تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):تا مى‏توانى بكوش كه صبح و شب در قلبت (حتّى) قصد فريب و نيرنگ كسى نباشد؛ چرا كه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814757120




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تفسير پلوراليستي سروش از اشعار مولانا


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: تفسير پلوراليستي سروش از اشعار مولانا
عبدالكريم سروش در اثبات نظريه پلوراليسم ديني از هر مستمسكي از جمله نظرات برخي بزرگان به خصوص جناب مولانا جلال‌الدين محمد‌بلخي مولانا بسيار بهره برده است.
در اين نوشتار به طور مستقل به برخي نظرات و نوشته‌هاي مولانا مي‌پردازيم و اجمالاً روشن خواهد شد كه نه تنها برداشت پلوراليستي آقاي سروش از اشعار مولانا ناصواب است بلكه گاه مولانا در موضعي سخت‌كيشانه اديان تحريف‌شده‌اي نظير مسيحيت و زرتشت را به شدت مورد انتقاد قرار مي‌دهد. نمونه‌اي از استنادات آقاي سروش به مولانا و‌نقد اين استناد آقاي سروش در جاي‌جاي مقاله صراط‌هاي مستقيم خود ضمن طرح ادله خود به اشعار جناب مولانا استناد كرده و به برداشت پلوراليستي و كثرت‌گرايانه از اين اشعار پرداخته‌اند. براي نمونه ايشان در استدلال دوم خود پس از طرح مقدماتي كه طي سلسله‌مقالاتي در همين روزنامه به نقد و بررسي آنها پرداخته شد، در تحكيم و تثبيت موضع خود به اشعار جناب مولانا استناد مي‌كند. ايشان با تكيه بر يكي از ابيات جناب مولانا:«از نظر گاه است ‌اي مغز وجود/ اختلاف مؤمن و گبر و جهود» بر حقانيت همه اديان استدلال مي‌كنند و چنين مي‌گويند:«]مولانا[ سه مكتب و دين بزرگ را نام مي‌برد؛ مؤمن و گبر و يهود. غرضش از مؤمن، مسلِم است. وي مي‌گويد: اختلاف اين سه، اختلاف حق و باطل نيست بلكه دقيقاً اختلاف نظرگاه است، آن هم نه نظرگاه پيروان اديان بلكه نظرگاه انبيا حقيقت يكي بوده است كه سه پيامبر از سه زاويه به آن نظر كرده‌اند. بنابراين سرّ اختلاف اديان، فقط تفاوت شرايط اجتماعي يا تحريف شدن ديني و درآمدن دين ديگري له جاب آن نبوده است بلكه تجلي‌هاي گونه‌گون خداوند در عالم، همچنان كه طبيعت را متنوع كرده، شريعت را هم متنوع كرده است.‌» (1) اما با رجوع به ابيات پيشين بيت مذكور درمي‌يابيم كه مولانا چنين رايي نداشته و تفسير آقاي سروش صرفاً يك تفسير به رأي است. مولانا ابتدا چنين مي‌گويد: گر نظر در شيشه داري گم شوي/ زآنك از شيشه است اعداد دوي/ ور نظر بر نور داري وارهي/ از دوي و اعداد جسم منتهي و سپس نتيجه مي‌گيرد: از نظر گاه است ‌اي مغز وجود/ اختلاف مؤمن و گبر و جهود مولانا در اين ابيات با پيش‌فرض اينكه اين سه آيين هر سه با هم حق نيستند و اسلام حق محض است، علت تفاوتِ گرايش‌هاي باطل پيروان آن دو دين و گرايش حق مسلمين را در تفاوت نظرگاه‌ها مي‌داند. ايشان به وضوح مي‌گويند: مسلمان در نور مي‌نگرد و از ثنويت و تجسيم (دعوي آيين‌هاي زرتشتي و يهود) رها مي‌شود و آن دو مكتب به جاي نظر در نور به شيشه مي‌نگرند و اين زمينه گمراهي‌شان است و اين در حالي است كه آقاي سروش بدون نقل ابيات پيشين، با مغالطه «نقل قول ناقص» سخن مولانا را تحريف معنوي كرده و برداشت خود را بر آن تحميل مي‌كنند. 4 نقد ديگر بر برداشت كثرت‌گرايانه از اشعار مولانا اگرچه مولانا را نمي‌توان در مذهب خاص اسلامي محدود و محصور ساخت و او افكار و رفتاري فرافرقه‌اي دارد اما وي به اقتضاي ايمان و مسلِمي خود به شدت بر حقانيت حصري يا شامل اسلام تأكيد داشته و تكثرگرايي و پلورال مسلكي به معنايي كه نزد جان هيك و عبدالكريم سروش است اساساً در مرام و انديشه مولانا جايي ندارد. اولاً، مولوي بر اين عقيده است كه اسلام ديني جهاني و جاوداني و حاوي حقانيت حداكثري است. از نظر وي، آنچه در همه اديان گذشته آمده منهاي تحريفاتش در اسلام جمع شده و مندرج و منطوي است. وي درباره مقام و جايگاه حضرت محمد(ص) در قياس با انبيا(ع) پيشين مي‌گويد: از درم‌ها نام شاهان بركنند/ نام احمد تا ابد بر مي‌زنند / نام احمد نام جمله انبياست/ چون كه صد آمد نود هم پيش ماست (2) ثانياً، مولوي گاه در موضعي انحصارگرايانه به ديگر اديان چون مسيحيت مي‌تازد و مسيحياني كه گمان به صليب كشيده شدن مسيح(ع) و در عين حال خدايي او را مي‌كنند، سخت مورد نكوهش قرار مي‌دهد: جهل ترسا بين امان انگيخته/ زان خداوندي كه گشت آويخته! / چون به قول اوست مصلوب جهود/ پس مر او را امن كي تاند نمود؟ (3) ثالثاً، علاوه بر اين، با تورق و تحقيقي در ديگر آثار مولانا نظيرِ «فيه ما فيه» روشن مي‌شود كه نسبت دادن پلورال مسلكي به جناب مولانا ناروا و ناصواب است چراكه وي به روشني و وضوح عقايد مسيحيان را به سخره و باد انتقاد مي‌گيرد. شايسته است در اينجا جهت روشن شدن موضع مولوي بخشي از اين داستان را در انتهاي نقدهاي اين بخش به عينه نقل كنيم. رابعاً، علاوه بر اين در اينجا لازم است به اين نكته نيز اشاره شود كه بر خلاف تلقي پلوراليستي عبدالكريم سروش در تعريفِ كفر و ايمان و هدايت كه يكي از براهين ايشان است:«آنچه در اينجا راهزني مي‌كند، عناوين كافر و مؤمن است كه عناويني صرفاً فقهي- دنيوي است (و نظايرش در همه شرايع و مسالك وجود دارد) و ما را از ديدن باطن امور غافل و عاجز مي‌دارد. »(4) مولوي بر اين اعتقاد است كه انسان به سبب اختيارش بين انتخاب كفر و ايمان مختار است و مؤمنان و كافران را چنين تشبيه و تبيين مي‌كند: زان كه كرمنا شد آدم زاختيار/ نيم، زنبور عسل شد، نيم مار / مؤمنان كان عسل، زنبوروار/ كافران خود كان زهري همچو مار / زان كه مؤمن خورد بگزيده نبات/تا چو تجلي گشت ريق او حيات / باز كافر خورد شربت از صديد/ هم ز قوتش زهر شد در وي پديد جاي تعجب است از آقاي سروش كه هر چه مراد خود بوده بر كسي كه تفاوت‌هاي جدي فكري و فلسفي با خودش داشته حمل مي‌كنند و او را پلورال مسلك شمرده و مقصود خود را با تمسك به برخي اشعار وي دنبال كرده‌اند، آن هم به بهاي مغالطه‌هاي «نقل قول ناقص» و «تفسير نادرست» و.... كاش آقاي سروش به قدري از اين دست گفته‌هاي مولوي هم اشاره مي‌كردند. با تكيه بر پنج نقد فوق و ديگر اشعار مولوي، مي‌توان به قطع گفت كه مولانا، فردي پلورال‌مسلك نبوده و استفاده‌اي كه آقاي سروش از اشعار اين شاعر بلندآوازه بر اثبات دعوي پلوراليسم ديني داشته، نارواست. باري، عمر دانش فلسفه دين - كه پلوراليسم ديني يكي از مسائل آن است- به 200 سال نمي‌رسد و بايد پذيرفت كه پلوراليسم ديني انگاره‌اي قرن بيستمي است و ربطي به مولانا ندارد. زمينه‌هاي اجتماعي - فرهنگي اين نظريه به دوره مدرن برگشته و اصلي‌ترين مبناي فلسفي و معرفت‌شناختي آن پسا‌كانتي است. نقد و طعن تند مولانا به تثليث در دين مسيحيت در بخش انتهايي اين نوشتار به نقل قول مستقيمي از يكي از آثار مولانا مي‌پردازيم. در اينجا مولانا به شدت، باور به تثليث در دين مسيحيت را مورد انتقاد قرار داده و به آن تاخته و آن را به باد تمسخر مي‌گيرد. به جهت اهميت اين مسئله در عين بلندي اين بخش از كتاب «فيه ما فيه» مولانا خواندني است: «جراح مسيحي گفت: گروهي از اصحاب شيخ صدر‌الدين نزد من نوشيدني نوشيدند و به من گفتند كه همان طور كه شما اعتقاد داريد، عيسي خداست و ما مي‌دانيم اين اعتقاد حق است، ولكم كتمان و انكار مي‌كنيم و قصدمان از اين كتمان، حفظ مذهب خودمان است. مولانا(رضي الله عنه) گفت: دشمن خدا دروغ گفته است و هرگز چنين نيست. اين سخن كسي است كه از شراب شيطان مست شده است؛ شيطاني كه گمراه و پست و خواركننده و از طرف خدا رانده شده است. چگونه ممكن است كه شخص ضعيفي كه از مكر يهود از مكاني به مكان ديگر فرار مي‌كند و صورتش كمتر از دو ذراع است، نگه دار هفت آسمان باشد كه ضخامت هر آسمان 500 سال است...چگونه عقل تو قبول مي‌كند كه محرك و اداره‌كننده اين آسمان‌ها و زمين‌ها ضعيف‌ترين صورت باشد؟[اي جراح] بگو قبل از عيسي چه كسي خالق آسمان و زمين بوده است؟ خداوند از آنچه ظالمين مي‌گويند پاك و منزه است...اگر روح عيسي همان خداست، پس روح عيسي به كجا رفت؟ روح فقط به سمت اصل و خالقش مي‌رود و زماني كه اصل و خالق، خود عيسي است كجا پرواز كرد؟ مسيحي گفت ما اين اعتقاد را از پدران خود يافتيم و آن را دين خود قرار داديم. مولانا مي‌گويد: به او گفتم: اگر از اموال پدر خود طلاي سياه و فاسد به ارث برده باشي، آيا مي‌گويي از پدرم به ارث برده‌ام يا اينكه اگر حين تولد با دست شَل(فلج) متولد شده باشي ولي دارو و پزشكي كه دست فلج تو را درمان نمايد يافته باشي، آيا قبول نمي‌كني كه دست تو را درمان نمايد و مي‌گويي من دستم را اين چنين شَل به ارث بردم و مايل به درمان آن نيستم؟يا اين مكاني كه پدرت در آن مرده است و تو نيز در آن مكان بزرگ شده‌اي داراي آب شور باشد اما مكان ديگر داراي آب شيرين و گوارا و ميوه‌هاي آن شيرين و مردماني سالم دارد، آيا ميل نداري به آن سرزمين كوچ نموده و از آب شيرين آن بنوشي تا بدين وسيله مريضي‌هاي تو را از بين مي‌برد يا اينكه مي‌گويي ما آن ملك و آب شورش را كه به ارث بداريم و به آنچه ارث بردي متمسك مي‌شوي؟ خيلي بعيد است كسي كه داراي عقل و احساس صحيح باشد، چنين كاري نموده و چنين حرفي را بزند. خداوند به تو عقل جداگانه‌اي غير از عقل پدرت و فكري غير از فكر پدرت داده است و به تو قدرت تمييز جداگانه‌اي داده است، پس چرا فكر و عقل خود را تعطيل كردي و از عقلي كه تو را هدايت نمي‌كند پيروي مي‌كني؟‌بلكه سگ با نهايت پستي و فرومايگي اگر فن شكار و را بداند و صياد سلطان شود، آنچه از پدر و مادر خود به ارث برده كه همان خوابيدن در كاهدان و مكان‌هاي ويران شده و حرص برخوردن لاشه حيوانات گنديده است را فراموش مي‌كند و دنبال سواران سلطان رفته و با سگ‌هاي شكاري ديگر همراه مي‌شود و همين طور باز شكاري زماني كه سلطان او را ادب كند، هرگز نمي‌گويد، ما از پدران خود لانه داشتن در سرزمين خشك كوهستاني و خوردن لاشه و مردار حيوانات به ارث برده‌ايم و توجهي به مكان خوش آب و هواي سلطان و به پرندگان صيد‌شده سلطان نداريم. وقتي كه عقل حيوانات امري بهتر از آنچه از پدر و مادرش به ارث برده است را مي‌پذيرد، بسيار قبيح و زشت است كه انساني كه خداوند او را به واسطه عقل و قدرت تمييز بر موجودات روي زمين فضيلت داده است كمتر از حيوانات باشد. پناه بر خداي متعال. درست است كه بگوييم پروردگار عيسي، حضرت عيسي را عزيز كرده و او را مقرب درگاه خود قرار داده است و كسي كه او را خدمت كند همانا به خدا خدمت كرده و كسي كه او را اطاعت كند خداوند را اطاعت نموده است اما زماني كه خداوند پيامبري را بر حضرت عيسي(ع) فضيلت داده و آنچه به دست حضرت عيسي(ع) ظاهر كرده به همراه احكام بيشتري به دست او ظاهر نموده است، متابعت آن پيامبر به خاطر خداوند واجب است، نه به خاطر خود آن پيامبر. (5) پي‌‌نوشت‌ها: 1- عبدالكريم سروش، صراط‌هاي مستقيم، صص 13و14. 2- مثنوي مولوي، دفتر اول، ص53. 3- مثنوي مولوي، دفتر دوم، ص236. 4- عبدالكريم سروش، صراط‌هاي مستقيم، ص 34. 5- جلال‌الدين مولوي، فيه‌ما‌فيه، تصحيحات و حواشي فروزانفر، چاپ هفتم، صص 125ـ124.

نویسنده : حامد طوني 
منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: 25 اسفند 1392 - 15:41





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن