تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):قصد ما این است که نمیریم تا توبه کنیم، ولی توبه نمی کنیم تا اینکه می میریم
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826574477




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اشعار بابا طاهر-3


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اشعار بابا طاهر-3
اشعار بابا طاهر-3 تعداد ابيات : ٢٤٠ همه دردي بدوران يافت درمان ندانم مو که بيدرمان چرايمدل از دست غمت زير و زبر بيبچشمان اشکم از خون جگر بيهران ياري چو مو پرناز ديرهدلش پر غصه جانش پر شرر بيبدنياي دني کي ماندني بيکه دامان بر جهان افشاندني بيهمي لا تقنطوا خواني عزيزادلا يا ويلنا هم خواندني بياز آن روزيکه ما را آفريديبغير از معصيت چيزي نديدي خداوندا بحق هشت و چارتز ما بگذر شتر ديدي نديديمو که آشفته حالم چون ننالمشکسته پر و بالم چون ننالمهمه گويند فلاني چند ناليتو آيي در خيالم چون ننالمبشم واشم که تا ياري گره دلبه بختم گريه و زاري گره دل بگردي و نجوئي يار ديگرکه از جان و دلت ياري گره دل خدايي که مکانش لامکان بيصفابخش جمال گلرخان بيپديد آرنده‌ي روز و شب و خلقکه بر هر بنده او روزي رسان بيگلش در زير سنبل سايه پرورنهال قامتش نخلي است نوبرزعشق آن گل رعنا همه شبچو بلبل ناله و افغان برآوردل شاد از دل زارش خبر نيتن سالم زبيمارش خبر نينه تقصيره که اين رسم قديمهکه آزاد از گرفتارش خبر نيدل ار عشقت نداره مرده اولي روان بي درد عشق افسرده اوليسحر بلبل زند در گلشن آوازکه گل بي عشق حق پژمرده اوليهزاران لاله و گل در جهان بيهمه زيبا به چشم ديگران بيآلاله‌ي مو به زيبايي درين باغسرافراز همه آلاليان بيدل عاشق به پيغامي بسازدخمار آلوده با جامي بسازدمرا کيفيت چشم تو کافيسترياضت کش ببادامي بسازدهر آن باغي که نخلش سر بدر بيمدامش باغبون خونين جگر بيببايد کندنش از بيخ و از بناگر بارش همه لعل و گهر بيببندم شال و ميپوشم قدک رابنازم گردش چرخ و فلک رابگردم آب درياها سراسربشويم هر دو دست بي نمک رااگر دل دلبر و دلبر کدام استوگر دلبر دل و دلرا چه نام استدل و دلبر بهم آميته وينمندونم دل که و دلبر کدام استته دوري از برم دل در برم نيستهواي ديگري اندر سرم نيستبجان دلبرم کز هر دو عالمتمناي دگر جز دلبرم نيستشيرمردي بدم دلم چه دونستاجل قصدم کره و شير ژيونستز موشير ژيان پرهيز مي‌کردتنم وا مرگ جنگيدن ندونستنفس شومم بدنيا بهر آن استکه تن از بهر موران پرورانستندونستم که شرط بندگي چيستهرزه بورم بميدان جهانستقضا پيوسته در گوشم بواجهکه اين درد دل تو بي علاجهاگر گوهر ببي خواهون نداريهمين اين جون تو که بي رواجهلاله کاران دگر لاله مکاريدباغبانان دو دست از گل بداريداگر عهد گلان اين بو که ديدمبيخ گل بر کنيد و خار بکاريدشوانم خواب در مرز گلان کردگلم واچيد و خوابم را زيان کردباغبان ديد که مو گل دوست ديرمهزاران خار بر گل پاسبان کردگيج و ويجم که کافر گيج ميرادچنان گيجم که کافر هم موي نادبر اين آئين که مو را جان و دل دادشمع و پروانه را پرويج ميداددمي بوره بوين حالم ته دلبردلم تنگه شبي با مو بسر برته گل بر سر زني اي نو گل موبه جاي گل زنم مو دست بر سردلم زار و دلم زار و دلم زارطبيبم آوريد دردم کريد چارطبيبم چون بوينه بر موي زارکره در مون دردم را بناچارمو که سر در بيابانم شو و روزسرشک از ديده بارانم شو و روز نه تب ديرم نه جايم ميکند دردهميدونم که نالونم شو و روزبه اين بي آشنايي برکياشمبه اين بي خانماني برکياشمهمه گر مو برونند واته آيمته از در گر بروني برکياشممو آن آزرده‌ي بي خانمانممو آن محنت نصيب سخت جانممو آن سرگشته خارم در بيابونکه هر بادي وزد پيشش دوانمبوره سوته دلان با ما بناليمزدست يار بي پروا بناليمبشيم با بلبل شيدا به گلشناگر بلبل نناله ما بناليمبوره روزي که ديدار ته وينمگل و سنبل به ديدار تو چينمبوره بنشين برم سالان و ماهانکه تا سيرت بوينم نازنينمبه عشقت اي دلارا نگروستمنويد وصل تو تا نشنوستم بدل تخم وفايت کشتم آخربجز اندوه و خواري ندروستمخوش آنساعت که ديدار ته وينمکمند عنبرين تار ته وينمنوينه خرمي هرگز دل مومگر آن دم که رخسار ته وينمدلم دور است و احوالش ندونمکسي خواهد که پيغامش رسونمخداوندا ز مرگم مهلتي دهکه ديداري بديدارش رسونمبوره يکدم بناليم و بسوجيماز آنرويي که هر دو تيره روجيمته بلبل حاش لله مثل مو ني نبو جز درد و غم يک عمر روجيمدلم دردين و نالين چه واجمرخم گردين و خاکين چه واجمبگرديدم به هفتاد و دو ملتبصد مذهب منادين چه واجماز آن انگشت نماي روزگارمکه دور افتاده از يار و ديارمندونم قصد جان کردن بناحقبجز بر سرزدن چاره ندارماز آن دلخسته و سينه فگارمکه گريان در ته سنگ مزارمبواجندم که ته شوري نداريسرا پا شور دارم شر ندارمبدل درد غمت باقي هنوزمکسي واقف نبو از درد و سوزمنبو يک بلبل سوته به گلشنبه سوز مو نبو کافر به روزمفلک کي بشنود آه و فغانمبهر گردش زند آتش بجانميک عمري بگذرانم با غم و دردبکام دل نگردد آسمانمنذوني اي فلک که مستمندموامو پر بد مکه که دردمندمبيک گردش که ميکردي ببينيچو رشته مو بسامانت ببندمکنون داري نظر گو واکيانمز جورت در گدازه استخوانمبکه انديشه‌اي بيداد پيشهکه آهم تير بو ناله کمانمز حال خويشتن مو بيخبر بيمندونم در سفر يا در حضر بيمفغان از دست تو اي بيمروتهمين ذونم که عمري دربدر بيمگلستان جاي تو اي نازنيننممو در گلخن به خاکستر نشينمچه در گلشن چه در گلخن چه صحراچو ديده واکرم جز ته نوينمکافرم گر مني آلاله کارمکافرم گر مني آبش بدارمکافرم گر مني نامش برم نامدو صد داغ دل از آلاله دارمغم عالم همه کردي ببارممگر مو لوک مست سر قطارممهارم کردي و دادي به ناکسفزودي هر زمان باري ببارمهزاران ملک دنيا گر بدارمهزاران ملک عقبي گر بدارمبوره ته دلبرم تا با ته واجمکه بي روي تو آنرا گر بدارمتو خود گفتي که مو ملاح مانمبه آب ديدکان کشتي برانمهمي ترسم که کشتي غرق وابودرين درياي بي پايان بمانمفلک بر هم زدي آخر اساسمزدي بر خمره‌ي نيلي لباسماگر داري برات از قصد جانمبکن آخر ازين دنيا اساسممو که مست از مي انگور باشمچرا از نازنينم دور باشممو که از آتشت گرمي نوينمچرا از دود محنت کور باشمالهي دشمنت را خسته وينمبه سينه اش خنجري تا دسته وينمسر شو آيم احوالش بپرسمسحر آيم مزارش بسته وينمدلا خوني دلا خوني دلا خونهمه خوني همه خوني همه خونز بهر ليلي سيمين عذاريچو مجنوني چو مجنوني چو مجنونخوشا آنان نه سر دارند نه ساماننشينن هر دو پا پيچن به دامانشو و روزان صبوري پيش گيرنبياد روي دلداران مدامانبعالم کس مبادا چون من آئينمو آئين کس مبو در دين و آئينهر آنکو حال موش باور نميبومو آئين بي مو آئين بي مو آئينبوره اي دل بوره باري بشيمانمکه کاري کز آن گردي پشيمانيه دو روزي بناکامي سرآريمباشه روزي که گل چينيم بداماندلم از دست ته نالانه نالاناندرون دلم خون کشته پالانهزاران قول با ما بيش کرديهمه قولان ته بالان بالانته سر ورزان مو سوداي ته ورزانگريبان بلرزان وا ته لرزانکفن در کردنم صحراي محشرهران وينان احوال ته پرسانز ياد خود بيا پروا کريمانازو کو التجا وا که بريمانکيه اين تاب داره تا مو دارمنداره تاب اين سام نريمانبوره منت بريم ما از کريمان بکشيم دست از خوان ليمانکريمان دست در خوان کريميکه بر خوانش نظر دارند کريمانزدست مو کشيدي باز دامانز کردارت نبي يک جو پشيمانروم آخر بداماني زنم دستکه تا از وي رسد کارم بساماندلم تنگ ندانم صبر کردنزدلتنگي بوم راضي بمردنز شرم روي ته مو در حجابمندانم عرض حالم واته کردنآنکه بي خان و بي مانه منم منآنکه بر گشته سامانه منم منآنکه شادمان به انده ميکره روزآنکه روزش چو شامانه منم و منپشيمانم پشيمانم پشيمانکارواني بوينم تا بشيمانکهن دنيا بهيچ کسي نماندهبه هرزه کوله باري ميکشيمانمو آن اسپيد بازم سينه سوهانچراگاه مو بي سر بشن کوهانهمه تيغي به سوهان ميکرن تيزمو آن تيغم که يزدان کرده سوهانبرندم همچو يوسف گر بزندانويا نالم زغم چون مستمنداناگر صد باغبان خصمي نمايدمدام آيم بگلزار تو خنداننواي ناله غم اندوته دونوعيار قلب خالص بوته دونوبوره سوته دلان واهم بناليمکه قدر سوته دل دلسوته دونوسري دارم که سامانش نميبوغمي دارم که پايانش نميبواگر باور نداري سوي من آيبوين دردي که درمانش نميبوبه والله که جانانم تويي توبسلطان عرب جانم تويي تونميدونم که چونم يا که چندمهمي دونم که درمانم تويي توبهارم بي خزان اي گلبن موچه غم کنده ببو بيخ و بن موبرس اي سوته دل يکدم به دردمته اي امروز دل تازه کن مونيا مطلق بکارم اين دل موبجز خونابه اش نه حاصل موداره در موسم گل جوش سوداچه پروايي کره اينجا دل موواي از روزي که قاضيمان خدا بوسر پل صراطم ماجرا بوبنوبت بگذرند پير و جوانانواي از آندم که نوبت زان ما بوچو مو يک سوته دل پروانه‌اي نهبعالم همچو مو ديوانه‌اي نههمه مارون و مورون لانه ديرنمن ديوانه را ويرانه‌ايي نهمو را اي دلبر مو با ته کارهوگرنه در جهان بسيار يارهکجا پرواي چون مو سوته ديريچو مو بلبل به گلزارت هزارهدرين بوم و برانم پرورش نهشوانم جا و روزانم خورش نهسري ديرم که مغزي اندرو نهتني ديرم که پرواي سرش نهمو را درد دلم خو کرده واتهندوني درد دل اي بيوفا تهبوره مو سوته دل واته سپارمته ذوني با دل و دل ذونه با تهبدنيا مو نوينم کام بي تهبدس هرگز نگيرم جام بي تهبلرزم روز و شو چون بيد مجنونندارم يک نفس آرام بي تهسحرگاهان فغان بلبلانهبياد روي پر نور گلانهز آه مو فلک آخر خدرکهاثر در ناله‌ي سوته دلانهبدنيا مثل مو دل سوته‌اي نهبدرد سوز غم اندوته‌اي نهچسان بندم ره سيل دو ديدهکه اين زخم دلم لو سوته‌اي نهدل مو دايم اندر ماتم تهبدل پيوسته بي‌درد و غم تهچه پرسي که چرا قدت ببوخمخم قدم از آن پيچ و خم تهزغم جان در تنم در گير و دارهسرم در رهن تيغ آبدارهندارم اختياري از چه جوششدل مو تاب اين سودا ندارهبه کس درد دل مو واتني نهکه سنگ از آسمون انداتني نهبمو واجن که ترک يار خود کهکسيس يارم که ترکش واتني نهدل مو غيرته دلبر نگيرهبجاي جوهري جوهر نگيرهدل مو سوته و مهر ته آذر نبي ناسوته آذر در نگيرهنذونم لوت و عريانم که کردهخودم جلاد و بيجونم که کردهبده خنجر که تا سينه کنم چاکببينم عشق بر جونم چه کردهدو چشمم را ته خون پالا کني تهکلاه عقلم از سر وا کني ته اگر ليلي بپرسه حال مجنوننظر او را سوي صحرا کني تهمو را نه فکر سودايي نه سودينه در دل فکر بهبودي نه بودينخواهم جو کنار و چشمه سارونکه هر چشمم هزارون زنده روديشوم از شام يلدا تيره‌تر بيدرد دلم ز بودردا بتر بيهمه دردا رسن آخر بدرموندرمان درد ما خود بي اثر بيپي مرگ نکويان گل نروييدگر رويي نه رنگش بي نه بوييز خود رو هيچ حاصل برنخيزدبجز بدنامي و بي‌آبروييبه جز اين مو ندارم آرزوييکه باشد همدم مو لاله‌رويياگر درد دلم واجم به کوهاندگر در کوهساران گل نروييدل بي عشق را افسردن اوليهر که دردي نداره مردن اوليتني که نيست ثابت در ره عشقذره ذره به آتش سوتن اوليمن دل سوته را لايق ندونيکه در ديوان عشاقت بخونيهزارون بارم از خوني ببو کمز تو زيرا که بحر بيکرونييقينم حاصله که هرزه گرديازين گردش که داري برنگرديبروي مو ببستي هر رهي رابدين عادت که داري کي ته مردينپنداري که زندان خوشترم بيسرم بو گوي ميدان خوشترم بيچو گلخن تار و تاريکه به چشممگلستان بي ته زندان خوشترم بيز بيداد فلک يارون امان بيامان جستن روز آخرزمان بياگر پاره کرم يخه بجا بوکه وامو آسمان پرسرگران بيدر اشکم بدامان ريته اوليخون دلم ز چشمان ريته اوليبکس حرفي ز جورت وانواجمکه حرف جور پنهان ريته اوليدل تو کي ز حالم با خبر بيکجا رحمت باين خونين جگر بيتو که خونين جگر هرگز نبوديکي از خونين جگرها با خبر بيبسوي باغ و بستان لاله وابيهمه موها مثال ژاله وا بيوگر سوي خراسان کاروان رارهانم مو سوي بنگاله وا بيغم اندر سينه‌ي مو خانه ديريچو ويرانه که بوم آشانه ديريفلک اندر دل مسکين مو نهازين غم هرچه در انبانه ديريهر آن کالوند دامان مو نشانيدامان از هر دو عالم در کشانياشک خونين پاشم از راه الوندتا که دلبر بپايش برفشانيز دل بيرون نبجتم ناله ناييز مژگان تر مو ژاله ناييشوي نايه که مو خوابت بوينمبه بخت مو به چشم لاله ناييچه واجم هر چه واجم واته‌شان بيسخن از بيش و از کم واته‌شان بيبدريا مو شدم گوهر برآرمهر آن گوهر که ديدم واته‌شان بيدلم بلبل صفت حيران گل بيدرونم چون درخت پي بگل بيخونابه بار ديرم ارغوان واردرخت نهله بارش خون دل بيالهي دل بلا بي دل بلا بيگنه چشمان کره دل مبتلا بياگر چشمان نکردي ديده بانيچه داند دل که خوبان در کجابيبيا سوته دلان گردهم آئيمسخنها واکريم غم وانمائيمترازو آوريم غمها بسنجيمهر آن سوته تريم وزنين تر آئيمته کت نازنده چشمان سرمه سائيته کت زيبنده بالا دلرباييته کت مشکين دو گيسو در قفائيبمو واجي که سرگردان چرائيجهان بي‌وفا زندان ما بيگل غم قسمت دامان ما بيغم يعقوب و محنت‌هاي ايوبهمه گويا نصيب جان ما بيخوش آن ساعت که يار از در آيو شو هجران و روز غم سر آيوزدل بيرون کنم جانرا بصد شوقهمي واجم که جايش دلبر آيوزشورانگيزي چرخ و فلک بيکه دايم چشم بختم پر نمک بيدمادم دود آهم تا سما بيپياپي سيل اشکم تا سمک بيخوشا آنان که با ته همنشينندهميشه با دل خرم نشينندهمين بي رسم عشق و عشقبازيکه گستاخانه آيند و ته بينندهر آنکس با تو قربش بيشتر بيدلش از درد هجران ريشتر بياگر يکبار چشمانت بوينمبجانم صد هزاران نيشتر بيشوان استارگان يک‌يک شمارمبراهت تا سحر در انتظارمپس از نيمه شوان که ته نياييزديده اشک چون باران ببارمخوشا آنانکه هر از بر ندانندنه حرفي وانويسند و نه خوانندچو مجنون سر نهند اندر بيابانازين گو گل روند آهو چرانندسخن از هر چه واجم واتشان بيحديث از بيش و از کم واتشان بيبدريا گر روم گوهر بر آرمهر آن گوهر که وينم واتشان بيدلي ديرم که بهبودش نمي‌بوسخنها ميکرم سودش نمي‌بوببادش ميدهم نش ميبرد باددر آتش مي‌نهم دودش نمي‌بوخدايا واکيان شم واکيان شمبدين بيخانماني واکيان شمهمه از در برانند سوته آيمته که از در براني واکيان شمبهار آيو به هر شاخي گلي بيبهر لاله هزاران بلبلي بيبهر مرزي نيارم پا نهادنمبو کز مو بتر سوز دلي بيبيا جانا دل پردرد مو بينسرشک سرخ و روي زرد مو بينغم مهجوري و درد صبوريهمه برجان غم پرورد مو بينز بوي زلف تو مفتونم اي گلز رنگ روي تو دلخونم اي گلمن عاشق زعشقت بيقرارمتو چون ليلي و من مجنونم اي گلبهار آيو به صحرا و در و دشتجواني هم بهاري بود و بگذشتسر قبر جوانان لاله رويهدمي که گلرخان آيند به گلگشتاگر شاهين بچرخ هشتمينهکند فرياد مرگ اندر کمينهاگر صد سال در دنيا بمانيدر آخر منزلت زير زمينهدلي ديرم دمي بيغم نمي‌بوغمي ديرم که هرگز کم نمي‌بوخطي ديرم مو از خوبان عالمکه يار بيوفا همدم نمي‌بوواي ازين دل که ني هرگز بکاممواي ازين دل که آزارد مداممواي ازين دل که چون مرغان وحشينچيده دانه اندازد بدامممو که يارم سر ياري نديره مو که دردم سبکباري نديرههمه واجن که يارت خواب نازهچه خوابست اينکه بيداري نديرهنميدانم که سرگردان چرايمگهي نالان گهي گريان چرايم******تعداد ابيات : ١٢ مو احوالم خرابه گر تو جويي جگر بندم کبابه گر تو جوييته که رفتي و يار نو گرفتيقيامت هم حسابه گر تو جوييزخور اين چهره‌ات افروته‌تر بيتير عشقت بجانم روته‌تر بيمرا اختر بود خال سياهتز مو يارا که اختر سوته‌تر بيمرا ديوانه و شيدا ته ديريمرا سرگشته و رسوا ته ديرينميدونم دلم دارد کجا جايهميدونم که دردي جا ته ديريزدست عشق هر شو حالم اين بيسريرم خشت و بالينم زمين بيخوشم اين بي که موته دوست ديرمهر آن ته دوست داره حالش اين بيعزيزون از غم و درد جداييبه چشمونم نمانده روشناييگرفتارم بدام غربت و دردنه يار و همدمي نه آشناييته که خورشيد اوج دلرباييچنين بيرحم و سنگين دل چراييبه اول آنهمه مهر و محبتبه آخر راه و رسم بي وفايي
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 984]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن