واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: برگ چهل روزه تماشاي عشق
40شب از آنگاه كه حضرت نيايش ديده بود كه بانو، شب يازدهم، نماز شب را نشسته خوانده؛ 40منزل از آن اوقاتي كه بانو، صبر را به خجالت وادار كرده بود وقتي زمزمهاش را حضرت خورشيد شنيده بود كه «يَا عِمَادَ مَنْ لَا عِمَادَ لَهُ وَ يَا ذُخْرَ مَنْ لَا ذُخْرَ لَهُ وَ يَا سَنَدَ مَنْ لَا سَنَدَ لَهُ يَا من سَجَدَ لَكَ سَوَادُ اللََّيْلِ وَبياض النَّهَارِ وَ شُعَاعُ الشَّمْسِ وَ حَفِيفُ الشَّجَرِ و دَوِيُّ الْمَاءِ يَاالله يَاالله...» اي پناهگاه آنكه جز تو پناهي ندارد. اي تكيهگاه آنكه جز تو پشتوانهاي نميشناسد و اي خدايي كه سياهي شب و سپيدي روز و روشنايي خورشيد و صداي آرام درخت و آب بر تو سجده ميكنند.
حالا 40مرحله گذشته است و اين كاروان كه با «سر» رفته بود «بي سر» بازگشته است.
بازنمايي تصويري پيش رو، شمايي است از فرازهايي كه بر اين كاروان گذشته است از پس اربعيني و به تعبير اوحدي است كه «رخ به ميعادگاه معني كن/ اربعيني ز آب ديده بر آر»
روز يازدهم
از كربلا تا كوفه
مطابق تاريخ و آنگونه كه استاد مطهري در جلد اول حماسه حسيني ميگويند، عمربنسعد حركت اسيران را بهگونهاي ترتيب داد تا حركت كاروان آزادگان از عصر روز يازدهم باشد و با توجه به مسير در حدود 12فرسنگي كربلا تا كوفه، كاروان در سپيدهدم دوازدهم محرم به كوفه برسد. سرهاي شهيدان براي برپايي جشن و قدرتنمايي سپاه يزيد پيشتر به كوفه فرستاده شده بود. به نقل خوارزمي در مقتل الحسين و المقرم در مقتل الحسين سر سالار نيزهنشين كاروان آزادگان توسط خوليبن يزيد و بهگفته طبري توسط سنان بن انس به دربار عبيدالله برده شد. سيدبن طاووس اعتقاد دارد كه اين سرها بعدتر با كاروان به شام نزد يزيد فرستاده شد اما شيخمفيد ميگويد كه سرها جلوتر از كاروان به شام فرستاده شدند.
روز دوازدهم
اين كشته فتاده به هامون حسين توست
علامه عسگري در معالمالمدرستين خاطرنشان ميكند كه روز دوازدهم محرم مردم قبيله بنياسد كه در غاضريه زندگي ميكردهاند، اجساد رها مانده شهيدان كربلا را جمع كرده، نمازخوانده و در همين جايي كه امروز مشهد شريف ايشان است، دفن كردهاند.
از كوفه تا دمشق
راه سلطاني، راه عقيل
قول مشهور كه برخي از علماي متاخر مانند ميرزاي نوري و شيخ عباس قمي نيز آن را تأييد ميكنند مسير حركت كاروان آزادگان را از كوفه به سمت دمشق، راه مشهور به راه سلطاني معرفي ميكنند. راهي كه از شهرهايي چون قادسيه، قناطير، سامرا، تكريت، موصل، حران، رقه، مسكنه، حلب، شيرز، بعلبك و حمص ميگذرد. در مقابل برخي ديگر از علما چون سيدمحسن امين در اعيان الشيعه ، راه مشهور مسير به عقيل را مسير درست حركت كاروان ميدانند؛ مسيري كه البته بسيار كوتاهتر از مسير سلطاني است.
روز سي ام
دُملهاي سر باز كرده كينه بد ر و خندق
ابوريحان بيروني و بسياري ديگر روز اول صفر سال 61هجري را روز ورود كاروان حسيني به دمشق ميدانند اما شهيد مطهري روز دوم صفر را قول ارجحتري براي ورود كاروان به شام ميداند. عبيدالله، كاروان آزادگان را بهسركردگي زحربن قيسالجعفي روانه شام كرد. در بحار الانوار و تذكرهالخواص گفته شده كه هنگام ورود كاروان آزادگان و سرهاي شهيدان، يزيد در جيرون جايي مصفا در نزديكي دمشق به شادخواري مشغول بوده و با ديدن سرهاي بر نيزه، شعري به اين مضمون خوانده؛ «هنگامي كه محملها رسيدند و آن خورشيدها بر فراز پشتههاي جيرون درخشيدند، ... من ديوني را كه طلب داشتم بازپس گرفتم.» كاروان را در پيش روي بابالمسجد، جايي كه معمولا اسراي جنگي را آنجا اسكان ميدادند، مستقر كردند. مردم شام كه از زمان مسلمانيشان به مسلماني خالد وليد و معاويه و يزيد دلخوش بودند، به شادي و هلهله به نظاره كاروان آزادگان رفتند. مردان شامي لباس نو پوشيده بودند و زنان دف ميزدند تا كاروان را به قصر يزيد بردند.
در مجلس تاريك يزيد بر مرواريد پاره تن رسول(ص) چوبدستي آن مرد تاريك نواخته شد. حضرت نيايش فرياد بر آورد كه «يَا يَزِيدُ مَا ظَنُّكَ بِرَسُولِالله لَوْ رَآنَا عَلَي هَذِهِ الْحَالِ؟.../ اي يزيد چه گمان ميكني اگر رسول خدا(ص) ما را در اين حال ببيند؟» محفل يزيد منقلب شد. يزيد به عبيدالله دشنام داد و تقصيرها را به گردن او انداخت و دستور داد تا غل و زنجيرها را از كاروان بردارند. يزيد ماندن بيشتر كاروان آزادگان را به مصلحت خود نديد. نعمانبنبشير ماموريت پيدا كرد تا اسباب حركت كاروان آزادگان را به مدينه فراهم كند.
محاجه گونههاي يزيد با عقيله بنيهاشم و امام عليبن الحسين (ع) در مجلس يزيد و همينطور خطبههاي مكرر اين دو بزرگ در موضعهاي گوناگون در رسالت پيامآوري عاشورا ماهيتي آنچنان رسواكننده داشت كه طبري در تاريخش ميگويد: همه زنان بنياميه ميگريستند و بر شهادت حسين(ع) زاري ميكردند و نوحه ميخواندند.
رأسالحسين(ع) كجاست؟
همان سري كه «يحبالجمال » محوش بود
درباره محل دفن سر مبارك حضرت اباعبدالله با عنوان مرقد رأسالحسين بين مورخين اختلاف است تا جايي كه 6 مكان مشهور بنابر اختلاف اقوال بهعنوان مرقد رأسالحسين(ع) مورد زيارت و توجه دوستداران آلالله است. شيخ صدوق در كاملالزيارات و كليني در كافي بنابر روايتي از امامصادق(ع) رأسالحسين را در نجف در كنار مرقد حضرت امير(ع) ميدانند. صاحب لهوف و برخي ديگر معتقدند كه سر مبارك حضرت در بيستم سال 61 به كربلا بازگردانده و در كنار پيكر مطهر دفن شده است. مدينه (قبرستان بقيع)، قاهره و دمشق و عسقلان از ديگر شهرهايي هستند كه بنابر اقوال مختلف مرقد رأسالحسين(ع) در آنجا قرار دارد و اكنون نيز اين مشاهد متبركه مأمن عاشقان زيارت حضرت آفتاب است.
از دمشق تا مدينه
بعد تو چندين قيامت دير شد، ما را ببخش
درباره بازگشت بانو زينب كبري(س) و امام عليبنالحسين(ع) به مدينه 2روايت وجود دارد: برخي ميگويند كاروان از شام مستقيما به مدينه رفته است؛ تاريخ طبري، الكامل ابناثير، اخبار الطوال دينوري، مقاتلالطالبين ابوالفرج اصفهاني، مقتلالحسين خوارزمي، الارشاد شيخ مفيد، بحارالانوار علامه مجلسي، الاحتجاج طبرسي، اعلامالوري و عقد الفريد و الفتوح و انساب الاشراف و... ازجمله منابع مهمي محسوب ميشوند كه درآنها مسير كاروان آزادگان از دمشق مستقيم به مدينه ذكر شده است. درنظرگاه دوم كه امروزه مورد اعتقاد عامه نيز هست كاروان آزادگان در مسير بازگشت به مدينه از مأموران يزيد خواستهاند تا ايشان را از طريق عراق و كربلا به مدينه ببرند و به اين ترتيب در چهلمين روز واقعه طف كاروان آزادگان توانستهاند به زيارت شهدا و امام شهيدان نائل شوند. منابعي چون مقتلالحسين ابي مخنف،اللهوف سيدبن طاووس، مثير الاحزان ابن نما، مقتل الحسين المقرم، اعيانالشيعه سيدمحسن امين، نفسالهموم و منتهيالامال شيخ عباس قمي ازجمله منابع قائل به اين نظريه هستند. از نظر محققان بزرگ معاصر چون دكتر شهيدي نيز در كتاب زندگاني فاطمه زهرا(س) با توجه به تضادهاي تاريخي نسبت به هر دو قول، اين مسئله در هالهاي از ابهام قرار دارد. از سوي ديگر، شهيدآيتالله قاضيطباطبايي در كتاب پژوهشي«اول اربعين حضرت سيدالشهدا» اصل موضوع زيارت شهدا توسط كاروان و بازگشت ايشان به كربلا در مسير مدينه را با دلايل بسيار قطعي دانستهاند.
شهر پيامبر (ص)
نزديك شد كه خانه ايمان شود خراب
به نقل از مسار الشيعه، كاروان آزادگان در بيستم صفر سال61 هجري وارد مدينه شد. در نزديكي مدينه امام سجاد (ع)، بشيربن جدلّم را مأمور كرد تا خبر شهادت ابا عبدالله(ع) و ورود كاروان را به مردم مدينه اطلاع دهد. علامه مجلسي در بحارالانوار مينويسد: بشير به تاخت در مدينه حاضر شد و در برابر مسجدالنبي اشعاري را كه سروده بود به نواي حزين به اين مضمون خواند؛ «اي مردم مدينه! ديگر مدينه جاي ماندن نيست. حسين(ع) كشته شده است، ديدهها بر او پيوسته بگريند. پيكر او در كربلا آغشته در خون اوست و سرش را بر بالاي نيزه گرداندند.» شهر پيامبر يكسر نوحهخوان شد.
يکشنبه 1 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 74]