تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات عقل تحمّل نادانان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812953969




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مقدمه‌اي بر تحقيق در مناسبات دين و روان از منظر قرآن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مقدمه‌اي بر تحقيق در مناسبات دين و روان از منظر قرآن
با توجه به اينكه دين ريشه در واقعيت هستي دارد، در صورتي كه از سوي كسي، دستخوش تغييرها و تحريف‌ها قرار نگرفته باشد، تأثير مثبت بر تمايلات و گرايش‌هاي روحي و رواني فرد و جامعه بشري، قوي‌ترين و نيرومندترين جنبه آن است.


بخش اول

چكيده

مقاله پيش‌رو در صدد است با بررسي نسبت دين و روان انسان از منظر آيات قرآن‌كريم زمينه تأمل و تدبر بيشتر در اين دسته از آيات را فراهم نمايد.

در اين تحقيق ضمن ارائه تعريفي از دين بر پايه جستاري در آيات قرآن، به بررسي ميزان توجه قرآن و آموزه‌هاي معرفتي، نظير آموزه‌هاي اعتقادي، اخلاقي و عبادي، و احكام تشريعي آن به روان انسان پرداخته است؛ و ازآنجاكه دانش روان‌شناسي از مدعيان تبيين رابطه دين و روان است به سه ديدگاه روان‌شناسان دراين‌باره نيز، اشاره شده است.

واژگان كليدي

دين، روان انسان، تاثيرگذاري قرآن، روان‌شناسي.

واژه دين درلغت

تأمل در معناي دين، درنگي مقدمي است، تا زمينه تأملات بعدي هموار شده، قلمرو تحقيق به‌درستي تبيين شود.

واژه دين در لغت به معاني ذيل آمده است:

كتاب العين، درباره واژه «دين» چنين گفته است: الدّين الطاعة، و دانو الفلانَ اي اطاعوه، والدّين: الجزاء لايجمع لانّه مصدر، والدّين: العاده لم اسمع منه فعلاً الا في بيت واحد.

يعني؛ دين به سه معنا آمده است: 1. طاعت و فرمان‌برداري. بنابراين، تعبير «دانو الفلان» يعني؛ آنان از وي اطاعت كردند؛ 2. جزا و پاداش، كه جمع بسته نمي‌شود؛ 3. به‌معناي عادت كه كاربرد زيادي ندارد.

مفردات راغب در معناي «دين» گفته است: والدين يقال للطاعة والجزاء، و استعير للشريعه، والدّين كالملّه، لكنّه يقال اعتباراً بالطاعة والانقياد للشريعة. (راغب اصفهاني، 1412: 1 / 323)

در كتاب التحقيق فى كلمات القرآن الكريم (3 / 289) نيز، چنين آمده است: اصل يگانه در اين ماده عبارت است از خضوع و فرمان‌برداري در قبال برنامه يا مقررات خاص كه اطاعت، تعبد، محكوميت، مقهوريت و تسليم در برابر امر، حكم يا قانون و يا جزا، همه و همه، از معاني نزديك و مرتبط با معناي اصلي است.

بنابراين، واژه «دين» در يك عبارت به يكي از معاني متناسب با سياق جمله و مرتبط با ماده اصلي تفسير مي‌شود؛ مثل جزا، حساب، طاعت، ذلت، عادت، محكوميت و ... . بنابراين، در معناي اصلي ماده (دين) دو ويژگي نهفته است: 1. خضوع؛ 2. در برابر برنامه شريعت بودن.

پس اطاعت و جزا، بدون اين دو قيد، خارج از اين اصل بوده، دين بر آن اطلاق نمي‌شود. (مصطفوي، 1360: 3 / 289)

معناي دين در آراي مفسران

براساس تفاسير، اهتمام به تعريف دقيق دين و ترسيم قلمروهاي آن، معطوف به قرون اخير است؛ چراكه در تفاسير متقدم شرح و تفسير زيادي درباره آن ديده نشده است؛ گويا، معناي ارتكازي آن را روشن، و بي‌نياز از توضيح و تبيين ‌دانسته‌اند.

بااين‌حال، با توجه به اينكه مفسران معمولاً ديدگاه‌هاي خود را در تفسير ترتيبي، ذيل نخستين كاربردهاي واژه يا موضوع مزبور بيان نموده و در موارد بعدي به توضيحات پيشين، اتكا كرده‌اند، ما به بررسي آيه چهارم سوره فاتحه، آيه 256 سوره بقره و آيه 19 سوره آل‌عمران پرداخته‌ايم.

با توجه به نظم كنوني آيات، نخستين مورد كاربرد واژه «دين» در قرآن، آيه چهارم سوره فاتحه است كه مفسران «يَوْم ِ الدّ‌ِين‌ِ» را به «روز حساب» معنا كرده، و ذيل همين آيه به ديگر معاني واژه «دين» نيز، اشاره كرده‌اند.

اكنون با توجه به تفاسير، به بررسي آراي مفسران ذيل سه آيه مزبور مي‌پردازيم:

1. تفسير تبيان

«دين» هم به معناي حساب، و هم به معناي جزاست ... برخي نيز، «دين» را به‌ «طاعت» معنا كرده‌اند. افزون بر اين، «دين» در اشعار عرب، به معناي «فرمانروايي»، «قهر و استيلا» و «عادت» نيز، آمده است. (طوسي، بي‌تا: 1 / 37)

2. تفسير تستري

(مَالِكِ يَوْم ِ الد‌ِين‌ِ) به معناي مالك روز حساب است. (تستري، 1423: 1 / 23)

3. تفسير روض الجنان

«دين» در لغت بر وجوه مختلف آمده است كه عبارت‌اند از: جزا، حساب، قهر و غلبه، طاعت و عادت. اما معاني شايسته و درخور واژه، براساس نظر مفسران عبارت‌اند از: حساب، جزا، قهر و غلبه و طاعت. رازي در تفسير مزبور در ذيل معاني لغوي دين، براي واژه مزبور، معاني متعددي درج كرده است كه عبارت‌اند از: جزا، حساب، قهر و غلبه، طاعت و عادت. (رازي، 1408: 1 / 78 و 79)

4. تفسير كشف الاسرار

گفته‌اند دين در قرآن بر دوازده وجه است: 1. توحيد، كقوله تعالي: «إ‌ِنَّ الد‌ِينَ عِنْدَ اللَّه الْإ‌ِسْلامُ»؛ 2. حساب، كقوله تعالي: «ذلِك الد‌ِينُ الْقَيمُ اي الحساب المستقيم»؛ 3. حكم، كقوله: «في دين الملك اي في حكمه»؛ 4. ملت، كقوله: «وَ طَعَنُوا فِي د‌ِينِكمْ»؛ 5. طاعت، كقوله: «وَ لا يد‌ِينُونَ د‌ِينَ الْحَقِّ»؛ 6 . جزا، كقوله: «إ‌ِنَّا لَمَد‌ِينُونَ اي مجزئون»؛ 7. حد، كقوله: «وَ لا تَأ‌خُذْكمْ بهما رَأ‌فَةٌ فِي د‌ين‌ اللَّه اي في حدود اللَّه علي الزنا»؛ 8 . شريعت، كقوله: «الْيوْمَ أ‌َكمَلْتُ لَكمْ د‌ِينَكمْ»؛ 9. شرك، كقوله: «لَكمْ د‌ينَكمْ»؛ 10. دعا، كقوله: «مُخْلِصِينَ لَهُ الد‌ِينَ»؛ 11. عيد مشركان، كقوله: «وَ ذَر‌ِ الَّذ‌ِينَ اتَّخَذُوا د‌ِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً»؛ 12. قهر و غلبه. (ميبدي، 1371: 1 / 16)

5. تفسير مجمع البيان

طبرسي در مجمع البيان و ضمن بيان معناي دين در آيه «إ‌ِنَّ الد‌ِينَ عِنْدَ اللَّه الْإ‌ِسْلامُ»، اصل آن را جزا دانسته، معتقد است، طاعت به‌دليل در برداشتن جزا دين ناميده شده است. (طبرسي: 1372: 2 / 715) افزون بر اين، معاني ذيل را براي واژه «دين» برشمرده است: 1. طاعت؛ 2. عادت؛ 3. قهر و استعلا؛ 4. جزا و حساب. (همان: 99)

6 . تفسير الكشاف

زمخشري با توجه به ارتباط (إ‌ِنَّ الد‌ِينَ عِنْدَ اللَّه الْإ‌ِسْلامُ) با جمله (لا إ‌ِلَهَ إ‌ِلَّا هُوَ) و (قَائِمًا بالْقِسْطِ) معتقد است، دين نزد خدا عبارت است از عدل و توحيد. (زمخشري، 1407: 1 / 345)

7. تفسير ابن‌عربي

«دين» عبارت است از هدايت نشئت‌يافته از نور قلبي، همان نوري كه از لوازم فطرت و سرشت انساني است. (ابن‌عربي، 1422: 1 / 84)

8 . تفسير القرآن الكريم (صدرا)

«دين» درحقيقت، تسليم و رضاي حاصل از باورهاي علمي است. علوم و باورهايي كه افاضه الهي بر قلب انسان است ... ازاين‌رو، دين امري باطني بوده، كسي جز خداوند بر باطن انسان استيلا ندارد. (صدرالمتألهين، 1366: 4 / 190)

9. تفسير روح المعاني

حقيقت ايمان، هدايت ناشي از نور قلبي و لوازم فطري است. (آلوسي، 1415: 2 / 24)

10. تفسير الدر المنثور

سيوطي براساس روايتي از ابن‌مسعود، يوم‌الدين را به‌معناي روز حساب آورده است و در حديثي ديگر از او نيز، نقل كرده است كه يوم‌الدين روز حسابرسي خلايق و پاداش‌دهي به اعمال آنهاست. (سيوطي، 1404: 1 / 14)

11. تفسير نور الثقلين

عروسي حويزي از امام باقر× نقل كرده است: «دين به معناي حساب است». (عروسي حويزي، 1415: 1 / 20)

12. تفسير التحرير والتنوير

دين، در اصل، به معناي جزا بوده، سپس معاني عرفي ديگري نيز، براي آن قائل شده‌اند كه عبارت است از: مجموع عقايد و اعمالي كه رسول خدا از طرف پروردگار آورده است و به عمل‌كنندگان به آن نويد بهشت داده، اعراض‌كنندگان به آن را مستحق عقاب دانسته است. در مرحله سوم، واژه «دين» به هر برنامه‌اي اطلاق شده است كه داعيه‌داران و رهبراني دارد كه مردم را به تبعيت از آن فرا مي‌خوانند! (ابن‌عاشور، بي‌تا: 3 / 46)

13. تفسير الميزان

در آيه (لا إ‌ِكْرَاهَ فِي الد‌ِين‌ِ) ازآن‌جهت، اجبار و اكراه در دين نفي شده است كه دين سلسله‌اي از معارف علمي است كه مستلزم انجام مجموعه‌اي از رفتار‌هاست. تعبير جامع براي اين معارف تعبير اعتقادات است و اعتقاد و ايمان از امور قلبي است كه قابل اكراه و اجبار نيست! بلي در كارهاي ظاهري و رفتاري، اجبار ممكن است اما در امور قلبي و دروني خير! (طباطبايي، 1417: 2 / 342)

14. تفسير الفرقان

دين، در اصل، طاعت و شريعت است (راه و روش اطاعت و بندگي به درگاه خدا) و (اطاعت از شريعت) چنان‌كه دين به اين معنا 47 مرتبه و به معناي جزا 15 مرتبه در قرآن آمده است؛ البته جزا بر پيروي از شريعت يا عصيان در برابر آن! (صادقي ‌تهراني، 1365: 1 / 103 و 4 / 222)

15. تفسير نمونه

واژه «دين»، در اصل، به معناي جزا و پاداش بوده، به معناي اطاعت و پيروي از فرمان نيز، آمده است؛ و در اصطلاح مذهبي عبارت است از مجموعه قواعد، قوانين و آدابي كه انسان در سايه آنها مي‌تواند به خدا نزديك شده، ضمن دستيابي به سعادت دو جهان، از نظر اخلاقي و تربيتي در مسير صحيح گام بردارد. روح دين، همان تسليم در پيشگاه حق است! (مكارم شيرازي، 1374: 2 / 470)

جمع‌بندي آراي مفسران

مي‌توان اذعان داشت، بيشتر تفاسير، در تفسير «يوم الدين» به ‌معناي حساب و جزا تصريح كرده‌اند. به‌ويژه، در روايات شيعه و اهل‌سنت، رواياتي در تأييد اين معنا آمده است. هرچند، كاربرد مزبور در اين پژوهش مدنظر نيست!

گذشته از دو معناي مزبور، بيشترين رأي در تفاسير يادشده به ترتيب عبارت‌اند از: طاعت، قهر و استيلا، عادت، مجموع عقايد و معارف، توحيد، هدايت، تسليم و رضا، و حكم.

بنابراين، مي‌توان گفت، طاعت، فرمانبري و پيروي، واجد بيشترين آرا بوده، درصورت پذيرش آن به‌عنوان معناي محوري «دين» مي‌توان ساير معاني مزبور را مرتبط با آن دانست. مثلاً؛ متناسب‌ترين معنا ـ كه در اين پژوهش نيز، مدنظر است ـ همان معنايي است كه مفسران متأخر، مانند ابن‌عاشور در التحرير والتنوير، طباطبايي در الميزان و مكارم شيرازي در تفسير نمونه به آن اشاره كرده‌اند، كه عبارت است از: مجموعه معارف، قواعد و قوانين رسيده از شريعت، كه شارع پايبندي فكري و عملي به آن را ضروري دانسته است، و متدينان به آن شريعت خود را ملزم به پايبندي به آن قوانين و معارف، و مكلف به اطاعت و پيروي از آن مي‌دانند.

چنان‌كه ملاحظه مي‌شود، اين جمله برايند بيان‌ها و تعريف‌هاي ارائه‌شده ازسوي مفسران است، نه عين عبارت آنان!

تعريف دين از نگاه تجربه‌گرايان

تنوع و تفاوت اديان در طول تاريخ و در ميان ملت‌ها و فرهنگ‌هاي مختلف، و گوناگوني باورها، اصول، شعاير، بروز ديدگاه‌هاي متفاوت در هستي‌شناسي و ... سبب شده است، روان‌شناسان و جامعه‌شناساني كه با نگرش صرفاً تجربي به تحقيق و داوري پرداخته‌اند، در ارائه تعريفي دقيق از «دين» دستخوش ترديد و ناهماهنگي شوند كه در اين مقام به بيان برخي تعابير آنان مي‌پردازيم.

ادوارد برنت تايلور (1917 ـ 1832)، محقق انگليسي و بنيان‌گذار انسان‌شناسي فرهنگي يا اجتماعي است. مهم‌ترين اثر او كتاب «فرهنگ ابتدايي» است كه نقطه عطفي در مطالعه تمدن بشري بشمار آمده است.

او در تعريف دين گفته است: «دين عبارت است از اعتقاد به موجودات روحاني». (پالس، 1385: 48)

زيگموند فرويد (1939 ـ 1856) روان‌شناس اتريشي كه اصالتاً يهودي بود، گويا اساساً ايمان به يهود، بلكه هر ديني را از دست داده بود. به اعتقاد وي، دين و باورهاي ديني اساساً يك پندار بوده، اگرچه در مقاطعي از تاريخ كاركردهاي مثبتي هم داشته است، اكنون كاركرد منفي داشته، بايد كنار نهاده شود.

فرويد در ميان آثار خود، و به‌طور خاص در كتاب آينده يك پندار (1927) به ارزيابي و داوري درباره دين پرداخته است. او آشكارا در تعريف دين گفت: «دين يك پندار است».

فرويد توضيح داده است كه منظورش از «پندار اين است كه انسان در دوران كودكي براي گريز از خطرات و تهديدها به پدر متكي است و در بزرگي نيز، همواره ازسوي طبيعت و عناصر ديگر تهديد مي‌شود، براي گريز از اين تهديدها، نيازمند تصور يك حامي نيرومند است و براي تحقق بخشيدن به اين حامي توانا، در پندار خود، خدا و ارواح و باورهاي ديني و توتم‌ها را مي‌آفريند». (استور، 1375: 123)

او معتقد است، «آموزه‌هاي ديني، نه حقايق الهام‌شده ازسوي خدا، بلكه آرزوهاي كهن و نيرومند بشراند و راز قدرت آنها در قدرت آرزوهاي مردم نهفته است». (پالس، 1385: 177)

اميل دوركهايم، متولد 1858 در شرق فرانسه، فرزند يك خاخام (يهودي) است كه داراي تحصيلاتي در زمينه روان‌شناسي بوده، در جامعه‌شناسي صاحب‌نام است. واپسين و مهم‌ترين كتاب او، صور ابتدايي حيات ديني (1912) است كه بيانگر مهم‌ترين نظريه او درباره دين است.

تعريف دوركهايم از دين عبارت است از «اعتقاد به امور و اشياي مقدس». معمولاً قبل از او گفته مي‌شد، «دين عبارت است از اعتقاد به موجودات فوق‌طبيعي، مانند خدا يا خدايان»؛ ولي دوركهايم با اين تعريف موافق نبود و معتقد بود، تقسيم به طبيعي و فوق‌طبيعي از تقسيم‌هاي انسان عصر جديد است كه با قوانين طبيعي علم سروكار بيشتري دارد، اما انسان‌هاي نخستين، حوادث يا مسائل هستي ـ چه طبيعي و چه فوق‌طبيعي ـ را به مقدس و غيرمقدس ـ دنيوي و معمولي ـ تقسيم مي‌كرده‌اند، چنان‌كه در دين بودا، به‌رغم عدم وجود مفهوم خدا، تمام ويژگي‌هاي دين مشهود است. (همان)

كارل ماركس (1883 ـ 1818) فيلسوف اجتماعي آلماني، فرزند يك وكيل يهودي بود كه ظاهراً به مسيحيت گرويده بود.

او مهم‌ترين مسئله زندگي انسان را مسئله اقتصاد و تأمين معيشت مي‌دانست و بقيه مسائل زندگي فردي و اجتماعي را به‌مثابه روبنايي مي‌شمرد كه تابع شرايط و روابط اقتصادي است.

او بر اين مبنا، معتقد بود، «دين نه الهام آسماني كه ساخته و پرداخته شرايط اقتصادي جوامع بشري بوده و در جهت تأمين منافع سرمايه‌داران و آرام‌بخشي زيان‌بار طبقات فقير و ضعيف جامعه گام برداشته است». او معتقد بود، دين توهمي محض بوده، محتواي آن هرچه باشد، محصول ناميمون نزاع طبقاتي است.

عبارات مشهور ماركس در توصيف دين چنين است: «دين از آن‌ِ خلقِ ستمديده و قلب جهان بي‌قلب است، همان‌گونه كه روحِ يك وضعيت بي روح است، دين افيون مردم است، از بين بردن دين به‌عنوان خرسندي خيالي مردم، براي نيل به خرسندي واقعي آنان، ضرورت دارد». (همان: 212)

كارل گوستاو يونگ روان‌شناس، پزشك و فيلسوف سوئيسي، متولد 1875 و متوفاي 1961 م كه چندي با فرويد همكاري داشت، به‌دليل اختلاف ديدگاه علمي با فرويد از او جدا شد. نگاه او به دين، مثبت‌تر از نگاه فرويد بوده، معتقد بود، «دين يكي از قديمي‌ترين و عمومي‌ترين تظاهرات روح انساني است، دين تنها يك پديده اجتماعي و تاريخي نيست». (گوستاو يونگ، 1370: 2) او مي‌گويد: ريشه كلمه دين در زبان لاتيني (Religere) است و معناي آن عبارت است از، تفكر از روي وجدان و با كمال توجه. (همان: 6)

يونگ تعبير رودلف اتو را كه دين را شي قدسي و نوراني (Numinosum) دانسته است، تعبيري همراه با حسن انتخاب شمرده، معتقد است، انسان، خالق و موجد اين شي قدسي نيست، بلكه مقهور و مغلوب آن است.

وي در نهايت مي‌گويد: «دين عبارت از يك حالت مراقبت و تذكر و توجه دقيق به بعضي عوامل مؤثر است كه بشر عنوان «قدرت قاهره» را به آنها اطلاق مي‌كند و اين‌ها را به‌صورت ارواح، شياطين، خدايان، قوانين، صور مثالي، كمال مطلوب و ... مجسم مي‌كند». (همان: 8)

اريك فروم روانكاو مشهور آلماني، متولد 1900، در كتاب روانكاوي و دين كوشيد با توجه به ديدگاه‌هاي فرويد و يونگ، و نقد و تحليل آراي آن‌دو مباحث خود را درباره دين تدوين نمايد.

او بر اين باور است كه اگر دين را به ‌گونه‌اي تعريف كنيم كه فقط شامل يكتاپرستي شود، اديان و مذاهب بي‌شماري كه در آنها مسئله خدا يا نيروهاي ماوراي‌طبيعي مطرح نيست، از دايره تعريف خارج خواهند شد. و چون واژه ديگري كه دربرگيرنده همه آنها باشد، وجود ندارد، من لغت دين را شامل «هر سيستم فكري يا عملي مشترك بين يك گروه ـ كه الگوي جهت‌گيري و مرجع اعتقاد و اديان افراد آن گروه باشد، خواهم دانست». (فروم، 1363: 34)

ويليام جيمز (1910 ـ 1842) پزشك، نويسنده، روان‌شناس و فيلسوف در كتاب انواع تجربه ديني، مي‌نويسد: «واژه دين بر يك اصل يا گوهر واحد دلالت ندارد، بلكه نامي براي مجموعه‌اي از چيزهاست». (آذربايجاني، 1386: 51)

او در جاي ديگر از همان كتاب مي‌نويسد: «تعريف دين ـ با اين فرض كه اين نام‌گذاري را بدون دليل از من بپذيريد ـ عبارت است از: احساسات، اعمال و تجارب شخصي انسان‌ها كه در عالمِ تنهايي‌شان اتفاق مي‌افتد، به ‌گونه‌اي كه خودشان را در ارتباط با آنچه امر الوهي تلقي مي‌شود، مي‌يابند». (همان: 29 و 30)

برايند آراي تجربه‌گرايان، در تعريف دين

دانش روان‌شناسي، جامعه‌شناسي و ... در عصر حاضر، يكي ازدستاوردهاي پس از رنسانس است كه روح پوزيتيويسم، تجربه‌گرايي و دين‌ناباوري به‌طور طبيعي بر آن حاكم است؛ بنابراين، نمي‌توان انتظار داشت كه رويكرد نظريه‌پردازان تجربه‌گرا به تعريف دين، رويكردي دين‌پذير باشد! بااين‌حال، نگاه آنان يكسان و صداي آنان هم‌نوا نيست و مي‌توان آنان را به سه گروه تقسيم كرد:

1. كساني چون زيگموند فرويد وكارل ماركس، نه‌تنها دين را واقعي و حقيقتي وراي ذهن و پندار آدمي نمي‌دانستند، كاركرد آن را براي زندگي فرد و جامعه زيان‌بار مي‌شمردند؛ و اين باور بر ديدگاه‌ها و فرضيه‌هاي آنان به‌شدت نفوذ داشته است؛

2. نظريه‌پردازاني چون كارل گوستاويونگ كه به‌رغم تنفس در فضاي تنگ تجربه‌گرايي، براي دين آثار سازنده‌اي برشمرده، سعي كرده‌اند آن را به‌طور نسبي تأييد نمايند؛

3. افرادي چون اريك فروم، ويليام جيمز، ادوارد برنت تايلور، دوركهايم، رودلف اتو، در شمار كساني‌اند كه فارغ از ارزش‌گذاري دين، درصدد ارائه تعريفي كلاسيك، جامع و مانع از آن بوده‌اند.

افزون ‌بر اين، دغدغه و رويكرد آنان يكسان نيست؛ زيرا برخي درصدد تعريف خاستگاه و منشأ دين و گرايش به آن بوده‌اند، و بعضي ديگر در جهت موجه شمردن دين گام برداشته‌اند، و گروهي فارغ از هرگونه ارزش‌گذاري، صرفاً درصدد ارائه تعريفي جامع و مانع از دين بوده‌اند تا دربرگيرنده همه اديان توحيدي و غير توحيدي باشد.

در جمع‌بندي آراي يادشده مي‌توان گفت، برخي روان‌شناسان و جامعه‌شناسان، منشأ دين را صرفاً روان و عوامل ذهني انسان و جامعه دانسته، و بعضي ديگر، وراي ذهن و روان انسان، واقعيتي مستقل براي آن قائل‌اند.

نقطه اشتراك اين دو گروه تأثيرگذار بودن دين بر روان و زندگي انسان است، حال برخي مانند فرويد و ماركس اين تأثيرگذاري را منفي و زيان‌بار تلقي كرده‌ و بعضي آن را مفيد و مثبت شمرده‌اند؛ گروه سوم نيز، صرف‌نظر از منشأ و ارزش دين، صرفاً درصدد تبيين قلمرو مفهومي واژه دين بوده‌اند.

در اين تحقيق، هر سه رويكرد درخور توجه است؛ زيرا هم تعريف قلمرو مفهومي دين مدنظر است و هم‌، سطح و چگونگي ارتباط آن با روان، ذهن و زندگي انسان.

روان انسان، از نگاه قرآن

در قرآن تعبيرها و واژه‌هاي مختلفي وجود دارد كه به‌شكلي با مقوله روان آدمي مرتبط است؛ ازجمله: روح، نفس، قلب، فؤاد و صدر. البته در يك پژوهش جامع، بايد به مفاهيم ديگري نيز، توجه كرد؛ ازجمله: «لُبّ» (اولواالالباب)، «بصيرت» (الابصار)، «سفاهت» (سُفَهاء)، «رُشد»، «بلوغ»، «جهل» «وسواس» (وسوسه)، «ترس»، «نگراني»، «آرامش» و «اضطراب».

در اين ميان، به‌نظر مي‌رسد واژه «نفس» و كابرد‌هاي قرآني آن، با آنچه در روان‌شناسي «روان» ناميده شده است، نزديك‌تر باشد ـ چنان‌كه در فرهنگ‌لغات، واژه پسيكولوژي به «معرفة النفس» ترجمه شده است ـ اما حقيقت اين است كه با توجه به قدمت واژگان قرآني، از نظر تاريخي بر تعبير‌ها و اصطلاحات دانش‌هاي متأخر، براي تطبيق آن‌دو بر يكديگر، نمي‌توان به فرهنگ لغات عربي معاصر بسنده كرد، بلكه تطبيق واژگان و تعبير‌هاي قرآني بر اصطلاحات علمي نوين ـ متأخر ـ نيازمند شناخت كاربردهاي متنوع يك واژه در آيات مختلف قرآن است تا از آن طريق بتوان به همساني و هماهنگي يك اصطلاح قرآني با يك اصطلاح علمي پي‌برد!

ازاين‌رو، در اين تحقيق، بررسي تك‌تك واژگان مزبور به شيوه يادشده ضروري است؛ ولي ازآنجاكه چنين پژوهشي در هر واژه، خود، نيازمند مجالي واسع و مستقل است، به‌اقتضاي ضرورت بحث، به‌طور گذرا به موضوعات مزبور اشاره‌ خواهيم كرد.

مناسبات «روح» و «روان» در قرآن

مقوله روح، هم در قرآن و هم در روان‌شناسي مطرح شده است، با اين تفاوت كه در قرآن به‌صورت مفهومي بديهي، و وجودي قطعي و مستقل از جسم آدمي، و در روان‌شناسي با وجود پذيرش اصل وجود آن، استقلال آن از جسم و ماده فاقد دليل تجربي دانسته شده است. (مراغي، بي‌تا: 4 / 177) ازاين‌رو، روان‌شناسان به‌جاي تأكيد بر روح، به ويژگي‌هاي رواني انسان كه در قلمرو تجربه، قابل بررسي و اندازه‌گيري است، توجه كرده‌اند.

افزون بر اين، اگرچه روح در قرآن، به‌منزله بُعد دوم وجود آدمي شناخته شد ـ فَإ‌ذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيه مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ سَاجد‌ِينَ (حجر / 29) ـ بر جنبه‌هاي ديگري چون «نفس»، «قلب»، «فؤاد» نيز، تصريح شده است. حال، با توجه به مطالب پيش‌گفته، واژه روح در قرآن با آنچه امروز روان ناميده مي‌شود چه نسبتي دارد؟

از ديرباز تحقيق درباره نسبت‌هاي روح و نفس ـ و به تعبيري روان ـ مطرح بوده است، چنان‌كه محقق ثاني در قرن دهم هجري دراين‌باره كتاب مستقلي تدوين كرده و نام آن را الباب المفتوح الي ما قيل في النفس والروح نهاده است، او در اين كتاب حدود چهل ديدگاه را گردآورده و نقل كرده است. (موسوي سبزواري، 1409: 2 / 184)

علامه طبرسي در تفسير مجمع‌البيان چنين آورده است:

ابن‌عباس مي‌گويد: در آدميان، هم «روح» وجود دارد و هم «نفس»، كه رابطه آن‌دو چون شعاع خورشيد است، نفس واجد قوه عاقله، و روح مايه حيات و زندگي است. هنگام خواب، نفس از بدن بيرون مي‌رود ولي روح باقي مي‌ماند، اما هنگام مرگ، نفس و روح، هردو، از بدن انسان خارج مي‌شوند.

پس از نقل اين بيان، مرحوم طبرسي، آن را با روايتي از امام باقر× تأييد كرده است. (طبرسي، 1372: 8 / 781)

وهبة الزحيلي در تفسير المنير نوشته است: «عالمان در اين زمينه كه آيا نفس و روح دو حقيقت مجزا هستند يا دو نام براي يك حقيقت‌اند؟ اختلاف‌نظر دارند». (زحيلي، 1418: 24 / 22)

نكته شايان توجه اينكه، نسبت نفس و روح و تفاوت‌هاي آن‌دو با وجود مطرح شدن در قرآن، در قرون پيشين به‌صورت جدي براي مفسران مطرح نبوده است تا در مقام يافتن پاسخ آن بر آيند، و فلاسفه اسلامي نيز، اگرچه تا حدودي به بحث نزديك شده و بدان پرداخته‌اند، دل‌مشغولي آنها، جنبه‌هاي كاملاً نظري داشته، سعي در ايجاد وفاق نظريه‌هاي مربوط به روح و نفس با اصول مسلم فلسفي داشته‌اند. (بنگريد به: صدرالمتألهين، 1366: 42)

به‌هرحال، اين پرسش به شكلي كه آن را طرح كرده‌ايم، بيشتر در تفاسيري ظهور و بروز داشته است كه پس از قرن چهاردهم تأليف شده‌اند.

در تفسير نمونه دراين‌باره آمده است:

«روان» و «روح» دو حقيقت جداي از هم نيستند، بلكه مراحل مختلف يك واقعيت‌اند. آنجا كه سخن از ارتباط روح با جسم است و تأثير متقابل اين‌دو در يكديگر بيان مي‌شود، نام «روان» بر آن مي‌گذاريم و آنجا كه پديده‌هاي روحي جداي از جسم مورد بحث قرار مي‌گيرند، نام روح را به‌كار مي‌بريم. (مكارم شيرازي، 1374: 12 / 255)

علامه طباطبايي در تفسير الميزان، درباره معاني نفس و موارد كاربرد آن در قرآن مي‌نويسد:

كلمه نفس، در اصل، به معناي همان چيزي است كه نفس به آن اضافه شود؛ مثلاً «نفس الانسان» يعني خود انسان. «نفس الشيء» يعني خود شي؛ بنابراين، اگر واژه «نفس» به چيزي اضافه نشود، هيچ معنايي ندارد. اما در مرحله بعد، واژه نفس بدون اضافه شدن به «انسان» به معناي «نفس انساني» رواج يافته است؛ مانند: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بغَيْر‌ نَفْس‌ ...».

پس از اينكه «نفس» به معناي نفس انساني شيوع يافت، همين كلمه را در «روح انساني» به‌كار بردند؛ زيرا، آنچه مايه تشخيص هر انسان مي‌باشد علم و حيات و قدرت اوست كه همگي قائم به «روح آدمي» است. (طباطبايي، 1417: 14 / 285)

منابع و مآخذ

1. قرآن كريم.

2. آذربايجاني، مسعود و سيدمهدي موسوي اصل، 1385، درآمدي بر روان‌شناسي دين، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

3. آذربايجاني، مسعود، 1386، روان‌شناسي دين از ديدگاه ويليام جيمز، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

4. آلوسي، سيدمحمود، 1415، روح المعاني فى تفسير القرآن العظيم، تحقيق علي عبدالباري عطية، بيروت، دار الكتب العلميه.

5. آملي، سيدحيدر، 1422، تفسير المحيط الأعظم والبحر الخضم، تحقيق سيدمحسن موسوي تبريزي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، چ سوم.

6. ابن‌عاشور، محمد بن طاهر، بي‌تا، التحرير والتنوير، بي‌جا.

7. ابن‌عربي، ابوعبدالله محيي‌الدين محمد، 1422، تفسير ابن‌عربي، تحقيق سمير مصطفي رباب، بيروت، دار احياء التراث العربي.

8. ابن‌منظور، محمد بن مكرم، 1414، لسان العرب، بيروت، دار صادر

9. استور، آنتوني، 1375، فرويد، ترجمه حسن مرندي، تهران، طرح نو.

10. بستاني، محمود، 1375 ـ 1372، اسلام و روان‌شناسي، ترجمه محمود هويشم، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي.

11. پالس، دانيل، 1385، هفت نظريه در باب دين، ترجمه و نقد محمدعزيز بختياري، قم، مركز انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني+.

12. تستري، ابومحمد سهل بن عبدالله، 1423، تفسير التستري، تحقيق محمد باسل عيون السود، بيروت، منشورات محمدعلي بيضون، دار الكتب العلمية.

13. خميني، سيد مصطفي، 1418، تفسير القرآن الكريم (خميني)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني+.

14. رازي، ابوالفتوح حسين بن علي، 1408، روض الجنان و روح الجنان فى تفسير القرآن، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي آستان قدس رضوي.

15. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1412، المفردات فى غريب القرآن، بيروت، دار العلم.

16. زحيلي، وهبة بن مصطفي، 1418، التفسير المنير في العقيدة والشريعة والمنهج، بيروت، دار الفكر.

17. زمخشري، محمود، 1407، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دار الكتب العربي.

18. سيوطي، جلال‌الدين، 1404، الدر المنثور في التفسير المأثور، قم، كتابخانه آيت‌الله مرعشي.

19. شريف رضي، بي‌تا، نهج‌البلاغه، قم، دارالهجرة.

20. شيخ مفيد، محمد بن محمد، 1424، تفسير القرآن المجيد، تحقيق سيدمحمدعلي ايازي، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.

21. صادقي تهراني، محمد، 1365، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامي.

22. صانعي، سيدمهدي، 1382، بهداشت روان در اسلام، قم، بوستان كتاب.

23. صدرالمتألهين، محمد بن ابراهيم، 1366، تفسير القرآن الكريم (صدرا)، تحقيق محمد خواجوي، قم، بيدار، چ دوم.

24. طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417، الميزان فى تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چ پنجم.

25. طبرسي، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق با مقدمه محمد جواد بلاغي، تهران، ناصرخسرو، چ سوم.

26. طوسي، محمد بن حسن، بي‌تا، التبيان فى تفسير القرآن، تحقيق با مقدمه شيخ آغابزرگ تهراني و تحقيق احمد قصيرعاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي.

27. حويزي، عبد علي، 1415، نورالثقلين، قم، اسماعيليان.

28. فراهيدي، خليل بن احمد، 1410، كتاب العين، قم، هجرت، چ دوم.

29. فروم، اريك، 1363، روانكاوي و دين، ترجمه آرسن نظريان، تهران، پويش.

30. فضل‌الله، سيدمحمدحسين، 1419، تفسير من وحي القرآن، بيروت، دار الملاك للطباعة والنشر، چ دوم.

31. قرشي، سيدعلي‌اكبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الإسلامية، چ ششم.

32. گنابادي، سلطان‌محمد، 1408، تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، بيروت، مؤسسه الأعلمي للمطبوعات، چ دوم.

33. مراغي، احمد بن مصطفي، بي‌تا، تفسير المراغي، بيروت، دار الحياء التراث العربي،

34. مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.

35. مكارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، چ اول.

36. موسوي سبزواري، سيدعبد الاعلي، 1409، مواهب الرحمان فى تفسير القرآن، بيروت، موسسه اهل‌بيت^، چ دوم.

37. ميبدي، رشيدالدين، 1371، كشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، اميركبير.

38. نجاتي، محمد عثمان، 1381، قرآن و روانشناسي، ترجمه عباس عرب، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي.

39. يونگ، كارل گوستاو، 1370، روان‌شناسي و دين، ترجمة فؤاد روحاني، تهران، اميركبير.

منبع: فصلنامه مطالعات تفسير - شماره 6

ادامه دارد ...

سه شنبه 3 دي 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن