محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1842279268
همچنان ایستادهایم / فراز و نشیبهای یک حایزه ادبی در گفتوگو با فرزانه طاهری
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
همچنان ایستادهایم / فراز و نشیبهای یک حایزه ادبی در گفتوگو با فرزانه طاهری فرهنگ > ادبیات - فرزانه طاهری میگوید که برای ما ادبیات مهم است و مخاطبمان را مجلات و صفحات ادبی روزنامهها فرض نمیکنیم.
الهه خسروی یگانه: جایزه گلشیری، همچنان یکی از مهمترین جوایز ادبی است که در بخش خصوصی، شکل گرفته و به کار خود ادامه میدهد. بررسی این چند دوره جایزه گلشیری، اما به خوبی حکایت از روزهای تلخ و شیرین ادبیات دارد. ادبیات نحیف، آزرده و آسیبدیدهای که معلوم نیست کی میتواند، خاطره درخشان ادبیات پارسی را دوباره زنده کند. در آستانه اعلام نامزدهای این دوره جایزه گلشیری، این مصاحبه، با فرزانه طاهری درباره حاشیههایی است که طی این سالها گریبانگیر این جایزه بوده است: خانم طاهری طی سالهای گذشته به خصوص در هشت سال پیش، جایزه گلشیری فراز و نشیبهای زیادی را از سر گذرانده است. مثلا اعتراضهایی که در یک دورههایی بسیار شدت میگرفت، یا اظهارات محسن پرویز درباره تامین مالی جوایز ادبی خصوصی از خارج از کشور، یا حتی دو سالانه شدن جایزه. چرا این همه اتفاق حول و حوش این جایزه شکل گرفته است؟ درست است، بهرحال ما در خلاء زندگی نمیکنیم. جایزه گلشیری مثل هر جایزه دیگری اقدامی است که در فضای ادبی موجود شکل میگیرد، نتیجهاش هم برآیند همان فضاست. به همین خاطر ما گاهی مجبور شدیم تغییراتی در جایزه ایجاد کنیم. نه این که فقط تن به شرایط بدهیم، نه، بیشتر به این فکر کردهایم که با این شرایط چه کنیم که جایزه آسیب نبیند و حتیالمقدور حفظ شود. مثلا شکل داوریمان تغییراتی کرد. یا عمده دلیل اینکه جایزه را دوسالانه کردیم، این بود که آدمهای خیلی کمی داشتیم که عمده کتابهای منتشر شده را از ابتدا تا انتها بخوانند . در نتیجه ما سرند اولیه را در سطح وسیعی انجام میدادیم که خود این هم باز شکلهای متفاوتی به خودش گرفت. یک دوره، تیمهایی بودند که ما بینشان کتابها را تقسیم میکردیم و سرند اولیه شکل میگرفت. یک دوره دیگر، داوران را به دو بخش تقسیم کردیم. یک عده موظف بودند که کتابها را بخوانند. برای یک عده دیگر هم فقط فرم میفرستادیم. آدمهایی که نمیخواستند با ما کار کنند، ولی بهرحال کتابخوان بودند. ما آثار را برای این آدمها میفرستادیم و آنها هم امتیاز میدادند و بعد از برآیند این دو گروه به نتیجه میرسیدیم. آن دورهای که جایزه را دوسالانه کردیم، دورهای بود که داورانمان گفتند اصلا هیچ کار خوبی منتشر نشده و ما جایزه نمیدهیم. هرچند که اصل و اساس کار ما این بود که جایزه بدهیم. بهرحال ماجرا نسبی است. ولی استدلال آن داوران این بود که روی این کتابها مهر جایزه گلشیری میخورد و در آینده کسی کاری به این ندارد که در آن سال چه کتابهایی درآمده که این کتابها بهترینشان بودند. اینجاست که عامل سانسور وسط میآید و همچنین میزان چاپ داستان فارسی. ما فکر کردیم در دو سال بهرحال آنقدر کتاب جمع میشود که بتوانیم از میان آنها اثر بهتر را انتخاب کنیم. سرانجام هم به این نتیجه رسیدیم چون ایدهآل ما این است که داورها کتاب را از ابتدا تا انتها بخوانند بیاییم دو بخش را حذف کنیم تا تعداد کتابها کم شود و فقط در بخش کتاب اول جایزه دهیم. این کار، یک جورهایی به اهداف بنیاد هم نزدیکتر بود. چون آدمهای سابقهدارتر شاید خیلی احتیاجی به مشوق بیرونی نداشته باشند. البته ایدهآل این بود که در هر چهار بخش جایزه بدهیم ولی فکر کردیم در شرایط موجود فعلا این تنها کاری است که میتوانیم بکنیم. در شرایطی که آدمها همه گرفتارند و ما هم نمیتوانیم دستمزدی به آنها بدهیم که لااقل به این همه زحمت بیرزد. این روش برای من اطمینان قلبی خیلی زیادی میآورد. چون درست است که ما سعی می کردیم سرند اولیهمان خیلی جامع باشد ولی با این حال نمیدانستم در فرمی که برای من فرستاده شده چقدر دقت وجود دارد. یا مثلا وقتی چهار تیم کتاب ها را می خواندند نتایج و انتخابهایشان با هم کاملا متفاوت بود چون این چهار تیم از آدمهای مختلفی تشکیل شده بودند. ایدهآل من این است که بتوانیم داور موظف ثابت داشته باشیم. از سال گذشته هم این کار را کرده ایم. یعنی داوران داستان و رمان همه کارها را می خوانند و خودشان نامزدها و برنده ها را انتخاب می کنند. ولی فکر نمی کنم هیچ فشاری بر داوران ما آمده باشد. ممکن است برخی تصورات خودشان را داشته باشند. مثلا یکی در دانشگاه درس می دهد و به هر دلیلی فکر می کند شاید برایش خوب نباشد در این پروسه شرکت داشته باشد. نمیدانم، البته من چیزی در اینباره نشنیدم ولی می گویم ممکن است چنین چیزی هم باشد. اما حالا که می گویند فضا بهتر شده و مجوز کتاب ها راحت تر صادر می شود در جلسه داورانمان بحث این بود که از سال آینده دوباره ما نمیتوانیم همه کتاب ها را بخوانیم و باز باید یک سرند اولیه بگذاریم چون ممکن است تعداد کتاب ها چند برابر شود. جدای از این موضوعات شما حتی برای برگزاری مراسم اهدای جوایز هم یادم هست که همیشه مشکل داشتهاید. از کرایه ندادن سالن برای برگزاری مراسم گرفته تا مشکلات دیگر. حتی کار به اینجا رسید که در نهایت مجبور شدید در خانه بهمن فرمانآرا مراسم به شکلی خصوصی برگزار کنید. بله ولی این فشارها واقعا به هشت سال محدود نمی شود. واقعا فکر نمی کنم هیچ جایزه ای به اندازه جایزه گلشیری تحت فشار بوده باشد. ما هیچ سالی سالن نگرفتیم. از همان اولین سال و اولین دوره مشکل شروع شد. سال اول من با «سینمای ایران» قرارداد بستم و حتی کارت هم چاپ کردیم. اما دو شب مانده به برگزاری مراسم مرحوم سیامک پورزند با من تماس گرفت و گفت: «خودت میدانی دیگر، نمیشود اینجا مراسم را برگزار کنی.» من اما کوتاه نیامدم. وقتی گفتند که باید از ارشاد مجوز بگیرید راه افتادم و به دنبال مسئولان ارشاد رفتم. یادم هست هفته کتاب بود و همه آقایان ارشادی هر کدام یک جایی بودند. من آقای رمضانپور معاون فرهنگی وقت را در سالن وصال پیدا کردم. آن هم درست موقعی که روی سن موسیقی زنده در حال اجرا بود و مراسم شروع شده بود. اما بهرحال من امضایش را گرفتم. سنگاندازی و دردسر همیشه بوده است. همیشه آنقدر جاهای مختلف دست به سرمان میکردند که باورنکردنی بود. اما دست آخر ما یک جایی را پیدا میکردیم و خودمان را بهش تحمیل میکردیم. آخرین دورهای که توانستیم مراسم اهدای جایزه را عمومی برگزار کنیم در خانه ورشو بود. روز اجرای مراسم صبح زود به سالن رفتیم تا آنجا را آماده کنیم اما با در بسته مواجه شدیم. در زدیم و نگهبان خوابآلوده آمد و در را به رویمان باز کرد. ما وارد شدیم و شروع کردیم به تمیزکاری و جارو کردن. او هم هاج و واج نگاهمان میکرد. مدام میگفت ما از کجا آمدهایم و چه میخواهیم، باید برویم چون اصلا قرار نیست اینجا برنامهای اجرا شود و کسی به او چیزی نگفته است. حتی مسئول اتاق فرمان هم تا آخرین دقایق مانده به شروع جلسه نیامد. اما بهرحال وقتی دیدم مردم تک تک از راه میرسند خیالم راحت شد که بالاخره مراسم برگزار میشود. هرچند مسئول سالن را بعد از برگزاری مراسم ما برکنار کردند. من همیشه آخر مراسم گلهای هدیه داده شده را به دستاندرکاران سالن میدهم. این بار هم سراغ مسئول سالن را گرفتم تا این گلها را به او بدهم که گفتید خدا رحمتش کند، دیروز از کار برکنار شد. ناخواسته نان یکی دیگر را هم آجر کردیم و این برای من خیلی ناراحتکننده بود. به هرحال میخواهم بگویم همیشه اینطوری بوده و نه فقط طی هشت سال گذشته. نهایتا هم ماجرا کشیده شد به خانه دوستان و برگزاری مراسم به شکلی کاملا خصوصی که واقعا تاسفبار است. چون خود این رخداد فرهنگی باعث میشود نویسنده دیده شود، کتابهایش را امضا کند و به دست مخاطب بدهد و کلی خبر درباره او و کارش شکل بگیرد، کتابهای دورههای قبل به فروش برسد و ... اما همه اینها از دست رفت. فکر کنم مشکلات کلا به دو بخش تقسیم میشود. یک بخش آن برمیگردد به فضای ادبی و یک بخش هم مشکلات دولتی. با کیفیت پایین ادبیات طی سال های گذشته که البته دلایل خیلی زیادی هم داشت، این ماجرا چطور بود یعنی شما اصرار داشتید که حتما جایزه ای داده شود یا ترجیح می دهید که برند جایزه همچنان کیفیت خود را حفظ کند و شما به ادبیت اثر جایزه دهید. خب تاثیر سانسور روی ادبیات داستانی فجیع است. آن سالی که جایزه ندادیم علتش هم در بیانیه داوران آمده بود و هم تاکید شده بود که ادامه این وضعیت روی ادبیات تاثیر بسیار مخربی دارد. از طرف دیگر تنبلی ذهنها و وبلاگنگاری که با ادبیات اشتباه گرفته میشود هم روی به وجود آمدن این شرایط بیتاثیر نیست. ببینید، اصل ماجرا این است که ایده شکلدادن یک جایزه چیزی بود که گلشیری پیش از مرگش به آن فکر میکرد. او واقعا می خواست یک جایزه راه بیندازد. البته آن زمان شرایط ادبیات خیلی فرق میکرد. وقتی گلشیری میشنید که در جایزه کتاب سال یک کتاب باید حتما ۹۵ امتیاز بیاورد که معمولا آثار ادبی نمیآوردند، میگفت خب بضاعت ادبیات داستانی در آن سال، این بوده و به هرحال باید یک کتاب انتخاب شود. و داشت جایزهاش را هم راه میانداخت که مرگ ناغافل از راه رسید. این میراثی بود که از او به ما رسید. ایده جایزه مال خود گلشیری بود و ما فقط آن را اجرایی کردیم. اما در این سالها شرایط آنقدر بد شد که ما حتی در حیطه دعوت آدمها برای داوری هم به مشکل برخوردیم. هر وقت کسی ایراد گرفته من به او گفتم یک لیست از کسانی که به نظر شما صلاحیت داوری دارند، و حاضرند داوری کنند به من بدهید. کسانی که از هر حدیث و حاشیهای به دور باشد. گاهی آنقدر اوضاع بد بوده که داورها راضی به همکاری نمیشدند و ما مجبور شدیم آییننامه را تغییر بدهیم. بدین شکل که از میان ۵ داور اگر ۳ داور نخواهند جایزه بدهند، ما هم واقعا جایزه ندهیم. این اما تصمیمی بوده که داوران گرفتهاند، نه من. همه امید من این بوده که کتاب اول یک نویسنده به واسطه ما دیده شود و آنها تشویق شوند. امیدوار بودهام داوران دستکم اگر جرقهای در کاری میبینند و احساس میکنند که کار نوشتن برای نویسنده جدی است، آن را اعلام کنند و باعث تشویق نویسندهای شوند که برای نوشتن اثرش هزینه کرده، وقت گذاشته و تلاش کرده. حالا ممکن است کار اول چندان درخشان نباشد اما این خصوصیات درش وجود داشته باشد. بله، رمان اول گلشیری «شازده احتجاب» بود اما همه که نباید مثل او باشند. مجبوریم با همین شرایط کار کنیم. هرچند این شرایط گاهی اوقات باعث میشود تصمیماتی بگیریم که دوستان را میرنجاند. مثل آن زمانی که تصمیم گرفتیم از اعضای هیات امنا کسی کتابش برگزیده نشود. بله، و یادم هست که آقای سناپور هم از این تصمیم رنجیدند. درست است، ایشان استعفا کرد در صورتیکه وجودش برای ما خیلی مغتنم بود. از طرف دیگر، همیشه سعی کردهایم آدمهای حاشیهدار را وارد پروسه داوری نکنیم. مثلا اگر آدمی حالا راست یا دروغ، این شایعه در موردش شنیده میشود که یک باند یا تیم دارد، سعی میکنیم با او همکاری نداشته باشیم، سری را که درد نمیکند، چرا دستمال ببندیم؟ اما این حرفها باعث میشود از یک عده نیروی خوب محروم شویم. جلوی حرف و حدیث را هم که نمیشود گرفت. ولی در نهایت، برآیند این دوازده دوره ما اگر این باشد که از میان کتابهای اعلام شده، چندتایش واقعا خوب باشد، همین برای من کافی است. گلشیری همیشه میگفت من کارگاه میگذارم و سالهای سال زحمت میکشم تا دو نفر نویسنده از توی این کارگاهها دربیاید. و فکر میکنید این اتفاق افتاده است؟ بله، واقعا اتفاق افتاده، بعضی از بهترین کتاب های این سالها جزو برندههای ما بودهاند. و همین برای من بسیار امیدوارکننده است. آن حاشیهها را هم نمیشود کاری کرد. شما نمیدانید این حاشیهها چقدر متناقضند. اگر همه از یک جنس بودند آدم به خودش میگفت خب، لابد واقعا مشکلی هست که همه یک صدا دارند درباره آن صحبت میکنند ولی واقعیت این است که حرف و حدیثها به شدت با هم متناقضند. یک عده میگویند ما فقط به شاگردان گلشیری جایزه میدهیم و یک عده دیگر میگویند اینها علیه ادبیات گلشیری جایزه میدهند. بارها هم شده که من شنیدهام گفتهاند خانم طاهری به هر کسی که دوست داشته باشد، جایزه میدهد. باز آدمهایی پیدا میشوند که میگویند من جایزه نگرفتم چون خانم طاهری با من بد است. اصلا به من حسادت میکرده چون گلشیری من را قبول داشته و با من خوب بوده است. واقعا این را میگویند؟ جدی میگویم، واقعا این حرف را میزنند. حالا ممکن است تو به این حرف بخندی ولی درعین حال واقعا غمانگیز است. این در حالی است که خیلیها رفتار مرا طی این سالها دیدهاند اما چیزی دراینباره ننوشتهاند. نمینوییسند که من تدارکاتچیام نه بیشتر. ممکن است جلسه در خانه من برگزار شود، اما من فقط صورتجلسه را مینویسم، نه بیشتر. یعنی طی این سالها هیچ وقت موردی پیش نیامده که بخواهید دخالت کنید؟ فقط یک مورد. یادم هست یک سالی نامزدهایمان با سرند اولیه به دست داوران رسیده بود و دو داور از بین ۳ داور نمیخواستند جایزه بدهند چون معتقد بودند که هیچ اثر خوبی وجود ندارد. بیانیهای نوشتند تا در مراسم خوانده شود اما این بیانیه خیلی بد بود، اصلا توهینآمیز بود. من گفتم این بیانه توهینی است به همه کسانی که سرند اولیه را انجام دادهاند. درست است که کتابها با معیار ما نمیخوانند اما این دلیل نمیشود که آنها را این جوری نابود کنیم. بعد، این آقا که داور ما بود رفت و اعلام کرد که دیگر با ما کار نمیکند. من هم نخواستم که دیگر با او کار کنم چون روحیه جمعی و همکاری نداشت. دخالت من فقط در این حد بود که لحن بیانیه را کمی نرمتر کنید. آن بیانیه خیلی به ضرر ما تمام شد، یعنی نمیدانی بعد از آن چه واکنشهای بدی دیدم. بعدها هم دیدم آن آقا در مراسم جایزه دیگری علیه ما حرف زده بود و مشکلاتی درست کرده بود. شهادت دادن آدمها مهم است ولی کسی شهادت نمیدهد. در نتیجه من نمیدانم چه تصورات عجیب و غریبی در بیرون از جایزه وجود دارد. من هم نمیخواهم دوره بیفتم و هی مدام پاسخ دهم و اعلام برائت کنم. حالا تا از بخش ادبیات خارج نشدهایم بگذارید این سوال را هم بپرسم. ماجرا از سر کتاب بلقیس سلیمانی «بازی آخر بانو» آغاز شد. این رمان نامزد هم شد ولی در نهایت انتخاب نشد و یادم هست که خیلی ها فکر کردند این عدم انتخاب برمی گردد به عقاید نویسندهاش، در حالیکه می دانم فصل آخر کتاب مشکل ساز شده بود چون ایشان فصل آخر را تغییر داده بود. واقعا شما هم خودی و غیرخودی دارید؟ و این چیزها را لحاظ میکنید؟ آن زمان که ما مشغول داوری کتاب بودیم، نمیدانستیم که ایشان مجبور شده پایان کتابش را به خاطر گرفتن مجوز تغییر دهد. داورها هم نمیدانستند که فصل آخر ایشان تحمیلی است. اتفاقا ایرادی هم میگرفتند همین فصل آخر بود و میگفتند نمیدانیم چرا این فصل آخر به قول هدایت اینقدر لایتچسبک است. من البته کتاب را نخواندم. واقعا میگویم. کتاب نامزد هم شد. من همیشه گفتهام کاندیدهای جایزه ما هم مهم هستند و این کتاب هم جزو نامزدها بود. ما آن را حذف نکردیم. من هیچ وقت قبل از جایزه کتابها را نمیخوانم چون میترسم بخوانم و بعد یک دفعه چیزی از دهانم بپرد و بر روند داوری تاثیر بگذارد. وقتی هم از من میپرسند نظر شما درباره کتاب چیست، جواب نمیدهم. همین جوریاش هم کلی مشکل داریم. وای به حال این که بخواهم درباره کتابی نظر هم بدهم. زمانی که داوران درباره این کتاب بحث میکردند من هم آنجا نشسته بودم. همه میگفتند که کتاب بسیار خوبی است ولی در فصل آخر داستان نابود میشود. بعدها کسی که در جریان بود به ما گفت این فصل آخر به خاطر این که کتاب مجوز بگیرد تغییر کرده. البته این را هم بگویم و تاکید هم کنم که من اصلا از صحت و سقم این ماجرا خبر نداریم. یعنی به هیچ وجه موضوع برای من روشن نشده که آیا خانم سلیمانی واقعا این کار را کرده است یانه. آن روایت هم هیچ سندیتی ندارد. ولی اگر این اتفاق افتاده باشد خانم سلیمانی به رمانش خیانت کرده است. این دیگر مشکل ما نیست. هیچ کس در طول تاریخ ادبیات دنبال یک اثر ادبی نمیافتد که ببیند نویسندهاش در زمان نوشتن یا چاپ اثر، با چه مشکلاتی روبرو بوده است. کتاب مستقل از نویسنده عمل میکند. یک بار هم یک نفر دیگر وقتی کتابش نامزد جایزه گلشیری شد، اعلام کرد که من از نامزدی بیرون میروم و نمیخواهم کتابم جزو نامزدهای این جایزه باشد. من هم جواب دادم شما اگر برنده شدید میتوانید بگویید این جایزه را نمیگیرید ولی کسی از نامزدی نمیتواند انصراف بدهد،چرا؟ چون ما از شما نخواستیم که کتابتان را برایمان بفرستید. این خود ما هستیم که کتاب را تهیه میکنیم و کتاب هم وقتی چاپ شد مستقل از نویسنده است. آقای احمد دهقان هم وقتی برای کتاب «من قاتل پسرتان هستم» نامزد شد، حاضر به همکاری با ما نشد. ما معمولا از نامزدهایمان فیلم میگیریم و از آنها میخواهیم بخشی از کتاب را جلوی دوربین بخوانند. آقای دهقان حاضر نشدند این کار را انجام دهند، در نتیجه ما مجبور شدیم فقط تصویر او را در فیلم نشان دهیم. این خیلی جالب بود که نامزد جایزه شده بود ولی ... به هرحال میخواهم بگویم مسئله ما، فقط و فقط ادبیات است. وقتی فراخوان میدهیم از ناشران و نویسندگان میخواهیم که برایمان کتاب بفرستند. پول خریدن همه کتابها را هم نداریم. ولی وقتی ناشری نمیخواهد با ما همکاری کند، مجبور میشویم برویم و کتاب را بخریم. حالا برگردیم به مشکلات شما با دولت. خصوصی بودن جایزه موضوعی بوده که شما همیشه روی آن تاکید داشتهاید. بگذارید از همان آقای پرویز شروع کنیم که در زمان معاونت فرهنگی شان گفتند منابع مالی جوایز خصوصی ادبی از خارج تامین می شود. خب این تهمت بزرگی بود. می خواهم بدانم از این نظر جایزه گلشیری در مظان چه اتهاماتی قرار داشته است؟ چه تصوری نسبت به این جایزه وجود دارد که باعث می شود اینقدر اتهام به آن وارد شود؟ میدانید، ذهن این آدمها یک جوری کار میکند که من واقعا نمی توانم توهماتشان را حدس بزنم. بعضی وقتها مطالبشان را که میخوانم حیرت میکنم و به این نتیجه میرسم که مارکز واقعا باید بیاید و جلوی اینها لنگ بیندازد. واقعا تخیلات عجیب و غریبی دارند. علت اصلی این همه مشکلی که با ما وجود دارد، اسم گلشیری است. این مشکل همیشه بوده و ربطی به چند سال اخیر ندارد. این آقا هم البته ندیدم که از جایزه خاصی اسم ببرد و به صورت کلی گفت جوایز خصوصی ادبی از خارج پول میگیرد. من هم جوابش را دادم و گفتم اگر از ما اسم میبرد، من حتما از او شکایت میکردم. چون این حرف بهتان محض است. شما به هیات امنای ما نگاه کنید. یعنی این آدمها اینقدر اعتبار ندارند که با کمک از این ناشر و آن نویسنده پولی برای جایزه جور کنند؟ ما نویسندهای مثل آقای کشوری داریم که حقالتحریر همه کتابهایش را به بنیاد گلشیری اختصاص داده است. هیچ وقت هم حتی جزو نامزدهای ما نبوده یا برنده نشده است. یک ناشر دیگر هست که سالی یک میلیون به بنیاد کمک میکند. شما فکر میکنید فراهم کردن سالی چهار میلیون تومان برای دادن جایزه به نفرات برگزیده خیلی کار مشکلی است؟ یعنی ما همین کار را هم نمیتوانیم بکنیم؟ آن کسانی که این حرفها را میزنند، از پول من و شما سکههای آن چنانی به کتابهای نیمهتمام میدهند. رمانی که یک جلد از سه جلدش فقط منتشر شده از دست این آقایان جایزههای کلان میگیرد، آن وقت ما خودی پرور هستیم؟ من همچنان پای اعتبار جایزه گلشیری ایستادهام و تا جایی که بتوانم سعی میکنم این اعتبار خدشهدار نشود. ولی مسئله این است که این آدمها نتوانستند اعتبار کسب کنند، همانطور که نتوانستند نویسنده خوبی تربیت کنند. اگر هم نویسنده خوبی از بینشان درآمده بعد دیگر نتوانسته با آنها ادامه دهد چون با این نگاه سیاه و سفید ایدئولوژیک نمیتوان ادبیات خلق کرد. برای همین است که حتی در کتاب سال هم نتوانستهاند به داستان و رمان جایزه بدهند. خب، این که تقصیر ما نیست. من شخصا راضی نیستم از جیبم به این و آن سکه بدهند. چون این یا پول مالیات من و شماست یا پول نفت. کار ما شفاف است. هر دوره که جایزه برگزار شده، اسم تمام داوران در سایت منتشر شده، کسی اگر برایمان بروشور چاپ کرده مجانی این کار را کرده است و آن کسی هم که تندیس ما را طراحی کرده ــ خانم فریده لاشایی ــ کاملا رایگان این کار را انجام داده است. جایزه گلشیری کاملا بر اساس همیاری و همکاری اهل فرهنگ سرپا مانده است. ما سال ۸۸ به همان دلایلی که گفتم، جایزه ندادیم. این کار ما تعابیری پیدا کرد که نزدیک بود شاخ دربیاورم. در دورههای قبل هم وقتی جایزه نمیدادیم میگفتند شما از قصد جایزه را تعطیل کردهاید. در حالی که این طور نبوده، کاندید هم داشتهایم اما در نهایت کتابی انتخاب نشده است. میخواهم بگویم وقتی میخواهند آدم را به چیزی وصل کنند، میکنند. کاری به دلایل شما هم ندارند. همان سال ۸۸ که جایزه برگزار نشد، سال بعدش از دارایی آمدند و یک چهارم موجودی بنیاد را گرفتند. ما شش میلیون در حسابمان داشتیم و آقایان گفتند چون جایزه ندادهاید، پس سود کردهاید. باید این سود را برمیداشتید و میگذاشتید توی جیب خودتان، حالا که نکردهاید از این شش میلیون تومان، یک میلیون و پانصد هزارتومان از ما مالیات گرفتند. هنوز دارایی سراغ ما میآید، فکر کنم ما یکی از شفافترین نهادها در ایران باشیم (خنده) چون حتی قبض پیکهای موتوری که کتابها را برایمان میآورند را هم نگه میداریم. چون جزو اسناد مالی ماست و هر سال به دارایی تحویل میدهیم. خود شما به عنوان بنیادگذار بنیاد گلشیری همیشه از سیاسی شدن بنیاد پرهیز کرده اید به خاطر همین برای من خیلی عجیب بود که سال ۸۹ سایت بنیاد فیلتر شد در صورتی که شما کاری نکرده بودید. این تلاش برای سیاسی کردن بنیاد چقدر به شما ضربه زده؟ ما کار خودمان را میکنیم. سایت بنیاد خیلی فعال نیست چون آدمی نداریم که بخواهد به سایت بنیاد برسد. هر کداممان هزار تا کار داریم و طی این سالها هم مدام آب رفتهایم. واقعا دو سه نفر ماندیم که برای بنیاد کار میکنیم. کار ما ادبیات است، همان طور که ادبیات برای گلشیری خیلی مهم بود، و این اصل در مملکت ما مفهوم سیاسی پیدا میکند. چون شما نمیتوانید اهل ادبیات باشید و در عین حال با سانسور هم موافق باشید یا با آن مبارزه نکنید. من فکر میکنم بخش عمده آسیبی که به ادبیات ما وارد شده به خاطر این ذهنیت آدمهاست که میخواهند کتابشان به هر قیمتی چاپ شود. نه، کلمه مهم است و تو به عنوان نویسنده باید پای هر کلمهات بایستی. وقتی من این حرف را میزنم به من میگویند آن گلشیری بود که میتوانست طاقت بیاورد و کتابش را چاپ نکند ما تازه اول راهیم در حالی که این طور نیست. گلشیری از همان اولش هم همینطور بود. وقتی ادبیات، نوشتن و هر کلمهای که انتخاب میکنی برایت مهم باشد نمیتوانی به راحتی تن به سانسور بدهی. چون هر کلمه را مثل آجری میبینی که اگر از ساختمان اثر آن را بیرون بکشی کل اثر فرو میریزد. اگر پای کارت نایستی ارزش آن را پایین آوردهای. این نگاه خیلی ایده آل گرایانه نیست. بله، میدانم که ایدهآل گرایانهست ولی باید سختگیری بیشتری به خرج داد. نباید سانسور شدن را اینقدر راحت گرفت. من ایدهآلگرا هستم، نه تنها در مورد داستان که در مورد ترجمه. با این که اصل اثر مال یک نفر دیگر است اما وقتی تو کتابت را به این شکل چاپ میکنی آن را کشتهای. خب اگر فکر کنیم دوره ای مثل دوره آقای دری دوباره تکرار شود یعنی نه تنها برای تجدید کتاب ها هم باید مجوز بگیری که کتابت حتی خطر تعطیل کردن ناشر را هم در پی داشته باشد. در چنین شرایطی عملا ممکن است چاپ کتاب ناممکن شود. شما هیچ وقت فکر نکرده اید برای این که در جایزه تان جایی هم برای کتاب های مننتشر نشده باز کنید. کتاب هایی که مثلا مجوز نگرفته اند یا پیش از چاپ کاغذی شدن در اینترنت منتشر شده باشند. به دلایل متعدد این کار را نکردهایم. یکی این که بنای ما کتاب چاپ شده در داخل ایران است چون میخواستیم در بازار کساد کتاب محرکی برای فروخته شدن کتاب شویم. خیلی از نویسندگان هستند که کتابشان را روی اینترنت نمیگذارند چون همیشه این امید را دارد که بتواند آن را چاپ کند. البته هستند جایزههایی که این کار را میکنند. ولی ما اگر این کار را بکنیم اولا فشار رویمان خیلی زیاد میشود، دوما ممکن است اصلا جلوی کارمان را بگیرند. در حال حاضر هیچ قانونی وجود ندارد که بخواهد جلوی عدهای که میخواهند جایزه بدهند را بگیرد. ما دلمان میخواسته فروش کتاب نامزدهایمان بالا برود، تا نویسندههایشان تشویق به نوشتن شوند. به آنها کمک کند که پس نروند، بلکه هی جلوتر بروند تا گستره را باز کنند، نه این که سریع محدودیتها را بپذیرند. باید بایستند و چانه بزنند. خود من سر داستانهای کارور ۶ سال صبر کردم. آنقدر صبر کردم که رییسجمهور عوض شد. داستانهای کارور میشد ۶ سال زودتر چاپ شود ولی من این کار را نکردم. خیلی نویسنده داریم که کتابشان را همین جور چاپ نشده گذاشتهاند مانده. من هم الان یک کار دارم که ۵ سال است در ارشاد مانده و خودم هم با این وضعیت علاقهای به انتشارش ندارم. البته من مترجمم و جنس کارم با نویسنده خیلی فرق میکند ولی خیلی وقتها واقعا دلم برای کسی که قلم میگذارد روی کاغذ و همزمان با هزار پلیس در ذهنش مواجه است میسوزد. این خیلی ترسناک است. چون جامعه ما هم جامعه عجیب و غریبی است. جامعهای است که در آن در نمازجمعهاش میتوانی جمعیتی را علیه یک نویسنده مثل یعقوب یادعلی تحریک کنی به طوری که سه شبانه روز خانهاش محاصره باشد و زن و بچهاش از ترس دیوانه شوند. آدمهایی که در طول زندگیشان حتی یک خط رمان هم نخواندهاند. و شنیدهاند که این نویسنده به قوم لر توهین کرده است. درست مثل ماجرای همین سریالی که با اعتراض مواجه شد و ریس صدا و سیما هم به آن تن داد. من البته سریال را ندیدهام و اصلا نمیدانم داستانش چیست ولی این اتفاق برای یادعلی هم افتاد و من در دادگاه او گفتم ــ چون مرا هم خواسته بودند ــ که آقا جان بهرحال ما که نمیتوانیم از مریخ آدم بیاوریم و توی داستانهایمان از او حرف بزنیم. به نظرم طنز اصلی «برره» در ان چیزهایی نبود که مردم را میخنداند، در این بود که خالقانش مجبور بودند یک لهجه و یک مکان تازه درست کنند. چون اگر شخصیتی با هویت مشخص درست میکردند به مشکل برمیخوردند. از نظر آنها آدمهای داستانها و فیلمها باید از لامکان آمده باشند و هیچ کار بدی هم نکنند. این بدبختیهایی است که داستاننویسهای ما با آن روبرو هستند. یک دوره ای یادم هست وقتی جایزه گلشیری اعلام می شد حتی نامزدها خیلی روی فروش کتابها تاثیر می گذاشتند و هنوز هم بهترین کتاب هایی که در ذهن ما از ده دوازده سال گذشته ثبت شده از «همنوایی ارکستر شبانه چوبها گرفته» تا «تمام زمستان مرا گرم کن» نامزدهای گلشیری بودند. حتی الان هم که کتاب دوم سارا سالار منتشر شده و طی مدت کوتاهی به چاپ دوم رسیده، به نظرم بخشی از آن به خاطر آن بک گراندی است که در ذهن مخاطب درباره کتاب اولش « احتمالا گم شدهام» وجود دارد. این که کتاب اول این نویسنده در دوره های قبل نامزد شده و جایزه گرفته. فکر می کنید در سالهای گذشته جایزه گلشیری توانسته این تاثیر را همچنان حفظ کند؟ فکر میکنم رمانخوانهای عادیمان نه جامعه ادبی، همچنان به این جایزه اعتماد دارند. این را میدانم چون آدمهایی را دیدهام از طبقات مختلف اجتماعی با شغلهای مختلف که هنوز به جایزه گلشیری اعتماد دارند. چرا؟ چون به اعتمادشان پاسخ داده شده. امیدم هم به همین آدمهاست که فروش کتابها را بالا ببرند. البته به خود کتاب هم بستگی دارد. ما برندههایی هم داشتهایم که به زحمت به چاپ دوم رسیده، چون ذاتا دشوارخوان بوده است. بهرحال مخاطب ما همین آدمها هستند و احساس نمیکنم که اعتماد آنها را از دست داده باشیم همین برایمان مهم است. نه اینکه بخواهیم سلیقه عام را راضی کنیم نه ، ادبیات برایمان مهم است. یعنی مخاطب مان را مجلات و صفحات ادبی روزنامه ها فرض نمی کنیم. دایره خیلی گسترده تری را مدنظر داریم. 57۲۴۴
پنجشنبه 21 فروردین 1393 - 15:55:48
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 29]
صفحات پیشنهادی
در گفتوگو با فارس رامینفر: «هما» همچنان صبور و باگذشت است/ بازیگری برای مادران سخت است
در گفتوگو با فارسرامینفر هما همچنان صبور و باگذشت است بازیگری برای مادران سخت استبازیگر نقش هما در مجموعه پایتخت ۳ گفت این زن مانند سریهای قبلی سریال زنی صبور با گذشت و فداکار است که خانواده خود را خیلی دوست دارد ریما رامینفر در گفتو گو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارسعید ناجی در گفتوگو با فارس: ادبیات و فلسفه با هم عجین است/ نویسنده کودک باید فلسفه بداند
سعید ناجی در گفتوگو با فارس ادبیات و فلسفه با هم عجین است نویسنده کودک باید فلسفه بداندعضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت ادبیات و فلسفه با هم عجین هستند نویسنده کودک باید فلسفه بداند چرا که اگر اثرش نکات فلسفی در بر نداشته باشد به سمت ادبیات مبتذل یا صحجتالسلام طاهریان در گفتوگو با فارس مطرح کرد ادامه طرح نوروزی حفظ سوره انسان در نیمه دوم فرودین
حجتالسلام طاهریان در گفتوگو با فارس مطرح کردادامه طرح نوروزی حفظ سوره انسان در نیمه دوم فرودینمدیر فرهنگی نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها با اشاره به استقبال بینظیر از طرح نوروزی حفظ سوره مبارکه انسان ویژه دانشگاهیان گفت این طرح در نیمه دوم فروردین هم اجرا میشود حجتالاسطاهری در گفتوگو با فارس: محاسبه درآمد زنان در درآمد خانوارها جای بررسی دارد/لزوم استفتاء از مراجع در اینباره
طاهری در گفتوگو با فارس محاسبه درآمد زنان در درآمد خانوارها جای بررسی دارد لزوم استفتاء از مراجع در اینبارهدبیر فراکسیون روحانیون مجلس گفت محاسبه درآمد زنان در درآمد خانوارها در بحث هدفمندی یارانهها جای بررسی دارد و باید استفتائاتی در اینباره از مراجع گرفته شود حجتالاسلامطاهری در گفتوگو با فارس: مسئولان بی توجه به فریضه امربهمعروف و نهی از منکر به مردم معرفی شوند
طاهری در گفتوگو با فارس مسئولان بی توجه به فریضه امربهمعروف و نهی از منکر به مردم معرفی شوندمسئول سیاسی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق ع گفت مسئولانی که به موضوع امر به معرف و ناهی از منکر بی توجهی میکنند را باید به مردم معرفی کنند تا مردم خودشان با این افراد برخورد قانونیآقاکوچکی در گفتوگو با فارس: مشکلات مالی همیاری همچنان وجود دارد/ نمیدانم چه بازیکنانی در تمرین حضور پیدا می
آقاکوچکی در گفتوگو با فارس مشکلات مالی همیاری همچنان وجود دارد نمیدانم چه بازیکنانی در تمرین حضور پیدا میکنندسرمربی تیم بسکتبال همیاری زنجان گفت به دلیل مشکلات مالی که داشتیم تمریناتمان را از امروز آغاز خواهیم کرد عباس آقاکوچکی در گفتوگو با خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس دحجتالاسلام طاهری در گفتوگو با فارس: توقیف رسانههای ارزشی نشانگر نبود عزم راسخ مسئولان در موضوع فرهنگ است
حجتالاسلام طاهری در گفتوگو با فارس توقیف رسانههای ارزشی نشانگر نبود عزم راسخ مسئولان در موضوع فرهنگ استسخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس گفت توقیف رسانههایی که دلسوز ارزشها هستند نشان میدهد خیلی عزم جدی از سوی مسئولان برای دغدغه فرهنگ وجود ندارد حجتالاسلام سیدعلی طاهری سخنگویطاهری در گفتوگو با فارس: طرح نوروزی حفظ سوره انسان از امروز کلید میخورد
طاهری در گفتوگو با فارس طرح نوروزی حفظ سوره انسان از امروز کلید میخوردمدیر فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها گفت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها طرح نوروزی حفظ سوره مبارکه انسان را از امروز برای تمام دانشگاهیان برگزار میکند حجتالاسلام سیدمحمد طافرزانه در گفتوگو با فارس تشریح کرد تاثیر انرژی هستهای بر پیشبرد طرحهای تحقیقاتی
فرزانه در گفتوگو با فارس تشریح کردتاثیر انرژی هستهای بر پیشبرد طرحهای تحقیقاتیمحقق ایرانی تولید برق را یکی از نیازهای روزمره و فوقالعاده تأثیرگذار بر زندگی مردم دانست و گفت از طریق انرژی هستهای تامین برق مصرفی نیز آسانتر و ارزانتر انجام میشود و حتی در پیشبرد طرحهای تحقیک اتفاق مهم در دنیای ادبیات / داستان بکت بعد از 80 سال منتشر میشود
یک اتفاق مهم در دنیای ادبیات داستان بکت بعد از 80 سال منتشر میشود فرهنگ > ادبیات - یکی از داستانهای منتشرنشده ساموئل بکت نمایشنامهنویس رماننویس و شاعر ایرلندی به بازار میآید به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین این داستان 80 سال پس از آنکه ناشر کتابهای بکت ازعبدالحسین مختاباد: چندصدایی بودن جشنواره شعر ادبیات را شکوفا میکند
عبدالحسین مختاباد چندصدایی بودن جشنواره شعر ادبیات را شکوفا میکند فرهنگ > ادبیات - خواننده و عضو شورای شهر تهران میگوید حاضر نشدن چهرههای شاخص در جشنواره شعر فجر باعث لطمه وارد شدن به بدنه ادبیات کشور میشود عبدالحسین مختاباد خواننده و عضو شورای شهر تهران دربامن نه منفعلم، نه سردرگم و نه ناامید/ گفتوگوی احمد طالبینژاد با رخشان بنیاعتماد
من نه منفعلم نه سردرگم و نه ناامید گفتوگوی احمد طالبینژاد با رخشان بنیاعتماد فرهنگ > سینما - رخشان بنیاعتماد با تاکید براینکه در این سالها نه بیکار بوده نه کم کار موقعیت خود را خودتحریمی توصیف کرد سی و دومین جشنواره فیلم فجر بعد از سالها میزبان یکی اگفتوگوی ایوبی با سینماگران درباره مسافران کن، اولویتهای فیلمسازی و یارانهها
دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۳ - ۲۱ ۱۲ رییس سازمان سینمایی در دیدار با سینماگران گفت امروز درخواست دولت از سینما این است که تلاش کند تا یارانهها به نیازمندان برسد همچنان که این موضع درخواست مردم نیز هست به گزارش خبرنگار بخش سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا حجتالله ایوبی عصآیتالله سیدمحمد غروی در گفتوگو با فارس: «سبک زندگی ایمانی» سلامت روانی انسان را تضمین میکند
آیتالله سیدمحمد غروی در گفتوگو با فارس سبک زندگی ایمانی سلامت روانی انسان را تضمین میکندعضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم گفت بهترین راه برای دستیابی به سلامت و بهداشت روانی رعایت سبک زندگی اسلامی و ایمانی است بسیاری از این اضطرابها و افسردگیها به خاطر این است که از اعتقاداتلالهزار بزرگترین قبرستان سینما در جهان / گفتوگو با محمدرضا اصلانی و هوشنگ اعلم درباره یک پروژه مستند
لالهزار بزرگترین قبرستان سینما در جهان گفتوگو با محمدرضا اصلانی و هوشنگ اعلم درباره یک پروژه مستند فرهنگ > سینما - محمدرضا اصلانی و هوشنگ اعلم معتقدند که فرصت طلایی برای مستند کردن روزگار خیابان لالهزار دارد تمام میشود شقایق عرفینژاد ده سالیسایه مرگ بر سر ادبیات جهان افتاد
درخرداد ماه سال 1392 سایه مرگ بر سر ادبیات جهان افتاد سایۀ مرگ در خرداد ماه سال 1392بواسطۀ درگذشت نویسندگانی چون چینوآ آچبه خوزه ماریا پرزگای جک وانس و یان بنکس برسر ادبیات جهان افتاد به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات باشگاه خبرنگاران خرداد سال 1392 ماه سقوط ادبیات ب45 نفرازبسیجیان دلیجان درسال جدید به مناطق عملیاتی جنوب اعزام شدند
45 نفرازبسیجیان دلیجان درسال جدید به مناطق عملیاتی جنوب اعزام شدند دلیجان خمین - تعداد 45 نفر از برادران بسیجی دلیجان درقالب نخستین کاروان اعزامی از این شهرستان در سال جدید روزیکشنبه در آیینی با حضور جمعی از مسوولان محلی و بدرقه خانواده های آنان راهی مناطق عملیاتی جنوب کشور شد-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها