محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845578163
روابط خارجي ايران عصر صفوي
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روابط خارجي ايران عصر صفوي نويسنده: دكتر علي بيگدلي* از زمان شاهاسماعيل اول تا پايان دوره شاهعباس اولتاريخ روابط قدرتهاي تاثيرگذار در عرصه جهاني همواره عبرتآموز بوده است. ايران و عثماني هرچند از دامنه نفوذ متفاوتي برخوردار بودهاند، بررسي روابط آنها خصوصا اگر وجه ديني ساختار قدرت سياسيشان را در نظر بگيريم، ميتواند براي جهان اسلام نكات و درسهاي مهمي را يادآور شود. مقالة پيشرو، روابط ايران و عثماني را با در نظر گرفتن خصيصه پيشگفته، از زمان شاهاسماعيل تا پايان دوره شاهعباس اول بررسي كرده است.پس از استيلاي مغولان بر ايران، اين سرزمين با امپراتوري بيزانس همسايه شد و دو امپراتوري بزرگ با يكديگر روابط دوستانه و حتي خانوادگي برقرار كردند. اين همسايگي موجب شد روابط ايران با اروپا تسهيل شود. مغولان با مردم ايران و برخي سرزمينهاي ديگر اسلامي بهگونهاي خشن و گاه غيرانساني رفتار ميكردند و نيز با آيين و آداب و رسومي بر سرزمينهاي اسلامي حكومت ميكردند كه كاملا با دين و فرهنگ مسلمانان تفاوت داشت. چنين رفتارهايي باعث شد اين احساس در مغولان بهوجود آيد كه در آينده نزديك، قدرت و انسجام اوليه خود را از دست خواهند داد و بهعلاوه ناخشنودي مسلمانان از رفتار وحشيانه آنان ممكن است اتحاد و وحدت آنان را عليه مغولان موجب شود. بنابراين مغولان تشخيص دادند براي پيشگيري از يكپارچگي مسلمانان بهتر است با مسيحيان اروپا متحد شوند، زيرا هم مغولان رگههايي از مسيحيت داشتند و هم مسيحيان، بهدليل ناكامي در جنگهاي صليبي، دشمني خود را عليه مسلمانان هنوز حفظ كرده بودند.كليساي كاتوليك رم پس از دويستسال جنگ با مسلمانان، بهدليل تشنجات داخلي اروپا ــ كه در پي اختلاف بين پاپها و امپراتوران مسيحي بهوجود آمده بود ــ و نيز سركشيهاي مردم عليه كليسا ــ به جهت ثروتاندوزي روحانيت كاتوليك و رويگرداني تودههاي مسيحي از ديانت كليسا كه وعده قطعي پيروزي را به پيروان خود داده بود ــ در آن مقطع زماني حاضر نبود يكبار ديگر اروپا را به جنگ و خونريزي جديدي گرفتار كند؛ جنگي كه به نفع مغولان بود. بنابراين پاپ پيشنهاد اتحاد مغولان و كليساي كاتوليك عليه مسلمانان را رد كرد. در اين زمان مغولان دو راه بيشتر نداشتند: يا بايستي در جامعه، دين و فرهنگ مسلمانان مستحيل ميشدند يا شرق اسلامي را ترك ميكردند كه قطعا براي ماندگاري بايستي گزينه اول را انتخاب مينمودند. به اين ترتيب مغولان اسلام را پذيرفتند. اين پذيرش به دليل اعتقاد به جوهره دين نبود، بلكه آنها براي همرنگشدن با مردم در جهت تداوم فرمانروايي خود به چنين كاري دست زدند. انتخاب اسلام براي مغولان يك تاكتيك سياسي بود، زيرا گاهي به تسنّن روي ميآوردند و زماني به شيعهبودن تظاهر ميكردند.در سال 763.ق با فتح ادرنه به دست مراد اول، مقدمه ظهور امپراتوري عظيم عثماني فراهم شد. اين امپراتوري توانست قسمتهايي از اروپا را تصرف كند. اما زمانيكه جهان مسيحيت در معرض خطر نابودي قرار گرفته بود، فردي بهنام تيمور در آسيا ظاهر شد. وي پس از تسخير ايران، هند، ارمنستان و قسمتي از روسيه و بينالنهرين، در سال 802.ق در آنكارا با بايزيد عثماني روبرو شد و توانست كسي كه سراسر اروپا را به وحشت انداخته بود، اسير كند. تيمور، پس از اين پيروزي، روابط خود را با اروپا ادامه داد و بدينترتيب قراردادهايي بين طرفين منعقد شد.رفتار عثمانيان، نزديكي ايران و اروپا و روابط ميان آن دو را موجب شده بود، اما بعد از رفع خطر عثماني و انقراض تيموريان، اين روابط مدتي به سردي گراييد. [1] پس از خروج تيمور از صحنه، خاندانهاي كهن سربرآوردند و حدود نيمقرن پس از تيمور، بر ايالات غربي تسلط يافتند، ولي اين سلطه با قتل و غارت همراه بود. «بيكهاي» آناطولي كه توسط تيمور پس از جنگ «آنقره» در سال 805.ق جاني گرفته بودند، بار ديگر تحت سلطه عثمانيان درآمدند. سلطان محمد دوم نيز به نواحي واقع در شرق امپراتوري خود فشار آورد. ازسويديگر در قرن پانزدهم ميلادي در ايران و عراق حدود يك قرن تركمانان تحت اتحاديه قبايل تركمان «قرهقويونلو» و «آققويونلو» [2] سلطه داشتند. [3]در سال 857.ق سلطانمحمد فاتح، پادشاه عثماني، قسطنطنيه را تصرف و امپراتوري روم شرقي را منقرض نمود و اين امر دول اروپايي را متوجه كرد كه خطر بزرگي حيات آنان را تهديد ميكند. اروپاييان كه قدرت مقابله با عثماني را نداشتند، سعي كردند هرچه بيشتر دوستي باب عالي (دربار عثماني) را بهدست آورند و خود را از چنگ آنان نجات دهند.سلطانمحمد در سال 866.ق موفق شد دولت مسيحي «طرابوزان» را براندازد. پس از آن توانست تراس، مقدونيه، بوسني، آلباني و... را تصرف كند. [4]سلطانمحمد با پيروزي بر اوزونحسن آققويونلو و تسخير ديار بكر، توانست بر سراسر آسياي صغير و آناطولي شرقي مسلط شود. اين امر از گسترش دولت عثماني به سوي شرق و ايران خبر ميداد. ظاهرا مانعي معنوي و سياسي براي اين گسترش ديده نميشد و حتي تركان عثماني، سراسر ايران را بهعنوان ارث خليفه بغداد مطالبه ميكردند. ايرانيان نيز كه اكثرا سني بودند، مانعي در راه اطاعت از يك مركز سياسي كه خود را پرچمدار اسلام و حامي حرمين شريفين ميخواند، نميديدند و حكومت قوي يك دولت بزرگ اسلامي را بهتر از حكام قبيلهاي ميدانستند كه اهدافشان از حد جمع مال و غصب اموال مردم تجاوز نميكرد.اما ظهور دولت صفوي اين وضعيت را ناگهان تغيير داد و دولتي با آرمانها و عقايد شيعي بر سر كار آمد. [5] موسسان نخستين دولت صفوي از عقايد شيعي و علاقه مردم ايران به خاندان پيامبر و اهل بيت او زيركانه استفاده كردند و درواقع ميتوان گفت براي حفظ ايران از خطر استيلاي تركان عثماني و برانداختن حكومتهاي ملوكالطوايفي دين را به خدمت گرفتند و حتي شيخجنيد و شيخحيدر كه بيشتر در پي كسب قدرت بودند، از مذهب تسنن كه مذهب اجدادي آنان بود، دست برداشتند و شيعه شدند و اين امر بهزعم آن بود كه نخستين حامي آنان «آققويونلوها» اهل تسنن بودند.شيخجنيد با نقشههاي سياسي ماهرانه خود توانست نظر اوزونحسن را كه در آن موقع صاحب حكومت قدرتمندي بود، جلب كند و از حمايت او بهرهمند شود. او با اقامت در قلمرو اوزونحسن، در نهان، به تبليغ عقايد شيعي دست زد و توانست هزاران مريد را با خود همراه كند، البته در كنار تبليغات در زمينه مادي و جمعآوري نيرو نيز فعاليت كرد. اين اقدامات باعث شد پس از چندي شيخ جنيد در نظر حاميان و خويشاوندان گذشته خود (آققويونلوها)، به صورت دشمني قدرتمند جلوه كند. شيخجنيد مقام ارشد معنوي را با رهبري سياسي ــ نظامي درهم آميخت و توانست ميان شيعيان آسياي صغير و اردبيل پيوستگي استواري برقرار كند. [6]اوضاع ايران در عصر آققويونلوهاپس از مرگ تيمور و ضعيفشدن جانشينانش، قبايل تركمن درصدد برآمدند از خود در برابر همسايگان حفاظت كنند. در اين زمان در غرب منطقه آنها، دولت عثماني بهسرعت در حال افزايش قدرت و نفوذ بود، درصورتيكه در شرق، در سمرقند و هرات، تيموريان به سختي ميتوانستند قدرت خود را بر اين قبايل اعمال كنند.بين دو دولت عثماني و تيموري، دو گروه از قبايل تركمن بهتدريج در حال قويشدن بودند: قراقويونلوها در شمال درياچه وان و آققويونلوها در ديار بكر. مشهورترين فرمانرواي سلسله قراقويونلو، جهانشاه قرايوسف [7] بود كه پس از تنفيذ قدرتش در عراق و آذربايجان، به مناطق تحت سلطه تيموريان تعرض كرد. قدرت و نفوذ تركمانان آققويونلو نيز از زماني شروع شد كه يكي از سرداران اين طايفه بهنام عثمانبيك توانست بعضي از سرزمينهاي قلمرو قراقويونلوها را تصرف كند و قلمرو خود را گسترش دهد. او در جنگ آنقره كه بين تيمور و بايزيد روي داد، به تيمور پيوست. در ازاي اين خدمت، تيمور ديار بكر را به او واگذار كرد و از همين مكان بود كه آققويونلوها قدرت و نفوذ خود را به اطراف افزايش دادند.حكومت آققويونلو را بزرگترين شخصيت اين سلسله، يعني اوزونحسن، پيريزي كرد. [8] اوزونحسن توانست با زيركي برادرش، جهانگير، را از رياست آققويونلوها بركنار كند و خود به فرمانروايي اين طايفه برسد. شجاعت و تهور او در جنگ، اقبال بلند و گشادهدستياش موجب شد كه فرمانروايي قدرتمند و بانفوذ شود. درگيريهاي اوزونحسن در جبهههاي محلي، شرقي، غربي و بينالمللي، او را به شخصيتي مورد اعتماد در محافل اروپايي، بهويژه در برابر عثماني، تبديل كرده بود.روابط و منازعات اوزونحسن در جبهههاي مختلف1ــ ارتباط اوزونحسن با طرابوزاناوزونحسن در سطح محلي روابط حسنهاي با سلسله «طرابوزان» برقرار كرده بود. با فتح قسطنطنيه و سقوط امپراتوري بيزانس به دست سلطان محمد فاتح، عثمانيان به فكر تصرف طرابوزان و براندازي سلسله حاكم بر اين منطقه، يعني كومننها، افتادند. در همان زمان، سلطانمحمد فاتح به خضربيك، فرمانده عثماني كه در «آماسيه» اداره امور مرزي را به عهده داشت، فرمان داد كه به طرابوزان حمله كند. خضربيك همراه سپاهيانش به اين منطقه حمله كرد و چون حاكم طرابوزان، كالويوآنس، [9] در نتيجه حمله شيخجنيد ضعيف شده بود، بدون قشون و آذوقه نميتوانست مقاومت كند، بنابراين كار به مذاكره كشيد و قرار شد كالويوآنس هر سال سههزار سكه طلا بهعنوان باج به سلطان عثماني تقديم كند. مدتي بعد امپراتور طرابوزان با برقراري پيوندهاي زناشويي با روساي تركمان اطراف خود، آخرين و ضعيفترين تلاش خود را براي حفظ موقعيت خويش انجام داد. كالويوآنس همواره از اين مساله نگران بود كه سلطانمحمد بلافاصله پس از اتمام نبردهاي آلباني و بلغار، متوجه سرزمينهاي شرقي شود و باجي هم كه به عثماني ميپردازد، تنها بهاي مدتي باشد كه سلطان به جنگ مشغول است. [10] وي در اين اوضاع آشفته تنها ميتوانست به كمك اوزونحسن متكي باشد كه در حال افزايش اقتدار خود بود و ميتوانست براي او متحد مناسبي باشد. امپراتور طرابوزان اين مساله را نيز در نظر داشت كه سرانجام تلاش دولت عثماني، براي بهدستآوردن سرزمينهاي آسياي صغير، به درگيري او با اوزونحسن منجر خواهد شد، درصورتيكه حكومت طرابوزان براي آققويونلوها در شمال غرب بهصورت حائل عمل ميكرد. بنابراين در سال 861.ق كالويوآنس نمايندهاي به دربار اوزونحسن فرستاد تا با دشمنِ دشمن خود دوست شود.مذاكرات سياسي با پيشنهاد ازدواج اوزونحسن با دختر امپراتور و واگذاري ايالت كاپادوكيه بهعنوان جهيزيه خاتمه يافت و كالويوآنس با ازدواج دخترش با اوزونحسن موافقت كرد، زيرا بهتنهايي قادر نبود با عثمانيان مقابله كند.اوزونحسن بهمنظور يارگيري در مقابل سلطان عثماني به خانواده شيخصفيالدين اردبيلي نزديك شد و با شيخجنيد پيمان دوستي بست. [11] اين پيمان در پيشرفت آينده خاندان صفوي موثر افتاد.اوزونحسن در جبهه شرق نيز بهتدريج با تيموريان درگيري پيدا كرد. درواقع او نيز مانند قراقويونلوها، به منظور گسترش قدرت خود در شرق، با تيموريان درگير شد و ابوسعيد، آخرين فرمانرواي تيموري، كه از جهانشاه قراقويونلو شكست خورده بود، اينبار از اوزونحسن شكست خورد و كشته شد. بهاينترتيب قلمرو حكومت اوزونحسن از خراسان و خليجفارس، در شرق، تا آناطولي و متصرفات عثماني، در غرب، كشيده شد. [12]2ــ برخورد اوزونحسن با عثمانيانتلاشهاي اوزونحسن در گسترش مرزهاي شمالياش موجب شد او با ارمنيان و گرجيان در ناحيه قفقاز درگير شود و از سويي در جهت غرب نيز اقدامات او سرانجام به جنگ با سلطان محمد فاتح منتهي گشت. علت بهوجودآمدن اين خصومت را ميتوان تلاشهاي امپراتور عثماني براي مطيعكردن غرب اروپا و جمهوري ونيز دانست. فتح قسطنطنيه و سقوط امپراتوري روم به دست عثمانيان اروپاييان را وحشتزده كرده بود و اميد دولتهاي مسيحي به اينكه بتوانند به تنهايي در برابر دشمن خطرناكي چون سلطانمحمد فاتح مقاومت كنند، بيهوده بود. بنابراين در سال 857.ق، پاپ كاليكست سوم (Calicast III) يكي از راهبان «فرانسيسكن» (Franciscain) بهنام لودويكو دابولونيا (Ludovico da Boulognia) را به طرابوزان و گرجستان فرستاد تا امراي آن نواحي را عليه تركان عثماني تحريك كند. هدف پاپ ايجاد كانونهاي درگيري در شرق بود تا از اين طريق از فشار تركان بر اروپا (غرب) بكاهد. اين راهب در بازگشت از ماموريت خود نزد اوزونحسن رفت و او را از نظرهاي داودشاه، [13] نايبالسلطنه طرابوزان، آگاه ساخت. داودشاه كه فكر ميكرد اوزونحسن به تنهايي قادر نيست با عثماني مقابله كند، كوشيد همه قبايل و ملل ميان قفقاز و دجله را به مبارزه با عثمانيان تشويق كند. [14]اوزونحسن نيز به تشويق همسرش دسپيناخاتون، دختر كالويوانس امپراتور طرابوزان، كه او را به كمك به همكيشان خود و جنگ با عثماني ترغيب ميكرد، حاضر شد نماينداي به شهر رم و دربار پاپ بفرستد. سرانجام در زمستان سال 864.ق نمايندگاني از كليه اين متحدان آينده به دربار پاپ فرستاده شدند. اين نمايندگان كه مذاكرات متعددشان چندينبار و در چند نوبت در فاصلههاي مختلف انجام گرفت، در اين تصميم متحد شدند كه همگي، بهطور همزمان، با عثماني كه دشمن مسيحيت است، جنگ كنند؛ به اين شرط كه همزمان با لشكركشي آنها مغربزمين نيز به اين امر اقدام كند و عثماني از دو سو درگير جنگ شود.ازسويديگر، داودشاه با اعزام سفيري نزد اوزونحسن از وي خواست با توسل به اقدامات سياسي، سلطانمحمد فاتح را از مطالبه سالانه سههزار سكه طلا منصرف كند. اوزونحسن اين تقاضا را پذيرفت. علاوهبراين او خود خواهان آن بود كه سلطان عثماني كاپادوكيه را ــ كه بهعنوان جهيزيه همسرش از پادشاه طرابوزان گرفته بود ــ بازگرداند. اوزونحسن فكر ميكرد به اين ترتيب ميتوان به بخشي از خواستههاي خود برسد، اما اشتباه ميكرد و پاسخ سلطانمحمد فاتح اين بود كه خود شخصا خواهد آمد و موضوع باج را حل خواهد كرد.سلطانمحمد فاتح، سرانجام توانست «سينوب» را تصرف كند و آخرين سلسله امراي طرابوزان را در آسياي صغير كه آشكارا تحت حمايت اوزونحسن بودند، براندازد. [15] اما اوزونحسن پس از درهمشكستن قراقويونلوها فرمانرواي بزرگ شرق شد و تقريبا بر تمام ايران، ارمنستان و بينالنهرين فرمان ميراند (بجز خراسان). [16]3ــ رابطه اوزونحسن با دولت بيزانسبا وجود پايان جنگهاي صليبي، در علاقه اروپاييان به داشتن روابط تجاري با مشرقزمين تغييري ايجاد نشد و حتي در اين دوره بر فعاليت بازرگاني ميان شهرهاي ايتاليايي و نيز جنوا و سواحل درياي مديترانه و سياه افزوده شد و سوريه، ايران و عراق هنوز راههاي اصلي تجارت شرق محسوب ميشد. اما با ظهور امپراتوري عثماني خطري جدي در برابر فعاليت تجاري و همچنين مسائل سياسي اروپا بهوجود آمد و ازآنجاكه دولتهاي مسيحي به تنهايي نميتوانستند در برابر اين خطر عظيم مقاومت كنند، براي مقابله با اين تهديد در جستجوي متحداني بودند.در ميان دولتهاي مسيحي اروپا، اهميت دولت ونيز به دليل روابط تجارياش با شرق، با محوريت مديترانه، بيشتر بود. ونيزيها قبلا تلاش كردند مجارستان و لهستان را كه در مسير تجاوزات بعدي عثماني بودند، عليه عثمانيان با خود همراه كنند، ولي اين دولتها پيشنهاد ونيز را رد كردند. ونيزيها پس از نااميدي از دولتهاي اروپايي متوجه اوزون حسن شدند، زيرا اوزونحسن در نتيجه ازدواج با شاهزاده خانم دسپينا محبوبيتي در اروپا كسب كرده بود. بنابراين ونيزيها سفرايي به دربار اوزونحسن اعزام كردند. اوزونحسن زمانيكه سلطانمحمد فاتح مشغول سركوب شورشهاي داخلي بود، از فرصت استفاده كرد، به خاك عثماني وارد شد، شهرهاي آماسيه و توقات را غارت كرد و شهر قويلو حصار، در مرز مشترك قلمرو خود و عثماني، را فتح نمود. اما سلطان محمد پس از آنكه شورشهاي داخلي را سركوب كرد، به سراغ اوزونحسن رفت و او كه توان مقابله با سلطان را نداشت، هياتي تحت رياست مادرش، ساراخاتون، براي مصالحه به خدمت سلطانمحمد فرستاد. [17]در اين زمان، ونيزيها كه خود قبلا در جنگ با عثمانيها، بر سر بندر «پلوپونز»، [18] شكست خورده بودند، [19] سفيري بهنام كاترينو زنو (Cathrino Zeno) را به تبريز فرستادند تا با اوزونحسن مذاكره كند (876.ق). اوزونحسن با اصل پيشنهاد كه حمله به عثماني بود، موافقت كرد و متقابلا سفيري بهنام حاجمحمد را همراه كاترينو به ونيز فرستاد تا حمايت دولتهاي اروپايي را در جنگ با عثماني جلب نمايد. اوزونحسن از ونيزيها توپ و ديگر ادوات جنگي تقاضا كرد و همچنين خواستار اين بود كه آنها همزمان از طريق دريا به قسطنطنيه و مصر حمله كنند.ونيزيها دويست تفنگدار و افسر را با شش توپ بزرگ، ششصد طپانچه و مقدار زيادي تفنگ و مهمات از طريق دريا براي اوزونحسن فرستادند. اما اين محموله تسليحاتي فقط تا جزيره قبرس آمد، زيرا در اين جزيره ونيزيها با عثماني درگير جنگ بودند و بههميندليل كشتيهاي عثماني اين محموله را توقيف كردند. [20] اندك زماني بعد، عثمانيها از روابط پنهان اوزونحسن و ونيزيها آگاه شدند. به همين دليل سلطانمحمد در سال 877.ق به قصد سركوبكردن اوزونحسن به آسياي صغير لشكركشي كرد. در آغاز حمله، اوزونحسن توانست تركان را شكست دهد. اما هنگاميكه سپاه عثماني به سوي طرابوزان عقبنشيني كرد، اوزونحسن آنان را تعقيب نمود، اما در ارزنجان با نظاميان بيشتر عثماني روبرو شد و اينبار شكست خورد.اوزونحسن كه از بياعتنايي دولتهاي اروپايي و حتي ونيزيها شديدا عصباني بود، با سردي سفراي لهستان و مجارستان را از دربارش مرخص كرد. او كاترينو زنو را با نامههايي به دربارهاي اروپايي فرستاد و با گلهمندي اعلام كرد كه وي به تحريك پادشاهان اروپا به جنگ با عثماني اقدام كرده است. اوزونحسن بار ديگر از آنان خواست تا جنگي در اروپا عليه عثمانيان آغاز كنند، ولي هيچگاه اين آرزويش عملي نشد. [21] (همچنانكه در زمان صفويان تحقق نيافت.)پس از اين شكست اوزونحسن گرفتار شورشهاي داخلي از جمله طغيان برادرش اويس شد و در سال 882.ق فوت كرد.پيروزي سلطانمحمد بر اوزونحسن دو نتيجه داشت: اول اينكه ونيزيها فهميدند كه قادر نيستند با باب عالي بجنگند و به صلحي با عثماني تن دادند كه چندان شرافتمندانه نبود، زيرا پايگاههاي تجاري خود را، از جمله آلباني، قبرس و ساير بنادر مديترانه شرقي، به عثماني واگذار كردند و اين صلح پايان ماجراجوييهاي دريايي ونيزيها بود. دوم اينكه پس از اوزونحسن قلمرو آققويونلوها شديدا دچار هرج و مرج شد و زمينه ظهور قدرت صفويان فراهم آمد.تشكيل دولت صفويظهور دولت صفوي يكي از وقايع مهم تاريخ ايران است، زيرا پس از اسلام نخستين دولت قدرتمند و متمركزي كه تركيبي از ديانت و سياست بود، در ايران تاسيس شد.شاهاسماعيل بهخوبي درك كرد كه در ايران به دليل تكثر قدرتهاي محلي و اقوام گوناگون و شكلي از نظام ملوكالطوايفي امكان تمركز قدرت وجود ندارد، مگر اينكه با اعمال يك سياست مذهبي بتوان به نوعي وحدت ملي دست يافت. اين هدف بالاخره با يك رفتار سياسي خشونتآميز تحقق يافت.صفويه مثل بمبي بود كه منفجر شد و پيرامون خود را تخريب كرد تا فضا را براي استقرار دولتي جديد با مذهبي نو فراهم كند، ولي نقاط دورافتاده همچنان دستنخورده باقي ماندند. صفويان در ايالات شمالي و مركزي به هدف خود دست يافتند، ولي گروهي از قوميتها در حاشيه مرزهاي ايران با مذهبي متفاوت از مذهب دولتي به حيات خود ادامه دادند و اين ميراثي بود كه صفويان بهعنوان كانون هميشه بحراني براي دولتهاي آينده باقي گذاشتند.البته در آن زمان به دليل غلبه ديانت بر علقه مليت، تامين وحدت و استقلال سياسي ايران جز از طريق ايجاد مذهبي مستقل امكانپذير نبود. چهبسا اگر ايرانيان به ادامه مذهب غالب ميپرداختند، كشورشان در زمره متصرفات عثماني درميآمد.در طي فرمانروايي صفويان، تعرضات و تجاوزهايي كه عثماني عليه ايران مرتكب ميشد، دلايل مذهبي داشت. در عصر صفويه ايران در كانون مثلث تحريك و تهديد قرار داشت. مثلثي از قدرتهاي مذهبي متفاوت از مذهب صفويان كه عبارت بودند از عثمانيان، ازبكان و مغولان هند. اين وضعيت هم براي اعمال قدرت صفويان سخت بود و هم هزينه سنگيني را بر اين حكومت تحميل ميكرد.آنچه اهميت داشت اين بود كه همه حكومتهاي منطقه (مثلث و كانونش) مسلمان بودند، اما نگرشهاي متفاوت به دين و تعصبات شديد، آنان را به جان هم انداخته بود و به جاي آنكه اين قدرت در داخل صرف عمران و آبادي و در خارج موجب جهانيشدن اسلام شود، صرف سركوب يكديگر شد و مسلما مسيحيان اروپا بودند كه از كشت و كشتار مسلمانان به دست خود لذت ميبردند، زيرا نتيجه اين شد كه هند به دست انگليس، آسياي مركزي (ازبكان) به تصرف روسيه و عثماني دو قرن وجهالمصالحه مرافعات و رقابتهاي اروپاييان قرار گرفت و بالاخره تجزيه شد. جنگهاي متوالي و طولاني ميان صفويان و عثمانيان غالبا با تحريك صفويان اتفاق ميافتاد، زيرا صفويه با بهراهانداختن جنگ با يك دشمن ديني مباني مشروعيت خود را تحكيم ميكرد، بر قدرت و افتخار خود براي ادامه حكومت ميافزود و نيز در پناه جنگ سركشيهاي داخل را سركوب ميكرد. شكست چالدران نتيجه تحريكات مذهبي شاهاسماعيل در داخل خاك عثماني و ماحصل علائق نظامي قزلباشها بود كه بقا و حقانيت خود را در بهراهانداختن جنگ احساس ميكردند. عثماني پس از گذشت مدتزماني از تاسيس دولت صفوي، بهخصوص بعد از جنگ چالدران، گويا سياست تغيير مذهب در ايران را به نفع تصرف اهدافي بزرگتر در اروپا رها كرد، هدف اصلي عثماني ايران نبود، بلكه او بهعنوان يكي از قدرتهاي بزرگ آن زمان، اهداف خود را در امپراتوريهايي مثل اتريش، فرانسه، روسيه در اروپا جستجو ميكرد.در جنگ ميان اتريش (خانواده هابسبورگ) و فرانسه (فرانسواي اول) در سال 1535، فرانسه شكست خورد و فرانسواي اول اسير گشت. متعاقب آن فرانسه عليه اتريش كه دشمن سنتي و منطقهاي عثماني بود، به باب عالي نزديك شد و اتحاد نظامي عليه اتريش بين دو كشور امضا گرديد. ناوگان نظامي عثماني براي كمك به فرانسه تا بندر مارسي پيش رفت. بعيد است چنين دولتي اهداف خود را به ايران محدود كرده باشد؛ دولتي كه بخش وسيعي از اروپاي شرقي را به تصرف خود درآورده و كل اروپا را دچار وحشت كرده بود.اما تاسيس حكومت شيعي در قلب امپراتوري اسلامي عثماني به نفع اروپا نيز بود، زيرا جنگ ميان صفويان و تركان ميتوانست بخشي از فشار عثماني بر اروپا را كاهش دهد. اروپا هياتهاي سياسي، مذهبي و تجاري به ايران اعزام ميكرد و وعده و وعيدهاي توخالي به شاهان صفوي ميداد. اين اعمال ظاهرا از نزديكي اروپا به ايران حكايت ميكرد و به علاوه نوعي مانور قدرت در برابر عثماني بود؛ اگر عثماني اروپا را تهديد كند، اروپا نيز به تقويت ايران دست خواهد زد، در ضمن اروپا از اين طريق از بازار تجاري ايران بهرهمند ميشد. اروپا بهعنوان بازيگري ماهر كوشش ميكرد بين ايران و عثماني موازنه قدرت را برقرار كند؛ پيروزي شاهعباس بر عثماني و بازپسگيري سرزمينهاي ازدسترفته ازيكطرف و پيروزي شاهعباس با مساعدت انگليسيها بر پرتغاليها و استقرار انگليس به جاي پرتغال در خليجفارس ازسويديگر، ايجاد نوعي تعادل قدرت بود.اروپا حاضر نبود براي تحت فشار قرار دادن عثماني، ايران را تقويت كند، زيرا در اين صورت ايران در آينده به يك قدرت منطقهاي تبديل ميشد. انگليس از اين سياست حمايت ميكرد، زيرا يك ايران قدرتمند ميتوانست تهديدي براي هند باشد. بههمين دليل هيچگاه هيچ كشور اروپايي حاضر نشد با ايران قرارداد نظامي جدي امضا كند. همين سياست در دوره قاجار نيز تداوم يافت.در سال 916.ق شاهاسماعيل انديشه نزديكي و اتحاد با اروپا عليه عثماني را در مذاكره با آلفونسو دو آلبوكرك در پيش گرفت. شكست شاهاسماعيل در جنگ چالدران باعث شد او از اين سياست نااميد شود. پس از شاهاسماعيل، با انعقاد قرارداد آماسيه در سال 962.ق بين شاهطهماسب و سلطان سليمان، ايران سياست نزديكي به اروپا را شكستخورده تلقي كرد و بهنوعي اطاعت از عثماني را پذيرفت. در زمان شاهعباس، يكبار ديگر اين سياست احيا و تعقيب شد، ولي باز هم نتيجهاي نداشت. احتمالا شاهعباس پي برده بود كه اروپا از مسلحكردن ايران طفره ميرود، ولي دليل آن را متوجه نميشد.سياست خارجي شاهاسماعيلتسلط عثماني بر شهر بندري قسطنطنيه اهميت بيشتري از سقوط امپراتوري روم شرقي داشت. زيرا ازيكسو امپراتوري خشن اسلامي بهعنوان حلقه واسطه شرق و غرب بر اين شهر حاكم شد، بهطوريكه عثماني در بالكان، غرب آسيا در سواحل مديترانه، و شمال آفريقا ديوارهاي متشكل از متصرفات خود كشيد و كليه روابط ميان اروپا و سرزمينهاي اسلامي را (به جز ايران) تحت كنترل خود درآورد. [22]در حقيقت عثماني سرزمينهاي اسلامي را به نوعي ايزولاسيون سياسي، تجاري و تعصب شديد مذهبي دچار كرد. اين امر يكي از دلايلي بود كه باعث شد ركود و فطرت بر سرزمينهاي اسلامي حاكم شود، زيرا جنگهاي مذهبي و منازعات فرقهاي گسترش يافت، درحاليكه قبلا روابط تجاري ميان سرزمينهاي اسلامي و اروپا از رونق برخوردار بود و مردمي كه سرگرم تجارت بودند كمتر خود را اسير تشنجات مذهبي و قومي ميكردند. اين عمل عثماني خيانت بزرگي به جهان اسلام بود. مضافا اينكه به دليل ورود تركان به اروپا و رفتار خشني كه با مسيحيان داشتند، اروپا مدتها در مورد احكام و مباني اسلام براساس رفتار تركان با مسيحيان اروپاي شرقي قضاوت ميكرد. دشمني اسلام و مسيحيت كه از جنگهاي صليبي شكل گرفته بود، با اقدامات غيراسلامي عثمانيان در اروپا شدت گرفت.هر دو دولت صفوي و عثماني براساس مذهب تاسيس و تشكيل شده بودند، هركدام بر حقانيت خود تاكيد داشتند و از همان ابتدا خشم، نفرت و دشمني بر روابط آنان حاكم بود. شاهاسماعيل دولت خود را به كمك قبايل قزلباش تشكيل داد. اين قبايل از آسياي صغير به ايران آمده بودند و از شاه بهعنوان مرشد بزرگ و ظلالله اطاعت ميكردند. دولت عثماني كه متعصبانه از مذهب حنفي حمايت ميكرد، با علويان آسياي صغير رفتاري ستمگرانه داشت و گروهي از آنان را مجبور كرد به ايران مهاجرت كنند. البته عدهاي از علويان در آسياي صغير باقي ماندند و رابطه خود را با دولت صفوي حفظ كردند. براي رهبري آنان در هر ناحيه، افرادي از ايران فرستاده ميشدند كه «خليفه» نام داشتند. در سالهاي اوليه تشكيل دولت صفوي، صدها نفر از اين خليفهها اوامر مرشد بزرگ را در درون امپراتوري عثماني اجرا ميكردند و خواب راحت را از چشم زمامداران آن دولت ربوده بودند. [23]شاهاسماعيل در ايران با اهل سنت رفتار خوشايندي نداشت. سلطان عثماني، بايزيد دوم، به منظور كاهش خصومت ميان دو دولت، در سال 910.ق، سفيري به نام محمد چاوش را براي عرض تبريك پيروزيهاي شاهاسماعيل و استقرار دولت صفوي به تبريز فرستاد. سفير از شاه خواست از ظلم و ستم به اهل سنت بپرهيزد. شاه ظاهرا تقاضاي محمد چاوش را پذيرفت. ولي به سياست آزار سنيان ادامه داد. سلطان عثماني نيز متقابلا از سفر زائران ايراني به عراق جلوگيري كرد. شاهاسماعيل با فرستادن سفرايي به استانبول (912.ق) اجازه سفر مجدد زائران را اخذ كرد. اما زمانيكه شاه، شيبكخان ازبك را كشت، بايزيد به علت اشتراك مذهب و روابط دوستانهاي كه با او داشت، از اين عمل رنجيدهخاطر شد. درهمينحال، شاهاسماعيل صوفيان و مريدان خود را به قتل سنيان قلمروي عثماني تحريك كرد. [24] شيعيان آسياي صغير به تشويق و هزينه شاهاسماعيل و تحت رهبري فردي به نام شاهقلي در اين منطقه دست به شورش زدند. اين درحالي بود كه بايزيد دوم در داخل با مشكلاتي روبرو بود. [25]شاهاسماعيل، پس از گسترش دامنه تحريكات خود عليه عثماني، چون جنگ با عثماني را قريبالوقوع ميدانست، سفرايي به دربار سلطان مصر و پادشاه گرجستان فرستاد و از آنان خواست با سپاهي مشترك به تركان حمله كنند. از اقبال بد شاهاسماعيل، در اين زمان، سلطانسليم، يكي از سلاطين قدرتمند عثماني، به جاي بايزيد به حكومت رسيد. شاهاسماعيل ضمن ارسال هدايايي براي او اتمام حجت جنگ را كرد، ضمنا سفيري را نيز به دربار ونيز فرستاد تا خواستار اين شود كه دولت ونيز، همزمان با حمله زميني صفويان به خاك عثماني، از طريق دريا به عثمانيان حمله كند.سلطانسليم با صدور فرمان بسيج عمومي و انعقاد پيمانهاي صلح با دولتهاي اروپايي و اخذ فتوا از شيخالاسلام استانبول براي قتلعام شيعيان آسياي صغير و اعزام هياتهايي به تركستان براي آمادهسازي ازبكان و حمله همزمان به ايران، زمينه را براي جنگ عليه شاهاسماعيل كاملا فراهم كرد. [26]البته شاهاسماعيل هم شورشهايي در خاك عثماني ترتيب داد و ضمنا سفرايي به دربارهاي مجارستان و لهستان فرستاد تا همزمان به خاك عثماني حمله كنند. اما هيچكدام از تقاضاهاي همكاري برآورده نشد. زمان براي شاه بسيار تنگ و محدود بود و سلطانسليم هم با تمام قوا ميخواست يكبار و براي هميشه جلوي تحريكات شاه ايران را بگيرد. آنچه سلطان عثماني و پيروان مذهب تسنن را خشمگين كرد، صدور فرمان شاهاسماعيل داير بر لعن سه خليفه اول راشدين در ملاءعام بود كه با روش خشونتآميزي متاسفانه بهصورت سنت در ميان توده رواج يافت.سرانجام سلطانسليم در سال 920.ق با سپاهي عظيم عازم ايران شد. بين راه پيامهايي ميان دو سلطان ردوبدل شد كه حاكي از تهديد و توهين و رجزخواني بود. بالاخره در دشت چالدران، [27] نزديكي شهر خوي، جنگي بين طرفين اتفاق افتاد و به شكست شاه صفوي منجر شد. سلطان سليم پس از هشت روز اقامت در تبريز، چون آثار شورش در سپاهش آشكار شده بود، به استانبول مراجعت كرد. [28]پرتغاليها در خليجفارسدر سال 893.ق از سواحل خليجفارس به شاهاسماعيل خبر رسيد كه گروهي پرتغالي با كشتيهاي جنگي به حدود لار و جزيره هرمز وارد شده و با حاكم هرمز پيمان بسته و آنجا را زير نفوذ خود درآوردهاند. هرمز بزرگترين مركز تجارت بين ايران، عراق، هند و آفريقا بود. شاهاسماعيل، به دليل فقدان نيروي دريايي و درگيري با ازبكان، حضور پرتغاليها را ناديده گرفت، ولي براي اثبات قدرت خود بر اين منطقه باج و خراج سالانه را از حاكم مطالبه كرد كه با مخالفت آلبوكرك روبرو شد. در مقابل، اين ماجراجوي خشن پرتغالي اظهار آمادگي كرد تا به شاه در جنگ با عثماني كمك كند. در سال 921.ق (يكسال پس از شكست چالدران) قراردادي ميان شاه و آلبوكرك امضا شد تا سپاهيان ايران با مساعدت نيروي دريايي پرتغال به بحرين و قطيف لشكركشي كنند و دو دولت مقدمات حمله به عثماني را نيز فراهم آورند. در مقابل ايران از جزيره هرمز چشم پوشيد و موافقت كرد امير آن جزيره تابع پرتغال باشد. [29]چندماه پس از اين قرارداد، آلبوكرك درگذشت و اجراي قرارداد مسكوت ماند و پرتغاليها حدود يك قرن در خليجفارس باقي ماندند. يكي از نتايج قرارداد واگذاري تعدادي از وسايل جنگي جديد از سوي پرتغال به ايران بود. پرتغاليها پذيرفته بودند كه نحوه كاربرد آنها را نيز به ايرانيان آموزش دهند. همين موضوع باعث شد عثمانيان با پرتغاليها خصومت پيدا كنند. [30]روابط ايران و آلماندر سال 929.ق و در دوره شاهاسماعيل، نخستين تماس بين ايران و آلمان برقرار شد. شاه تمام تلاش خود را براي بهدست آوردن متحد اروپايي و خريد اسلحه براي جنگ با عثماني و جبران حيثيت ازدسترفته بهكار برد، ولي هيچگاه به نتيجه نرسيد.يكسال پس از جنگ چالدران، پادشاه مجارستان، لودويك دوم (Loudevic II)، راهبي بهنام پطروس دومونت ليبانو (Petros de Mont Libano) را با نامهاي روانه ايران كرد. وي پس از بازگشت نامهاي از طرف شاه براي امپراتور آلمان، شارل پنجم (شارل كن)، برد. شاه در اين نامه، پيشنهاد حمله همزمان آلمان از شمال و ايران از جنوب به عثماني را مطرح كرد. ازآنجاكه در آن زمان شارل كن با فرانسه در حال جنگ بود، شاهاسماعيل به اين نكته نيز اشاره كرد كه جنگ ميان امپراتوران اروپا موجب جسارت و قدرت بيشتر سلطان خواهد شد. شارل به شاه اعلام كرد كه نقشه مسير حمله به عثماني را تهيه كند تا متفقاً جنگ عليه عثماني را آغاز كنند.پاسخ شارلكن زماني به ايران رسيد كه شاهاسماعيل فوت كرده بود و شاهطهماسب نيز پاسخي به آن نداد. [31] هيچگونه امكاني وجود نداشت كه اولا شارل كن با شاهاسماعيل قرارداد امضا كند، ثانيا هيچگاه شارل خود را اسير آرزوهاي شاه نميكرد، ثالثا با توجه به مسدودبودن مسير و قرارگرفتن عثماني در وسط راه ارتباطي ايران و اروپا امكان كمكرساني به ايران وجود نداشت و رابعا شارل نميخواست بهخاطر ايران، عثماني را بهعنوان يك قدرت بزرگ عليه خود خشمگين كند. زيرا عثماني از مجارستان گذشته و امپراتوري بزرگ شارل را تهديد كرده بود. شارل قصد داشت، با نمايش نزديكشدن به ايران، عثماني را تحت فشار قرار دهد كه اين اقدام نيز بياثر بود. زيرا عثماني به تنهايي قادر بود ايران را شكست دهد، ولي براي ايران پيروزي بر عثماني مقدور نبود.شاهطهماسب و عثمانيپس از سلطانسليم، سلطانسليمان قانوني به امپراتوري رسيد. وي موفق شد پيروزيهايي در اروپا بهدست آورد. او سرانجام در سال 940.ق پيمان صلحي با اتريش ــ مجارستان امضا كرد. در مدتي كه سليمان مشغول جنگ در اروپا بود، شيعيان آسياي صغير به تحريك قزلباشها شورشها و ناآراميهايي در خاك عثماني ايجاد كردند. در پي اين اقدام سلطانسليمان تصميم گرفت به ايران لشكركشي كند. بنابراين او ابتدا جاسوساني به تركستان و ماوراءالنهر فرستاد تا از وضع ازبكان و تركان تركستان اطلاعاتي بهدست آورند و آنها را به حمله از سه طرف به ايران ترغيب كنند.در سال 940.ق عثمانيان به ايران حمله كردند و بخش وسيعي از شمال غرب كشور را تصرف نمودند. القاصميرزا، برادر شاهطهماسب، به عثماني پناهنده شد و بهانه جنگ ديگر را فراهم آورد. بالاخره سليمان چهار بار به ايران لشكركشي كرد. در اين دوره، عثماني در اوج پيروزي و قدرت در اروپا بود و مجارستان و بخشي از لهستان را تصرف كرده و تا پنجاهكيلومتري دروازه شهر وين پيشرفته بود. در حملههاي مكرر عثماني، شاهطهماسب با آتشزدن مزارع، تخريب راهها و منابع آب و غذا، دستور عقبنشيني ميداد، چون توان مقابله با سليمان را نداشت. سرانجام شاه ايران در سال 962.ق به امضاي قرارداد معروف «آماسيه» تن داد. در سال 967.ق بايزيد، پسر سليمان، به ايران پناهنده شد و يكبار ديگر خطر جنگ بالا گرفت. اما به دستور باب عالي و با حضور هيات اعزامي از استانبول شاهزاده عثماني را در قزوين كشتند.در اين موقع سفير ونيز براي ترغيب شاهطهماسب به حمله به تركان وارد قزوين شد، ولي شاه پاسخ منفي داد. اين در حالي بود كه همزمان تركان در اروپا با شكستهايي روبرو شده بودند، اما شاه از درگيركردن خود در مخاصمات عثماني و اروپا خودداري كرد. فرزند او، اسماعيل دوم كه در آتش انتقام از تركان ميسوخت، بارها باعث تحريكاتي عليه عثماني شد تا جنگي ديگر را به راه اندازد، اما به دستور شاهطهماسب، زنداني شد. صلح آماسيه بيستسال صلح را ميان دو طرف برقرار كرد.شاهطهماسب و انگليسدر زمان حكومت شاهطهماسب براي نخستينبار روابط تجاري بين ايران و بريتانيا برقرار شد. نخستين سفير انگليس، آنتوني جينكينسون (Antonie Jinkinson) رئيس شركت «مسكوي»، [32] به ايران آمد. او از سوي ملكه اليزابت اول (Elizabet I) ماموريت داشت كه راه تجارت با ايران را بگشايد. سفير زماني به قزوين رسيد كه طهماسب با سليمان بر سر استرداد بايزيد مشغول چانهزني بود و توجهي به مسائل تجاري نداشت. آنتوني در اين سفر موفقيتي بهدست نياورد، اما توانست مقدمات سفر هيات تجاري بعدي را فراهم آورد. در سفر بعدي، شركت مسكو موفق شد فرماني از شاه طهماسب بگيرد كه به موجب آن كارگزاران شركت ميتوانستند بدون دادن عوارض، كالاهاي خود را به ايران وارد و ابريشم خام را از آنجا صادر كنند، اما به دليل رقابت شديد دلّالهاي عثماني، ارمني و ونيزي، انگليس در زمينه تجارت با ايران موفقيت چنداني به دست نياورد. [33]در زمان سلطانمحمد خدابنده، بهويژه در روابط خارجي اتفاق مهمي رخ نداد. منتها عثماني از آشفتگي اوضاع داخلي ايران كه ناشي از بحران جانشيني بود، استفاده كرد؛ سلطانمراد در سال 993.ق تبريز را تصرف كرد و بر شهرهاي شيروان، شماخي، بادكوبه و دربند نيز مسلط شد. خدابنده سفيري به نزد خليفه فرستاد تا مفاد پيمان آماسيه را يادآوري كند. ازبكان نيز از درگيري عثماني با ايران استفاده كردند و هرات را اشغال نمودند. [34]ضعف حكومت در ايران كاملا به زيان اروپاييان بود، زيرا عثماني با خاطري آسوده اروپا را تحت فشار قرار ميداد. در اين زمان پاپ به «گراندوك مسكو» (Grand Duc Moscovich) و كاردينال لهستان نامههاي رمزي نوشت و از آنان خواست در برابر عثماني به ايران كمك كنند. ميان دربار قزوين (پايتخت صفويان) و واتيكان سفرايي مبادله شد و پاپ تعهد كرد تا زمانيكه شاه ايران با عثماني در حال جنگ است، هرساله صدهزار سكه سلطاني به او كمك كند. سلطانمحمد خدابنده حتي ششهزار قبضه تفنگ و پانزده تا بيست عراده توپ صحرايي از پاپ تقاضا كرد، ولي شواهدي دال بر عمليشدن اين تقاضا وجود ندارد. در اين دوره مذاكرات ايران و دولتهاي اروپايي و اعزام سفير از هر دو طرف نسبتا وسعت پيدا كرد، ولي نتيجه عملي نداشت. اين درحالي بود كه عثماني نيز هر روز اروپا را با تهديدي جديد روبرو ميكرد.شاهعباس اول و عثمانيزمانيكه استقلال و موجوديت ايران در معرض نابودي قرار داشت، شاهعباس كبير قدرت را بهدست گرفت. او پس از سركوب مدعيان حكومت و ساماندهي اوضاع داخلي، روابط سياسي ايران را با كشورهاي خارجي گسترش داد و تمام توان خود را در جهت نزديكي سياسي ــ نظامي با اروپا عليه عثماني بهكار برد تا اين دشمن قدرتمند را شكست دهد. اما او نيز هيچگاه به اين آرزو نرسيد.شاهعباس در سياست خارجي متوجه شد كه به تنهايي قادر نيست همزمان با عثماني و ازبكان جنگ كند، لذا به جانب مغولها عليه ازبكان و به طرف روسها در مقابل عثماني رفت. شاه به خوبي اين سياست را طراحي كرد. اما از جانب هند پاسخ مساعد دريافت نكرد و روسيه نيز تاحدودي اظهار تمايل كرد، ولي چون خود در مثلث بحران بالكان (روسيه، اتريش، عثماني) درگير بود، نميتوانست با ظرفيت كامل در كنار صفويه باشد.شاهعباس نخستين هيات ديپلماتيك ايران را به دربار تزار فرستاد. تزار استقرار دائمي سفير را در دربارهاي دو كشور خواستار شد و از دولت ايران خواست كه يك اتحاد سهجانبه ميان ايران، روسيه و آلمان امضا شود، زيرا رودلف دوم (Rodolph II)، امپراتور آلمان، نيز از تهديدهاي عثماني شديدا نگران بود. در همين زمان نخستين هيات ديپلماتيك ايراني عازم آلمان شد. [35] اين هيات تحت رهبري حسين عليبيك در سال 1007.ق به دربار رودلف رفت. [36]در همين زمان كه شاهعباس مشغول مذاكره با روسيه و آلمان بود، عثماني از اين مذاكرات اطلاع يافت و بهمنظور نمايش قدرت و متنبهكردن ايران به ايران حمله كرد و مناطقي از شمال غربي ايران را تصرف نمود. شاهعباس كه از همكاري جدي اروپاييان مايوس شده بود و از طرفي تاكنون نتوانسته بود قزلباشها را سروسامان دهد و قدرتشان را محدود كند، از عثماني تقاضاي صلح كرد. بهاينترتيب قرارداد 999 استانبول بين طرفين امضا شد و عثماني همچنان بر مناطق متصرفي تسلط داشت.شاهعباس در سال 1004.ق با لشكري منظم عازم خراسان شد و ازبكان را كه هم مناطق شرقي را تهديد ميكردند و هم با عثماني رابطه داشتند، شكست داد. [37]شاهعباس يا متوجه نشده بود كه اروپاييان او را در مقابل عثماني به بازي گرفتهاند يا ميدانست، ولي چارهاي نداشت. اگر راه ارتباط اروپاييان با ايران سهل بود، امكان داشت اروپا جبهه جديدي عليه عثماني بگشايد، ولي تقريبا هيچ راه امني ميان ايران و اروپا وجود نداشت.اروپا قصد نداشت خود را درگير خصومتهاي بيارزش ايران و عثماني كند. همچنانكه عثماني ميل نداشت نيروي خود را به جنگ با ايران گرفتار كند، ولي ازيكسو تحريكات قزلباشها در عثماني، سلطان را مجبور ميكرد به ايران حمله كند و ازسويديگر عثماني ميخواست به اروپا بفهماند كه ايران كشور قدرتمندي نيست كه شما بخواهيد روي آن سرمايهگذاري كنيد و ما هرگاه تصميم گرفتهايم، توانستهايم ايران را تنبيه كنيم. از جانب ديگر مسيحيان نسبت به كشورهاي اسلامي اطمينان سياسي عميقي نداشتند. در حمله مسلمانان به اروپا در سال 711.م، در جنگهاي صليبي 1095.م و از همه مهمتر در ظلم و ستم تركان مسلمان عليه مسيحيان بالكان، ثابت شد كه نوعي خصومت عميق ميان مسيحيان و مسلمانان وجود دارد. بنابراين مسيحيان بر اين اعتقاد بودند كه كمك به ايران ميتواند اين كشور را در آينده به قدرتي عليه اروپا تبديل كند. ازسويديگر هرقدر جنگ و خونريزي ميان مسلمانان ترك و صفوي رخ ميداد، به نفع اروپا بود، زيرا هر دو دشمنِ مسيحيان بودند. هرچند شاهعباس كوشش كرد با اعطاي امتيازات تجاري، آزاديهاي مذهبي و معافيتهاي گمركي به اروپاييان، نظر مثبت آنان را نسبت به ايران جلب كند، ولي فايدهاي نداشت.اروپا اگر ميتوانست با عثماني كنار آيد، اين كار را ميكرد، زيرا به نفع او بود. بههميندليل بهرغم اعلام تمايل رودلف دوم، امپراتور آلمان، به برقراري روابط نزديكي با ايران عليه عثماني، به مجرد اينكه عثماني پيشنهاد آتشبس به آلمان را داد، رودلف پذيرفت و صلح ميان طرفين برقرار شد و امپراتوري آلمان ايران را فراموش كرد؛ دقيقا همان عملي كه ناپلئون با ايران عصر فتحعليشاه كرد.شاه عباس كه از تاكتيكهاي سياسي غافل بود، از آنتونيو دوگوا، سفير اسپانيا در اصفهان، خواست با سفر به واتيكان از پاپ بخواهد كه قرارداد صلح ميان عثماني و آلمان را لغو كند.شاهعباس و انگليسشاهعباس از شكست مذاكرات با آلمان و پاپ نااميد نشد و جستجوي راههاي اتحاد با ساير دولتهاي اروپايي را ادامه داد. اينبار انگلستان به دليل استقلال ديني از كليساي رم و نزديكي ايران به هند و بهعنوان بازيگر جديد در خليجفارس به ايران نزديك شد.در پي رفتار خشن و ظلم و ستم پرتغاليان در منطقه خليجفارس و شكايت مردم به شاهعباس از استعمارگران، شاه به اللهورديخان دستور داد بندر گمبرون را از تصرف آنان خارج كند. با وجود رابطه صميمانه ميان شاهعباس و فيليپ سوم، پادشاه اسپانيا، شاه از وعدههاي دروغين او عصباني بود و بهرغم اصرار فيليپ به اجازه در ماندگاري پرتغاليها در گمبرون، بالاخره در سال 1022.ق اين بندر بهدست ايرانيان افتاد.با تشديد رقابتهاي انگليس و پرتغال در حوزه اقيانوس هند و نيز شكست نيروي دريايي اسپانيا در مقابل بريتانيا (نبرد آرماداي در سال 1588.م در زمان فيليپ دوم) و همچنين صلح شاهعباس با دولت عثماني، ديگر زمان آن رسيده بود كه ايران خود را از تسلط پرتغال برهاند. شاهعباس به امامقليخان، بيگلربيگي فارس، دستور داد با تمام قوا به سواحل خليجفارس برود و كشتيهاي پرتغال را توقيف كند. سپاه ايران ابتدا به راسالخيمه و قشم حمله كرد و سپس جزيره هرمز را محاصره نمود.در اواخر سال 1029.ق ايران به انگليسيها پيشنهاد كرد عليه پرتغال متحد شوند. در سال بعد انگليس به سواحل ايران رسيد. بين ايران و هيات انگليسي توافق شد كه در صورت نبرد و پيروزي اين تعهدات انجام شود: 1ــ غنائم جنگي بهطور تساوي بين ايران و انگليس تقسيم شود 2ــ قلعه هرمز با تمام تجهيزات به انگليس واگذار شود 3ــ درآمد گمركي بين ايران و انگليس تقسيم شود 4ــ هزينه جنگ نيز بهطور مساوي تامين شود.سرانجام در سال 1031.ق كشتيهاي انگليس به طرف هرمز حركت كردند و سپاه امامقلي نيز از خشكي حمله كرد. پرتغال تقاضاي صلح كرد و بالاخره جزيره هرمز و قلعه از تصرف پرتغال آزاد شد. [38] انگليس، به جاي پرتغال، در قلعه هرمز پايگاه تجاري تاسيس كرد و تجا�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1979]
صفحات پیشنهادی
روابط خارجي ايران عصر صفوي
روابط خارجي ايران عصر صفوي نويسنده: دكتر علي بيگدلي* از زمان شاهاسماعيل اول تا پايان دوره شاهعباس اولتاريخ روابط قدرتهاي تاثيرگذار در عرصه جهاني همواره ...
روابط خارجي ايران عصر صفوي نويسنده: دكتر علي بيگدلي* از زمان شاهاسماعيل اول تا پايان دوره شاهعباس اولتاريخ روابط قدرتهاي تاثيرگذار در عرصه جهاني همواره ...
مناسبات ايران و هلند از دوره ي صفويه تا زنديه (1)
مناسبات ايران و هلند از دوره ي صفويه تا زنديه (1)-مناسبات ايران و هلند از دوره ي صفويه تا ... مقدمه تاريخ ايران پس از نادر و روابط خارجي آن در عهد کريم خان زند داراي فراز و ...
مناسبات ايران و هلند از دوره ي صفويه تا زنديه (1)-مناسبات ايران و هلند از دوره ي صفويه تا ... مقدمه تاريخ ايران پس از نادر و روابط خارجي آن در عهد کريم خان زند داراي فراز و ...
پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (3)
پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (3)-پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در دوره ... بدين گونه او موفق شد نخستين قرار داد رسمي ايران و فرانسه را با وجود ... عماد؛چ3،تهران: مرورايد،1368 9مهدي عبدالرضا، هوشن؛ تاريخ روابط خارجي ايران ؛چ3، تهران ...
پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (3)-پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در دوره ... بدين گونه او موفق شد نخستين قرار داد رسمي ايران و فرانسه را با وجود ... عماد؛چ3،تهران: مرورايد،1368 9مهدي عبدالرضا، هوشن؛ تاريخ روابط خارجي ايران ؛چ3، تهران ...
روابط ايران با هلند در دوره صفوي
روابط ايران با هلند در دوره صفوي هلنديان از اواسط قرن شانزدهم ميلادي با هندوستان و کشورهاي مشرق زمين از طريق ليسبون پايتخت پرتغال تجارت مي کردند، زيرا در آن ...
روابط ايران با هلند در دوره صفوي هلنديان از اواسط قرن شانزدهم ميلادي با هندوستان و کشورهاي مشرق زمين از طريق ليسبون پايتخت پرتغال تجارت مي کردند، زيرا در آن ...
بررسي دلائل و عوامل توسعه نيافتن روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه
فرانسويان که روابط شان را با فرستادن هيئت هاي مذهبي آغاز کردند، همواره هدف هاي مذهبي را مقدم بر ديگر خواسته قرار مي دادند. در اواخر عصر صفوي که ايران به دلائل سياسي ...
فرانسويان که روابط شان را با فرستادن هيئت هاي مذهبي آغاز کردند، همواره هدف هاي مذهبي را مقدم بر ديگر خواسته قرار مي دادند. در اواخر عصر صفوي که ايران به دلائل سياسي ...
روابط ایران و روسیه در گذر تاریخ
علاوه بر بازتاب های فراوان خارجی برگزاری این اجلاس و بخصوص سفر پوتین در میان محافل ... کشورهاى همسايه از طريق روابط سياسى و بازرگانى از عصر صفوى قوت گرفت. ... نخستين روزنه روابط ایران و روسیه در دوره صفوی از طریق پیام رسانی كمپاني ...
علاوه بر بازتاب های فراوان خارجی برگزاری این اجلاس و بخصوص سفر پوتین در میان محافل ... کشورهاى همسايه از طريق روابط سياسى و بازرگانى از عصر صفوى قوت گرفت. ... نخستين روزنه روابط ایران و روسیه در دوره صفوی از طریق پیام رسانی كمپاني ...
جنبش هاى دوره ى صفوى
جنبش هاى دوره ى صفوى نویسنده : عزت الله نوذری تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا ..... 46 - 47374- دين و مذهب در عصر صفوى ، ص 87 - 97 - 99375- تاريخ روابط خارجى ايران ...
جنبش هاى دوره ى صفوى نویسنده : عزت الله نوذری تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا ..... 46 - 47374- دين و مذهب در عصر صفوى ، ص 87 - 97 - 99375- تاريخ روابط خارجى ايران ...
پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (1)
پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (1)-پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در ... سلطنت و طرفداران پارلمان موسوم به فروند(10)مسائل خارجي را بي اهميت کرده بود.
پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در دوره صفويه (1)-پژوهشي در روابط ايران و فرانسه در ... سلطنت و طرفداران پارلمان موسوم به فروند(10)مسائل خارجي را بي اهميت کرده بود.
روابط ايران و آلمان در تاريخ معاصر
روابط ایران و آلمان نیز در همین چارچوب واجد ارزش و در خور تأمل است. ... صفویهدر مقام ريشهيابي روابط دو کشور ایران و آلمان، دوران صفويه و عصر شاهاسمعيل صفوي مدنظر ..... ايران با اين قشون محدود و نامنظم آن هم در اختيار افسران خارجي نميتوانست از ورود قواي ...
روابط ایران و آلمان نیز در همین چارچوب واجد ارزش و در خور تأمل است. ... صفویهدر مقام ريشهيابي روابط دو کشور ایران و آلمان، دوران صفويه و عصر شاهاسمعيل صفوي مدنظر ..... ايران با اين قشون محدود و نامنظم آن هم در اختيار افسران خارجي نميتوانست از ورود قواي ...
سفرنامهها و ادبيات سفرنامهاي اروپاييان
سفرنامهها و ادبيات سفرنامهاي اروپاييان نويسنده: حميد حاجيانپور عصر صفوي: پيترو ... علاوه بر اين منابع بومي، منابع خارجي ديگري نيز وجود دارد؛ يعني آثار سياحان ... و روابط منطقهاي و حتي داخلي ايران، روابط ايران و اروپا دوران نويني را شكل داد.
سفرنامهها و ادبيات سفرنامهاي اروپاييان نويسنده: حميد حاجيانپور عصر صفوي: پيترو ... علاوه بر اين منابع بومي، منابع خارجي ديگري نيز وجود دارد؛ يعني آثار سياحان ... و روابط منطقهاي و حتي داخلي ايران، روابط ايران و اروپا دوران نويني را شكل داد.
-
گوناگون
پربازدیدترینها