تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 خرداد 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1801308620




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

در گفت‌وگو با فارس درخشانی: بعد از «آوای باران» مردم می‌ترسند جیبشان را بزنم/حرص تماشاگر را درمی‌آورم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در گفت‌وگو با فارس
درخشانی: بعد از «آوای باران» مردم می‌ترسند جیبشان را بزنم/حرص تماشاگر را درمی‌آورم
بازیگر نقش «نادر» در مجموعه تلویزیونی «آوای باران» گفت: بعد از ایفای نقش در این سریال مردم می‌ترسند جیبشان را بزنم و خوشبختانه تا به حال هم توانسته‌ام حرص تماشاچی را دربیاورم.

خبرگزاری فارس: درخشانی: بعد از «آوای باران» مردم می‌ترسند جیبشان را بزنم/حرص تماشاگر را درمی‌آورم

● گزارش تصويري مرتبط
-------------------------------

خبرگزاری فارس- مریم فیروزفر: این شب‌ها مجموعه تلویزیونی «آوای باران» به یکی از پربیننده‌ترین سریال‌های تلویزیونی بدل شده که هر شب مخاطبان بسیاری را پای خود می‌نشاند. ماجرایی که این روزها و با وجود شبکه‌های ماهواره‌ای زیادی که در دسترس مخاطبان هست، کمتر برای یک سریال اتفاق می‌افتد. یکی از نقاط برجسته این سریال بازی خوب بازیگران آن از جمله «حمیدرضا پگاه» تا «سام درخشانی» است که چند سال بیشتر از سن واقعی خود را در این مجموعه بازی می‌کند.  در ادامه گفت‌وگوی فارس با «سام درخشانی» را می‌خوانید:     **خوش می‌گذرد یک مدت پشت سر هم آنتن تلویزیون را قبضه کرد‌ه‌اید؟ -به من نباید خوش بگذرد، امیدوارم به بینندگان خوش بگذرد. البته قرار نبود این اتفاق بیفتد. یعنی قرار نبود هیج کدام از سریال‌هایی که بازی کرده‌ام، پشت سر هم قرار بگیرد. نمی‌دانم از شانس من یا بدشانسی من اینها پشت سر هم قرار گرفت. چون که ماتادور اصلا برای پارسال بود، پژمان قرار بود عید پخش شود شد ماه رمضان و بعد اول مهر و اینطوری با فاصله پخش می‌شد. اگر هرکدام در زمان خود پخش می‌شد یک فاصله 5، 6 ماهه بین هر کدام بود. ضمن اینکه من بعد از اینکه پژمان را بازی کردم و پخش شد تا 4 الی 5 ماه کار نکردم و بعد آمدم سر «آوای باران» که قرار بود زمستان پخش شود ولی یک دفعه بعد از پژمان رفت روی آنتن. **پس حضورهایتان منطق داشته ولی روی آنتن رفتنشان نداشته. -تقریبا. چون من تمام سعیم این بود که کارهایی را انتخاب کنم که بلافاصله و پشت سر هم پخش نشوند. درباره «آوای باران» هم خیلی وسواس به خرج دادم که هر کاری را انتخاب نکنم. در همان 4 ماهی که بیکار بودم خیلی کارها به من پیشنهاد شد ولی قبول نکردم. ولی «آوای باران» که پیشنهاد شد، به هر حال شرایطش فرق می‌کرد و از همه مهمتر نقش متفاوتی بود که با کاری که در پژمان کرده بودم و نقشی که در ماتادور داشتم خیلی فرق داشت و به خاطر همین در آن حضور پیدا کردم و خدا را شکر همین که شما اینجا هستید یعنی این کار گرفته. **اینکه شما بعد از سریال طنز پژمان بلافاصله آمدید این نقش را بازی کردید،‌ فکر نکردید بخشی از مخاطبان بازی شما را هضم نکنند؟ -اگر واقعا اینطوری باشد پس من نتوانستم درست عمل کنم، چون شما در خانه نشسته‌اید یک دفعه 10 فیلم خارجی یا ایرانی را می‌گیرید می‌بینید. یک بازیگر 3 تا از آن فیلم‌ها را بازی کرده و همه را هم باور می‌کنید. ولی مجموعه قصه و اتفاقات درام، مجموعه اتفاقاتی که در درام دست به دست هم می‌دهند تا یک درام شکل بگیرد اینقدر درست پیش می‌رود که شما می‌توانید موقعیت آن بازیگر را باور کنید. یعنی بعضا شده ما در خانه یک فیلمی را می‌گذاریم و در مورد بازیگرش حرف می‌زنیم درباره زندگی خصوصی‌اش حرف می‌زنیم ولی در عین حال با قصه همراه می‌شویم و همذات‌پنداری می‌کنیم. یعنی مجموعه آن اتفاقات دست به دست همدیگر داده و به باورپذیری ما کمک کرده است. اما در ایران حالا چون سال‌ها طنز کار کرده‌ام، یعنی نباید کار جدی بکنم؟ اتفاقا مثلا تا یک ماه که پژمان پخش شده بود، و این کار پخش نشده بود، هر جا می‌رفتم همه صحبت از پژمان می‌کردند، اما امروز اصلا هیچ کس صحبتی از پژمان نمی‌کند، یعنی حتی اصلا کسی درباره پژمان با من حرفی نمی‌زند. آن هم دلیل این است که آوای باران برای مخاطب باورپذیر شده و پربینند شده است. الان شاید ممکن است پژمان جمشیدی را ببینند بگویند آقا تیم پیدا کردی یا نه؟ ماشین خریدی یا نه؟ ولی من را می‌بینند دیگر نمی‌پرسند، فوری جیب‌هایشان را می‌گیرند که جیب‌شان را نزنم! **با ایفای نقش کسی که حداقل ۱۵ سال از شما بزرگتر است، راحت کنار آمدید؟ این بزرگتر بودن چه ویژگی‌هایی داشت؟ -شما مدام توپ را می‌اندازید زمین من و می‌پرسید چطور است؟ من هم مجبورم از خودم تعریف کنم و آن وقت خواننده‌ها می‌گویند این چقدر از خودش تعریف می‌کند. از لحاظ انتخاب، بهترین انتخابی که می‌توانند بکنند برای کسی که در دو برهه زمانی بازی می‌کند یک تعادلی بین این دو سن، یعنی اگر قرار باشد شما یک آدم 47، 48 ساله را بازی کنید و یا یک آدم 23، 24 را بازی کنید، باید یک آدم سی و خرده‌ای ساله را انتخاب کنی تا با یک گریم ده، پانزده سال بتوانی به آن پیری برسی و با یک گریم 8، یا ده سال کمتر بتوانی به آن نقش جوانتر برسی. چون اگر بیاییم یک 47، 48 ساله را انتخاب کنیم هیچ وقت نمی‌توانی آن 20 ساله را بازی کنی و اگر 20 ساله را انتخاب کنی خیلی فاصله پیدا می‌کند با 40 ساله. به خاطر همین این بهترین انتخاب بوده که یک حد وسط را بگیرند که بتواند به دو طرف نزدیک باشد. اینکه من از لحاظ بازیگری چه کردم که بتوانم به این دو طرف نزدیک باشم آن چیزی است که شما در بازی من می‌بینید، بازی من برای شما باورپذیر است یا نه؟ وقتی من بازی می‌کنم می‌توانید بپذیرید این حرف زدن من، این نوع راه رفتن من به یک پدر می‌خورد به یک آدم جاافتاده می‌خورد؟ این مربوط به من است. اینکه از لحاظ ظاهری شما ارضاء نمی‌شوید و نمی‌توانید ارتباط برقرار کنید، عوامل دیگری ممکن است دخیل باشد که همان پیرو نقدهایی که شما اشاره کردید، از لحاظ حرفه‌ای من جوابش را نباید پس بدهم. البته آن هم جواب دارد. مثلا می‌گویند آقا چرا مثلا گریم‌تان سنگین‌تر نیست. گریم سنگین کاری می‌خواهد مثل مختارنامه، مثل در چشم باد، مثل کلاه پهلوی، کاری که شما 5 سال وقت داشته باشی و 4 ساعت بخواهند از تو فیلمبرداری کنند، دو سه ساعت گریم کنی، دو سه ساعت بازی کنی و دو سه ساعت گریم را پاک کنی، ولی کار ما وقتی آنتن دارد و پخش دارد،این کارها امکان پذیر نیست. شما نمی‌توانید اینقدر تایم بگذارید که مثلاً گریم‌تان را برسانید به آن گریم متعالی و گریم درجه یک و عالی و ایده‌آلی که در نظرت است. همین را بسط را بدهیم به باقی چیزها، همه چیز پیرو اینکه به هر حال کاری است که پخش دارد و کاری است که آنتن دارد و فوریت پخش و ضبط دارد یک خرده همه حساسیت‌ها باید کمتر شود، چون محدودیت زمانی ما داریم. یعنی محدودیت خرید لباس داریم برای بازیگر، محدودیت طراحی لوکشین و محدودیت گریم داریم، محدودیت نورپردازی حتی داریم. شما ببینید وقتی ده تا سکانس آفیش باشد تا روزی دو تا سکانس آفیش باشد این خیلی فرق می‌کند، این برنامه‌ریز را بیچاره می‌کند و برای او هم سخت است. او از خدایش است که دست و بالش باز باشد و بتواند سه تا سکانس بگیرد. ولی وقتی فشار کاری می‌رود بالا روی کار همه تاثیر می‌گذارد. اینکه همین قدر که کار توانسته شما را بکشاند اینجا که با ما مصاحبه کنید و همین که این درصد تماشاچی را دارد من فکر می‌کنم آن حد نسبی رو به بالا یعنی استاندارد رو به بالا را ما رعایت کردیم. دیگر از این کاری که این شکلی پخش می‌شود بیشتر از این نباید انتظار داشت که چه بسا کارهایی بود که 7، 8 ، ده سال آمدند با پروداکشین‌های  عظیم و پول‌های آنچنانی و ده برابر این بودجه کار کردند اندازه این آدم‌هایی که بیننده سریال ما بودند، یک صدم این بیننده‌ها و تلویزیون‌های ما بیننده نداشتند.. **چرا در سریال «آوای باران» شما پشت سر هم کارهای خلاف انجام می‌دهید؟ چرا راهی برای برگشت این آدم وجود ندارد؟ -من یک سوالی از شما می‌کنم شما اگر یکدفعه یک اتفاقی برای یکی از نزدیکانتان بیفتد، ‌مال و اموالش به شما برسد چه می‌کنید؟ همه را وقف مردم می‌کنید؟ یک کسی قرار بوده برود زندان و هیچ وقت هم برنگردد، ما قرار نیست خودمان را بازی کنیم، ما قرار نیست یک درصدی از اجتماع را بازی کنیم، یک درصدی از اجتماع هم هستند که ما نیستیم، آنهایی که در زندان هستند چه کسی هستند؟ اینهایی که در روز جریمه می‌شوند چه کسی هستند؟ من هم از چراغ قرمز عبور نمی‌کنم، روی خط عابر پیاده نمی‌روم، شما هم نمی‌روید ولی اینقدر قبض جریمه برای چه کسی صادر می‌شود؟ پس یک عده‌ای هستند که می‌روند، اینها همه نادم هستند. اگر من بخواهم در همه فیلم‌ها خودم بازی کنم، که در همه فیلم‌ها می‌شوم خودم. یعنی من خودم هم گاهی دچار چالش می‌شوم وقتی نقشی به من پیشنهاد می‌شود، اگر بخواهم فکر کنم، اگر من بودم چه می‌کردم؟ اگر من بودم چه می‌کردم؟ برای یک بازیگر اشتباه است، باید ببنیم آن شخصیت چه می‌کند. چیزی که هست اگر مربوط به من بود بله همان چیزی که شما می‌گویید من هم از مال و اموال دایی‌ام استفاده می‌کردم باران هم هیچ وقت از خانه‌ فرار نمی‌کرد و بزرگ می‌شد وقتی دایی برمی‌گشت و همه چیز را برمی‌گرداندم به او و می‌گفتم حالا این سهم من است و آن را بده. اصلا این درام را شما می‌نشستید نگاه کنید؟ جذاب می‌شد؟ همه چیز سرجایش بود و باران هم می‌رفت دانشگاه و یک شوهر خوبی پیدا می‌کرد و شوهرش یک مرد خوبی بود! پس باید یک اتفاقی بیفتد که درام شکل بگیرد. به واسطه همین‌ این شخصیت‌ها تشکیل می‌شود، حالا من و شما نمی‌توانیم بگوییم چرا اینطوری هستیم. یک شخصیتی تشکیل شده و من موظفم که بازی کنم. **شاید آن چیزی مخاطب در قاب تلویزیون عادت کرده دیدن شخصیت‌هایی که خیلی منظم و مرتب هستند. همان ویژگی‌هایی که شما به آن اشاره کردید. -مخاطب ما اتفاقاً مخاطب باشعوری شده مثل قدیم نیست بیاید مثلاً روی قضیه را ببیند. همانطور که در فوتبال کسانی که در خانه نشسته‌اند خودشان یک موقعی مفسر فوتبال هستند و فوتبال را تفسیر می‌کنند، همانقدر در مورد بازیگری یک زمانی بازیگرهای نقش منفی در خیابان فحش و کتک می‌خوردند، و ما اخبارش را می‌شنیدیم. اما امروز ما به عنوان بازیگر مثلا یک نقش یک مقدار منفی و خاکستری بازی کردیم می‌آیند در خیابان و به ما تبریک می‌گویند، چرا؟ چون من حرص تماشاچی را در خانه درمی‌آورم یعنی کارم را درست انجام داده‌ام. اتفاقاً به واسطه اینکه ما چندین سال رفتیم به سمت سیاه و سفید اینکه ما یک شخصیت سیاه داشته باشیم و یا شخصیت سفید، اینقدر این شخصیت سفید برای مردم باورپذیر نیست، چون نداریم، خوب مطلق نداریم، هر کسی بهترین باشد باز هم یک کسانی مخالف دارد. مخاطبان اینقدر با این جور آدم‌ها همذات‌پنداری نمی‌کنند، بیشتر، مردم جذب شخصیت‌های خاکستری و منفی می‌شوند این روزها، یعنی ما الان شخصیت‌های مثبت تلویزیون‌مان بیشتر کمک می‌کنند به ما که دیده شویم و ما که دوست داشتنی بشویم. **رویارویی نادر و طاها پس از روشن شدن ماجرا مواجه سختی است. -به هر حال نادر و زیور در شرایطی بودند که یک مالی هنگفتی به آنها می‌رسد آن هم از یک آدمی که فکر می‌کنند دیگر برنمی‌گردد چون حبس ابد به او خورده بود و اینها دارند زندگی‌شان را می‌کنند. بخشی که از زندگی آنها گذشته 20 سال بود و اینها 20 سال بیشترین لذت‌ها را بردند که ما این بخش را نمی‌بینیم،‌ اینها قشنگ زندگی‌شان را می‌کردند و اصلاً فکر نمی‌کردند دایی طه‌ یک روزی برگردد. تا یک روز دایی را در لابی می‌بینند وقتی چنین چیزی اتفاقی پیش می‌آید اینها درباره آن نقشه‌ای نداشتند یعنی هیچ وقت ننشستند فکر کنند که اگر یک روزی دایی آمد ما چه کنیم؟ دخترش را چه کنیم؟ این موقعیت در لحظه است، تصمیم‌گیری در لحظه است. یعنی ممکن بود اگر اینها دختر نداشتند یکدفعه یک ترفند دیگری بزنند. ممکن است در آن لحظه هر چیزی به ذهنشان برسد. یکدفعه دایی را می‌بینند می‌گوید دخترم کو؟ زیور هم می‌گوید دخترت فلان جاست. نادر می‌گوید بگذار دختر خودمان را جا بزنیم تا یک تنفس داشته باشیم تا یک فرصتی داشته باشیم تا بتوانیم یک نقشه‌ای بریزیم. این فرصت وقتی به وجود می‌آید می‌بینند نقشه دیگری نمی‌توانند بریزند. فعلاً دختر را جا بزنند، همه چیز خُرد خُرد جلو می‌رود یعنی هیچ نقشه‌ بلندمدتی وجود ندارد. این است که این شخصیت‌ها را هم جذاب می‌کند و هم باورپذیر می‌کند چون اگر یک نقشه درست و بی‌نقص بدون ایراد بود این اصلاً اشتباه بود چون اصلا اینها فکری راجع به آن نکردند و همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتد. دخترشان را جای دختر او می‌زنند و بعد همه چیز را می‌زنند به نام دخترِ که بتوانند از طریق دختر خودشان اقدام کنند، بعد که همه چیز به نام دختر می‌شود، حالا دختر می‌گوید باید من را شوهر بدهید تا همه چیز را برگردانم به شما. همه چیز خرد خرد اتفاق می‌افتد. بعد سعی می‌کنند خواستگار را بپذیرند. بعد اینها به واسطه شرایطی که دارند در منجلاب فرو می‌روند و هر چه بیشتر دست و پا می‌زنند بیشتر فرو می‌روند. آدمی که در چنین شرایطی است به راحتی نمی‌تواند بیاید و بگوید من اشتباه کردم بیاید من را تمیز کنید. بیایید دوباره زندگی کنیم. اینجور شرایط، شرایطی است که آدم‌ها در آن گیر کرده‌اند و هی دست و پنجه می‌زنند و تا آخرش می‌روند تا جایی که تقریباً می‌خواهند غرق شوند. حالا آنجا دو تا حالت دارد یا یک اتفاق می‌افتد که نجات پیدا می‌کنند یا نابود می‌شوند که هنوز ما نمی‌دانیم چه اتفاقی می‌خواهد بیفتد. **که البته در سریال‌های ایرانی مثل همیشه همه چیز ختم به خیر می‌شود. -بستگی به قصه دارد. همیشه یک نوعی از درام وجود دارد که باید آخرش هپی‌اند (haapy end) باشد،‌ این یک تعریفی از نوعی از درام است، درام‌های خانوادگی معمولا باید تَه‌اش به خاطر اینکه آن بحث آموزندگی‌اش رعایت شود، این استاندارد جهانی است شما در همه جای دنیا می‌بینید آخرش( haapy end) می‌شود، آدم بدها باید به سزای اعمال خودشان برسند و آدم خوب‌ها همیشه باید خیر کارشان را ببینند. اینکه چه پرداختی می‌شود مهم است. الان یک آدمی می‌آید داخل غذا می‌خورد و می‌رود بیرون، اینکه یک نفر بیاید داخل غذا بخورد و برود بیرون، هزار نوع می‌شود اجرا کرد. اینکه چه پرداختی شود و به چه شکلی نمایش داده شود قصه‌ها را از هم متمایز می‌کند. شما الان همه قصه‌های دنیا را جمع کنید کلا بیشتر از صد تا قصه نمی‌شود و هی دارد اینها تکرار می‌شود به شکل‌های متفاوت، هر کسی با نگاه خودش روایت می‌کند. برای اینکه این هم یک نوع نگاه است، نگاهی از طرف آقای سهیلی‌زاده که به هر حال کار خودش را خوب بلد است و همیشه این نگاهش باعث شده تماشاچی در تلویزیون جذب شود. مهم‌تر از همه به غیر از اینکه ما بخواهیم فکر کنیم چه کار کردیم باید بیاییم کل ماجرا را نگاه کنیم که ما توانستیم کاری بکنیم که خیلی‌ها حداقل پخش اول سریا‌ل‌های ترکی را نگاه نکنند و تکرارش را نگاه کنند تا اینجا را آمدیم جلو. این یک موهبت است برای تلویزیون، کسانی که تلویزیون را نگاه نمی‌کنند الان دارند نگاه می‌کنند. پدر یکی از دوستان بعد از پدرسالار ،‌آوای باران اولین سریالی است که نگاه می‌کند. کسانی برای من جذاب هستند که می‌آیند و می‌گویند آقا ما بعد از چند سال داریم سریال نگاه می‌کنیم. من نسبت به تلویزیون خودمان یک عِرق دارم من از این تلویزیون آمدم و همیشه دوست دارم تلویزیون خودمان پربیننده باشد. **اولین سریال شما خانه پدری بود که اتفاقا در آن سریال هم نقش پسری بزرگ‌تر از خودتان را بازی کردید. -بله. سریال خانه پدری، می‌خواستند حسن جوهرچی را بیاورند که نشد و من را شبیه به او کردند(می‌خندد). **شما نقش‌هایتان را چگونه انتخاب می‌کنید؟ -این موضوع حتماً‌ به گوش همه عزیزان رسیده که بزرگی در کار ما گفته من از بابت نقش‌هایی که انتخاب کردم بزرگ نشدم از بابت چیزهایی که رد کردم و انتخاب نکردم بزرگ شدم. در مورد ما هم همین است؛ شما چیزهایی که از ما می‌بینید در اصل یک صدم آن چیزی است که به ما پیشنهاد می‌شود. گذشته از آن، آن 99 درصد اغواکننده وسوسه‌برانگیز قطعا وقتی یک کاری خوب‌تر نیست، پول بهتری دارد و قطعاً کاری که خوب است پول کمتری دارد، خودش یعنی اینکه کار بزرگی باید بکنیم که این اتفاق بیفتد و اینکه تمام آن دو سه ماهی که من کار کردم و منتظر ماندم تا کار به من پیشنهاد شود، تمام آن دو سه ماه دفتر‌های مختلف می‌رویم و حرف‌های مختلف می‌شنویم، اگر بخواهیم تعداد هندوانه‌هایی که زیر بغل‌مان می‌گذارند جمع کنیم، یک سال هندوانه شب یلدای همه ایران را من می‌توانم بدهم ولی از همه اینها می‌گذریم می‌ایستادیم تا یک کار خوب پیشنهاد شود. این آن جایی است که خیلی من دوست دارم به آن برسم اگر یک طوری انتخاب کنم که مردم به انتخاب من اعتماد کنند. یعنی وقتی من را در تیزر یک کاری می‌بینند، بگویند خوب این کار را ببینیم، حتما پربیننده شود. اینکه من را دوست داشته باشند یک بحث دیگر است ولی اینکه به انتخاب من اطمینان کنند خیلی خوب است؛ چون الان من خودم تعداد محدودی از بازیگران ایرانی و خارجی هستند که به آنها اطمینان می‌کنم و به خاطر آنها فیلم را می‌خرم. می‌گویم این فیلم را این بازیگر بازی کرده پس این فیلم را می‌‌خرم. **این بازیگران ایرانی که اشاره می‌کنید، چه کسانی هستند؟ -مثلا من به شخصه آقای پرستوی در هر فیلمی باشد می‌روم می‌بینم. چون آقای پرستوی حتی اگر آن فیلم هم فیلم خوبی نباشد 4 تا چیز خوب برای من بازیگر دارد. این مثال ایرانی در خارجی‌ها الی ماشاءالله است. من 100، 150 فیلم می‌خرم و اینها را می‌گذارم این طرف دی‌وی‌پلیرم شروع می‌کنم رندوم نگاه می‌کنم و وقتی دیدم و بعد که تمام شد اینها را می‌گذارم در قفسه. **چرا شما نقش‌های تاریخی نگاه بازی نمی‌کنید؟ -نقش تاریخی باید خوب باشد. نقش‌های تاریخی در این چند سال اخیر را خودتان دارید می‌بینید. کلاه پهلوی این هم برایش زحمت کشیدند ولی ارتباط با بیننده نداشت. من در این سن و سالی که هستم ترجیح می‌دهم کارهایی بکنم که زودتر به بار بنشیند، الان وقتی 38 سال سن دارم نمی‌توانم 6 سال بروم سر یک سریال یک دفعه بشود 44 سالم و کسی آن سریال را نبیند و 6 سال از عمر هنری من از بین رفته باشد. الان ترجیح می‌دهم 6 ماه کار کنم و نتیجه‌اش را در همین ۳ ماه ببینم. سه ماه کار کنم نتیجه‌اش را بلافاصله ببینم. جوان‌ترها باید به نظرم یک مقدار تجربه کنند و یا یک کاری باشد که خیلی ارزشش را داشته باشد مثلا من خودم در چشم باد هم کار کردم، پارسا پیروزفر سوپراستار سینما و تلویزیون بود، 6، 7 سال در چشم باد کار کرد، در چشم باد از فاخرترین کارهای تلویزیونی است که خود من این سعادت را داشتم که در آن کار کردم ولی وقتی پارسا پیروزفر از در چشم باد درآمد دیگر آن پارسا پیروزفر قبل نبود و نشد. این است که یک مقدار حساسیت‌مان در مورد انتخاب‌های درازمدت که این شکلی است بیشتر باشد. مثلا برعکس یک جوانی مثل مصطفی زمانی برای یوسف انتخاب می‌کنند و این یوسف تایم می‌گذارد حالا مثلا 3 سال از عمرش هم برود، جوان 22 ساله می‌شود 25 سال، 25 ساله تازه می‌آید بیرون حالا پخته‌شده، 3 سال جلوی دوربین 35 بوده و کلی آدم‌های حرفه‌ای اطرافش بودند و بعد تبدیل می‌شود به مصطفی زمانی که الان حداقل دو سه تا فیلم در سال دارد و خوب هم است. انتهای پیام/

92/11/05 - 11:23





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 136]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن