واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: جايگاه مخاطب در هنر اسلامي و هنر ليبرال
ابراهيم ميرعزيزي
ارزش مخاطب براي هنرمند برخاسته از چه معيارهايي است؟ مخاطب براي هنرمند مسلمان و ليبرال چه جايگاهي دارد؟ چرا هنرمند مسلمان هميشه نگران تصورمخاطب از اثرش است ولي هنرمند ليبرال سعي ميكند بدون رعايت مخاطب به خلق اثري هنري اقدام كند؟ آيا اين نگران كننده نيست كه به هنر قيد و بند بزنيم؟ چرا بايد هنرمند مسلمان دچار خودسانسوري باشد و هميشه برداشتهاي مختلف از اثرش را بررسي كند؟ دلهرهاي كه هنرمند مسلمان دارد محدود كننده اوست و يا اعتلا بخش اثر هنري وي؟
همواره در مباحث هنري گفته ميشود كه هنرمند بايد خود را آزاد و رها بگذارد تا اثر هنري او ناب شود. در نگاه ابتدايي اصلي بديهي و غيرقابل انكار و
جهان شمول به نظر مي آيد، كه گويي در صورت انكار في الواقع نيز امكان خلق اثر هنري وجود ندارد. اما در بررسي آثار هنرمند مسلمان فارغ از هنر او به وضوح ميتوان دل نگراني اي را كه اسلام براي او ايجاد كرده مشاهده كرد. اين دل نگراني در روايات و آيات به وفور مشاهده ميشود. براي مخاطب و انسان اگر در نهاد مسلمان نباشد آيا او را ميتوان مسلمان ناميد؟ در چنين نگاهي است كه نماز مالك اشتر براي هدايت جواني كه به او گستاخي كرده بود قابل دفاع است. چگونه ميتوان تصور نمود هنرمند مسلمان كه بافت ذهني او مملو از اشارات دين به نگراني براي مخاطب است، خود را رها كرده و مخاطب را در خلق اثري هنري اش لحاظ نكند؟ به نظر ميرسد يكي از مهمترين وجوه افتراق هنرمند مسلمان و هنرمند ليبرال و حتي هنر اسلامي و هنر ليبرال اين باشد كه جايگاه مخاطب در هر كدام از آن دو به شدت متفاوت است. هنر و هنرمند ليبرال اگرچه داعيهدار واقع نمايي براي مخاطبان خود است و به وضوح خود را مخالف هر محدوديتي ميداند و براي توجيه اين ادعاي خود اين گونه مدعي ميگويد كه من نميتوانم حقايق را به مخاطب نگويم؟ اما اگر بخواهيم اين مكتب را فارغ از ادعاهاي صريحش بررسي كنيم چيزي جز اين خواهيم يافت. حقيقت اين است؛ كسي كه ادعايي را مطرح نميكند و به لوازم آن ادعا عمل ميكند به صداقت نزديكتر است تا كسي كه
علي رغم ادعاها يا به لوازم آن ادعا متعهد نيست و يا حتي بر خلاف آن ادعا عمل ميكند. به عبارت صريح تر نميتوان ادعاي هنر ليبرال را در مورد
راستگويي اش باور كرد در حالي كه يا در مقابل مفاهيمي چون ظلمستيزي، استكبار و ايادي ظلم سكوت ميكند و يا مصاديق اين مفاهيم را انكار ميكند و در بهترين حالت ناديده ميگيرد. چطور ميتوان داعيهدار صداقت در مقابل مخاطب بود ولي اتفاقاتي را كه در فلسطين، عراق، افغانستان، و... ميافتد ناديده گرفت؟ هنرمندان ليبرال چگونه در قبال اين سكوت پاسخگو خواهند بود؟
روي ديگر اين ادعا شايد بدتر نيز باشد. همواره در مقابل فساد اخلاقي و امنيتي كه هنر ليبرال به آن بسط داده اين ادعا مطرح است كه مخاطب خود ميتواند خوب و بد را تشخيص دهد و اين احترم به مخاطب است. اما هنرمند مسلمان از دايره ادعاي احترام به مخاطب به مرحله عمل رسيده است. او ميداند كه احترام به مخاطب و نشر فساد اخلاقي و امنيتي در رسانه ميتواند دايره احترام به مخاطبان ديگري را نقض كند و آنان را به فساد اخلاقي هدايت كند. او خود را در مقابل تمام انسانها مسئول ميداند و نميتواند براي رسيدن به اهداف دنيوي مادي حريم معنوي مخاطب را نقض كند و آشكارا رذايل اخلاقي را به عموم انسانهاي مورد احترام نمايش دهد.هنرمند مسلمان خود را موظف ميداند ضمن انتقاد از ناهنجاريها، از رسيدن آفات غيراخلاقي به مخاطب جلوگيري كند. آنچه امروزه تحت عناويني چون احترام به مخاطب، تشخيص مخاطب و از اين قبيل كه براي بسط آرام فضاي اباحه گري استفاده ميشود از مجراي شرع و دين بهدست نيامده است. محال است هنر ديني را بدون جايگاهي كه دين براي انسان و مخاطب قرار داده تصور كرد. چرا گمان ميكنيم محدوديت هنر را محدود ميكند؟ پاسخ واضح است. بستر جهان انسان محور و ليبرال كه هنر را بدون خداوند تصور ميكند چارهاي ندارد جز اينكه هر آنچه را محدود مي كند، از سر راه بردارد. اما هنرمند مسلمان كه هنر خود را نشأت گرفته از جريان بينهايت اراده خداوند متعال ميبيند، اين اراده را بر تمام محدوديتها حاكم ميداند و لذا ميداند كه قيدي كه خداوند و شرع او براي هنر قرار داده قيدي است براي رهايي از بندگي شيطان و استفاده از هنر الهي نه محدوديت.تصور اين است كه هنرمند مسلمان دغدغه محدوديت دارد و اگر اين محدوديت رفع شود هنر او اعتلا بخشيده خواهد شد.
سه شنبه 26 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]