تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836432498
مادری که سالهاست لالایی نمیگوید
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
مادری که سالهاست لالایی نمیگوید مادر را با لالایی گفتنش میشناسیم، با مهربانی و با دنیایی از عشق و محبت؛ از این مادر میخواهیم با لهجه ایلامی برای ما لالایی بگوید؛ او میگوید نمیتوانم.
در روستایی دور دست، صدها کیلومتر دورتر از شهری که ما در دود و غبار آن گرفتار شده ایم، مادر پیری زندگی می کند که چشم هایش از انتظار به گودی نشسته است؛ رنج انتظار سبب شده تا دردهای جسمی اش را به فراموشی بسپارد؛ فکر و ذکرش شده «نعمت»؛ شنیدن اسم «نعمت» قلبش را به تپش شدید وا می دارد. تصویر انتظار او این روزها بین المللی شده است؛ تصویری که اشک های گرمش را برای همیشه در تاریخ به ثبت رسانده است. این مادر با دخترش «نرگس» و نوه اش «حسن» زندگی می کند؛ مواجهه با مشکلات اقتصادی و زندگی در منطقه محروم روستای «جابر انصار» از یک سو و درد سالخوردگی از سوی دیگر نتوانسته قامت این مادر را خم کند اما داغ بی خبری از «نعمت» این مادر را سال ها پیر کرده است؛ او برای دلخوشی اش گاهی برای پرنده ها دانه می پاشد؛ گاهی خود را از میان تپه ها به جاده می رساند تا بلکه پسرش را در حال بازگشت به خانه ببیند و در حسرت این است که روزی چمدان پر از لباس «نعمت» را به او بدهند تا ببوید و روی چشم هایش بگذارد. گفت وگو با این مادر شهید هم اتفاقی بود؛ «عنبر جابری» مادر شهید مفقود «نعمت الله جابری» که چند ماه پیش دچار شکستگی در ناحیه کمر شده، بعد از مدت ها از روستای «جابر انصار» مهران استان ایلام به تهران آمده بود؛ زمانی که شهرمان به عطر حضور این مادر شهید معطر شد، فرصت را مغتنم شمردیم و به گفت وگو با او نشستیم. دیدن شجاعت پسرم تعجب آور بود این مادر شهید از سال ها دور که کوچ نشین بودند برای مان تعریف می کند و می گوید: عشایر بودیم و زندگی مان با کوچ کردن می گذشت؛ در سختی های آن روزگار امکاناتی هم نبود، پابرهنه تپه ها و کوهها را پشت سر می گذاشتیم؛ نعمت الله فرزند سومم بود که در سال 1348 به دنیا آمد؛ در آن دوران دو فرزند دیگرم هم به دلیل بیماری و نبود امکانات درمانی مُردند و در مسیر کوچ آنها را به خاک سپردیم. در مجموع 9 فرزند به دنیا آوردم که دو فرزندم در کودکی فوت شدند؛ «نعمت الله» شهید شد و پسر دیگرم «نعمان» در سانحه رانندگی از این دنیا رفت؛ در حال حاضر «حسن» فرزند نعمان با من زندگی می کند. مادر نعمت الله از کودکی او می گوید که او در کودکی ترسو بود؛ بعد از اینکه در روستای جابر انصار شهر آبدانان مستقر شدیم، او هم مانند بقیه بچه ها به مدرسه رفت و تا کلاس ششم درس خواند؛ اما از زمانی که بزرگ و بزرگتر می شد، مرد بودن را در او می دیدم طوری که در 18 سالگی به جبهه رفت؛ باورم نمی شد که این قدر شجاع شده باشد و از جنگ نترسد! همرزمان نعمت الله می گفتند که او خیلی شجاع بود؛ حتی یکبار برای شناسایی تا سنگر بعثی ها رفته بود. نعمت الله می گفت: «من برای اجرای دستور رهبرم به جبهه می روم و دوست دارم شهید شوم». با پول کارگری پسرم را به جبهه فرستادم این مادر بدون همسرش زندگی می کند؛ اگر چه همسرش در همسایگی اوست؛ او در این باره می گوید: سر آخرین