واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: جادوی ناتمام گابیتو
حامد عسگری کرمانی
کد خبر: ۳۹۴۷۶۶
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۷ - 22 April 2014
گاهی به ناچار با فیثاغورث موافق میشویم: اعداد صرفاً نشانه هایی قراردادی نیستند؛ وجود دارند و گاه به شکلی جادویی. لااقل می توان مطمئن بود برخی از اعداد این گونهاند. از جمله برخی تاریخ¬ها. مثلاً چه کسی باور میکند 1899 یک عدد اتفاقی برای یک سال اتفاقی باشد که دو آدم اتفاقی، به طور سهوی هم زمان با هم در آخرین سال قرن راز آلود نوزدهم، به قرن بیستم تشنه داستان و افسانه پا گذاشته اند؟
گیریم حتی نام این دو نفر بورخس و همینگوی نباشد. و یا سال 1917 یک سال اتفاقی، که از قضا به طور اتفاقی جنگی بزرگ تمام شد و کودکی زندگی اش آغاز گشت که در گذار از خوشحالی آن سال و خوشبینی سالهای پس از آن، جنگی بزرگتر را به چشم دید و این جنگ آنچنان در کنه هر سطر از نوشتههایش هویداست که حتی نیاز به آلمانی بودن را هم برای فهم جنگ بلاموضوع میسازد؛ و این همه حتی اگر نام آن کودک هاینریش بل نباشد. با این حال، همیشه در باب جادوی 1927 سردرگم بودیم؛ سر آن در چیست؟
لابد باید نشانه ای وجود داشته باشد وگرنه چگونه می شود استاد بزرگ جادوی کلام، اینچنین بی سحر و جادو پای به صحنه جهانی گذاشته باشد که به قول بورخس هیچ لحظه ای از آن از خطر جادویی شدن برکنار نیست؟ باری، همیشه پاسخ را در این میجستم که جادوی 1927 در 2027 کامل می شود؛ سالی که جادوی واژه ها در صد سالگی خالق آنها به کمال می رسد و آخرین فرصت برای نسل محکوم به صد سال تنهایی نیز به پایان خود میرسد.
در حقیقت گابیتو خود نیز در خلق و تقویت این انتظار بیتقصیر نبود؛ آنجا که در زندگی نامه خود، در سطوری که مربوط به سالهای انتهایی دهه سوم زندگی اش است میگوید که «هنوز هفتاد و چند سال تا اولین صدسالِ زندگی اش زمان دارد».
این شد که هیچ کس منتظر شنیدن خبر مرگ گابیتو نبود، لااقل نه تا 2027. این بود که وقتی در سال 2012 پزشکان اعلام کردند مارکز به آلزایمر مبتلا شده است آن را به حساب تشابه با احوالات عجیب قهرمانان رمان هایش گذاشتیم. حتی زمانی که بعدتر برادرش اعلام کرد گابو حال خوشی ندارد، باز هم جدی نگرفتیم. جشن تولد مفصلی که امسال برایش برگزار کردند نیز نشانی از پایان نداشت. اما 17 آوریل 2014، خبری نامنتظر آخرین جادوی گابیتوی بزرگ را ناتمام گذارد.
بامداد جمعه 18 آوریل 2014 نشانی از دوشنبه ای داشت که خوزه آرکادیو بوئندیای بزرگ پس از بیداری، به دقت همه چیز را در اطراف خود بررسی کرد، کاری که فردای آن روز و فردای دیگرش هم ادامه داد و بعد از آنکه با ناامیدی مطمئن شد که روزها هیچ فرقی با هم ندارند، در روز جمعه نعرهای کشید و همه چیز اطراف خود را درهم شکست و عاقبت هم دیوانه شد و باقیمانده عمر خود را در حالی سپری کرد که به درخت حیات خانه بوئندیاها در ماکوندو بسته شده بود.
امروز بعد از آنکه از خواب بیدار شدیم و خبر را شنیدیم، بهت و حیرت ساعتهای ابتدایی که گذشت، درست مانند خوزه آرکادیو بوئندیا به دور و بر خود نگاه کردیم، مردم، تلویزیون، روزنامه، اخبار، همه و همه مثل هر روز در جریان بود. هچ چیز هیچ تغییری نکرده بود.
انگار نه انگار امروز فردای آن دیروزی است که گابو دیگر نیست؛ که جمعه ی بدون مارکز لابد باد تفاوتی با پنج شنبه ای داشته باشد که بود؛ اما هیچ خبری نبود. فقط و فقط یک تیتر خبری: «گابریل گارسیا مارکز،خالق صد سال تنهایی و برنده ی جایزه نوبل 1982 درگذشت».
این کافی نبود. نه فقط اینکه جادوی صد سالگی ناتمام مانده بود، بلکه جهان باید قبل و بعد از خالق واژه های جادویی تفاوتی می داشت. اما اینچنین نبود. آیا مرگ زودهنگام گابو نیز خود نشانی از واژه های جادوییش نداشت؟ نمیدانیم.
شاید امروز واقعا روز گسست جادویی بود که مارکز 87 سال تمام منادیگر آن بود؛ شاید سالهای عمر مارکز بر واژگانش سبقت جسته اند؛ اما شاید هم همین گسست، خود یک درس دیگر از جادوگر بزرگ بود، درسی که اینبار نه با کلمات، که با وجودش بر جای گذاشت: هیچ امروزی با هیچ فردایی هیچ تفاوتی ندارد، حتی امروز و فردای با و بی گابیتو. و اینکه در دنیای واقعیت زده ی ما، هر جادویی می تواند ناتمام باشد، حتی جادوی بزرگ گابو.
سال 2014 با مرگ مادیبای بزرگ شروع شد و فعلا که با مرگ گابیتوی بزرگ ادامه پیدا کرده است؛ اینکه تا به پایان آن دیگر چه در پیش است، چیزی ست که به قول بورخس تنها الله از آن آگاه است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]