واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بازخوانی گفتوگوهای آیینواندیشه در سال۹۲
نصیحت مادر اسماعیل آذر درباره موسیقی/ «یک منِ غازانی» چه قدر است
استاد زبان و ادبیات فارسی و مجری برنامه «مشاعره» میگوید که مادرش وصیت کرده از راه موسیقی امرار معاش نکند و تنها موسیقی را به عنوان یک هنر در نظر بگیرد، وی هم به این نصیحت گوش داده است.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، تیر ماه سال گذشته با اسماعیل آذر استاد زبان و ادبیات فارسی و مجری مشاعره تلویزیونی سیما، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات تهران گفتوگویی انجام دادیم که مشروح آن از اینجا قابل مطالعه است.
در ادامه گزیده این گفتوگو را میخوانیم: * من اسماعیل آذر هستم که از کودکی مرا امیر خطاب میکردند و این «امیر» پیشوند نام من ماند، البته در شناسنامه نبود. * چهارده سالگی به طور افراطی عاشق موسیقی شدم بنابراین به هنرستان موسیقی در تهران رفتم و سالها نوازنده ارکستر گلها بودم. مدتی نیز به عنوان استاد موسیقی تدریس کردم ولی مادرم وصیت کرده بود که از این راه امرار معاش نکنم و فقط موسیقی را به عنوان یک هنر در زندگی درنظر بگیرم، من هم به این نصیحت گوش فرا دادم. * زمانی که مادرم در قید حیات بود هر زمان که گرفتار میشدم به اصفهان تلفن میکردم و میگفتم «حاج خانم یک وردی برای ما بخون که گرفتار شدیم» جالب اینکه بعد از مدتی مشکلم حل میشد. * درباره مرحوم سجادی باید بگویم ایشان از اساتید بزرگ من بودند که هنوز هم با تبار و خانواده ایشان در ارتباطم. یک روز که درس حافظ در مدرسه میدادم به این بیت رسیدم که «دو یار زیرک و از باده کهن دو منی/ فراغتی و کتابی و گوشه چمنی». یکی از شرکت کنندگان برخاست و گفت آقا منظور از دو من مِی در این بیت چیست؟ منی که در ذهن من بود منِ تبریز یا شاهرود (سه کیلو و شش کیلو) بود اما گفتم فرصتی بدهید در این باره تحقیق کنم این موضوع تمام ذهن مرا در بر گرفت از همانجا به منزل استاد سجادی رفتم، مبحث را با ایشان مطرح کردم اما وی هم گفت که من خبر ندارم اما یک کتابی به نام «مالک الزارع» اثر لمپ تن و ترجمه منوچهر امیری است که بخشی از این اوزان را توضیح داده است. خوشحال شدم و صبح اول وقت به انقلاب رفتم هنوز کتابفروشیها باز نکرده بودند بالاخره گشتم و یک کتابفروشی این کتاب را داشت و پرسیدم چند؟ گفت هجده تومان من از سر عجله بیست تومان دادم و گفتم بقیهاش را بعداً از شما میگیرم (انگار میترسیدم این کتاب را کسی از من پس بگیرد) در یکی از کوچهها سکویی یافتم و در کتاب غرق شدم آن اندازه که انگار در یک اقیانوس غرق میشوی. چند ساعت بعد به این مبحث رسیدم که در روزگار حافظ یک منی رواج داشته به نام «من غازانی» که 800 گرم بوده است، آنگاه آرام گرفتم! * اصفهانیها میگویند سلطان غذاها قرمهسبزی و سلطان میوهها هندوانه، حتی به هندوانه «دکتر هندوانه» میگویند! انتهای پیام/ک
93/01/08 - 09:45
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]