واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم
دوم اردیبهشتماه زادروز قیصر امینپور است؛ شاعری که در دهههای دشوار زندگی مردم ایران، با انعکاس درد این مردم در شعرهایش، آنها را همراهی کرده است.
قیصر امینپور دوم اردیبهشتماه سال 1338 در گُتوَند، شهر بختیارینشین استان خوزستان، متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در زادگاهش، دوره راهنمایی و دبیرستان را در دزفول ادامه داد. در سال 1357 در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد، اما یک سال بعد، از این رشته انصراف داد و به دانشکده علوم اجتماعی همین دانشگاه رفت.امینپور در سال 1358 با گروه تشکیلدهنده حلقه هنر و اندیشه اسلامی همکاری کرد؛ این گروه همان بنیانگذاران جوان حوزه هنری بودند. این شاعر در سال 1366 بههمراه بسیاری از همدورهییهایش، از حوزه هنری خارج شد. او همچنین در شکلگیری دفتر شعر جوان در سال 1368 نقش داشت.در سال 1363 مجددا رشته تحصیلی خود را تغییر داد و تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران را آغاز کرد، در سال 1369 وارد دوره دکترای این رشته شد و در سال 1376 از رساله خود با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» با راهنمایی محمدرضا شفیعی کدکنی دفاع کرد. این رساله در سال 1383 در قالب کتابی با همین عنوان منتشر شد.در کارنامه علمی قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه الزهرا (س)، تدریس در دانشگاه تهران و عضویت در فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز ثبت شده است. دبیری شعر هفتهنامه سروش و سردبیری ماهنامه ادبی - هنری سروش نوجوان نیز از فعالیتهای مطبوعاتی اوست.
«تنفس صبح»، «در کوچه آفتاب»، «آینههای ناگهان»، «گلها همه آفتابگردانند» و «دستور زبان عشق» از مجموعههای شعر این شاعر هستند. «گزینه اشعار» قیصر امینپور نیز در سال 1378 منتشر شد. همچنین «توفان در پرانتز» (نثر ادبی)، «سنت و نوآوری در شعر معاصر» و «شعر و کودکی» از دیگر آثار او هستند. او همچنین «منظومه ظهر روز دهم»، «مثل چشمه، مثل رود»، «بیبال پریدن» و «بهقول پرستو» را برای نوجوانان خلق کرده است.
قیصر امینپور در دهههای دشوار زندگی مردم ایران، این مردم را در چه فقر و درد و چه در دوران هشتساله دفاع مقدس با شعرهایش همراهی کرده است.شعر «دردوارهها»:دردهای منجامه نیستندتا ز تن در آورمچامه و چکامه نیستندتا به رشته سخن درآورمنعره نیستندتا ز نای جان برآورم.دردهای من نگفتنیدردهای من نهفتنی است.دردهای منگرچه مثل دردهای مردم زمانه نیستدرد مردم زمانه استمردمی که چین پوستینشانمردمی که رنگ روی آستینشانمردمی که نامهایشانجلد کهنه شناسنامههایشاندرد میکند.من ولی تمام استخوان بودنملحظههای ساده سرودنمدرد میکند.انحنای روح منشانههای خسته غرور منتکیهگاه بیپناهی دلم شکسته استکتف گریههای بیبهانهامبازوان حس شاعرانهامزخم خورده است.دردهای پوستی کجا؟درد دوستی کجا؟.این سماجت عجیبپافشاری شگفت دردهاستدردهای آشنادردهای بومی غریبدردهای خانگیدردهای کهنه لجوج.اولین قلمحرف حرف درد رادر دلم نوشته استدست سرنوشتخون درد رابا گلم سرشته استپس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟دردرنگ و بوی غنچه دل استپس چگونه منرنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟.دفتر مرادست درد میزند ورقشعر تازه مرادرد گفته استدرد هم شنفته استپس در این میانه مناز چه حرف میزنم؟.درد، حرف نیستدرد، نام دیگر من استمن چگونه خویش را صدا کنم؟قیصر امینپور بامداد هشتم آبانماه سال 1386 در سن 48 سالگی درگذشت و در زادگاهش گُتوَند به خاک سپرده شد
روز توهر چند عاشقان قدیمیاز روزگار پیشینتا حالاز درس و مدرسهاز قیل و قالبیزار بوده انداما ...اعجاز ما همین است :ما عشق را به مدرسه بردیمدر امتداد راهرویی کوتاهدر یک کتابخانه ی کوچکبر پله های سنگی دانشگاهو میله های سرد و فلزیگل داد و سبز شدآن روز، روز چندم اردیبهشتیا چند شنبه بودنمی دانمآن روز هر چه بوداز روزهای آخر پاییزیا آخر زمستانفرقی نمی کندزیراما هر دو در بهار- در یک بهار -چشم به دنیا گشوده ایمما هر دودر یک بهار چشم به هم دوختیمآن گاه ناگهانمتولد شدیم و نام تازه ایبر خودگذاشتیمفرقی نمی کندآن فصل- فصلی که می توان متولد شد -حتما بهار باید باشدو نام تازه ی ما ، حتمادیوانه وار باید باشدفرقی نمی کندامروز همما هر چه بوده ایم ، همانیمما باز می توانیم هر روز ناگهان متولد شویم ما ... همزاد عاشقان جهانیم ..." قیصر امین پور "
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]