واضح آرشیو وب فارسی:مهر: داستان زندگي مردي كه امام بارها به حمايتش برخاست، به چاپ رسيد
سومين مجلد از مجموعه كتابهاي صاحبدلان با عنوان كتاب «اسلامي» از سوي نشر خيمه منتشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، سومين كتاب از مجموعه كتابهاي صاحبدلان كه با موضوع معرفي فعالان هيئات حسيني از سوي نشر خيمه در دست انتشار است، با موضوع معرفي زندگي و فعاليتهاي حجتالاسلام شيخ عباسعلي اسلامي و با نام «كتاب اسلامي» منتشر شد.
در اين كتاب كه به قلم مهدي شريفي نوشته شده، مروري داستاني بر زندگي مرحوم اسلامي از منظر يادداشتهاي به جا مانده از اوست كه در آن نگارنده از دو زاويه ديد شامل زاويه ديد مرحوم اسلامي و نيز زاويه ديد خود به روايت زندگي و فعاليتهاي حجتالاسلام اسلامي پرداخته است.
داستانكهاي روايت شده از اسلامي در اين كتاب نه نقل و كلام مستقيم از وي، بلكه بازنگاري مستندي است از گفتارهاي پراكنده او كه نويسنده با حفظ محتوا و لحن در قالب زبان و روايت اول شخص آنها را بازگو كرده است و در ميان آنها سعي شده تا ويژگيهاي روايت زمان حال را براي او ملموس كند.
مهدي شريفي در بخشي از مقدمه خود در اين كتاب با اشاره به موضوع گمنام ماندن مرحوم اسلامي مينويسد: گمنامي و ناشناسي شيخ عباسعلي اسلامي نه تنها براي نسل سوم و چهارم انقلاب كه حتي در ذهن و خاطر پا به سن گذاشتهها انقلاب به قدري هست كه اگر گفته شود امام خميمني در چند سخنراني به حمايت از او جملاتي ايراد كرده، بسيار تعجب خواهند كرد و خواهند پرسيد: كدام شيخ عباسعلي اسلامي؟
شريفي روايت اين كتاب را از سال 1275 و تولد اسلامي در شهر سبزوار آغاز ميكند و پس از آن شرحي از زندگي و اقامت او در عراق براي تحصيلات تكميلي و نيز اقامت در هندوستان و فعاليت در مدرسه الواعظين را روايت ميكند.
تاسيس جامعه تعليمات ديني در سال 1322 و سه نوبت بازداشت شيخ در سالهاي 27 تا 43 شمسي ديگر بخشهاي اين كتاب را تشكيل ميدهد. شريفي همچنين دو فصل پاياني كتاب را به ماجراي سفر شيخ به لبنان در سال 51 و وفات او در سال 64 اختصاص داده است.
در بخشي از اين كتاب ميخوانيم: اربعين نزديك بود و شيخ قصد سفر به كربلا داشت. خبر رسيد كه راهزنان به كاروان سبزواريها در راه مدينه دستبرد زدهاند. دارايي او به امانت دست حاج اكبر سبزواري بود و قرار بر اينكه فرستادهاي در اربعين كربلا آن را به شيخ برساند. حالا اما، عباسعلي سرمايهاي نداشت و با خروج از شام در غربت ميماند. دلش را به دريا زد و راه افتاد سمت عراق.
«يابن رسولالله! شما كه از اضطرار من باخبريد. ميدانيد كه زادراه برگشت ندارم و راهم طولاني است» اين را ميگويم و از حرم سيدالشهدا (ع) بيرون ميآيم. كسي در شلوغي اسمم را فرياد ميزند. صاحب صدا را پيدا ميكنم. از همراهان كاروان سبزواريهاست. نگران از احوالشان جويا ميشوم. كيسهاي با 500 روپيه ميگذارد در مشتم و ميگويد: همه خوبند و اين امانتي شماست.
ميپرسم: چطور اين كيسه از حمله راهزنها در امان مانده، پاسخم ميدهد:
من هم تعجب كردم. سهبار، تمام لباسهايم را گشتند، ولي اين را نديدند!
كتاب اسلامي را نشر خيمه در 124 صفحه و با قيمت 5500 تومان منتشر كرده است.
كد خبر: 2199423
تاريخ مخابره : ۱۳۹۲/۹/۲۹ - ۱۴:۰۷
جمعه 29 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]