واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: رنجنامهاي براي ياقوت سياه صحنه
سيدعلي تدين صدوقي-عضو انجمن جهاني نويسندگان و منتقدان
رضا رضامندي، اين ياقوت سياه ارزشمند، اين حلقه اتصال تئاتر و سياهبازي ديروز با امروز و اين گنجينه اسرار تكنيكها و فوت و فنهاي سياه بازي و تئاتر كمدي سنتي ايران بهخاطر يك عمل ساده پيوندرگ و بر اثر كم توجهي تيم پزشكي، به سادگي از بين ما رفت و جامعه هنري را سيهپوش كرد. رضامندي هنرمندي بود كه به تيپهاي كمدي شخصيت ميداد. كمدي و طنز را با جديت بازي ميكرد. اعتقاد راسخ به نمايش سالم و كمدي سالم داشت و سالها بهخاطر اين عقيده جنگيد. رضاي مهربان نزديك سه سال از استادش اين اسطوره سياهبازي، سعدي افشار، جانانه نگهداري كرد و سعدي در آغوش رضا، جان به جان آفرين تسليم نمود و هنوز هشت ماه از رفتن سعدي نگذشته بود كه رضا نيز به او پيوست. اين را نه از روي احساس و يا تعصب دوستانه، بلكه به عنوان يك منتقد حرفهاي ميگويم؛ ما ديگر كسي چون رضامندي را به اين سادگيها پيدا نخواهيم كرد و جاي خالياش سخت احساس ميشود. شيرين كاريهاي او، بازيهايش، كمدي موقعيت و شرايط و وضعيتي كه او در تئاتر كمدي كلام خلق ميكرد و حركاتش، همه و همه منحصر به فرد بود و خاص رضا رضامندي. او سبك و شيوه و اسلوب خاص خود را طي سي سال پيدا كرده بود. چيزي كه خاص رضا بود حتي سياهش.
و اين هنرمند با ارزش به سادگي از بين ما رفت. يكي از مسئولان بيمارستان در گفتگويي از عملكرد همكارانش دفاع كرده است. بايد گفت موارد بسيار عديدهاي در پرونده رضا و در خصوص عمل او وجود دارد كه بايد روشن شده و پاسخ داده شود؛ 1- چرا دكتري كه بايد رضا را عمل ميكرد و رضا به اميد اين دكتر تن به عمل در آن بيمارستان داده بود در هنگام عمل حضور نداشت؟ 2- چرا بايد دستيار دكتر، رضا را عمل كند آن هم بدون اطلاع دكتر؟ لازم به ذكر است دكتر فوق زير بار صدور جواز دفن براي رضا نرفت. ايشان گفته است “مگر من عمل كردهام، هر كس كه عمل كرده، هم او جواز را صادر كند.” مگر رضا بيمار شما نبود، اگر به هر دليلي نميتوانستيد سر عمل حاضر شويد چرا تلفن نكرديد و به دستيارتان نگفتيد كه رضا را عمل نكند تا خودتان بياييد؟
كجاي دنيا اينگونه است؟ روزي كه رضا به رحمت خدا رفت ما هيچكس را در بيمارستان نيافتيم. گويي بيمارستان بدون مسئولي كه جوابگو باشد رها شده بود. به خانواده رضا گفتند چنانچه شكايتي داريد بنويسيد و از زير در به داخل اتاق مدير بيندازيد، بعدا ما رسيدگي ميكنيم! و اگر نبود شكايت رسمي خانواده رضا و آمدن پليس 110،كه بايد همينجا از آنها تشكر كرد، نميتوانستيم پرونده رضا را پيگيري كنيم. اين مسئول در خصوص برخورد نامناسب پرسنل بيمارستان با خانواده و بخصوص يكي از دختران رضا گفت بايد پروندهاش بررسي شود. مگر برخورد پرسنل هم در پرونده پزشكي بيمارستان ثبت ميشود؟ براساس كدام موازين شرعي، اخلاقي و حرفهاي ساعت 6 يا 7 صبح با خانواده بيمار تماس ميگيرند و بدون آنكه بپرسند آن سوي گوشي كيست و يا بزرگتري را بخواهند به يكباره به دختر كوچك رضا ميگويند پدرت فوت كرده و در سردخانه است. بياييد او را ببريد! اصلا شما ميدانيد كه هنر و فرهنگ اين مملكت را عزادار كرديد و هنري را كه بيش از چهارصد سال سابقه دارد به يكباره و با يك عمل ناصحيح و غيرحرفهاي پروندهاش را بستيد. واقعا چه كسي جوابگوست؟ اگر اين اتفاق در كشور ديگري ميافتاد آيا به همين سادگي از كنارش ميگذشتند؟ شما ميدانيد چه كرديد؟ آيا به عمق اين فاجعه پي بردهايد؟ با اين كار، سياهبازي ايران كه در دنيا شناخته شده است ديگر كسي را ندارد و بايد بگويم كه با اين اتفاق در حال از بين رفتن است. كسي كه رضا را عمل كرده، گفته قبل از عمل رضا سكته كرد و ما يك ساعت و اندي تلاش كرديم تا اينكه احيايش نموديم. خب اين درست. پس چرا كسي را كه احيا كرديد سينهاش را شكافتيد و عملش نموديد؟ اين را ديگر هر كسي ميداند. پس قسم بقراط چه ميشود؟و يا اينكه شما ميخواستيد به هر نحوي كه شده آن فنري را كه بخشي از آن را در بيمارستاني ديگر در رگ رضا جا گذاشته بوديد بيرون بياوريد. چرا نگذاشتيد رضا به بيمارستان ديگري برود؟ آيا بهخاطر اين نبود كه معلوم ميشد فنر را شكسته و بخشي از آن را در رگ او جا گذاشتهايد؟ راستي ميتوانيد بگوييد كه به لحاظ پزشكي به يك بيمار چند دقيقه ميتوان شوك داد؟ رضا نه مشكل كليوي داشت و نه مشكل مغزي. چرا به خانوادهاش گفتيد كه امكان دارد مشكل مغزي پيدا كند؟ آيا بهخاطر شوكهاي طولاني مدت نبود؟ در واقع رضا را بيجان به بخش مراقبتهاي ويژه انتقال داديد و با دستگاه، او را نگه داشتيد تا دو سه روزي خانواده و فاميل و دوستان او را ببينند و شماها هم وقت داشته باشيد تا زمان بخريد و خانواده او را براي خبر مرگش آماده كنيد. اينها و دهها پرسش ديگر حرفهاي خانواده رضاست كه از ابتداي بستري شدن او شاهد و ناظر ماجرا بودهاند و ما به لحاظ وظيفه حرفهاي، شرعي، انساني و اخلاقي كه داريم اينها را انتقال ميدهيم و بايد پاسخ داده شوند. بايد قضيه رضا روشن شود. هر چند كه هنوز جواب پزشكي قانوني نيامده است اما نبايد با جوسازي و مخدوش كردن ماجرا چنانچه مسبباني وجود دارند مورد باز خواست قانوني قرار نگيرند و به راحتي از كنار اين ماجرا بگذرند. چرا كه ما نه يك فرد عادي، البته هر انساني كرامت خود را دارد، بلكه يك سرمايه ملي سنتي آييني را از دست دادهايم و اين اصلا شوخي بردار نيست.
هنرمنداني كه شور و شادي سالم را به جامعه هديه ميكنند سرمايههاي ايران اسلامي هستند. رضامندي انساني ساده زيست، فروتن و متواضع بود و شايد همينها موجب شد كه او را آنطور كه بايد نشناسند. مرگ، حق است اما در خصوص رضا مسائلي وجود دارد كه بايد پيگيري و روشن شود. اين حق رضا و خانواده او و حق مردم است مردمي كه او را دوست داشتند و آنطور او را تشييع كردند و آنگونه در پي او گريستند. در اين ميان بايد از انجمن تئاتر آزاد ايران پرسيد كه چرا با رضا اين قديميترين و حرفهايترين عضو آن انجمن و يكي از بنيانگذاران آن اينگونه برخورد كرديد؟ به بهانههاي مختلف پنج سال به او سالن نداديد؟ چرا عدهاي بايد چند سالن را مختص خود كنند و كساني هم سالها معطل اجرا بمانند؟ چرا آدمهايي را كه اصلا ربطي به اين هنر ندارند وارد كردهايد؟ كساني كه آنقدر كارهاي نحيف اجرا ميكنند كه حتي صداي تماشاگران هم در آمده است. آنقدر لمپن بازي در ميآورند و لودگي ميكنند كه پاي نيروي انتظامي به وسط كشيده ميشود و... آنگاه هنرمند ارزشمندي چون رضامندي بايد پنج سال اجرا نكند. در واقع قلب رضا ديگر طاقت اين همه نامرادي را نداشت. مگر رضا يكي از اعضاي اصلي و قديمي و حرفهاي انجمن كارگردانانتان نبود؟ پس چرا با او اينگونه رفتار كرديد؟ شما به مرور زمان رضا را افسرده كرديد، او را در غم نان و كار و صحنه نگهداشتيد تا بالاخره قلبش تاب نياورد. بايد كسي جوابگوي اين همه بيعدالتي باشد. چرا بايد يكي دو نفر، ميليونها درآمد داشته باشند و دائمالاجرا و كسي چون رضا پنج سال بياجرا بماند؟ شما حتي نتوانستيد از استاد خودتان سعدي افشار نگهداري كنيد. و اگر شادروان رضامندي اين كار را نميكرد سعدي سالها قبل از دنيا رفته بود. شما هيچ ميدانيد كه رضا همزمان با نگهداري از سعدي، خودش بيمار بود و بيماري پوستي گرفت اما به كسي چيزي نگفت؟ من حداقل از نزديك شاهد ماجراهاي رضا بودهام. انجمن تئاتر آزاد بايد جوابگوي بلاهايي كه بر سر رضا رضامندي آورده است باشد؟ در هر حال نميدانم ديگر چه بگويم كه دل پر است و مجال و مقال اندك. بايد بگويم كه رضا دعوت حق را به گونهاي لبيك گفت كه تو گويي منتظر لبيك حق بوده است. روحش شاد و قلبش از ما راضي. او رفت و در جوار حق آرام گرفت و ما ماندهايم با يك دنيا خاطره و جاي خالي او.
دوشنبه 2 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]