واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
سرودهای خواندنی از شاعر جوان افغان در رثای امام(ره) و حال و هوای روزهای انقلاب
«امانالله میرزایی» از شاعران جوان افغانستان است که در ایران تحصیل کرده و شعری خواندنی در رثای امام(ره) و توصیف حال و هوای روزهای انقلاب دارد.
به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای خبرگزاری فارس، امان الله میرزایی از شاعران جوان افغانستان است که در ایران تحصیل کرده و در حال حاضر نیز در شهر مشهد زندگی میکند. وی از دوران دانش آموزی شعر میسراید و در جشنوارهها و مسابقات ادبی مختلفی در سطح ایران مقام آورده است. وی در جشنواره شعر جوان ایران، جشنوارهی شعر کویر، جشنوارهی قند پارسی و چندین جشنواره دیگر مقام آورده است. در جشنواره شعر انقلاب اسلامی که به تازگی به مناسبت سی و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی توسط آستان قدس رضوی و شاعران مهاجر افغانستان در حرم رضوی برگزار شد، این شاعر افغان موفق به کسب مقام نخست این جشنواره شد. تهران 57 عنوان شعری از امان الله میرزایی بود که در این جشنواره آن را خواند و توسط داوران به عنوان نفر اول انتخاب شد. تهران 57 در روزنامهها خبری را نوشتهاند هی انقلاب تازهتری را نوشتهاند از مردمی که پیر به دنیا نیامدند از جان خویش سیر به دنیا نیامدند از چادری که روی سر خواهرم نماند جز خاطرات سادهای از مادرم نماند از شاعری که شعر برایش زبان شده است روح لطیف کیست که در من بیان شده است فریاد کرد حنجره روزنامهها گلها کنار پنجره کندند جامه را تهران نشست روی گسلهای زلزله در روزنامههای تب آلود و باطله آن سال، سال بابرکت بوده در تنور سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت نور سالی که عشق در شریانش حضور داشت مردی که ماه بود و پلنگش غرور داشت مردی که مرزهای تنم را کشیده است جغرافیای بیوطنم را کشیده است ای آنکه دستخط قدیمی شبیه توست اصلش تویی که ترجمه نیمی شبیه توست تو روزنامه میشوی از شعر تا شعور هر روز میرسد خبر از راههای دور در روزنامهها خبرت را نوشتهاند طیارهها شبی سفرت را نوشتهاند ای آسمان گم شده در مه میان خاک باران شوم به پنجره از گریهام چه باک ما ماندهایم و پنجره آوارهای خاک ما ماندهایم و خانه و دیوار بی پلاک در سوگ توست باغ اناری که سالهاست بعد از تو پرورانده درختان سینه چاک بعد از تو خوشه خوشه نشستیم در شراب بعد از تو مانده مستی انگور روی تاک تو رفتهای هنوز صدا میرسد به گوش از هر اتاق و طاقچه آواز سوزناک تو رفتهای و زمزمههایت نشسته است در ذهن گیج عقربهها مثل تیک و تاک تورفتهای و مقبرهات را شناختند دنبال نور شب پرهها در نگاه خاک تو رفتهای که در غزلت سوگواری است کار تمام مثنویت بردباری است تورفتهای مقاله در روزنامه شد نامت نشست هاله در روزنامه شد در کوچه ها شلوغی تهران نشسته است در چشم آسمان تب باران نشسته است چون قطره قطره شبنم گریان بر روی برگ گلها همیشه میشکند از سر تگرگ تابوت و داغ یاسمنت در نگاه من تشییع میشود بدنت در نگاه من از شاخههای باغچه دزدیده میشوی از دست نورسیده ما چیده میشوی ای آنکه رودخانه جاری شبیه توست گلها شبیه توست قناری شبیه توست در روزنامهها خبرت را نوشتهاند پروانه ها شبی سفرت را نوشتهاند انتهای پیام/.
92/11/20 - 13:49
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]