واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
فرهنگ و هنر > سینمای ایران
تارنوازی که شجریانها به دیدن او در دخمهاش رفتند/ جاودانهای بهنام «بیوک آقا»
«بیوک آقا» ساخته علیرضا انصاریان که در بخش مستند سی و دومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد زوایایی از زندگی شخصی و هنری بیوک آقا تارنواز فقیدی که در گمنانی به خلق هنر میپرداخت، به نمایش میگذارد.
علیرضا انصاریان کارگردان مستند «بیوک آقا» درباره ساخت این مستند به خبرنگار مهر گفت: بیوک آقا یکی از اساتید بزرگ تار بود که آواز هم می خواند و دف هم می زد. ما هنرنمایی های او را در فیلم آورده ایم و در واقع 22 سال از زندگی او را را به تصویر کشیدیم. می شود گفت این فیلم 73 دقیقه ای ماحصل 20 سال تلاش ما است. وی افزود: من سال 1372 فیلمی به نام «زخمه بر زخم» را ساختم که درباره بیوک آقا بود. آن زمان مردم او را دیوانه خطاب میکردند. او شخصیتی دخمه نشین بود که همه طردش کرده بودند و تنها 5، 6 نفر دور و برش بودند. من این شخص را که زمانی از بزرگان موسیقی بود میشناختم و «زخمه بر زخم» را بر اساس زندگی او ساختم. کسی که همه او را به عنوان دیوانه میشناختند.
این مستندساز تأکید کرد: خوشبختانه این فیلم مطرح شد و در جشنوارههای مختلفی جایزه گرفت و نظر مردم درباره بیوک آقا نیز عوض و او به یکی از اسطوره های موسیقی بدل شد. حتی محمدرضا شجریان و پسرش همایون برای دیدار او رفتند و از داخل و خارج از کشور برای او نامه می آمد. ولی من در دو مقطع به او نگاه کردم، ابتدا شناساندن او مدنظرم بود که با فیلم «زخمه بر زخم» موفق به انجام این کار شدم. در مقطع دوم هم می خواستم فیلمی برای ماندگاری و جاودانی اسم او بسازم. انصاریان در توضیحات بیشتر گفت: این فیلم از سال 72 ادامه پیدا کرد و تا 10 ،15 روز پیش که بیوک آقا فوت کرد، ادامه داشت. حتی بخشهای درگذشت و خاکسپاری او را نیز ضبط کردیم و ما بعد از فرستادن فیلم به جشنواره این بخش را نیز به آن اضافه کردیم اما این بخش اکنون در نسخه جشنواره ای فیلم وجود ندارد.
این مستندساز همچنین به این موضوع اشاره کرد که در این 20 سال به نحوی با بیوک آقا زندگی کرده است و تصریح کرد: او ابتدا با من همکاری نمی کرد و مخالف مستندسازی بود. او حتی با کسی حرف نمی زد و در «زخمه بر زخم» دفعاتی پیش آمد که دوربین را به زمین انداخت. اما به مرور رفتار او متعادل شد و من خیلی تلاش کردم تا به او نزدیک شوم. به گزارش مهر، در شناسنامه بیوک آقا نام زن و فرزندش وجود دارد که البته هر دو فوت کرده اند. او نوازندگی تار را از پدر و عموهایش آموخته است. روزی به تهران می آید تا برای ناپدریاش ساز بخرد که در آنجا اتفاقی با زنده یاد لطفالله مجد آشنا می شود. چند هفته ای در منزل او مهمان بوده و چیزهایی در مورد تارنوازی از او آموخته است. سال ها در مراغه زندگی کرده است و در مجالس شادی مردم تار می نواخته است. در اوایل میانسالی بیوک آقا برای مدتی در شهر دیده نمی شود. بعد از چند روز او را می بینند که با لباسی مشکی بر تن به شهر باز می گردد. هرگز کسی ماجرای آن روز را نمیفهمد و او نیز هرگز در مورد آن روز با کسی صحبت نمیکند. بعد از این دیگر بیوک آقا برای چند سالی تار نمی زند و آواره خیابان ها می شود و ...
۱۳۹۲/۱۱/۲۱ - ۱۷:۲۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]