واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
شاهگوش میرباقری هم دزدی است؟
شباهت عجیب شاگوهش با یک داستان خارجی. مجید مظفری که این سریال با ایده ای از او ساخته شده هرگونه اقتباس از داستان «شاعر» را رد می کند و می گوید این شباهت اتفاقی بوده.
روزنامه هفت صبح: شباهت عجیب شاگوهش با یک داستان خارجی. مجید مظفری که این سریال با ایده ای از او ساخته شده هرگونه اقتباس از داستان «شاعر» را رد می کند و می گوید این شباهت اتفاقی بوده.
شاهگوش از زمان تولید تا پخش در شبکه نمایش خانگی، حاشیه کم نداشته. ابتدا شباهت کاراکتر محسن تنابنده با یکی از خواننده های غیرمجاز سروصدا به پا کرد و بعد هم با انتشار قسمت های اولیه به خاطر کیفیت نه چندان مطلوب آن با انتقاد مواجه شد. چند هفته اخیر هم شباهت کاراکتر احمد مهران فر با شخصیت ارسطو در پایتخت کلی سروصدا به راه انداخته و گله سازندگان این سریال را به همراه داشته است.
رمان خوان های خیلی حرفه ای کتاب قدیمی «داودی آبی» را به یاد می آورند. کتابی که سال 1362 توسط انتشارات ایران یاد با ترجمه جهانگیر افکاری به بازار آمد. یکی از داستان های این کتاب «شاعر» نام دارد. خط داستانی سریال «شاهگوش» به شدت یادآور این داستان است و این شائبه پیش می آید که داود میرباقری از آن اقتباس کرده. البته اقتباس بد نیست ولی چون در سریال به آن اشاره نشده تصمیم گرفتیم برای پی بردن به اصل موضوع سراغ سازندگان سریال برویم. در نهایت همه مسیرها به مجید مظفری ختم شد که ایده اولیه شاهگوش متعلق به اوست.
در داستان «شاعر»، شاعری مست دم صبح در حال بازگشت به خانه است که ماشینی یک خانم را زیر می گیرد. او در حالت غیرمتعارفش شعری می سراید. این شعر بعدا از سوی دوست شاعر به گونه ای تفسیر می شود که نتیجه اش یک شماره است. اینگونه پلیس راننده خاطی را پیدا می کند. مجید مظفری با شنیدن این داستان از زبان ما ابتدا متعجب می شود و بعد به کلی هرگونه اقتباس را رد می کند و بعد به کلی هرگونه اقتباس را رد می کند و خیلی قاطع می گوید: «طرح اولیه شاهگوش هیچ ربطی به داستانی که می گویید ندارد.»
از سال 68 تا سال 85
مظفری می گوید اسم کتاب داودی آبی هم به گوشش نخورده. او درباره چگونگی شکل گیری طرح شاهگوش اینگونه توضیح می دهد: «من سال 68 با محمد رحمانیان تئاتری کار می کردیم به اسم اجاره نشین ها، در لابلای کار به او گفتم طرح جالبی در ذهنم دارم اگر موافقی بیا با هم آن را بنویسیم. چند مدت گذشت اما به خاطر مشغله های کاری این اتفاق رخ نداد تا اینکه بعدا خودم تصمیم به نوشتن آن کردم. طرح اولیه هم پلاک نام داشت. طرح در نهایت سال 85 کامل شد و به تصویب رسید.»
واسطی به نام شریفی نیا
مجید مظفری سال 85 با کامل شدن طرح، آن را به نیروی انتظامی پیشنهاد می دهد اما شرایط ساختش پیش نمی آید؛ او می گوید: «این طرح در بایگانی بودو مترصد زمان مناسب برای ساختش بودم تا اینکه محمدرضا شریفی نیا پیشنهاد داد آن را به داود میرباقری بدهم تا او بسازد. آقای میرباقری هم با خواندن طرح قبول کردند کار را بسازند. ظاهرا خبر هم نداشتند که این طرح مال من بوده. بعد که فهمیدند با من قرارداد بستند و حق و حقوقم را دادند. این طرز برخورد آقای میرباقری خیلی با ارزش بود.»
ظاهرا بعد از اینکه میرباقری طرح را می خواند، مفهوم سوء تفاهم آن را بیشتر می پسندد و پایه داستان را بر این اساس قرار می دهد: «ابتدا قرار بود اسم من به عنوان طراح سناریو در تیتراژ باشد اما چون کل طرح مورد استفاده قرار نگرفت، نوشتند براساس ایده ای از مجید مظفری.» آنطور که مظفری می گوید طرحش هنوز قابلیت ساخت دارد.
شباهتی اتفاقی
با اینحال میزان شباهت طرح شاهگوش با داستان شاعر، عجیب و سوال برانگیز است. مظفری این شباهت را اتفاقی می داند. او برای روشن شدن موضوع طرحش را بیشتر توضیح می دهد: «قصه طرح اصلی من درباره پسری دانشجو است که عاشق دختر یک رفتگر می شود. رفتگر موقع خواستگاری با این دانشجو بحثش می شود. این پسر هم می گوید من از روی نعشت هم که شده رد می شوم و دخترت را می گیرم. همسایه ها این حرف را می شنوند. از قضا دم صبح یک ماشین به این رفتگر می زند. او به ماشین نگاه می کند و عددی را می نویسد و بعد به کما می رود. پلیس فکر می کند این شماره ماشین است و می گوید بگردید این شماره را گیر بیاورید. در آخر متوجه می شوند این شماره تلفن است.»
همانطور که اشاره شد میرباقری روی مسئله سوءتفاهم زوم کرده و این نکته را محور سریالش قرار داده. مظفری در این باره هم نظری جالب دارد: «با دیدن این چند قسمتی که از شاهگوش وارد بازار شده، احساس می کنم نتیجه کار بیشتر دارای رگه های سیاسی است در صورتی که طرح کامل قصه اجتماعی است و من اگر فرصت ساختش پیش آمد سعی می کنم جنبه های اجتماعی آن را پررنگ تر کنم.»
ماجرای دستمزد 100 میلیونی حامد بهداد
چک نویس، تازه ترین فیلمی است که مجید مظفری برای شبکه نمایش خانگی تهیه کرده. کارگردان این فیلم محمد علی جناب است و حامد بهداد بازیگر اصلی آن. چند وقت پیش در هفت صبح خبری منتشر کردیم درباره دستمزد 110 میلیونی بهداد برای بازی در این فیلم. مظفری این مبلغ را 100 میلیون عنوان می کند و در برابر این پرسش که چنین مبلغی برای یک فیلم تلویزیونی غیرمتعارف است، می گوید: «راستش من خودم بازیگر هستم و موافق چنین دستمزدهایی نیستم. من شخصا بهداد را دوست دارم ولی وقتی این مبلغ را با کارگردان مطرح کرده بود من رضایت ندادم. ضمن اینکه قرار بود پول را یک جا دریافت کند و طبعا برای تهیه کننده کار را سخت می کند. با اینحال سرمایه گذار پذیرفت که این مبلغ را پرداخت کند. من با این رقم ها موافق نیستم ولی احتمالا سرمایه گذار فکر بازار فروش هم بوده.»
آنطور که مظفری می گوید فیلمبرداری فیلم تمام شده و این روزها در حال تدوین است. مجید مظفری، شبنم درویش، نیکی مظفری، زهیر یاری، حمیدرضا کمالی و بازیگر جدید علی تاجیک دیگر بازیگران فیلم هستند.
قصه شاعر چیست؟
این هم بخشی از داستان مسافر که به طرزی عجیب یادآور فضای قصه شاهگوش است. داستان اینگونه شروع می شود: «ساعت چهار بامداد در خیابان «زیتنا» اتومبیلی پیرزنی را پرت کرد و با تمامس رعت نا پدید شد. این یکی از پدیده هایی است که پلیس ها به آن عادت پیدا کرده اند. «مژلیک» ستوان جوان پلیس مامور پیدا کردن این ماشین شد.»
پلیس جوان ابتدا سراغ پاسبان محله می رود ولی او از همه چیز بی خبر است. پاسبان به مامور می گوید یک نفر می خواهد به عنوان شاهد درباره صحنه تصادف صحبت کند. در گفته های این مرد هم چیزی عاید مامور نمی شود. او می گوید در آن لحظه بیشتر مواظب دوستم بودم که حالش خوب نبوده. بعد هم شاعر فراخوانده می شود.
او بعد از طفره رفتن، در پاسخ به مامور که می پرسد حتی چیزی به نظرتان نرسیده با ژستی مبهم می گوید: چرا، فضای محیط می دانید، این خیابان خلوت ... دراز ... سپیده ای که می دمید ... این زنی که روی زمین دراز کشیده بود ... ناگهان از جا جست: راستی وقتی به خانه رسیدم در این باره چیزی گفتم! همه جیب هایش را گشت و مقداری پاکت، صورتحساب و خرده کاغذ درآورد – نه این نیست ... این یکی هم نه ... صبر کنید همچنان که به دقت پشت اکتی را نگاه می کرد گفت: شاید همین باشد. بعد هم شعری بلند می خواند. شعری مبهم که مامور از آن چیزی سردرنمی آورد. بعد از کلی کش و قوس در نهایت رمز این شعرها برای شاعر مشخص می شود. مثلا کلمه گردن قو در شعرش او را به یاد عدد دو می اندازد و یکی یکی بقیه عددها رمزشناسی می شوند و به این ترتیب شماره پلاک معلوم می شود و راننده خاطی دستگیر.
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۲ - ۱۹:۵۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]