واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
پیشنهاد نوروزی-9/ 24 سال زندگی در طویله خانه پدری! فرهنگ > کتاب - نوروز اگرچه برای ایرانیها بیشتر با سفر و دیدوبازدید همراه است اما رفتار پسندیده مطالعه در کنار «عیدی کتاب» نیز از زمانهای دور در میان ما رواج داشته است.
به گزارش خبرآنلاین، رمان «سگسالی» آخرین اثر بلقیس سلیمانی به خاطر نوع نگاه به حوادث ابتدای انقلاب و داستان جذابی که از یک عضو سازمان منافقین روایت کرده، در زمره خواندنیها قرار میگیرد. نویسنده خود درباره کتاب میگوید: این رمان با کارهای قبلیام دو تفاوت اساسی دارد؛ یکی اینکه شخصیت اصلی این رمان مرد است و دیگر اینکه داستان آن واقعی است. من در این رمان وقایع دهه 60 را دستمایه کار قرار دادم و در واقع رمان به نوعی در راستای کارهای قبلی من نوشته شده است. داستان در یکی از استانهای شرقی کشور اتفاق افتاده است و من موضوع یکخطی را به یک داستان بلند تبدیل کردم. حوادث و شخصیتها همه ساختگی هستند. رمان در فصلهای کوتاه، کوتاه و براساس روایت دانای کل محدود نوشته شده است و 24 سال از زندگی شخصیت اصلی را به صورت روایتهای کوتاه بیان میکند تا خواننده خسته نشود. «قلندر»، شخصیت اصلی رمان از اعضای سازمان مجاهدین خلق است. مقارن با حوادث سال 60، از پخش و توزیع نشریات سازمان دست می کشد، تیغ موکت بری اش را در سطل آشغال خیابان هاشمی نافور می کند و به روستای خود، شمس آباد بازمی گردد. قلندر در طویله خانه پدری، به مدت 24سال جا خوش می کند. ظرف این مدت در معیت کک ها و شپش ها حوادث سیاسی را از طریق رادیو و اتفاقات زندگی خصوصی اش را از طریق سوراخی که در دیوار طویله کنده است، جزبه جز دنبال می کند. چشم هایش روزبه روز ضعیف تر می شوند، ستون فقراتش قوز می کند، نامزدی اش با صنم، دختر عمویش به هم می خورد. حسینعلی، پسر عمویش به نیروهای انقلاب اسلامی و داو طلبان جنگ می پیوندد. در نهایت در سیر حوادث 24ساله «سگ سالی»، نیروهای امنیتی قلندر را دستگیر می کنند و پس از طی مراحل اولیه، آزادش می کنند. در بخشی از رمان میخوانیم: «اگر شرایط عادی بود حالا عروسی هم کرده بودند و اصلاً چهبسا الان بچه هم داشتند. چرا نباید صنم از وضعش باخبر میشد؟ حق داشت بفهمد. حدود شش ماه پیش حسینعلی رفته بود تهران، دادالله گفته بود همه پیله کردهاند چرا اینقدر بیخیال است، چرا نمیرود سر و گوشی آب بدهد. نکند از او خبر دارد. حسینعلی گفته بود عامو اگر خبر داری بگو، اینجوری تکلیف این دختره هم معلوم میشه. دادالله گفته بود خبری ندارد، پایش را هم ندارد تا تهران برود. اصلاً کجا برود. او که قدم از گوران بیرون نگذاشته چهطور برود تهران، تهران آن سر دنیاست، به فرض که رفت، کجا برود. با کی حرف بزند، او که سواد ندارد، اصلاً رفت و خودش هم گم شد، آنوقت پیرزن چهکار کند. حسینعلی گفته بود؛ من میرم. رفته بود، رفته بود دانشگاه تهران، چه دانشگاهی، درندشت، حتا رفته بود نماز جمعه و به بهانه نماز جمعه همه دانشگاه را گشته بود. مسئولین دانشگاه خبری از قلندر نداشتند، گفته بودند شاید دستگیر شده، شاید فرار کرده و از مرز گذشته. شاید هم توی همین خانههای تیمی باشد که هنوز هستند و گاهی میزنند یکی را ناکار میکنند. گفته بودند برو زندان. رفته بود زندان، همان زندان مشهور اوین، میان تپهها یه جایی به اسم اوین، شهری بود برای خودش، خوشآب و هوا. اسم قلندر در لیست اعدامشدهها یا زندانیها نبود. گفته بودند برو بهشت زهرا، تو اون روزا خیلیها تو خیابونا کشته شده بودند. رفته بود، اسم قلندر آنجا هم نبود، این بهشت زهرا برای خودش شهری بود. «من یه چیزی میگم شما یه چیزی میشنوید.» رمان «سگسالی» را انتشارات زاوش با قیمت 7هزار تومان و در 142 صفحه منتشر کرده است. 6060
یکشنبه 10 فروردین 1393 - 10:13:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]