واضح آرشیو وب فارسی:ايران: يادداشت گوته در پيشگاه هنر ايران
دكتر اسماعيل آذر
نويسنده و استاد دانشگاه
آلمان را با «گوته» ميشناسند. يوهان ولفگانگ فون گوته در 28 اوت 1749 در فرانكفورت آلمان چشم به جهان گشود. گوته در كمتر از سي سال با علوم و فنون و ادبيات زمان خود آشنا شد و گذشته از شاعري و نويسندگي در رشتههاي معدنشناسي، زمينشناسي، تشريح، فيزيولوژي، سنگشناسي، فيزيك، شيمي، استخوانشناسي، رنگشناسي، نقاشي، علوم رياضي، علوم الهي، حكمت و فلسفه، خاورشناسي، حجاري، حيوانشناسي، معماري، هنرپيشگي، نمايشگرداني و ايرانشناسي سرآمد عصر خويش شد. (قصدم معرفي گوته نيست. ميخواهيم اول بدانيم كه پايههاي شخصيت علمي و معنوي او تا كجاست. چرا؟ براي اينكه وقتي ايران را ميستايد، احترام فراوان براي قرآن مجيد و پيامبر عظيمالشأن اسلام قابل است، خود را در مقابل حافظ حقير ميپندارد، درخواهيم يافت فرهنگ و حكمت ايراني ستونهايش در كجا استوار شده است) گوته شخصيتي بود كه بر ذهن شيلر تأثير گذاشت. يكي از بزرگترين درامهاي جهان يعني «دكتر فاوست» را نوشت. شرق و غرب را با ادبيات به هم پيوند داد. در اديان جهان بخصوص اسلام مطالعه فراوان داشت. زبانهاي لاتين، يوناني، فرانسوي، انگليسي، ايتاليايي، آلماني و عبري را نيكو ميدانست. ناپلئون بناپارت پس از ملاقات گوته از عظمت روحش در شگفت آمد و جملهاي گفت كه معروف است: «او واقعاً آدمي است!» وقتي اين فاتح بزرگ از او سه بار دعوت كرد تا به فرانسه برود پاسخ شنيد: در ارفورث مشكلي ندارم. درخواست بناپارت را نپذيرفت و نشان داد كه روحش چقدر بزرگ است اما تا سراغ حافظ ميرود ميگويد:
«حافظ خود را با تو مقايسه كردن خيال خامي است. زيرا تو به منزله كشتي تندرويي هستي كه بادبان افراشته و غرشكنان با غرور و تهور بر امواج پيش ميروي و اقيانوس را ميشكافي، در حالي كه من در مقابل تو چون تخته پارهاي بيش نيستم.»
يا «حافظا ميشود من دربان ميكدهاي باشم كه تو مستيت را از آن وام گرفتهاي؟» و يا «حافظا ميكوشم تا نظير تو گردم.» در پايان زندگي، گوته از تمدن پوشالي و ميان تهي اروپا منزجر شده بود و ذهن خود را ميپيمود تا مفري بيابد، آنگاه به حافظ پناه برد. او به همين منظور كتابي نوشت به نام «ديوان غربي، شرقي» و در اين اثر خود آوازه ذوق و هنر و حكمت ايراني را چون عطر گل هميشه بهار در دنياي متمدن آن روز برانگيخت. به گونهاي كه از سال 1891 ميلادي، آلمانيها را شيفته ادبيات ايران ساخت. گوته حدود 60 سال داشت كه با همسري وفادار به نام ماريان فون ويلمر زندگي ميكرد. به شيوه ادبيات ايران، نام حاتم را بر خود نهاد و محبوبش را زليخا ميناميد. چنين شخصيتي آرامش خود را در پناه عالم تصورات از شرق اخذ ميكرد. در پايان اين يادداشت شما را با گفتههاي اين نابغه و شخصيت بزرگ آلمان بيشتر آشنا ميكنم (سخنان زير از گوته است):
20 سال از عمرم به خوشي گذشت (احتمالاً دوره صلح پس از جنگهاي هفت ساله اروپاست) و از آنچه نصيبم بود بهرهمند شدم. يك دوره فرخنده زيبا مانند زمان برمكيان.
به سرزمين پاك مشرق برو و در ميان نغمه و بزم و عشق، هواي ديار مشايخ را استنشاق كن تا آب چشمه خضر جوانيت بخشد. جايي كه مردمانشان تعليمات آسماني را به زبان ساكنين زمين از خدا دريافتهاند.
ميخواهم در آنجا كه براي پدرانشان احترام بسيار قائل بودند و از خدمت بيگانگان احتراز دادند خود را به ياد دوران جوانيم نشاط بخشم.
حافظ ميخواهم در گرمابه و ميخانه به ياد تو باشم و هنگامي كه محبوبه نقاب از رخ برميگيرد و طره زلف عنبرينش تكان ميخورد و رايحه عطرآگينش به مشام ميرسد باز هم درباره تو بينديشم.»
سه شنبه 3 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]