واضح آرشیو وب فارسی:مهر: توي شكم آقاگرگه چه خبر است؟
عباس قديرمحسني در «توي شكم اين گرگ چه خبر است؟» روايت تازهاي از شنل قرمزي آورده است: «اگر آقا گرگه اينقدر گرسنه نبود و نميخواست شنل قرمزي را بخورد، هيچ وقت مادربزرگ او را نميخورد...» از ابتداي داستان، خواننده درمييابد با قصهاي متفاوت روبروست؛ قصهاي كه اينبار از نگاه قديرمحسني روايت و آفريده شده است.
به گزارش خبرنگار مهر، قصهها و افسانهها سفر ميكنند و از سرزميني به سرزمين ديگر ميروند و با ويژگيهاي هر مكان و زماني هماهنگ ميشوند. قصه «شنل قرمزي» يك داستان فولكلور آلماني است، اما تنها به آلمانيها تعلق ندارد. اين داستان را كودكان ايراني هم ميشنوند و از شنيدن آن لذت ميبرند؛ داستاني كه بيشتر دخترانه است، چون قهرمان اصلي داستان، يك دختر است؛ دختري كه بايد جنگل پردرختي را پشت سر گذارد و با غريبهها سخن نگويد تا به مادربزرگ برسد. بعضي اين مسير پرپيچ و خم را گذر دختران از نوجواني به بلوغ جنسي ميدانند و نمادين بودن، يكي از وجوه قصه است. برخي هم از آن به بيداري جنسي ياد كردهاند.
عباس قديرمحسني در «توي شكم اين گرگ چه خبر است؟» روايت تازهاي از شنل قرمزي آورده است و يكي از ويژگيهاي قصه و راز ماندگاري آن، همين به روزشدن است: «اگر آقا گرگه اينقدر گرسنه نبود و نميخواست شنل قرمزي را بخورد، هيچ وقت مادربزرگ او را نميخورد...» از ابتداي داستان، خواننده درمييابد با قصهاي متفاوت روبروست؛ قصهاي كه اينبار از نگاه قديرمحسني روايت و آفريده شده است.
در داستان «توي شكم اين گرگ چه خبر است؟»، مادربزرگ و شنل قرمزي، توي شكم آقا گرگه، زندگي تازهاي را شروع كردهاند و براي خودشان، صندلي، ميز، تختخواب، وسايل بافتني، بازي، ... را با كمك آقاگرگه آماده كرده بودند و راحت زندگي ميكردند. آقاگرگه هم از ترس بيخوابي و شعله فانوسي كه به خواست مادربزرگ، قورت داده و خيلي خيلي داغ بود، هرچيزي كه آنها ميخواستند را بلافاصله قورت ميداد.
اما آقاگرگه از خواب و خوراك افتاده بود. آنقدر شنل قرمزي و مادربزرگ در شكمش سروصدا ميكردند كه او نميتوانست بخوابد؛ لاغر لاغر شده بود و داشت ميمرد و بالاخره يك روز دراز به دراز افتاد روي زمين و مُرد.
با مردن آقاگرگه، مادربزرگ و شنل قرمزي مجبور شدند به زور از توي شكم آقاگرگه بيرون بيايند و وسايل خودشان را هم بيرن بياورند، اما.... اين پايان داستان نيست. آنها هنوز خيلي از آقاگرگه فاصله نگرفتهاند كه او از جا بلند ميشود و ... اگر ميخواهيد باقي داستان را بدانيد، پيشنهاد ميكنم كتاب را بخوانيد.
عباس قديرمحسني در «توي شكم اين گرگ چه خبر است؟»، 5 قصه را روايت كرده و حكايت غول و آدميزاد را در داستانهاي خود گنجانده است. «لباسي براي غول، هزار و يك پا، توي شكم اين گرگ چه خبر است؟، همه پدرها يك روز گم ميشوند و داستان يك لاكپشت پير پير پير» قصههايي است كه قدير محسني روايت و ليدا معتمد تصويرگري كرده است.
توي شكم اين گرگ چه خبر است؟» را كتابهاي شكوفه (واحد كودك و نوجوان انتشارات اميركبير) در 2000 نسخه به بهاي 2900 تومان براي كودكان منتشر كرده است. قيمت جلد گالينگور آن 3900 تومان است.
كد خبر: 2201317
تاريخ مخابره : ۱۳۹۲/۱۰/۳ - ۱۰:۵۶
سه شنبه 3 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 84]