تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 26 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاكيزه جان مى‏نمايد و روزى را زياد مى‏كند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815998326




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

عظيمي در ميان؛ شاعري از بيرجند


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: عظيمي در ميان؛ شاعري از بيرجند


شاعر معاصر ايراني« محمدعظيم عظيمي در ميان» از سخن سرايان با ذوق و از شعراي فرهيخته و از برادران ايماني اهل سنت در خردادماه 1327 در منطقه بيرجند و در روستاي«درميان» ديده به جهان گشود.

شاعر گمنام ناحيه قهستان، مدارج تحصيلي خود را به ترتيب از مكتب خانه روستا آغاز و سپس تحصيلات ابتدايي را در همان روستاي «درميان» طي كرد. دبيرستان را نيز در شهر زاهدان، در دبيرستان «معقول و منقول» مخصوص دانش آموزان اهل تسنّن، با خواندن دروس فقه و اصول و كلام و فلسفه و منطق و تاريخ اسلام با موفقيت به پايان رساند و با اخذ رتبه اول به دريافت ديپلم نايل گشت.

او تحصيلات عالي را در دانشكده الهيات دانشگاه تهران در رشته «فقه و مباني حقوق اسلامي» به پايان برد و دوران خدمت سربازي خود را در بجنورد گذراند و سپس به استخدام آموزش وپرورش در شهرستان ايرانشهر در آمد.

در دهه پنجاه به شهر بيرجند منتقل و تا زمان بازنشستگي در اين شهر به تدريس مشغول شد(مهر1380) پس از آن هم مدت‌ها با دانشگاه آزاد بيرجند و دانشگاه پيام نور اين شهر همكاري داشت.

حاصل بيش از 30 سال آموزش و تدريس دروس فقه و زبان عربي و ادبيات... پرورش شاگرداني بوده كه هر يك از آنان در حال حاضر خدمتگزار ملت و كشور خود هستند.

در حدود دو سال پيش استاد عظيمي دچار سكته مغزي شده و هم اكنون در بستر بيماري قرار داشته و قدرت تكلم خود را از دست داده‌اند و نيمه فلج هستند كه از درگاه حضرت حق، شفاي عاجل اين استاد را خواهانيم.

زندگي فرهنگي- ادبي شاعر

اين شاعر در دهه 60 شمسي با ورود به جلسات فرهنگي و شعرخواني، سرودن شعر را آغاز كرد.

وي با شركت در جلساتي كه در كتابخانه مرحوم استاد سعيدي كه زير نظر مرحوم استاد عبدالحسين فرزاد اداره مي‌شد، با شاعراني چون آقايان غلامحسين يوسفي و محمد قاليبافان، فهيم مالكي و ناصري و... آشنا مي‌شود.

از ميان شاعران محلي منطقه بيرجند بيشتر به لامع(شاعر و عارف قرن يازدهم و- دوازدهم هجري قمري)، ابن حسام خوسفي، و... اظهار ارادت داشته است؛ هر چند كه در اين منطقه شاعران و نويسندگان و متفكراني ديگر نيز چون حكيم نزاري قهستاني، اميرسيد محمدنوربخش قهستاني، علامه عبدالعلي بيرجندي، شيخ عبدالحسين فنودي، بديع‌الزمان نوربخش(سرّي)، علامّه سيّد محمّد فرزان، سيّد محمدابراهيم صفوي، و... مي‌زيسته‌اند.

عظيمي به كار بردن مضامين عرفاني و اخلاقي و تربيتي در شعرهايش را مرهون و مديون شعراي بزرگ كلاسيك ايراني دانسته و خود را تحت تاثير سنايي، سعدي، عطار، مولانا، حافظ، جامي مي‌داند.

سبك شعر عظيمي، سبك هندي است و شاعر علاقه‌خاصي به شيوه سرايش «بيدل دهلوي» و «صائب تبريزي» دارد:

گرچه دارد شعر من رنگ دگر

بهتر از صائب چو بيدل گفته‌ام

(ديوان- صفحه561)

به سبك صائب و بيدل چه زيبا

«عظيمي» كهنه پرداز از جديدم(ديوان- صفحه291)

شاعر از رهگذر آشنايي كامل با احاديث قدسي و نبوي،، قصص قرآني، روايت‌هاي بديع از عرفا و مشايخ صوفيه( و بهره‌ور شدن و بهره‌مندي آن‌ها در شعرهايش)، غناي بهينه‌اي به اشعار خود بخشيده است.

