واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: داستان يك عزرائيل وظيفهشناس
تعهد اجتماعي و دغدغهمندي از ويژگيهاي ارزشمند و مثالزدني همه آدمهاي نيكسرشت است و در اين ميان هنرمندان به سبب برخوردار بودن از ابزار و امكانات هنري همواره سهم تعيينكننده، بسزا و آشكاري در انعكاس دردها و مسائل و مشكلات جامعه داشتهاند.
البته صرف دسترسي به وسايل و امكانات، هيچ هنرمندي را به صرافت بيان آلام و معضلات مردم نمي اندازد، بلكه اين مساله و خواست بايد در سرشت هنرمند نهفته و از درون او نشأت گرفته باشد. چه بسا بسياري از هنرمندان شاخه هاي مختلف هنري كه علايق و سليقه هاي شخصي و دلي خود را به دغدغه عموم جامعه ترجيح مي دهند و هيچ گاه كاري به مسائل پيراموني خويش ندارند.
مردم جوامع مختلف همواره دوست دارند همان گونه كه هميشه به هنرمندان ارج مي نهند و با دوست داشتن آنها و آثارشان ارادت خود را نثار و ابراز مي كنند، هنرمندان نيز در مواقع لازم و ضروري همگام و همراه با آنها باشند و دردها و مشكلات ملت و جامعه را با بهره گيري از تريبون ها و مديوم هاي هنري فرياد بزنند و به گوش مسئولان و صاحبان قدرت برسانند.
نمونه هاي دغدغه مندي هنرمندان و واكنش آنها به مسائل پيراموني در تاريخ هنرجهان بسيار است. برتولت برشت، نمايشنامه نويس و كارگردان برجسته تئاتر آلمان يكي از مهم ترين اشخاصي بود كه دغدغه ضدفاشيستي اش را در آثارش بروز مي داد و از همين رو هم مورد غضب هيتلر و دستگاه امنيتي حزب نازي بود. حتي سبك و شيوه اي كه امروزه به نام او معروف است هم ريشه در تعهد و دغدغه مندي او دارد. تئاتر روايي و شيوه فاصله گذارانه او درست در نقطه مقابل تئاتر دراماتيك مي ايستد و برشت از تماشاگران مي خواهد به جاي غرق شدن در نمايش و تن دادن به احساسات، تفكر و تعقل كنند. نمايش «در شوره زار» به نويسندگي و كارگرداني حسين كياني كه اين روزها ساعت 20 در تالار استاد سمندريان تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه مي رود، نمونه اي جديد و متاخر از اثري متعهدانه و دغدغه مند است. نمايشي كه ريشه در نگاه درست نويسنده و كارگردان به مسائل پيراموني اجتماعش دارد.
در شوره زار، تركيبي از دو خبر و رويداد تلخ سال هاي اخير كشور ماست كه يكي از آنها انساني است و ديگري فاجعه و ضايعه اي زيست محيطي. رها شدن چند بيمار بي بضاعت و بي كس و كار در يك بيابان به دليل معذوريت در پرداخت مخارج درماني بيمارستان و خشك شدن درياچه اروميه دو اتفاق ناگواري است كه از چشم تيزبين و هنرمندانه كياني دور نمانده و او با پروردن و تلفيق آنها نمايشنامه اي به نام در شوره زار را نوشت و روي صحنه برد.
اما اگر از نفس ارزشمند اثر و نگاه متعهدانه نويسنده و كارگردان بگذريم، متن و شيوه اجرايي نمايش ضعف ها و اشكالاتي دارد كه در شوره زار را از دستيابي به كاري ايده آل و مطلوب محروم مي كند. درست است بستر حوادث نمايش واقعي است و ريشه در اخباري مستند دارد، اما آنچه از همان ابتدا به چشم مي آيد، وجهي نمادين و سمبليستي است. اصلا عنوان نمايش و فضاي شوره زار با اين كه ريشه در واقعيت دارد و عيني است، اما به طرز عجيبي به تعابير و برداشت هايي غيرواقعي و مبتني بر نماد راه مي دهد.
طراحي صحنه نمايش با آن شوره زار مستطيلي و آن تك درخت مرده و برجك نگهباني شايد در عالم واقعيت هم وجود داشته باشد، اما اينجا چندان واقعي به نظر نمي رسد. ايراد كار نه اين موارد، بلكه به حضور شخصيت هايي برمي گردد كه قرار است نماينده طيف هاي مختلف جامعه باشند و جور بيان همه معضلات و دردهاي اجتماع را بكشند. چهار شخصيت فرهيخته اي كه مي توانستند به يك نفر تقليل پيدا كنند و از يك زبان سخن بگويند، اما در وضع فعلي يك معلم تاريخ، يك نمايشنامه نويس، يك خبرنگار و يك موزيسين وجود دارند كه باتوجه به حرفه هاي مختلف حرف هاي مشابهي مي زنند؛ چرا كه دغدغه و خواست هاي آنها يكي است و فقط شكل ظاهري اش فرق مي كند. خبرنگار در رسالت خبررساني اش همان مشكلي را دارد كه موزيسين. معلم تاريخ و شاگرد نمايشنامه نويسش هم در ادامه و راستاي يكديگرند، گيريم با اندكي اختلاف سليقه و ديدگاه. بيماري ايدز افسون خبرنگار به نوعي معادل همان بيماري اعتياد امير ناصر مهرداد است.
وجود چهار شخصيت فرهيخته و روشنفكر در اثري با هشت كاراكتر فضا را براي بيان حرف هاي گل درشت و شعارگويي آماده مي كند، البته همان طور كه پيشتر هم اشاره شد اين ذات و فضاي اثر است كه بستر اين نمادپردازي و نمادگويي و شعار را فراهم مي كند و در برخي موارد واقعا گريزي از اظهار فضل هاي شخصيت هاي قصه نيست. اصلا در بدو امر همان تقابل سفيدي شوره زار و سياهي بخت اين بيماران خود به نماد و وضع سمبليك تبديل مي شود. وجود نيمي شخصيت روشنفكر و نخبه تنها وجه نمادين و شعاري كار را تشديد و در بيشتر مواقع تماشاگر خسته از حرف و شعار را آزرده تر مي كند. بويژه ديالوگ هاي معلم تاريخ كه مثلا در جايي مي گويد: اميدواري تو شوره زار مث نفس كشيدن زيرآبه يا تمام حرف هاي پاياني او درخصوص توقف و درجا زدن تاريخ مملكت كه به كل اضافي و ناكارآمد است.
البته خوشبختانه كياني براي خلاصي از اين شعارگويي ها راه فراري هم گذاشته و آن حضور شخصيت هايي طناز و نمكين است تا زهر پرگويي ها و افاضات كلامي اثر را بگيرد و تا اندازه اي آنها را كمرنگ كند. وجود شخصيت هايي چون اوس عبدالله بنا با بازي خوب علي سليماني ضمن به عهده داشتن اين وظيفه به ميزان زيادي هم فضاي تلخ و سنگين اثر را تلطيف و مهار مي كند.
شخصيت مرموز سرباز با بازي تماشايي مجيد صالحي هم بر همين اساس خلق شده، هرچند بامزگي هاي اين كاراكتر هم زير هجمه نمادهاي متصل به او كمي كمرنگ مي شود. او سربازي است بي نام و نشان كه در شوره زاري بي پايان نگهباني مي دهد و به گفته خودش در اينجا شاهد مرگ افراد بسياري بوده است. با اين اوصاف بايد او را به عنوان نماد مرگ و يك عزرائيل وظيفه شناس بپذيريم يا ادعاي او درباره آمدن ماشين آذوقه رساني در سه شنبه ها را انتظاري پوچ و ابزورد همچون «در انتظار گودو» بدانيم.
در شوره زار با وجود ايرادات ذكر شده و مواردي ديگر چون رفت و برگشت بي ضرورت چهار نفر ـ مي توانستند بروند و ديگر برنگردند كه به نظر نگارنده بهترين پايان براي نمايش بود ـ و صوت زياد برخي افكت ها و موسيقي ها كه صداي بازيگران را تحت الشعاع قرار مي دهد، يكي از نمايش هاي خوب اين سال هاست. اثري دغدغه مند درباره زندگي و مرگ با همه فراز و نشيب هايش، نمايشي درباره روييدن عشق در شوره زار حتي اگر به وصال نينجامد. در شوره زار هشداري است درباره لزوم پاسداري و حفظ ارزش ها و داشته ها پيش از نابودي و از دست دادنشان. نگهباني عبث سربازي وظيفه شناس در شوره زار تصوير تلخ و آشنايي است.
علي رستگار / گروه فرهنگ و هنر
سه شنبه 3 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 70]