خواندم یکی هم کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان می‌دید. خداوند ان‌شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.» کتاب «عباس دست طلا» نوشته محبوبه معراجی‌پور را انتشارات فاتحان روانه بازار نشر کرده است. در صفحه‌ تقدیمیه‌ کتاب نوشته شده است: تقدیم به همه‌ بسیجیان فنی و تعمیرکار! کتاب یکی از بی‌تعارف‌ترین کتاب‌های دفاع مقدس است. ردی از سؤال و جواب مصاحبه‌کننده در اثر معلوم نیست. نویسنده در متن هرجا که خواسته از گذشته و کودکی حاج عباس قصه را روایت کند، جمع دوستان با صفای او را جمع می‌کند و شب‌ها بعد از کار سخت و سنگین روز کنار هم می‌نشاند تا از خاطراتش بشنوند. وقتی کار مصاحبه و نگارش خاطرات حاج عباس‌علی باقری به سرکار خانم معراجی‌پور پیشنهاد می‌شود، در همان جلسه‌ی اول از مصاحبه‌شونده می‌پرسد: آیا شما به فکر شهادت هم بودی؟ حاج عباس می‌گوید: آن قدر کار زیاد بود که من وقت نداشتم به شهادت فکر کنم! حاج عباس اول خودش به عنوان داوطلبی بسیجی راهی جبهه می‌شود: به عنوان یک حاجی بازاری. کسی که آن روزها در خیابان خاوران برای خودش گاراژ و تعمیرگاهی داشت، کارگر و برو بیایی داشت و دست کم چند خانواده را روزی می‌رساند. بعد به عنوان یک تعمیرکار ساده‌ی یک لاقبا اعزام می‌شود و از قضا به منطقه‌ای می‌رود که قدرش را نمی‌دانند و زیر دست فرماندهی می‌افتد که چندین بار تحقیرش می‌کند. با این حال کم نمی‌آورد. تا آن‌جا که می‌تواند کار را پیش می‌برد و برمی‌گردد تهران. چند وقت بعد که دوباره می‌خواهد اعزام بشود نیرو جمع می‌کند. از دفعات بعدی خودش کاروان‌دار می‌شود. در تهران می‌گردد مکانیک و صافکار و دست به آچار پیدا می‌کند و با خودش همراه می‌کند و آن‌قدر خوب و پرحجم کار می‌کند که نام و آوازه‌‌اش همه جا می‌پیچید. به او پیشنهاد می‌شود پشتیبانی محور جنوب را به عهده بگیرد که نمی‌پذیرد. برشی از کتاب: طاق آمبولانس را چند بار دید می‌زنم. مجتبی لجش گرفته:
- بس نیست؟! چقدر طاق را دید می‌زنی؟ همه‌ی صافکارها یک بار رو‌به‌روی ماشین می‌ایستند و نگاه می‌کنند، بعد هم درستش می‌کنند و دیگر کاری ندارند که چه می‌شود. تو هم از بالا می‌بینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، روبه‌رو، زیر و رو ... بابا! چه خبرت است؟!
حس می‌کنم کمی خسته شده. لبخندی حواله‌اش می‌کنم:
- طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی که می‌رود توی دست‌انداز و بالا و پایین می‌افتد، صدا ندهد. آمبولانس همه‌اش می‌رود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر می‌کند با گلوله دارند او را می‌زنند. می‌ترسد و یک وقت برمی‌گردد عقب. 6060  



چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393 - 11:08:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن