تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به نيازمند كمك مالى كند و با مردم منصفانه رفتار نمايد چنين كسى مؤمن حقيقى اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812803297




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت‌وگوی تفصیلی با ایرج اسکندری هنرمند نقاش ایده‌های یک نقاش از رنگ‌های قالی تا تابلو جکسون پولاک


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت‌وگوی تفصیلی با ایرج اسکندری هنرمند نقاش
ایده‌های یک نقاش از رنگ‌های قالی تا تابلو جکسون پولاک
کودکی‌هایش در میان رنگ‌ها و نخ‌های قالی شکل گرفت و در میان آثار بزرگان هنر بالنده شد و امروز بر این اعتقاد است که هر اندازه اثری از سطح پسند عامه دورتر شود و فاصله دورتری با زبان متعارف پیدا کند، موفق‌تر خواهد بود.

خبرگزاری فارس: ایده‌های یک نقاش از رنگ‌های قالی تا تابلو جکسون پولاک

● گزارش تصويري مرتبط
-------------------------------

خبرگزاری فارس- فاطمه حامدی خواه-  روبرویش که می‌نشینی پرده سی ساله زمان را بالا می‌زند و تمام تصاویر آن دوره را با واژگان مقابل دیدگان تو مجسم می‌کند. از روزگاری می‌گوید که  پشت بام های کاهگلی روستا تابلوهای نقاشی درخشانی زیر نور آفتاب می‌شدند. سرخ،‌سبز و زرد کهربایی در کنار رنگ هایی ملهم از طبیعتِ هزار رنگ کویر، چشم هر بیننده ای را مدت ها به خود خیره نگاه می داشت. بارها دیده بود که چگونه پدر، رنگها را به خدمت می گرفت تا پشم های سفید را به پودهای الوان قالی تبدیل کند. نخ‌های قالی بعد از رنگ آمیزی بر پشت بام می‌آرمیدند تا خورشید نوازشگر،‌ رنگ آنها را ثباتی بخشد جاودانه.  سرانجام این رشته‌ها با افکار بافنده‌ای زبردست در هم تنیده می‌شدند تا بومی از نقاشی را در هیبت یک دارقالی  بیاراید و رنگین کمانی از رنگ و نقش را زیر پای آدمیان بگستراند. پیشه‌اش نقاشی است. برایمان از کودکی‌های رنگین اش می‌گوید و جان کلامش خوب بر دل می‌نشیند. از زمانی می گوید که مناظر روستا و گل‌های چادرنماز مادرش، مشق نقاشی او بود؛ پدر نقاشی‌هایش را دیده بود،‌ او را برد تا در کنار طراح فرش مشهور آن دوران «حاج غلامحسین اسکندری»  طراحی فرش بیاموزد و آموخت. اما انگار تمام تابلوهای کودکی او  چندان هم چشم‌نواز نبودند. گاهی سیاه ابری، همه خیالات کودکانه اش را در دیدگانش تیره و تار می‌کرد.  «پدر بنابر روحیه مبارزاتی خود علیه ظلم و جور خوانین روستا به ناچار راهی پایتخت شد» این را نقاش گفت. او هنوز دوران ابتدایی را تمام نکرده بود که پدر رخت سفر بست و این هجرت ناگزیر، سرآغازی شد برای پسرک تا با مظاهری نو از هنر رنگ و نقش آشنا شود و به این ترتیب مسیر زندگی حرفه‌ای او به شکل دیگری رقم خورد. کودکی اش را در تهران گذراند. زمانی که همسالانش سرشان گرم  اسباب بازی‌های کودکانه‌شان بود،‌ او دلبسته اسباب‌بازی‌های بزرگان هنر شده بود؛ مجسمه‌های بلند چندین متری و تابلوهای نقاشی و طراحی بزرگان هنر که او  ساعت ها و روزها محو تماشای شکوه‌هشان می‌شد. مجسمه «نبرد گشتاسب با اژدها» ساخته غلامرضا رحیم زاده ارژنگ که امروز در میدان حر دیده می‌شود،‌ آن سالها در اطراف میدان بهارستان نصب شده بود و تماشای هر روز این مجسمه یکی از سرگرمی‌های جدی نقاش کوچک بود. وقتی پدرش به مشهد نقل مکان کرد، او بزرگتر شده بود و جدی‌تر کلاس های نقاشی و طراحی را دنبال کرد و سر از هنرستان هنرهای تجسمی درآورد و بعد از آن توانست در کنکور دانشکده هنرهای تزئینی پذیرفته شود. ایرج اسکندری، روحیه انقلابی و مبارزاتی اش را از پدرش به ارث برده بود و در زمانه‌ای که به بروز انقلاب اسلامی منجر می‌شد، او هم نمی توانست بی تفاوت باشد تا اندازه ای که پیش از انقلاب، پروژه پایان‌نامه خود را بر اساس داستان یک جوان مبارز و انقلابی به نام «کوراوغلو» خلق کرد. خودش می گوید: «شخصیت کوراوغلو در این تابلو سربند سفیدی به سرش بسته است که وقتی برادران تبلیغات سپاه این تابلو را در موزه هنرهای معاصر تهران در سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی دیدند،‌ از این سربند ایده‌ گرفتند و بعد از آن بود که استفاده از سربندهایی همراه با شعارنویسی برای رزمندگان مرسوم شد.» ایرج اسکندری جوان، بعدها با پیوستن به هنرمندانی که در حوزه هنری گرد هم جمع شده بودند،‌آثار بسیاری با مضامین انقلابی آفرید و حالا نزدیک به 30 سال است که به کار معلمی در دانشگاه مشغول است. و اینک  ششمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر میزبان این هنرمند نامی است با  عنوان «سیری در هنر معاصر ایران».  کارهایی از دوره‌های مختلف فعالیت‌های اسکندری بر دیوار موزه هنرهای آویخته‌ شده‌اند؛ آثاری که همچون واژگان تو را به تاریخ دعوت می‌کند و  بهانه ما برای این گفت وگوی بلند همین نمایشگاه است که آن را در ادامه می‌خوانید:  

* کودکی‌های پر از رنگ و نقش   آقای اسکندری کودکی یک نقاش چگونه می گذرد؟ من در یک خانواده ای متولد شدم که با رنگ سروکار داشتند. پدرم در کاشمر کارگاه قالی بافی داشت و نخ های پشمی  را خودش رنگ می کرد. من بارها دیده بودم که چگونه از پوست انار، شنجرف و زاج سفید برای رنگ آمیزی نخ ها استفاده می‌کردند و آنها را روی پشت بام پهن می‌کردند و حدود  ۸یا ۹ ساله بودم که پدرم من را پیش «حاج غلامحسین اسکندری» از طراحان نامی فرش در کاشمر گذاشت تا کار طراحی را از او بیاموزم.   این که پدرتان شما را برای یادگیری طراحی قالی فرستاده است، بسیار جالب است چون در آن زمان بیشتر یادگیری قالی بافی مرسوم بوده است تا یادگیری طراحی فرش؟ بله. من علایقم را به نقاشی کردن نشان می دادم و طرح هایی را روی کاغذ می کشیدم که پدرم دیده بود و فکر کرد من به نقاشی علاقه‌مندم و تصمیم گرفت مرا نزد ایشان بگذارد تا طراحی یاد بگیرم. حاج غلامحسین اسکندری از جمله طراحان فرش مشهور در زمان خودش بود که اکثر فرش هایی که مربوط به 50 یا 60 سال پیش است کار ایشان است و بیشتر نقوش موسوم به زیرخاکی یا تخت جمشید را کار می کرد. به هر حال من حدوداً هفت ساله بودم که به همراه خانواده ام در سال 1342 به تهران آمدیم. در محله بروجرد ساکن شدیم و پدرم مغازه ای را در سه راه ژاله نزدیک میدان بهارستان خرید. من اغلب در ایام فراغت به مغازه پدرم می رفتم . در مدرسه هم ذوق خودم را روی کاغذ به معلم‌هایم نشان می دادم و آنها مرا تشویق می کردند. روزهایی که به مغازه پدرم می رفتم مغازه دیگری را دیده بودم که پر از نقاشی بود. من بیشتر وقت ها جلوی مغازه او می ایستادم و به این نقاشی‌ها نگاه می‌کردم، صاحب مغازه به اصطلاح از نقاشان بازاری بود که آثار «رپین» و «شیشکین» را کپی می کرد به خصوص «تاراس بولیا» که پشت پنجره هر نقاش بازاری دیده می شد. این نقاشی تصویری از پیرمردهای چپقی بود که معمولا روی مخمل کار می شد. دکه دیگری هم بود مربوط به انتشارات یساولی که کتاب ها و مجلات هنری را می آورد و من آنها را می گرفتم و به دقت نگاه می کردم. خاطرم هست که در میدان مخبرالدوله پایین تر از بهارستان،‌ وسط میدان مجسمه ای بود که حالا در وسط میدان حر نصب شده است. مرد قوی هیکلی که در حال نبرد با اژدهای بزرگی است. این مجسمه خیلی من را تحت تأثیر قرار می داد و همیشه دوست داشتم به دیدن این مجسمه بروم. تا پنجم دبستان را در تهران تحصیل کردم و بعد از آن پدرم خودش را به مشهد منتقل کرد. در مشهد ششم دبستان را گذراندم و وارد دبیرستان نادرشاه شدم. در دوران دبیرستان مسابقات هنری بسیاری برگزار می‌شد که من در این شش سال دبیرستان اکثراً در رشته نقاشی آبرنگ در شهر مشهد و استان خراسان برگزیده اول می شدم. در همان سالهای اول دبیرستان بودم که من لابراتوار کوچکی را زیر پله های خانه خودمان درست کرده بودم، خیلی چیزها را روی تلق با ماژیک کپی می کردم و آن را روی کاغذ عکس چاپ می کردم. لابراتوار عکاسی را با استفاده از دو ماده ظهور وثبوت و نور قرمزی که در صندوق خانه فراهم کرده بودم، راه‌اندازی کردم و عکس چاپ می کردم. * یادی از منصور دولو چه استادانی در مسیر حرفه‌ای شدن شما تأثیرگذار بودند؟ حدود سالهای پنجم دبیرستان بودم که در کلاس های آزاد فرهنگ وهنر  در مشهد ثبت نام کردم. معلمی داشتیم به نام «منصور دولو» که ایشان الان از نقاشان معاصر ما در تهران هستند. دولو با ما مجسمه سازی و نقاشی کار می کرد. روزهای جمعه به طبیعت می رفتیم و با کاغذ و آبرنگ منظره کار می کردیم،‌ او برای آثار ما مشتری پیدا می کرد و پول فروش آثارمان را به خودمان می داد. دولو تحصیل کرده آلمان بود و سعی می کرد با متد اروپایی به ما تعلیم دهد. بعد از دبیرستان،‌من در کنکور دانشکده هنرهای  تزئینی شرکت کردم و قبول شدم. در دانشکده تزئینی استادان خوبی داشتیم نظیر مرحوم «حسین کاظمی» که مدیر گروه نقاشی ما بود و استادان فرانسوی مثل مرحوم «ژیرار» داشتیم و بعد از گذشت یک سال آقای محمدابراهیم جعفری آمدند. آقای «شید دل» و خانم «شهلا حبیبی» هم از استادان ما بودند که همگی به ما آموزش‌هایی دادند و ما بسیار از آن‌ها آموختیم. طراحی در آموزش‌های دوران شما چه جایگاهی داشت و چه اندازه روی موضوع تأکید وجود داشت؟ امروز که به آثار دوران دانشجویی ام نگاه می کنم، احساس می کنم که خیلی نپخته بود و طراحی ضعیفی داشتم اما در دوران دانشجویی سطح کارهای ما تغییر کرد و به خصوص آقای ژیرار خیلی کمک کرد که ما دید قوی نسبت به طراحی پیدا کنیم،‌ البته بهمن بروجنی هم از استادانی بود که خیلی روی طراحی و کار فیگوراتیو تأکید داشت. من هر دفعه خدمت ایشان می رسیدم به اندازه یک گونی برایش طراحی می بردم و ایشان حتی فرصت نمی کرد، آثارم را نگاه کند. بروجنی خیلی مشوق من بود که البته من احساس می کردم که کمی هم غلو می‌کند، همیشه به من می گفت: «تو به اندازه رافائل طراحی می کنی و به اندازه او کارت قوی است.» من معتقدم هر چقدر اثری از سطح پسند عامه دورتر شود و فاصله دورتری با زبان متعارف پیدا کند می تواند موفق تر باشد همان طور که آندره برتون می گوید که یک اثر هنری باید بیشترین زمان را برای ترجمه به زبان متعارف طی کند. این از جهاتی می تواند درست باشد. کارهای من هم هیچ کدام شبیه هم نیست اگر چه در امتداد هم قرار دارد اما در هر کار سعی کردم تجربه جدیدتری داشته باشم.  

* اپرای کوراوغلو پروژه پایان نامه شما در دوران دانشجویی یکی از آثاری است که در این نمایشگاه دیده می‌شود، ‌تابلویی با مضمونی کاملاً انقلابی  که در سال 56 تمام کردید و در سال 57 به نمایش گذاشتید؟ درباره این اثر هم توضیح می‌دهید؟ برای پایان نامه ما،‌ آقای حسین کاظمی گفتند که یک سمفونی را نقاشی کنید، اغلب دوستانم سمفونی بتهوون، سونات مهتاب و یا آثار چایکوفسکی را کار کردند، اما من به دلیل ذهنیت انقلابی که داشتم روی «اپرای کوراوغلو»  کار کردم. این اپرا در چهار پرده است که شرح حال یک مبارز انقلابی در منطقه آذربایجان شوروی است که با عنوان یک یاغی شناخته می شد،‌ او به کوه زده بود و بعد به همراه یارانش از کوه سرازیر می شود و مردم را با خود همراه می کند و به این ترتیب انقلابی در آن روستا اتفاق می افتد. کوراوغلو داستان بسیار جذابی داشت و من پروژه پایان نامه خود را در سال 56 با این موضوع تمام کردم و تابلویی که ارائه کردم در ابعاد 2 متر در 4 متر و حدود 8 متر مربع است که در این نمایشگاه هم شاهد آن هستید. * فعالیت‌های انقلابی و سیاسی پیش از انقلاب به روحیات انقلابی خودتان اشاره کردید به نظر می‌رسد که این روحیات را از خانواده خودتان به ارث برده باشید؟ درباره سابقه فعالیت‌های مبارزاتی خودتان کمی توضیح دهید؟ زندگی من علاوه بر یک روایت هنری،‌ روایتی سیاسی هم دارد. خانواده ای که من در آن بزرگ شدم خانواده ای ضد خان بودند که علیه خان و کدخدای ده مبارزه می‌کردند. خان وکدخدای ده ما در آن زمان زورگو بود و همه کاره. آنها تحت حمایت حکومت مرکزی بودند و قانون خودمختار خود را در هر روستا وضع کرده بودند که خانواده من به این قوانین غیرعادلانه همیشه معترض بودند و همین دلیلی بود که آنها سرانجام به تهران مهاجرت کردند تا بتوانند از دست خان و زورگویی هایش خلاصی پیدا کنند و به عبارتی زندگی مخفی داشته باشند. من در چنین فضایی بزرگ شده بودم. یادم هست که مادربزرگم نیز فردی سیاسی بود و همیشه اخبار آن زمان درباره جنگ آمریکا و ویتنام را دنبال می کرد. او پیرزنی روستایی بود اما از طریق رادیو مسائل سیاسی روز را دنبال می کرد. بعدها در دوران دانشجویی که به تهران آمدم به همراه تعدادی از بچه‌های مشهد خانه ای را در محله تهران نو  گرفتیم. هم خانه ای های من عمدتاً مذهبی بودند و من نیز در این دوره جزء فعالان مذهبی دانشگاه بودم که البته کسی در دانشکده هنرهای تزئینی از این فعالیت های من اطلاع  نداشت چون  بیشتر با دانشجویان مذهبی دانشگاه‌های دیگر از جمله علم و صنعت همراهی می‌کردم. در  جریان اتفاقات قبل از انقلاب ما حدود 5 نفر در یک آپارتمان بودیم که دو نفرشان دستگیر شدند و به 15 سال زندان محکوم شدند،‌ یکی از آن ها هم در  جریان اتفاقات دکتر شریعتی در مسجد ارگ دستگیر شد، آن زمان من هم پرتره شریعتی را برای مراسم چهلمین روز درگذشت او کشیده بودم. اگر چه من دستگیر نشدم اما یک شب خانه ما تا صبح محاصره بود. چون قرار بود صبح، یک سفر 10 روزه کوهنوردی انجام شود و حدود 40 کوله پشتی از اعضای این گروه دانشجویی که همگی افرادی مذهبی با روحیات انقلابی بودند، در خانه ما بود و ساواک فهمیده بود و خانه ما را محاصره کرده بود. این گروه انقلابی بیشتر از دانشجویان علم صنعت و دانشگاه تهران بودند که برای ایام نوروزی یک سفر ده روزه کوهنوردی را برنامه ریزی کرده بودند تا برنامه‌های تشکیلاتی خودشان را در کوه برگزار کنند. من هم گاهی با آنها کوه می رفتم و برای این گروه‌های مذهبی کار نقاشی انجام می دادم اما ارتباط تشکیلاتی با عناصر رده بالا نداشتم.  بعد از انقلاب هم بسیاری از این بچه های انقلابی، به مصادری از جمله استانداری رسیدند و سمت های مختلفی را گرفتند. * سفر به فرانسه شما بعد از دوران دانشجویی و بعد از انقلاب، سفری به فرانسه برای ادامه تحصیلات داشتید اما بعد از مدت کوتاهی  به ایران بازگشتید؟ چرا؟ قبل از انقلاب که لیسانس گرفتم،‌ قصد داشتم به فرانسه بروم، امام خمینی آن زمان هنوز در فرانسه بودند و من هم برای ادامه تحصیل و هم برای دیدن امام دوست داشتم به فرانسه بروم. چون اصلاً فکر نمی کردم امام به این زودی ها به ایران بیایند. ما هم در کنار برخی دیگر از هنرمندان در جریان  انقلاب  و تظاهرات های مردمی فعال بودیم و برای این رویدادهای سیاسی خوراک تبلیغاتی  تهیه می کردیم. انقلاب که شد من همه کارهای مربوط به سفرم آماده بود و چون تصور می کردم که دیگر کشور به آرامش رسیده است، یک ماه بعد از انقلاب به فرانسه رفتم. در پاریس حدود یک هفته در هتل بودم و بعد آپارتمانی گرفتم و در سه کلاس مختلف مدرسه بوزار ثبت نام کردم. یکی کلاس های طراحی بوزار پاریس که صبح تا ظهر بود، ‌بعد ساعت 2 تا 4  عصر هم کلاس زبان فرانسه می رفتم و ساعت 5 تا 7 عصر هم به کلاس های آزاد بوزار می‌رفتم که در مدارس تشکیل می شد و آن جا مجسمه سازی می کردم . در این مدت برای کنکور مدرسه بوزار هم ثبت نام کردم که قبول شدم ولی قبل از شروع کلاس‌ها تصمیم به بازگشت به ایران گرفتم. چرا؟ چون بعد از شش ماه از پیروزی انقلاب احساس می کردم همچنان شور و حال دیگری در ایران وجود دارد. تب و تاب انقلاب هنوز ادامه داشت در حالی که ما تصور می کردیم بعد از انقلاب دیگر همه چیز تمام شده است و حالا مملکت آرام است ولی این تصور خامی بود و در این شرایط دیگر نمی‌توانستم در فرانسه بمانم و تحصیل کنم،‌ سرانجام  به ایران بازگشتم و دیدم بسیار مملکت شلوغ  شده است وهر جا یک گروه و دسته ای مدعی انقلاب هستند. بعد از بازگشت به ایران چه کردید؟ بعد از بازگشت به ایران،‌ وارد دانشکده هنرهای تزئینی شدم وبا مدرک کارشناسی شروع به تدریس طراحی کردم  که کار تدریس من از مهر سال 58  شروع شده و تا امروز ادامه دارد و امروز حدود 16 سال است که رئیس دانشکده هنرهای تجسمی دانشگاه هنر هستم. به سراغ آثارتان برویم، شما در زمینه نقاشی دیواری هم فعالیت‌های بسیاری داشته‌اید که بسیاری از آن‌ها حالا دیگر روی دیوارهای شهر نیستند درباره این آثارتان توضیح دهید که اولین آثار دیواری تان را کجا کار کردید و چرا برچیده شدند؟ من استادی داشتم در دوران دانشجویی به نام «محمدحسن شیددل»، ایشان نقاشی دیواری برای ما تدریس می کردند. خودشان هم فرسک  را در مکزیک و اسپانیا آموزش دیده بودند. من سال دوم دانشکده هنرهای تزئینی بودم که دیواری را در دانشکده انتخاب کردم به طول 20 متر و ارتفاع 2 متر و در فضای آزاد شروع  به کار نقاشی دیواری کردم. * «کسی می آید ...» آقای شیددل خیلی ما را برای نقاشی دیواری تشویق می کرد و من فکر می‌کردم که این هنر می تواند آن شور درونی  من را منعکس کند. آن زمان کاری را روی دیوار اجرا کردم با عنوان «کسی می آید...» که این کار در روزنامه کیهان زمان شاه چاپ شد،‌ این اثر جماعتی را نشان می داد که در حال پایین آمدن از کوه هستند و مربوط به سال 54 و سه سال قبل از پیروزی انقلاب بود اما این اثر به نام فرد دیگری در روزنامه چاپ شد چون یکی از استادان دانشکده کنار این دیوار عکس گرفت واین عکس در روزنامه چاپ شد که نام او هم به عنوان خالق اثر نوشته شده بود. برای این اشتباه شما اعتراضی نکردید؟ اعتراض نمی توانستیم بکنیم چون روزنامه کیهان آن زمان خیلی قدرت داشت ولی دانشجویان دانشکده که می دانستند این اثر را من روی دیوار طراحی کرده‌ام  به شیوه های مختلف اعتراض خود را نشان دادند. * نقاشی‌هایی انقلابی که از روی دیوارها پاک شدند به هر حال این اولین کار دیواری من در فضای باز بود. بعد از انقلاب هم وقتی برای تدریس وارد دانشکده هنرهای تزئینی شدم، ‌دیوار بزرگی بود به ارتفاع 8 متر و به طول 40 متر که همراه با دانشجویانم روی آن کار کردیم که الان روی این دیوار آجرکاری شده  و تبدیل به آمفی تئاتر شده است. در شرایطی که تهران بمباران می‌شد ما روی این دیوار 320 متر مربعی کار می کردیم و در خارج از دانشکده هم چندین دیوار را به صورت داوطلبانه نقاشی کردم. دو دیوار در خیابابن انقلاب بود، یکی در میدان فلسطین و چند دیوار در اتوبان کردستان که اکثر آنها حالا از بین رفته به جز نقاشی دیواری با عنوان «مادر» که در خیابان ولیعصر تقاطع خیابان همت روی پله های مرکز تفریحی ولیعصر هنوز به چشم می‌خورد. این اثر به همراه اثر دیواری میدان فلسطین در بازسازی های مکرر مرتب رنگهایشان تغییر کرده است به خصوص اثر میدان فلسطین که آنقدر در بازسازی‌های ناشیانه، دچار تغییر وتحول شده است که دیگر ماهیت اصلی خود را از دست داده و رنگهای اصلی آن از بین رفته است. * نقاشی با گام نهادن فراتر از طبیعت آغاز می‌شود آثار شما به دوره‌های مختلفی قابل تقسیم بندی است. در دوره‌ای بیشتر به طبیعت سازی و آثار فیگوراتیو پرداخته‌اید و بعد به سمت آثار انتزاعی رو آورده اید. کار یک نقاش از کجا آغاز می‌شود و کپی و تقلید چه جایگاهی در این مسیر حرفه‌ای شدن دارد؟ کسی که می خواهد در وادی نقاشی قلم بزند شروع کارش از طبیعت و فیگوراتیو است. مجموعه عناصری که واقعی، ملموس و محسوس هستند و جنبه طبیعی و گاه فیگوراتیو دارند که هر نقاشی شروع کارش از اینجاست که در واقع الفبای نقاشی کردن است و بعد از آن است که شما می توانید نقاشی کنید. ساخت طبیعت و عین به عین کار کردن هنوز نقاشی نیست بلکه تقلید است. نقاشی زمانی شروع می شود که یک قدم فراتر از طبیعت بردارید . یعنی چیزی که نیست. من هم این دوره را گذراندم و طبیعت را کار کردم و در طراحی به عقیده خودم بسیار قوی بودم و طبیعت سازی و  فیگور را خیلی خوب می شناختم. کارهای من  بعد از دوره ای به سمت آبستره و تجریدی رفته است اما آثار من شبیه هیچ نقاش دیگری نیست و نمی توان گفت که اسکندری این اثر را از فلان نقاش کار کرده است. اینها در اثر تجربه و کار بسیار پدید آمده است. * تابلویی از دلاکروا که ایده‌ای برای تابلو « ۱۷ شهریور» شد زمانی که در پاریس بودید آیا به دیدن آثار نقاشان بزرگ اروپایی هم رفتید و آیا دیدن آثار آنها تأثیری در آثار بعدی شما داشت؟ بله، من از آثار نقاشان بسیاری در موزه‌ها دیدن کردم خاطرم هست یکی از آثار «دلاکروا» را به نام «آزادی» دیده بودم و بعد از آن بود که فکر کردم چقدر خوب است که واقعه 17 شهریور ایران را نیز مثل دلاکروا کار کنم و همان جا بود که اثر «17 شهریور» را اتود زدم که تابلو آن الان در این نمایشگاه هست و بعدها از روی آن تابلو بسیار بزرگی را کار کردم که در یکی از نمایشگاه‌های موزه هنرهای معاصر تهران در سال‌های 64 یا 65 به مناسبت روز زن به نمایش درآمد و بعد از آن دیگری خبری از این تابلو نشد و معلوم نیست چه بر سر آن آ‌مد. بعد از اتمام نمایشگاه قرار بود تابلوها را پس بدهند که ندادند. من آن اثر را تحویل حوزه هنری داده بودم و باید حوزه پیگیری می کرد که نکرد و نمی دانم چه بر سر آن آمد.    

  * بوم‌هایی که پاره شدند و یافتن ایده‌ای برگرفته از تابلو جکسون پولاک شما آثار بسیاری در حوزه هنری کار کردید که در دوره‌ای این آثار دچار صدماتی می‌شد و برخی تابلوها پاره شده و از بین می‌رفت اما ظاهراً شما روش تازه‌ای را برای ماندگاری آثارتان به کار گرفته‌اید و به جای بوم از تخته استفاده می‌کنید دراین باره بیشتر توضیح می‌دهید؟ در دوره ای که ما در حوزه هنری روی بوم کار می کردیم،‌ آثار در حمل و نقل و جابه جایی و گاه در انبار دچار صدماتی می شد و هرازگاهی تابلوهای نقاشی پاره می شد این موضوعی بود که ذهن مرا مشغول کرده بود، در همان ایام تابلو «قرمز هندی» جکسون پالاک را در موزه هنرهای معاصراز نزدیک دیدم،‌ پالاک از تخته‌های چند لایی برای محکم کردن پشت تابلو استفاده کرده بود و روی این تخته‌ها کارش را انجام داده بود و همین ایده‌ای شد که مرا به فکر کار کردن روی تخته‌های چند لایی انداخت وتصمیم گرفتم برای جلوگیری از خراب شدن تابلوها در انبار و جابه جایی ‌ها از تخته استفاده کنم.این تابلوهای «سرو کاشمر» هم روی تخته چند لا کار شده است. روش کار شما در تابلوهای نقاشی چوبی چگونه است؟ در این تکنیک کار روی تخته،‌ به هیچ عنوان از قلم مو استفاده نشده است، بلکه ابتدا ملات و رنگ روی تخته زده می‌شود بعد طراحی اولیه با استفاه از برش‌هایی روی تخته صورت می‌گیرد، بعد روی آن رنگ به کار گرفته می‌شود به گونه‌ای که تمام تابلو از رنگ پوشیده می‌شود و بعد از گذشت 6 ماه که رنگ‌ها روی این تخته خشک شد، با استفاده از فرز برقی روی رنگ‌ها ساییده می‌شود و در نهایت طرح اصلی از زیر رنگ‌ها پدیدار می‌شود. به این ترتیب این تابلوها برای سال‌های سال بدون هیچ گونه صدمه‌ای می‌ماند. ادامه دارد... انتهای پیام/

92/12/04 - 10:51





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن