تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صداي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815269137




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تماشای این 5 فیلم را از دست ندهید


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
تماشای این 5 فیلم را از دست ندهید




شايد بتوان اين فيلم استيو مک کويين را ـ که به شدت دراماتيزه کردن برده داري است ـ يکي از بهترين ها در نوع خودش دانست. هم در ارايه تم و هم پرداخت عميق تصويري. قصه اش از وقايع اتفاقي گرفته شده و ماجرا به سال 1841 بازگو مي شود.





بانی فیلم: شايد بتوان اين فيلم استيو مک کويين را ـ که به شدت دراماتيزه کردن برده داري است ـ يکي از بهترين ها در نوع خودش دانست. هم در ارايه تم و هم پرداخت عميق تصويري. قصه اش از وقايع اتفاقي گرفته شده و ماجرا به سال 1841 بازگو مي شود.

«12 سال برده»

12 years a slave






شايد بتوان اين فيلم استيو مک کويين را ـ که به شدت دراماتيزه کردن برده داري است ـ يکي از بهترين ها در نوع خودش دانست. هم در ارايه تم و هم پرداخت عميق تصويري. قصه اش از وقايع اتفاقي گرفته شده و ماجرا به سال 1841 بازگو مي شود. يک مرد سياه پوست آزاد با نام «سليمان تورتاپ» (چيووتل ايجيوفور) که موزيسين است، با خانواده اي ـ همسر و دو فرزند ـ زندگي مرفه و آرامي را مي گذراند تصادفاً پيشنهادي را براي اجراي برنامه اي در واشنگتن مي پذيرد بي آن که بداند براي او چه نقشه هولناکي کشيده اند. در آن جا از خواب بيدار مي شود و خود را در سلول تنگ زنداني مي يابد که دست و پايش را به زنجير بسته اند. معلوم مي شود او را فروخته اند و اين سياه آزاد پس از گذران زمان هايي سخت و طاقت فرسا در لويزيانا به عنوان برده به فروش مي رسد. زندگي هراسناکي که 12 سال به طول مي انجامد. چيووتل ايجيوفور به درون «سليمان» رسوخ کرده و با چشمان نافذش، احساس هاي رنج و اندوه و نوميدي را به درستي منتقل مي سازد. مک کويين ما را به مرزهاي بشري و به دردهاي بردگي مي برد و فيلم به ما مي گويد آيا واقعاً «سليمان» سرانجام يک مرد آزاد مي شود؟

«جاذبه»

Gravity






فيلم آلفونسو کوآرون را «بهترين فيلم فضايي سينما» دانسته اند، هر چند که نگاه او و شيوه اجراي صحنه ها ـ خاصه در درون کشتي فضايي ـ طنين «2001، اوديسه فضا»ي کوبريک را القا مي سازد و تأثير آن اثر کلاسيک به خوبي مشهود است. با اين همه، هنوز هم فيلم کوبريک در اين زمينه بهترين است. آن چه «جاذبه» را از ديگر آثار فضايي متمايز نشان مي دهد نوع تکنيک پيشرفته آن و اسپشل افکت هاي ناب آن است. هنگامي دو فضانورد در مي يابند يک ماهواره روسي منفجر شده و تکه هايش به سوي آن ها در حرکت است، بايد مأموريت خود را متوقف سازند ليکن دير شده و تکه ها به کشتي اصابت کرده و آن را متلاشي مي کند. آن دو به فضا پرتاب مي شوند... دو فضانورد ـ يکي حرفه اي و با سابقه (جرج کلوني) و ديگري مهندسي که اولين پرواز اوست (ساندرا بولاک) در ميان تاريکي مطلق و سکوت در فضا رها مي شوند و زمين در زير پاهاي آن دو مي چرخد. شايد که بشود فيلم را در طبقه بندي علمي ـ تخيلي به حساب آورد اما نمي توان آن را يک تخيلي مربوط به آينده دانست. تصويري از فاجعه و درگيري و درد و رنج در سفر به فضاست و اين که چه گونه بايستي تلاش کرد تا زنده ماند. دوربين کوآرون نماهايي را با بازيگران چنان دنبال مي کند که تصور گرفتن آن ها به نظر ناممکن مي رسد. از بيرون فضا به داخل ماهواره مي رود و به بالا و پايين مي پيچد و شخصيت ها را که معلق اند در بر مي گيرد و سپس دوباره بيرون مي آيد. «جاذبه» گذشته از اين، به نوعي حس خارج از اين دنيا را به ما القا مي سازد. ارزش آن در اين است که با همه پرداخت به ماجرايي خيالي و غيرواقعي، ما آن را کاملاً واقعي مي بينيم و خود را در فضا و با دو فضانورد همراه مي يابيم.

«کلاهبرداري آمريکايي»

The American Hustle






پس از فيلم «قواعد دفترچه اميدبخش»، ديويد اُ.راسل به همان سبک اما در مايه ماجراهاي سرگيجه آور کلاهبرداري هاي مربوط به طبقه متوسط آمريکايي در اواخر دهه 1970، خواسته است مخاطب را به هيجان و دلهره بيندازد. شخصيت هاي اصلي داستان يک کلاهبردار و يک مأمور از دو طايفه مختلف اند. يکي «ايروينگ رُزنفلد» (کريستين بيل) موجودي اهل برانکس که صاحب مغازه هاي لباس شويي زنجيره اي است ولي کارش کلاهبرداري است و با گرفتن 5 هزار دلار به عنوان وام، به طرف چيزي پس نمي دهد. از آن سو هم شخصيت ديگر «ريچي ديماسو» (بردلي کوپر) مأمور اف بي آي است مي خواهد با تحت نظر گرفتن ايروينگ، بساط کلاهبردارها را بر ملا سازد. فيلم در کشاکش اين روابط فساد آلود و در دوره بعد از «واتر گيت»، هر لحظه واقعه اي رخ مي دهد که انتظارش نمي رود. ماجرا طوري چيده شده که هر يک از طرفين مي خواهد سر آن ديگري کلاه بگذارد. راسل به خوبي موفق مي شود به مانند کارهاي اسکورسيزي، از عوامل و عناصر گوناگون ـ از جمله موسيقي پاپ ـ بهترين بهره را در تجسم روحيه و احوال شخصيت ها ببرد. هم چنين در ترسيم شخصيت زن هاي داستان (امي آدامز و جنيفر لارنس) نشانه هوشياري فيلم ساز را مي توان ديد. فيلم سازي که نشان داده مي تواند از خوش آتيه ترين در سينماي امروز باشد.

«گرگ وال استريت»

The Wolf of Wall street






بر خلاف انتظار فيلم آخر مارتين اسکورسيزي با توجه به عنوان آن هيچ شباهتي به فيلم هاي خشونتي و خونين قبلي اش ندارد. درباره بند و بست هاي تجارت و بورس است اما بيش تر تجارت مواد مخدر... در طول فيلم هم قهرمان داستان يعني «گرگ» (ليوناردو دي کاپريو) با نوک قرمز دماغش مدام در حال مصرف کوکايين است. قصه فيلم برداشت از خاطرات «جردن بلفورد» است که در سال 2007 انتشار يافت و نقش را دي کاپريو با دقت و هيجان بسيار بازي مي کند. البته بيش ترين نقش را در فيلم ديالوگ ها دارد و با وجودي که اسکورسيزي سعي داشته تا با صحنه هاي شلوغ و پارتي ها و درگيري هاي ميان بلفورد با مأموران اف بي آي، تنش ايجاد سازد ليکن در خيلي از صحنه هاي ديالوگي حوصله را سر مي برد. در ارتباط و جر و بحث دي کاپريو با آن زن پُر شور ـ که به همسري اش در مي آيد ـ کم تر حس و حال لازم نمود مي يابد. تنها در همان صحنه ابتدايي و برخورد دي کاپريو با متيو مک کانافي (با يک بازي جذاب) فيلم خود را کنجکاو بر انگيز نشان مي دهد و در باقي ـ خاصه پايان و نتيجه گيري ـ طولاني شدن صحنه ها حتي نمي گذارد به سرنوشت «گرگ» هم کنجکاو باشيم.

«ياسمن غمگين/آبي»

 Blue Jasmine






شايد اين يکي از بهترين هاي وودي الن در سال هاي اخير باشد (دو فيلم ماقبل هم مانند «نيمه شب در پاريس» و «به رم با عشق» بسيار قابل تأمل بودند). در فيلم آخر، شخصيت زن داستان يعني «ياسمن» (کيت بلنشت) زني در آستانه فروپاشي روحي رواني است. او دارد به مرز ديوانگي نزديک مي شود و در چنين حالتي است که روحيه اش را از دست مي دهد و در دنياي بي رحم واقعي رها مي گردد.

زماني به چنين مرزي مي رسد با خود در خيابان حرف مي زند و يا به نقطه اي خيره مي ماند و انگار ذهن او در جايي ديگر سير مي کند [در حقيقت شخصيت «بلانش دو بوآ» در «تراموايي به نام هوس»].

«ياسمن» پس از جدايي از يک دلال کلاهبردار ثروتمند (الک بالدوين) نزد خواهرش «جينجر» (سالي هاکينز) مي آيد و در آن جا موقعيت ها هم چنان او را به سمت و سوي ويراني ذهني سوق مي دهد. فيلم وودي الن تجسمي از زني است که خيال مي کند از طريق توهمات اش مي تواند ديگران را فريب دهد در حالي که خويشتن را فريب داده است.






تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۲:۵۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن