تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815618457




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

قاچاقچیانی که مهمان رزمندگان شدند


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
قاچاقچیانی که مهمان رزمندگان شدند
نان را با ولع گاز می زدیم و خشکی اش را با آب داغ قورت می دادیم. از سامرا به موصل رفتیم؛ جایی که چهار دژ داشت و یک پادگان بزرگ که چهار قسمت بود. ما را بردند موصل یک که این اواخر کمپ دو شد. به گزارش نامه نیوز به نقل از سایت جامع آزادگان: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده حاج ولی جعفری است: 
 
رسیدیم بغداد تمام بیست و پنج نفررا که حالا یکی هم کم شده بود را می ریختند در اتاق هفده متری که گرما از درو دیوارش می بارید. عراقی ها سه، چهار نفر از قاچاقچی ها را هم دستگیر کردند؛ آن ها هم مهمان اتاق هفده متری ما شده بودند. قاچاقچی ها نه دنبال دین بودند، نه دنبال عشق به وطن و نه از مردانگی وغیرت چیزی می دانستند. به بچه ها فحش می دادند واز اوضاع پیش آمده ناراضی بودند. از قصد آن ها را بین ما جا کرده بودند تا ما را به جان هم بیندازند اما تن زخمی ما رمقی برای گلاویز شدن با آن ها را نداشت. 
 
شب سختی را کنار آن ها گذراندیم.عراقی ها صبح دوباره باتون به دست آمدند. دوباره سوار اتوبوس شدیم و به طرف سامرا حرکت کردیم. یادم نیست بعد از چند روز گرسنگی تکه ای نان و بطری آبی به ما دادند. نان را با ولع گاز می زدیم و خشکی اش را با آب داغ قورت می دادیم. از سامرا به موصل رفتیم؛ جایی که چهار دژ داشت و یک پادگان بزرگ که چهار قسمت بود. ما را بردند موصل یک که این اواخر کمپ دو شد. 
 
13513490842 
 
وقتی از ماشین پیاده شدیم یکی از سالم ترها که رمق بیشتری داشت مرا به دوش کشید. اسمش را یادم نیست اما چهره اش در ذهنم بازی می کند.  
 
عراقی ها توی راهرو ایستاده بودند و هرچقدر می خواستند ما را با شلاق و باتون می زدند. بعد از پذیرایی مفصل ما را به آسایشگاه بردند و تقسیم کردند. مجروحانی که جراحت شدید داشتند به آسایشگاه هشت و مجروحانی که کمتر درد داشتند به آسایشگاه دیگر رفتند. آن جا شانزده آسایشگاه بود که داخل هر آسایشگاه صد و شصت نفر بودند و ما به امید روزهای بهتر وارد آسایشگاه شدیم. 
 
اما روزهای بدتری شروع شد. تازه شکنجه ها شروع شده بود؛ شکنجه هایی که اسم های متفاوتی داشتند، ما اجازه داشتیم روزی سه بار به دستشویی برویم و هرباربه دستشویی می رفتیم، شروع به کتک زدن ما می کردند. ده نفر به صورت ضربدر می ایستادند و با شلنگ، شلاق و گاهی دسته کلنگ تن مان را نقاشی می کردند. گاهی بعضی از آن ها وظیفه داشتند دو تا کشیده هم توی گوش مان بزنند تا صدایش را هیچ وقت فراموش نکنیم. 
 
خبری از صلیب سرخ نبود. گاهی برای دستشویی رفتن هفده ساعت باید منتظر می شدیم تا درها را باز کنند. بزرگ ترین صفی که در عمرم دیدم همین صف دستشویی ها بود. 
 
گاهی مابین بچه ها دعوا می شد و همگی را داخل آسایشگاه می کردند؛ آن همه رزمنده دوباره به سالن برمی گشتند و دوباره شکنجه شروع می شد.  




1392/12/26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن