واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مفتوني روشنفكري معاصر به جهانبيني علمي غرب
بيترديد، شناخت جريان روشنفكري و تأثير آن بر جامعه يكي از ضرورتهاي هر كشور و هر انقلابي است.
درك اين امر در جامعه اسلاميمان با نظر به غربگرايي و زاويه بخش قابل توجه جريان روشنفكري از فرهنگ ديني و نيز فاصله ايشان از آحاد مردم، از اهميتي دوچندان برخوردار است. امري كه رهبر معظم انقلاب از آن به «روشنفكري بيمار» تعبير ميكنند. در شمارههاي پيشين از اين سلسله مقالات، ابتدا به تعريف مفهوم و نحوه شكلگيري جريان روشنفكري در ايران پرداختيم و سپس رويارويي اين جريان با آموزههاي ديني تبيين گشت. آنچه در اين شماره بدان ميپردازيم، مفتوني و شيفتگي مفرط جريان روشنفكري به جهانبيني علمي دنياي غرب است. اعتقاد راسخ به مكاتب علمي غرب يكي از ويژگيهاي روشنفكري بيمار اعتقاد به فلسفههاي پوزيتيويستي، حسگرا و تجربهگراست كه منجر به اعتقاد به جهانبيني علمي ميشود؛ درجهانبيني علمي تجربه و حس و ماده و طبيعت و عقل جزئي بشر، جاي وحي و امور ماورائي و متافيزيكي را ميگيرد. اين نوع نگاه روشنفكران به علم بشري و دستاوردهاي آن موجب شده كه دچار نوعي علمزدگي شده، علم جديد را بر دين و اعتقادات ديني مقدم بدارند. در اين راستا روشنفكران اوليه در مواردي قائل به رويارويي علم و دين بودند؛ اما روشنفكران امروز به اين نتيجه رسيدند كه نميشود دين را از باورها و فرهنگ و اعتقادات مردم جدا ساخت. از اينرو رويكردهاي مختلف ديگري را در پيش گرفتند. برخي سعي بر اين دارند كه با اصل گرفتن علم نسبت به دين نشان دهند كه دين با علم سازگار است و سعي ميكنند تفسيري از دين ارائه نمايند كه با علوم جديد ناسازگاري نداشته باشند. بر همين مبنا معتقدند كه قوانين حقوق بشر بر دين مقدم است و دستورهاي ديني بايد با قوانين روز حقوق بشر سنجيده شود و در صورتي كه تعارض نداشت معتبر شناخته شود. (1) آنها معتقدند بايد مفاهيم ديني و دستورهاي ديني با مباني عصر جديد سنجيده شود. (2) نمونههايي از دين حداقلي را در بحث جدايي دين از سياست مطرح كرديم؛ از اينرو به ذكر نمونههاي مختصري اكتفا ميكنيم. دين حداقلي؛ راه و راهبرد جريان روشنفكري رويكرد ديگري كه بر اساس همين جهانبيني علمي مورد توجه روشنفكران قرار گرفته، اين است كه آنها سعي دارند قلمرو دين را تا حدي محدود نمايند كه اساساً در حيطههايي كه علم و مباحث علوم جديد حرف دارد، دين اجازه حضور نداشته باشد و به اسم اينكه دين متكفل اينگونه امور جزئي نيست، سعي كنند محدوده دخالت دين را بسيار كم و حداقل نشان دهند كه خود به خود تعارضي بين علم و دين حاصل نشود و اصالت علم و دستاوردهاي بشري آن باقي بماند. بر اساس همين ديدگاه، سروش چنين باور دارد كه امروزه، جهان مدرن پرده از رازهاي موهوم ديني برداشته و دين را از صحنه اجتماع به يك حيطه كاملاً فردي عقب رانده است. (3) در همين راستا يكي ديگر از اين نويسندگان ميگويد: «فلسفه و علم جديد منابع مستقل معرفت و استخراج احكام اجتماعياند و تابع دين نيستند.»(4) همان طور كه ميرزا ملكمخان و آقاخان كرماني معتقد بودند، امروزه علم به جاي دين نشسته و جوامع صاحب علم و تكنيك بدون دين نيز توانايي اداره مطلوب جامعه خود و رساندن انسانها به سعادت و كمال مطلوب را دارند و وجود حكما و اهل علم را كافي از وجود انبيا دانستند، امروز نيز برخي از اين دست افراد همين حرف را دنبال ميكنند: «دين امري فردي است و امور اجتماعي و سياسي، مربوط به حوزه عقل است. ما جوامع و حكومتهاي زيادي ديدهايم كه بزرگترين پيشرفتها را داشتهاند؛ بدون اينكه به ديني معتقد باشند.» (5) اين سخنان حاكي از اين است كه امروزه علوم جديد، بشر را تا حد زيادي از دين و اعتقادات ديني بينياز كرده و اينگونه علوم و دستاوردهاي بشري آن، توانايي اداره امور عمومي و حتي بالابردن سطح فرهنگ و امور اخلاقي را نيز دارند، بنابراين نياز چنداني به دين و وحي نداريم. در حالي كه بحرانهاي امروزي بشر كه در قالب بحران معرفتي، بحران اخلاقي، بحرانهاي رواني، بحران تكنولوژي و... بروز كرده، اموري است كه بشر جديد نه تنها با تكيه بر علوم جديد نتوانسته مشكلات مادي خود را حل كند؛ بلكه دائماً و روز به روز بر بحرانهاي مختلف و گوناگون جامعه بشري افزوده است و در تمام اين موارد مهمترين عامل، دينگريزي بشر و جدايي او از جهانبيني ديني و انقطاع از وحي است و در تمام اين موارد، دين ميتواند مشكلگشا و حلكننده بحرانهاي فوق باشد. (6) از همه آنچه گذشت، در مييابيم كه بسياري از روشنفكران امروز معتقدند بايد راه اسلاف خود را ادامه داده به همان مؤلفههاي مورد نظر آنها بازگردند و به تعبير رهبر معظم انقلاب، بيماري روشنفكري را تجديد نمايند. شهيد آويني در اين باره مينويسد: «اين جماعت همان حرفهاي خودشان را بلغور ميكنند و ميخواهند با همان توضيحات سفيهانهاي كه مستشارالدولهها و آخوندزادهها و تقيزادهها درباره تمدن غرب و دستاوردهاي آن ـ كه دموكراسي است و آزادي مطلق نهاديشده ـ بيان ميكردند، ما را متوجه ضرورت ليبراليسم بگردانند.»(7) در تأييد اين مطلب در يكي از نوشتههاي روشنفكري آمده است:«بايد حرمت حريم روشنفكران نگاه داشته شود. يكي از راههاي نگاهداري اين حرمت، اتصال مجدد به روشنفكران پيشين است. ادامه بازخواني آراي روشنفكران مشروطه و بعد از آن روشنفكران عصر پهلوي، معقولترين شيوه حفظ و تقويت انرژي جريان روشنفكري ايران است. عملي كه تقريباً از دهه هشتاد كمابيش به طور جدي آغاز شده است.» (8) آنها خود مدعي و معترف به رجوع و بازگشت به انديشههاي كهنه و قديمي روشنفكران صدها سال پيش هستند و معتقدند كه تنها از اين راه ميتوان جامعه ايراني را به تحول و پيشرفت رسانيد؛ بيآنكه كمي دقت كنند كه چند تن از روشنفكران ياد شده براي پيشرفت و در راستاي منافع ملي ايران گام برداشتند و چند نفر از آنها در راستاي سياستهاي استعماري و به تاراج دادن منافع ملي و منابع غني اين مملكت به بيگانگان تلاش كردند. پينوشتها: 1. محمدمجتهد شبستري، ماهنامه كيان، بهمن 77، ش45، ص13. 2. سروش، روزنامه صبح امروز، شهريور 78، ص 6. 3. عبدالكريم سروش، ماهنامه كيان، ش 43، ص 21. 4. محمد مجتهد شبستري، روزنامه نشاط، ارديبهشت 78. 5. روزنامه خرداد، خرداد 78. 6. ر. ك: معارف اسلامي، ص 19 ـ 31. 7. حلزونهاي خانه به دوش، ص 105. 8. معصومه علياكبري، ماپيشرفتهايم يا فرورفتهايم؟ روزنامه اعتماد ملي، ش 150، 15/5/85، ص 9. *عضو هيئت علمي گروه تاريخ و انديشه معاصر مؤسسه آموزشي- پژوهشي امام خميني(ره)
نویسنده : مهدي ابوطالبي*
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 17 اسفند 1392 - 15:58
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]