واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پرسش و پاسخ دينيتفاوت گزارش قرآن كريم با انجيلها درباره حضرت عيسي(ع)
خداوند در قرآن كريم درباره «خدا پنداشتن مسيح»، «فرزند خدا دانستن او» و مسأله «مصلوبشدن مسيح» تكيه كرده است و هر سه مورد را به شدت رد كرده است.

به گزارش خبرنگار آيين و انديشه خبرگزاري فارس، حضرت عيسي عليهالسلام يكي از بزرگترين انبياي خدا بود. يكي از سوالاتي كه درباره اين پيامبر عظيم الشان پرسيده ميشود اين است كه عقيده ما مسلمانان با عقايد مسيحيان درباره حضرت عيسي عليهالسلام چه تفاوتي دارد.
در پاسخ به اين پرسش ميتوان گفت از جمله تفاوتهاي ديدگاه اسلام با مسيحيت درباره مسيح عليهالسلام، مساله مصلوب شدن، مقتول شدن، فرزند خدا بودن و خدا بودن مسيح است.
خداوند در قرآن كريم درباره اين پيامبر اولوالعزم ميفرمايد: «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً» (نساء/157 و 158)
و گفتارشان كه: «ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم»! در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند؛ لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مىكنند؛ و قطعاً او را نكشتند؛ بلكه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حكيم است.
قرآن كريم در دو آيه فوق مىفرمايد: «مسيح نه كشته شد، و نه به دار رفت، بلكه امر بر آنها مشتبه گرديد و پنداشتند او را به دار زدهاند و يقيناً او را نكشتند»!
ولى «اناجيل» چهارگانه كنونى، همگى مسأله مصلوب شدن (به دار آويخته شدن) مسيح عليهالسلام و كشته شدن او را ذكر كردهاند، و اين موضوع در فصول آخر هر چهار انجيل (متى، لوقا، مرقس و يوحنا) مشروحاً بيان شده، و اعتقاد عمومى مسيحيان امروز نيز بر اين مسأله استوار است.
بلكه به يك معنى مسأله قتل و مصلوب شدن مسيح عليهالسلام، يكى از مهمترين مسائل زيربناى آئين مسيحيت كنونى را تشكيل مىدهد، چه اين كه: مىدانيم مسيحيان كنونى، مسيح عليهالسلام را پيامبرى كه براى هدايت، تربيت و ارشاد خلق آمده باشد نمىدانند، بلكه او را «فرزند خدا»! و «يكى از خدايان سهگانه»! مىدانند كه هدف اصلى آمدن او به اين جهان، فدا شدن و بازخريد گناهان بشر بوده است.
مىگويند: او آمده تا قربانى گناهان ما شود، او به دار آويخته و كشته شد، تا گناهان بشر را بشويد و جهانيان را از مجازات نجات دهد.
بنابراين، راه نجات را منحصراً در پيوند با مسيح عليهالسلام و اعتقاد به اين موضوع مىدانند!
به همين دليل، گاهى مسيحيت را مذهب «نجات» يا «فداء» قلمداد و مسيح را «ناجى» و «فادى» لقب مىدهند.
و اين كه مىبينيم: مسيحيان روى مسأله «صليب» فوقالعاده تكيه مىكنند و شعارشان «صليب» است از همين نقطه نظر است.
ولى هيچ يك از مسلمانان در باطل بودن اين عقيده ترديد ندارند؛ زيرا:
اوّلًا- مسيح عليهالسلام پيامبرى همچون ساير پيامبران خدا بود، نه خدا بود و نه فرزند خدا!
خداوند، يكتا و يگانه است، شبيه، نظير، مثل، مانند، همسر و فرزند ندارد.
ثانياً- «فداء» و قربانى گناهان ديگران شدن مطلبى كاملًا غير منطقى است، هر كس در گرو اعمال خويش است و راه نجات نيز تنها ايمان و عمل صالح خود انسان است.
ثالثاً- عقيده «فداء» گناهكارپرور و تشويقكننده به فساد، تباهى و آلودگى است.
خداوند در قرآن كريم در مورد خدا پنداشتن مسيح، فرزند خدا دانستن او، و مسأله مصلوب شدن مسيح تكيه كرده است و هر سه مساله را به شدت رد كرده است. (نگاه كنيد: سوره مائده / 17 ، سوره نساء / 157 و 158 و 171 و سوره توبه / 30)
و رابعاً- قرائنى در دست است كه مسأله مصلوب شدن عيسى عليهالسلام را تضعيف مىكند، اين قرائن عبارتند از:
1- مىدانيم «اناجيل» چهارگانه كنونى كه گواهى به مصلوب شدن عيسى عليهالسلام مىدهند، همگى سالها بعد از مسيح عليهالسلام به وسيله شاگردان و يا شاگردانِ شاگردان او نوشته شدهاند، و اين سخنى است كه مورخان مسيحى به آن معترفند.
و نيز مىدانيم شاگردان مسيح عليهالسلام به هنگام حمله دشمنان به او فرار كردند، و اناجيل نيز گواه بر اين مطلب است. (انجيل متي، باب 26 جمله 57)
بنابراين، مسأله مصلوب شدن عيسى عليهالسلام را از افواه مردم گرفتهاند و همان طور كه بعداً اشاره خواهيم كرد، اوضاع و احوال چنان پيش آمد كه موقعيت براى اشتباه كردن شخص ديگرى به جاى مسيح عليهالسلام آماده گشت.
2- عامل ديگر كه اشتباه شدن عيسى را به شخص ديگر امكانپذير مىكند اين است: كسانى كه براى دستگير ساختن حضرت عيسى عليهالسلام به باغ «جستيمانى» در خارج شهر رفته بودند، گروهى از لشكريان رومى بودند كه در اردوگاهها مشغول وظائف لشكرى بودند.
اين گروه، نه يهوديان را مىشناختند، نه آداب و زبان و رسوم آنها را مىدانستند و نه شاگردان عليهالسلام عيسى را از استادشان تشخيص مىدادند.
3- «اناجيل» مىگويد: حمله به محل عيسى عليهالسلام شبانه انجام يافت و چه آسان است كه در اين گير و دار شخص مورد نظر فرار كند و ديگرى به جاى او گرفتار شود.
4- از نوشته همه «اناجيل» استفاده مىشود كه: شخص گرفتار در حضور «پيلاطس» (حاكم رومى در بيت المقدس) سكوت اختيار كرد و كمتر در برابر سخنان آنها سخن گفت، و از خود دفاع نكرد.
بسيار بعيد به نظر مىرسد كه عيسى عليهالسلام خود را در خطر ببيند و با آن بيان رسا و گوياى خود و با شجاعت و شهامت خاصى كه داشت از خود دفاع نكرده باشد.
آيا جاى اين احتمال نيست كه ديگرى (به احتمال قوى «يهوداى اسخريوطى» كه به مسيح عليهالسلام خيانت كرد و نقش جاسوس را ايفا نمود و مىگويند: شباهت كاملى به مسيح عليهالسلام داشت به جاى او دستگير شده و چنان در وحشت و اضطراب فرو رفته كه حتى نتوانسته است از خود دفاع كند، و سخنى بگويد به خصوص اين كه در اناجيل مىخوانيم: «يهوداى اسخريوطى» بعد از اين واقعه ديگر ديده نشد و طبق گفته اناجيل انتحار كرد! (انجيل متي باب 27 شماره 6 )
5- همان طور كه گفتيم: شاگردان مسيح عليهالسلام به هنگام احساس خطر، طبق شهادت «اناجيل»، فرار كردند، و طبعاً دوستان ديگر هم در آن روز مخفى شدند و از دور بر اوضاع نظر داشتند.
بنابراين، شخص دستگير شده در حلقه محاصره نظاميان رومى بوده و هيچ يك از دوستان او اطراف او نبودند، به اين ترتيب چه جاى تعجب كه اشتباهى واقع شده باشد؟
6- در «اناجيل» مىخوانيم كه: شخص محكوم بر چوبه دار از خدا شكايت كرد كه چرا او را تنها گذارده و به دست دشمن براى قتل سپرده است! (انجيل متي باب 27 شماره 46 و 47)
اگر مسيح عليهالسلام براى اين به دنيا آمده كه به دار آويخته شود و قربانى گناهان بشر شود، چنين سخن ناروائى از او به هيچ وجه درست نبوده است، اين جمله به خوبى نشان مىدهد كه شخص مصلوب آدم ضعيف، ترسو و ناتوانى بوده است كه صدور چنين سخنى از او امكانپذير بوده است، و او نمىتواند مسيح باشد.
7- بعضى از «اناجيل» موجود (غير از اناجيل چهارگانه مورد قبول مسيحيان) مانند: انجيل برنابا رسماً مصلوب شدن عيسى عليهالسلام را نفى كرده است.
نيز بعضى از فرق مسيحى در مصلوب شدن عيسى عليهالسلام ترديد كردهاند و حتى بعضى از محققان معتقد به وجود دو عيسى در تاريخ شدهاند:
يكى «عيساى مصلوب» و ديگرى «عيساى غير مصلوب» كه ميان آن دو پانصد سال فاصله بوده است! (الميزان ج 3 ص 345)
مجموع آنچه در بالا گفته شد، قرائنى است كه گفته خداوند در قرآن كريم را در مورد اشتباه در قتل و صلب مسيح روشن مىسازد. (تفسير نمونه، ج4، ص: 199)
البته دليل قطعي ما در اين مساله، همان متن قرآن كريم است و آنچه ذكر شد به عنوان شواهد بود.
انتهاي پيام/ك
چهارشنبه 4 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]