فرزندم باردار بودم که پدر بچه ها ما را گذاشت و رفت؛ بچه ها را به سختی بزرگ کردم؛ زمین کشاورزی نداشتیم و روی زمین های مردم کار می کردم تا بتوانم مخارج بچه ها را تأمین کنم؛ حتی برای اینکه پسرم به جبهه اعزام شود، برای کرایه ماشینش شیر گاو دوشیدم و فروختم و پسرم را به جبهه فرستادم. غذای عراقی ها را نخورید یک روز که پسرم از جبهه کردستان آمده بود، برایم تعریف کرد: «بچه ها گرسنه بودند، چاره ای نداشتیم به سنگر عراقی ها رفتم و چند تا کمپوت آنها را برای بچه های خودمان آوردم» به او گفتم: «چرا این کار را کردی، عراقی ها هم گرسنه بودند». آن زمان روزگار همدلی بود؛ نیروهای پشتیبانی با ماشینی که روی آن بلندگو نصب بود، به روستا آمده و اعلام می کردند: «هر کسی می خواهد به جبهه کمک کند، اقلامش را بیاورد»؛ من هم قند، نان، پتو، چای و هر وسیله ای که می توانستم تهیه می کردم و به جبهه می فرستادم؛ گاهی هم به مجروحان جنگی کمک می کردم؛ نان می پختم و به جبهه می فرستادم. وقتی که پسرم به مرخصی می آمد، گندم و کنجد برشته شده و گردو آماده می کردم و به او می دادم که برای همرزمانش ببرد؛ دوستان نعمت الله دیگر به این خوراکی ها عادت کرده بودند و می گفتند: «به مادرت بگو باز هم برای ما بفرستد». می گفتم: «این خوراکی ها را می فرستم شما هم غذای عراقی ها را نخورید، آنها خودشان گرسنه هستند». گریه های من هم مانع رفتنش به جبهه نشد نعمت در دوران جنگ در مناطقی از جمله مهران، کردستان ، قصرشیرین و گیلانغرب حضور داشت؛ هر 3 ـ 2 ماه یکبار به مرخصی می آمد؛ دوستانش را از جبهه به روستا می فرستاد و خودش در آنجا می ماند؛ یک وقت هایی که به مرخصی می آمد، گریه می کردم و می گفتم: «این قدر جبهه می روی، اگر شهید شوی، من چه کنم؟». او می گفت: «من به دستور رهبرم می روم» می گفتم: «گناه کردم مادرت شدم، اگر شهید شوی می دانی چه بلایی سر من می آید؟!» او در حالی که می خواست مرا آرام کند، می گفت: «چه کار کنم، ناموس مان در خطر است!». ازدواج پسرم پسرم 19 ساله بود که پدربزرگش برای ازدواج او دخترعمویش را در نظر گرفت؛ آنها باهم ازدواج کردند؛ این زندگی هم او را بند خانه نکرد و عازم جبهه می شد؛ بعد از مدتی صاحب دختری شد و اسم او را فاطمه گذاشت و زمانی که همسرش سه ماه باردار بود، نعمت در مهران به شهادت رسید؛ بعد از اینکه پسرش به دنیا آمد اسم او را علی گذاشتیم؛ در حال حاضر فاطمه ازدواج کرده و علی دانشجوی رشته پزشکی است. نحوه شهادت یکی از دوستان پسرم به نام شهید «عبدالعباس کرمی» به شهادت رسیده بود؛ نعمت الله حسرت می خورد که چرا او شهید شد اما من شهید نشدم شاید خالص نبودم که خدا مرا نپذیرفت؛ بعد از پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران خیالم راحت بود که پسرم برای همیشه در کنارم می ماند؛ اما در 25 اسفند 1369 در منطقه مهران (انتفاضه اول) در حالی که وی با گروهی آیت الله حکیم را همراهی می کردند، طی درگیری با بعثی ها به شهادت رسید؛ در ابتدا کسی به ما خبر نمی داد؛ بعد که مطلع شدیم امیدوار بودیم که بالاخره بازمی گردد. حدود دو سه هفته ای از این جریان می گذشت که بعثی ها به ما خبر دادند پیکر نعمت الله در مرز است؛ برویم و آن را تحویل بگیرم؛ دوستان نعمت در سپاه رفتند تا پیکر شهید را تحویل بگیرند؛ بعثی ها خاک روی هم انباشته بودند و شبیه پیکر انسان شده بود، روی آن هم پتویی کشیده بودند تا وانمود کنند پیکر شهید است؛ آنها با این کار می خواستند ما را اذیت کنند. تا امروز هیچ خبری از پسرم نداریم و نمی دانم چه بلایی سرش آورده اند؛ البته شهادتش را باور کرده ام اما نمی خواهم بشنوم که او دیگر برنمی گردد؛ امید دارم که پیکرش را ببینم حتی دوستانش این قضیه را می دانند و می گویند، انشاء الله می آید. پارچه سبز پسرم را زیاد در عالم خواب می بینم؛ یک وقت هایی که به خوابم می آ ید، می گوید: «آمده ام تو را ببینم و بروم»؛ اول ماه محرم امسال هم به خوابم آمد و گفت: «مادر، این پارچه سبز را از کربلا آورده ام؛ این پارچه را به داداش نعمان بدهید و بگویید داداش نعمت فرستاده است». برای اینکه دلم آرام بگیرد، روز عاشورا پارچه سبز رنگی گرفتم و سر مزار پسرم «نعمان» گذاشتم و گفتم: «این هم از طرف داداش نعمت است». این دو برادر خیلی باهم صمیمی بودند. تنهایی هایم را با قاب عکس تقسیم می کنم چند قطعه قاب عکس روی دیوار و تسبیح، تنها یادگاری است از نعمت برای مادرش؛ چمدان لباس های نعمت هم در اختیار همسر شهید است و مادر در دلتنگی هایش سفارش می کند که پیراهنی از نعمت برایش بفرستند تا تسکینی بر دل بی تابش باشد و حال مادر نعمت این گونه است وقتی که لباس های نعمت را می بیند؛ او مانند مادری که بعد از سال ها از فرزندش دور بوده، لباس را برمی دارد، بر قد و بالای آن نگاه می کند، می بوید، روی سینه اش می فشارد و بار اشک بر چشم هایش می نشیند و بعد می گوید: «پسرم تو رفتی تا برگردی، حتی پیکرت هم برنگشت!». و زمان تحویل دادن امانت که می رسد، از آن چند تکه لباس هم دل نمی کند؛ اما چاره ای نیست؛ لباس ها را تحویل می دهد؛ او می ماند و تنهایی و قاب عکس های روی دیوار. به قولم عمل نکردم نعمت علاقه زیادی به مادرش داشت؛ مادر این گونه تعریف می کند: وقتی که پسرم از جبهه به منزل می آمد، همین طور مرا صدا می زد، مادر! مادر! ... آن قدر صدا می زد تا مرا ببیند؛ من هم با شنیدن صدایش خودم را به حیاط می رساندم؛ او با دیدنم مرا بغل می کرد؛ طوری که پاهایم از زمین جدا می شد و می گفت مادر خیلی دوستت دارم. پسرم راهش را انتخاب کرده بود؛ او می گفت: «مادر، اگر من شهید شدم، هیچ وقت برای من گریه نکن؛ دشمن خوشحال می شود». بعد از شهادتش تلاش می کنم به قولم عمل کنم و گریه نکنم اما دلم با گریه آرام می گیرد. گاهی هم یاد خاطراتش می افتم گریه امانم نمی دهد. خب حق دارم، دلم برایش تنگ می شود. این مادر سال هاست نمی توانند لالایی بگوید مادر را با لالایی گفتنش می شناسیم، با مهربانی و با دنیایی از عشق و محبت؛ از این مادر می خواهیم با لهجه ایلامی برای ما لالایی بگوید؛ او می گوید نمی توانم، با اصرار می خواهیم تا صدای لالایی گفتنش را بشنویم و او شروع می کند به گفتن لالایی؛ لالای لای لای روله ی من، لالای لای لای ... و صدای مادر بریده بریده می شود؛ او دیگر نمی تواند لالایی بگوید؛ این مادر سال هاست نمی توانند لالایی بگوید... مادر نعمت چه می خواهد ـ هر روز هفته به یاد نعمت الله غذا درست می کنم؛ شب های جمعه هم غذاهایی را که او دوست داشت آماده می کنم؛ او کته محلی، خورشت سبزی و عدسی خیلی دوست داشت. دوست دارم یک بار دیگر برای او غذای مورد علاقه اش را درست کنم. ـ یکی از دوستان نعمت خیلی شبیه او است وقتی می بینمش از خوشحالی بال در می آورم. ـ دوست دارم یک بار دیگر به جایی که پسرم شهید شده بروم، اما چون آن محل مین گذاری شده است، نمی گذارند، بروم. ـ دوست دارم رهبرم آقا خامنه ای را ببینم و به ایشان بگویم دعا کنند پسرم پیدا شود. ـ نوه ام «حسن» بیماری کلیوی دارد، دوست دارم بتوانیم او را تحت درمان قرار دهیم. او تنها یادگار پسر مرحومم «نعمان» است. ـ چند تا قاب عکس دور تا دور اتاقم دارم؛ وقتی دلم می گیرد، با آن حرف می زنم؛ طوری که انگار نعمت کنارم نشسته است و دوست دارم نعمت هم جوابم را بدهد؛ گاهی گریه می کنم و می گویم «من با تو حرف می زنم، تو هم جواب من را بده». ـ مردم منطقه ما در محرومیت زندگی می کنند؛ مسئولان به آنجا رسیدگی کنند؛ چون در دوران جنگ آنها در خط مقدم بودند و از مال و جانشان گذشتند. ـ یک قاب عکس کوچک از نعمت دارم، در ایام ماه محرم و مراسم عزاداری امام حسین(ع)، همیشه در دستم بود؛ گاهی هم که به عروسی ها دعوت می شوم، دوست دارم قاب عکس نعمت را هم با خودم ببرم؛ اما صاحب مجالس ناراحت می شوند و من هم نمی روم.(فارس)
دوشنبه 30 دی 1392 11:08
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]
صفحات پیشنهادی
گفتوگوی فارس با مادر شهید مفقود «نعمتالله جابری» این مادر سالهاست نمیتواند لالایی بگوید
گفتوگوی فارس با مادر شهید مفقود نعمتالله جابریاین مادر سالهاست نمیتواند لالایی بگویدمادر را با لالایی گفتنش میشناسیم با مهربانی و با دنیایی از عشق و محبت از این مادر میخواهیم با لهجه ایلامی برای ما لالایی بگوید او میگوید نمیتوانم گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس ـ فامادری به جای دختر خود باردار شد!؛ عکس
مادری به جای دختر خود باردار شد عکس این مادر بزرگ اکنون در ماه هشتم حاملگی است و قرار است ماه آینده در یکی از بیمارستان های غرب آمریکا نوه خود را به دنیا بیاورد به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز به نقل از العربیه یک مادر بزرگ پرویی در آمریکا ماه آینده نوه خود را به دنیا می آوردلالايي ايراني در فرانسه جلوي دوربين ميرود/ انتخاب بازيگر دو زبانه
لالايي ايراني در فرانسه جلوي دوربين ميرود انتخاب بازيگر دو زبانه فيلم سينمايي لالايي به كارگرداني غلامرضا آزادي بهار سال 93 جلوي دوربين ميرود و فيلمنامه آن ايجاب ميكند كه بخشي از كار در فرانسه جلوي دوربين برود غلامرضا آزادي كارگردان و تهيهكننده سينما در گفتگو با خبرنگارخاطره رحماندوست از لالايي كودك زلزلهزده براي عروسكش/ مادران دست بچهشان را به قصد قصهگويي نميگيرند
خاطره رحماندوست از لالايي كودك زلزلهزده براي عروسكش مادران دست بچهشان را به قصد قصهگويي نميگيرند يك شاعر و نويسنده كودك و نوجوان معتقد است امروز كمتر پدر و مادري هست كه دست كودك خود را در دست بگيرد تا با او بازي كند و برايش قصه بگويد همانگونه كه كمتر نقالي است كه چون نقالرئال مادريد از مصدوميت ژابي آلونسو خبر داد
رئال مادريد از مصدوميت ژابي آلونسو خبر داد تهران واحد مركزي خبر ورزشي 1392 10 02 باشگاه فوتبال رئال مادريد روز دوشنبه اعلام كرد ژابي آلونسو هافبك اسپانيايي اين تيم در ديدار روز يكشنبه مقابل والنسيا مصدوم شده است رئال مادريد با نتيجه سه بر دو مقابل والنسيا به پيروزي رسيد رئخانه مجلل رونالدو در مادريد + عكس
خانه مجلل رونالدو در مادريد عكس ستاره پرتغالي رئال در خانهاي در مادريد زندگي ميكند كه هر بينندهاي را به وجد ميآورد به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران ايسنا رونالدو در اوج دوران آمادگي خود به سر ميبرد او جزو سه نامزد نهايي كسب توپ طلاست و شانس زيادي براي تصاحب اين جايزهخشونت والدين موجب اختلال دريادگيري زبان مادري كودكان ميشود
خشونت والدين موجب اختلال دريادگيري زبان مادري كودكان ميشود يك متخصص عصب شناسي زبان گفت رفتار همراه با خشونت والدين و خشونتهاي اجتماعي موجب اختلال در يادگيري زبان مادري در كودكان ميشود دكتر رضا نيلي پور در گفت وگو با خبرنگار سلامت ايسنا منطقه دانشگاه علوم پزشكي تهران گفت هنمهر مادري و دنياي كودكانه توله خرس هاي قطبي (فيلم)
مهر مادري و دنياي كودكانه توله خرس هاي قطبي فيلم دو توله خرس قطبي تازه متولد شده در دنياي كودكانه شان بازي مي كنند مهر مادر دنياي زيباي آنها را تكميل مي كند به گزارش جام جم آنلاين به نقل از آربروت آندرو مانسكي عكاس حيات وحش در مانيتوبا در نزديكي هودسون بي در شمال شرق كاناداخشونت والدین موجب اختلال دریادگیری زبان مادری کودکان میشود
خشونت والدین موجب اختلال دریادگیری زبان مادری کودکان میشود یک متخصص عصب شناسی زبان گفت رفتار همراه با خشونت والدین و خشونتهای اجتماعی موجب اختلال در یادگیری زبان مادری در کودکان میشود آفتاب دکتر رضا نیلی پور در گفت وگو با ایسنا منطقه دانشگاه علوم پزشکی تهران گفت هنگامی کهپیروزی دشوار رئال مادرید در زمین والنسیا
پیروزی دشوار رئال مادرید در زمین والنسیا تیم فوتبال رئال مادرید درهفته هفدهم لیگ باشگاه های اسپانیا لالیگا برابر والنسیا به سختی با نتیجه 3 بر 2 پیروز شد به گزارش مشرق رئال مادرید که در فصل جاری رقابت سختی با بارسلونا و آتلیکومادرید برای رسیدن تیم فوتبال رئال مادرید درهفتهوضعيت دي ماريا در رئال مادريد بعد از جام جهاني مشخص مي شود
وضعيت دي ماريا در رئال مادريد بعد از جام جهاني مشخص مي شود تهران واحد مركزي خبر ورزشي 1392 10 04 مطبوعات اسپانيايي نوشتند هافبك آرژانتيني رئال مادريد به سرمربي اين تيم اعلام كرده است حداقل تا ماه ژوئن آينده در اين تيم ماندني است به گزارش خبرگزاري اسپانيا آنخل دي مارياي 25ديماريا: خبر جدايي من از رئال مادريد دروغ است
ديماريا خبر جدايي من از رئال مادريد دروغ است هافبک ملي پوش آرژانتيني تيم فوتبال رئال مادريد شايعات در مورد احتمال جدايي خود را تکذيب کرد آنخل دي ماريا پس از پيروزي بر والنسيا در مصاحبه اي گفت «شايعه اختلاف من با کارلو آنچلوتي و احتمال جدايي از رئال دروغ است من درسنگربان رئالمادريد در فهرست خريد آقاي خاص
سنگربان رئالمادريد در فهرست خريد آقاي خاص يک نشريه پرتغالي اعلام کرد سرمربي چلسي قصد دارد دروازه باني که فصل گذشته براي رئال مادريد خريد را به جمع شاگردانش اضافه کند ژوزه مورينيو قصد دارد ديهگو لوپس سنگربان شماره يک حال حاضر رئال مادريد در بازيهاي لاليگا را در بازا-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها