واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: ابوالفضل زرويي نصرآباد: از طنز و طنزپردازي خستهام
كتاب «خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلي خان مستوفي» نوشته ابوالفضل زرويي نصرآباد منتشر ميشود.
به گزارش بخش ادبيات و نشر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين طنزپرداز درباره انتشار اين كتاب گفت: مدتها پيش كتاب «خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلي خان مستوفي» را براي چاپ به انتشارات نيستان سپردم و اينگونه كه مسؤولان انتشارات گفتهاند، مجوز چاپ اثر از وزارت ارشاد اسلامي گرفته شده است و به زودي به بازار كتاب عرضه ميشود.
مدير پيشين دفتر طنز حوزه هنري كه اين روزها به دليل گذراندن دوران نقاهت پس از عمل قلب خود كمتر در مجامع رسانهيي، فرهنگي و هنري حضور پيدا ميكند، اظهار كرد: دكترها مرا از پذيرفتن مهمان هم منع كردهاند. چرا كه ديد و بازديد دوستانم هيجان زيادي به من وارد ميكند و باعث به وجود آمدن مشكلات قلبي برايم ميشود.
اثر تازه ابوالفضل زرويي نصرآباد، روايت خاطرات شخصيتي خيالي به نام حسنعليخان مستوفي است كه توسط پيشكار او «ميرزا حسين پيشكار» نوشته شده و هر دو اين شخصيتها ساخته و پرداخته ذهن اوست.
زرويي اين كتاب را با روايتهايي طنز از اين شخصيت خيالي از جمله تقاضاي رضاشاه از او براي حضور در تاجگذارياش، تلگراف زدن ملكه بريتانيا به وي، سفر به چين و حبشه و آمريكا آغاز ميكند و در ادامه ماجراهاي عجيبي همچون همنشيني او با اينگمار برگمان، پابلو پيكاسو، مارتين هايدگر، چارلي چاپلين و برخي رويدادهاي عجيب ديگر را روايت ميكند.
اين نويسنده در مقدمه كتابش و درباره شخصيت محوري اين كتاب و علت پرداختن به زندگينامه او نوشته است: ارديبهشتماه امسال (سال 1379 ه.ش) كه دوست عزيزم سيدعلي ميرفتاح از من خواست تا صفحه طنزي براي «مهر» دوره جديد تدارك ببينم، به لطايفالحيل زير بار نرفتم.
اين شانه خالي كردن دلايل متعددي داشت؛ يكي اينكه در خود هيچ ميلي به طنزنويسي احساس نميكردم. خسته شدن حق طبيعي انسان است. از طنز و طنزپردازي خستهام. شايد عزيزي بگويد طنز نوشتن كه خستگي ندارد. مگر كسي از خنديدن و خنداندن خسته ميشود؟... در پاسخ به اين سؤال، ناچارم مثال بزنم: ببينيد وقتي سر ظهر يا تنگ غروب، خسته و گرسنه به خانه برميگرديد، اگر احتمالاً از كنار يك رستوران عبور كنيد، بوي خوش چلوكباب، مست و مدهوشتان ميكند؛ چه بسا در دل با خود ميگوييد خوش به حال كارگران اين چلوكبابيها، سر و كارشان با چه چيز نازنيني است! صبح كباب، ظهر كباب، شب كباب...! اگر پاي درد دل كارگران چلوكبابي بنشينيد، حتماً به شما خواهند گفت كه چقدر از كباب خسته شدهاند. حتا بوي كباب آزارشان ميدهد. نفرماييد «خوشي زير دلشان زده» نهخير، واقعاً تكرار، ملالآور است و چقدر سخت است كه آدم از چيزهاي نازنيني مثل طنز يا چلوكباب خسته شود.
پس اين از دليل اول. دليل دوم آنكه اين بنده چند ماه پيش از اين، مشغول مطالعه و ويرايش دستنوشتههاي ارزشمند حضرت استاد حسنعليخان مستوفي بودم. شيريني و جذابيت اين اثر به حدي بود كه ترجيح ميدادم وقت خود را صرف تكميل و آمادهسازي اين كتاب ارزشمند كنم. استاد حسنعليخان مستوفي براي كارگزاران سياسي، اجتماعي و فرهنگي اين مرز و بوم، نام و چهرهاي شناختهشدهاند و به جرأت ميتوان گفت كه در صد سال گذشته، ايشان بيشترين تأثير را در روند تحولات فرهنگي و اجتماعي و سياسي ايران داشتهاند. نثر موجز و بيان صادقانه ايشان در نگارش خاطرات به قدري جذاب و گيراست كه خواننده اثر را دچار شگفتي ميكند.
انتهاي پيام
شنبه 30 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]