بر اين اساس، در اشعار ايشان، شور و ذوق و عشق الهي موج مي‌زند.

با توجه به اين كه شاعر از برادران اهل سنّت است، مي‌توان در اشعارشان به ارادت قلبي شاعر به خاندان پيامبر عظيم‌الشان اسلام يعني ائمه اطهار و نيز صحابه گرامي حضرت رسول(ص) پي برد.

تألم موجود در شعرهاي شاعر درخصوص واقعه جانسوز كربلا و مصائب وارده بر اهل بيت(ع) را مي‌توان در مراثي ديوان ملاحظه كرد.

ستايش امامان بزرگوار و نيز اعتقاد به وحدت نحله‌هاي اسلامي در افكار و اشعار شاعر قابل درك است؛ زيرا كه فهم عرفاني از معنويت اسلام، آن قله بلند رفيعي است كه شاعر به فتح آن نايل آمده است.

عظيمي در ميان، شاعري اهل سنّت و دوستدار ولايت است.

بررسي ديوان عظيمي

اشعار عظيمي، هر چند سبك كلاسيك و قدمايي دارد، اما روح نوگرايي و تازگي در آنها ديده مي‌شود؛ يعني اين كه شاعر ديدگاه‌هاي تازه‌اي نسبت به مسائل قديم( در زمان حاضر) دارد:

صحبت كهنه ونو، نيست در اين بزم حضور

نو- ولي كهنه نما، قصه دل مي‌گويم

(ديوان- ص372)

در ديوان عظيمي، اثري از تملّق و ريا و هجو و هزل و توهين و افتراء ديده نمي‌شود. زيبايي‌ها و پيرايه‌هاي ادبي كه از ذهن سبز شاعر مي‌تراود، حكايت از خلّاقيت و نازك خيالي‌هاي او دارد.

بود و نمود عشق در اشعار عظيمي در مسيرهاي زيبا‌شناسانه راه مي‌پيمايد و در اين مسير، از عشق مادرانه، عشق به وطن، عشق به حقيقت‌جويي، و سرانجام عشق عرفاني و صوفيانه، نظر و گذر دارد تا به آستان حقيقت وجود مطلق راه يابد.

بي‌حضور او، حضوري نيست نيست

در دل است او، جاي دوري نيست نيست

(ديوان-ص548)

شاعر در شعرهايش بسيار بر مفاهيم انساني تأكيد داشته و از استغناء، مناعت طبع، مهر و محبت، حق‌گويي، دوري از تزوير و ريا، انتقاد از زاهدان و واعظان رياكار، پرهيز از غيبت، آزادگي و حريّت، ذمّ و نفي دنيا دوستي، رعايت ادب و احترام ديگران، توكل بر حق، و... تمجيد نموده و استناد فراوان بدانها كرده است.

در بينش اجتماعي و سياسي شاعر، مي‌توان از اشعاري كه داراي مضامين انتقادي و انتقاد اجتماعي بوده ياد كرد.

ستم ستيزي، تكيه بر كار و تلاش، معضل بيكاري، به قدرت رسيدن نااهلان، قاضيان نااهل و مرتشي، سختي معيشت مردم، طرفداري از وحدت مسلمانان، شريك شدن در غم افعاني‌هاي آواره در پي تهاجم بيگانگان به آنان و دوري از تعصبات كوركورانه، محكوم‌كردن آواي شوم جنگ، تجليل از دفاع مقدس مردمان، مذموم دانستن دروغ و نيرنگ، ستايشِ راستگويي و درستي، و ... مقوله‌هايي هستند كه فراوان در اشعار شاعر به چشم مي‌خورد.

شاعر در يكي از قصايد خود به حوادث كنوني دنيا نيز اشاره دارد:

از قضا و قدرِ گردشِ اين گردونه

پر زخون، پنجه ‌ تقدير و قضا مي‌بينم

اُردن و شام و حجاز و يمن و مُلك عراق

دسخوش حادثه‌ سيل فنا مي‌بينم

(ديوان ـ ص 501)

مشخصات ديوان

در كتاب «ديوان عظيمي» اغلاط مطبعي نيز ديده مي‌شود؛ مانند كلمه «معيشت»كه به صورت «معشيت» (صفحه 53 ـ مقدمه) ضبط گرديده، و يا اغلاط ويرايشي مانند جا انداختن كلمه «نفي» در جمله «نفي دنيا دوستي» (صفحه 41 ـ مقدمه)، و ...

ديوان عظيمي داراي بخش‌‌ها و قسمت‌هاي زير است:

1ـ‌غزل‌‌‌ها، شامل 440 غزل( صفحات 410 ـ 59)

2ـ قصايد، شامل 102 قصيده(صفحات 515 ـ 413)

3ـ مثنوي‌‌ها، شامل 21 مثنوي(صفحات 550 ـ 519)

4ـ قطعات، شامل 18 قطعه(صفحات 567 ـ 551)

5ـ چهارپاره، ترجيح‌بند، تركيب‌بند، مسّمط، مسّمط تضميني، دو بيتي‌‌ها، شامل 73 مورد (صفحات 592 ـ 569)

6ـ دو بيت‌‌ها، شامل 66 دوبيتي(صفحات 606 ـ 593)

7ـ قصايد كوتاه، شامل 5 قصيده كوتاه (صفحات 611 ـ 607)

8ـ پيوست‌‌ها شامل:

واژه‌نامه(636 ـ 613)

توضيحات (642 ـ 637)

تصاوير (666 ـ 643)

كتاب‌هاي فرهنگي ـ تاريخي بيرجند (674 ـ 667)

ابتداي كتاب با سه بخش شكل گرفته است: ـ پيش‌گفتار

ـ مقدمه

ـ با شاعران

انتهاي كتاب هم با چهار بخش تكميلي پايان مي‌يابد و جمعاً اين كتاب داراي 674 صفحه است.

ديوان عظيمي (محمدعظيم عظيمي در ميان) به كوشش خانم فاطمه بيدختي، به اهتمام و هزينه دكتر محمود رفيعي، توسط انتشارات هيرمند در سال 1390 در تهران انتشار يافته است. براي آماده‌‌سازي ديوان، مساعي خانم فاطمه بيدختي قابل تمجيد است.

جناب آقاي دكتر محمود رفيعي (استاد محترم دانشگاه تهران) نيز با اهتمام به گردآوري و چاپ آثار سخنوران و شاعران و دانشمندان و متفكران و نويسندگان منطقه بيرجند (درحال حاضر مركزيت خراسان جنوبي) يك تنه اقدام به روشن نگهداشتن چراغ فرهنگ و ادب اين خطّه نموده‌اند كه سعي‌شان مشكور باد.

در پايان، بي‌مناسبت نيست تا نمونه‌هايي از شعرهاي ديوان عظيمي تقديم شود:

مبتلاي دوست

آمده‌ام كه سرنهم، تا به ابد به پاي دوست

سركنم اين دو روزه را، در كنف وفاي دوست

در هوس خيال او، در طلب وصال او

حلقه شوم كه تا زنم، سر به درسراي دوست

ساقي بزم معرفت، جامِ گرم چو مي‌دهد

مست شراب مي پرم، دل چو كند هواي دوست

عشق و وفا چو مي‌شود، حاصل خوب اختيار

جبر بلاي خاطرم، از قَدَر و قضاي دوست

گر كِشدم به دارها، برگذر گذارها

راضي راضي‌ام هنوز، از طلب رضاي دوست

از دم صبح ابتدا، بي‌خبرم زهركجا

از مِيِ ساغر «بلي» دل شده مبتلاي دوست

هر سحر از نسيم جان، هم نفس طلوع عشق

در ته كوچه باغ دل، مي‌شنوم صداي دوست

از سحر طلوع عشق، آمده‌ام به پاي سر

كوچه به كوچه، كوبه كو، در پي مصطفاي دوست

ياد تو

ياد تو در اين دلم فزون باد

غيرتو از اين دلم برون باد

شمشاد چمن به پيش سروت

بر قامت سرو تو نگون باد

برطاق بلند ابروانت

تيرِ قدِ ما به سان «نون» باد

يا رب نكني سحر تو امشب

طول شب وصل ما قرون باد

نوش لب لعل شكّرينت

طوفان دل مرا سكون باد

آن كس كه ندارد عشق و مستي

آتش به روان و اندرون باد

تا قصّه عشق تو سرايم

افسانة زندگي فسون باد

لباس عشق

لباس عشق اندر بر نگنجد

شرابش در خم و ساغر نگنجد

من و ما و شما، ديگر نگويم

كه در جان، غير او، ديگر نگنجد

به لوح دل نوشتم وصف رويش

كه توصيفش به صد دفتر نگنجد

دلي كاو جايگاه عشق او شد

در‌آن دل، غير او، دلبر نگنجد

مده بر دل شراب ارغواني

درين خم جز مي كوثر نگنجد

نفس در تن، روان در آسمان است

روان در وسعت پيكر نگنجد

به سينه آتشي دارد «عظيمي»

كه اين آتش به صد مجمر نگنجد

دامن آن يگانه

دلبر امشب بهانه مي‌گيرد

چادر شب ز شانه مي‌گيرد

تير مژگان نهاده در ابرو

مرغ دل را نشانه مي‌گيرد

مصرع شاه بيت انديشه

زهر چشم از ترانه مي‌گيرد

نينواي نواي دلگيرم

دور چنگ و چغانه مي‌گيرد

كوزه بر دوش، آخر مستي

باده عارفانه مي‌گيرد

در شگفتم ز بوعلي‌سينا

از اشارت شفانه مي‌گيرد

مير شبگرد كوچه رندي

رهروان شبانه مي‌گيرد

بي‌خبر از حساب ناداري

ماليات خزانه مي‌گيرد

در سكوت سحر، دل ـ آهسته

دامن آن يگانه مي‌گيرد

نامه‌هاي شهرياران

نامه‌هاي شهريارانم چه شد؟

آن شكوه روزگارانم چه شد؟

گر كه شد تاراج دست انتقام

دارهاي سر به دارانم چه شد؟

در ميان ميكده، ساغر به كف

نوش‌نوش مي‌گسارانم چه شد؟

داغ بر دل، چون شقايق‌هاي سرخ

لاله‌هاي لاله‌زارانم چه شد؟

در بهار رويش عشق و صفا

نغمه ناي هزارانم چه شد؟

با عرق، بر چهره شرم، از گناه

سبحه‌هاي توبه كارانم چه شد؟

اي «عظيمي»، چون غريب در ديار

سازش ناسازگارانم چه شد؟

آفرينش

ز آب و خاك، انسان آفريدند

روان، از جان جانان آفريدند

ز گيسوي چو سنبل، بر سر دوش

گلستان در گلستان آفريدند

زصد چاك گريبان، از غم و درد

سر زلف پريشان آفريدند

ز خاك استخوان آدمي‌ زاد

خراب‌آباد عرفان آفريدند

ز گرماي لب پر خنده يار

بهار در زمستان آفريدند

كنار سفره گسترده عشق

تمام خلق، مهمان آفريدند

درون ظلمت موهوم هستي

زلال آب حيوان آفريدند

كولي دل

طوطي مست جان من، ميل سخن نمي‌كند

شكر و نقل خال لب، تا به دهن نمي‌كند

كولي دل چو سر كشيد، از لب او قرابه‌اي

كولي هرزه گرد ما، ياد وطن نمي‌كند

خون بنگر چو جلوه كرد، بر رخ و دامن و دمن

كشته غمزه‌ات بتا، ميل كفن نمي‌كند

دل به هواي سرو تو ديده كشد به بوستان

گر گذرد به باغ گل، ياد سمن نمي‌كند

پيكر ناز لعبتت، تا كه به طاق دل نشست

جلوه به چشم جان ما، ترك ختن نمي‌كند

مژده بده به عاشقان، رطل گران به سر كشيد

زاهد مست پر غرور، رقص چمن نمي‌كند

گر گذرد ز بام تن، مرغ روان خسته‌ام

روح اسير دام تن، طاعت تن نمي‌كند

چه كنم؟ ...

سينه چاك ـ از غم هجران ـ نكنم من، چه كنم؟

عربده بر سر ميدان نكنم من، چه كنم؟

ارث آدم چو فروشم به دو جو، بي‌كم و كاست

ترك انديشه رضوان نكنم من، چه كنم؟

خاطر ـ آرام وصالم، چو به يادش شب و روز

وصف جان در بر جانان نكنم من، چه كنم؟

همچو مجنون جنون، در پي ليلا، شب و روز

ميل صحرا و بيابان نكنم من، چه كنم؟

ز آفتاب رخ جانان كه چنين تابان است

سنگ دل، لعل بدخشان نكنم من، چه كنم؟

از خماري و خرابي، دل ميخواره خود

جرعه نوش خم عرفان نكنم من، چه كنم؟

خوش «عظيمي» چو قلم بر كف انديشه نهم

نقش عشق، ارزش ديوان نكنم من، چه كنم؟



چهارشنبه 27 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن