تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نابودى جوانانتان را آرزو نكنيد ، گرچه بدى‏هاى بسيار در آنان باشد، زيرا آنان با ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819513423




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هيچ وقت با ترك كشور موافق نبودم با آيدين آغداشلو از كريستيز دبي تا تنهايي‌اش در تهران


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: هيچ وقت با ترك كشور موافق نبودم با آيدين آغداشلو از كريستيز دبي تا تنهايي‌اش در تهران
چشماني نافذ، صدايي كه شبيه دوبلورهاست و دانش و كارنامه‌اي كه براي همه در داخل و خارج از كشور شناخته شده است. آيدين آغداشلو يكي از بزرگ‌ترين و سرشناس‌ترين چهره‌هاي هنرهاي تجسمي را مي‌گويم.


وقتي براي صحبت با او به دفتر كارش مي رفتم، مدام به اين فكر مي كردم كه با يك سوال چالشي گفت وگو را شروع كنم. اما وقتي مصاحبه شروع شد ترسيدم. ترسيدم همان اول كار مصاحبه به هم بخورد. در طول مصاحبه با آن صداي خاص خود، با حوصله به تك تك پرسش هايم پاسخ داد. پرسش هايي درباره حراج هاي هنري، نقش دولتي ها و بخش خصوصي در عرصه تجسمي و خيلي پرسش ها درباره شخص خودش. در اين ميان حالات آغداشلو هم ديدني بود. وقتي از تنهايي اش سخن مي گفت، اندوهگين بود و گاهي خودش خاطراتي مي گفت كه با هم به قهقهه مي افتاديم. خطوط چهره آغداشلو بيشتر شده، اما هنوز هم پركار است. گفت وگو با آغداشلو در ذات خود تضادي ديگر هم داشت؛ اين كه نمي دانستي در و ديوار و كتابخانه غني اش را ببيني يا به چهره اش چشم بدوزي. اين گفت وگو يك ساعت طول كشيد و آغداشلو در پايان گفت وگو از تنهايي اش گفت. خلوتي كه با رفتن خيلي از همنسلانش به آن سوي آب ها و پر كشيدن خيلي هاي ديگر به ديار باقي برايش رقم خورد. با اين حال او مي گويد هرگز آدم جلاي وطن نبوده است. خودتان بخوانيد.

چندي قبل، حراج كريستيز امسال در دبي برگزار شد و اثر شما نتوانست ركورد قبلي خودتان را در اين حراج بزند.

ركورد من 140 هزار دلار در سال 2006 بود.

و اين دوره 37 هزار و 500 دلار اثرتان فروش رفت.

بله.

همين يك اثر را در حراج شركت داده بوديد؟

كار من بود، ولي متعلق به خودم نبود. متعلق به مجموعه داري در خارج از كشور بود كه چند سال پيش از من خريده بود. وقتي كاتالوگ حراج را ديد اين كار را شركت داده بود.

پس اگر اين اثر نبود، امسال در حراج كريستيز غايب بوديد.

بله. من در حراج سال گذشته هم خودم اثري نداشتم، ولي كسي كه پيشتر اثري از من خريده بود كارم را شركت داده بود.

متوجه شديد امسال چه كسي اثرتان را خريد؟

معمولا در حراج ها اگر كسي تلفني كاري را خريداري كند، برگزاركنندگان حراج اعلام نمي كنند. اعلام اسامي خريداران معمولا در سياست حراج ها نيست.

امسال براي اولين بار معاون هنري وزير ارشاد هم به حراج كريستيز رفته بود. نظر شما در اين باره چيست؟ آيا دولتي ها بايد به چنين جاهايي بروند يا اصلا نبايد بروند؟

به نظر من حراج ها به دولتي ها ارتباط پيدا نمي كند. اما اگر دولتي ها كنجكاوي دارند يا مايلند از روند حراج ها و ماركت ها در جهان مطلع شوند، درست است كه تعقيب كنند و چند و چون و ساز و كارش را بشناسند. در طول هشت سال گذشته اين موضوع از طرف دست اندركاران فرهنگي دنبال نشد ولي در اين حراج معاون هنري حضور پيدا كرد. اين حضور از حيث فروش آثار ايراني تاثيري ندارد، ولي از نظر گسترش حوزه شناخت و دريافت مسئولان اهميت دارد. حراج هاي اينچنيني ترتيب خاصي دارند. اين كه كساني آنجا شركت كنند و اين جايگاه و تاثير را ببينند، مي تواند به لحاظ اشراف به جايگاه موضوع، حائز اهميت باشد.

بعد از حراج كريستيز امسال، وزير ارشاد گفته مي خواهيم شعبه اي از اين حراج معتبر جهاني در كيش برگزار شود. مي دانيد كه پيش از ميزباني دبي به عنوان نمايندگي كريستيز خاورميانه، ايران در دوره آقاي سميع آذر تمايل داشت ميزباني كريستيز خاورميانه را برعهده بگيرد، ولي به دليل نبود زيرساخت ها اين اتفاق نيفتاد. فكر مي كنيد اظهار نظر اخير وزير ارشاد خيلي دير نيست و آيا چنين اتفاقي اصلا شدني هست؟

من هر چه مي گويم نظر شخصي خودم است. من نه برنامه ريز فرهنگي هستم و نه برنامه ريزان فرهنگي از من مي پرسند. در طول يك دهه گذشته اين طور بوده و من هم رضايت دارم كه چنين بوده. ولي به عنوان نظر شخصي مي گويم كه به قول شما هم دير است و هم برگزاري آن خيلي محتمل نيست. دير است به اين دليل كه شعبه كريستيز در دبي جا افتاده است. دفتر مفصلي در اين شهر دارد و فعاليت شان هم حساب شده است. چون حراج هاي بانامز و ساتبي آنجا شعبه داشتند ولي دوام نياوردند. پس اگر كريستيز دوام آورده بيشتر به دليل برنامه ريزي دست اندركارانش جا افتاده است و نمايندگانش در كشورهاي مختلف خوب كار مي كنند. بخصوص نماينده آنها در ايران كه با هنر معاصر ايران آشنايي عميقي دارد. نكته ديگر اين كه الان در ايران چه كاري مي توانند انجام دهند كه در دبي انجام نمي دهند؟ به هر حال خريداران آثار ايراني بيشتر ايراني ها هستند و اعراب در يك لجاجت ايراني ستيزي تا جايي كه بتوانند از هنرمندان ايراني خريداري نمي كنند. به طوري كه حتي اگر نمونه هايي از نقاشيخط هاي ايراني كه با مذاقشان جور است و اشتراكات فرهنگي با آن دارند هم در حراج عرضه شود، با اين كه به مراتب از آثار ديگر هنرمندان عرب برجسته تر است، باز هم اعراب خريد اين آثار را در اولويت قرار نمي دهند.

آيا اين نكته، همان گلايه شما از مكانيسم خريد آثار در كريستيز است كه در گفت وگوهاي قبلي عنوان كرديد؟

نه گلايه خاصي نيست. اجازه دهيد پاسخ قبلي را تكميل كنم. حدود 10ـ12 سال قبل تفاهم نامه اي امضا و قرار شد حراج كريستيز با كمك موزه هنرهاي معاصر تهران در تهران برگزار شود، اما در عمل به دليل مشكلات گمركي، قوانين خاص دولت ايران در انتقال و ورود ارز اين اتفاق نيفتاد. بنابراين شايد دست اندركاران اين حراج احساس كردند جايي اين حراج را برگزار كنند كه تسهيلات بيشتري وجود دارد. امروز كريستيز خاورميانه با همه نكات مثبت و منفي، كارش را انجام مي دهد و ايراني ستيزي اعراب هم كمتر محلي از اعراب دارد. چون خريداران عمده ايراني براحتي به دبي مي روند و آثار را مي خرند. البته بجز ايراني ها خريداران ديگري هم هستند، ولي بيشتر ايراني ها هستند.

اين دردناك نيست كه سرمايه داران ايراني براي خريد آثار هنرمندان كشورمان به يك كشور ديگر مي روند و پول در جيب واسطه مي ريزند؟ يعني خود ما نمي توانيم يك حراج دست و پا كنيم؟

به هر حال اين امر اتفاق افتاده است. قبلا در مصاحبه ديگري گفته ام. كريستيز در دبي، از سطحي كه در سال 2006 كارش را شروع كرد، افت كرده. قيمت ها كاهش يافته و حجم فروش هم مانند سابق نيست.

چرا اين اتفاق افتاده؟

اين را از نماينده كريستيز در ايران بپرسيد. حتما به شما خواهد گفت چرا بازار كند شده است. بجز استثنائات، برخي آثار كه متعلق به هنرمندان غير ايراني بود در حراج آخر به قيمت هاي نجومي فروش رفت. اين قبلا در مورد آثار ايراني سابقه داشت. آثاري از فرهاد مشيري، محمد احصايي و پرويز تناولي را ديده بوديم كه بالاي ميليون دلار فروخته شده بود. در اين حراج آخر از اين خبرها نبود و آثاري كه خيلي قيمت هاي نجومي نداشتند راحت تر به فروش رسيد. من اين را به فال نيك مي گيرم. چون بازار واقعي هنرمندان خاورميانه آرام آرام اين طور شكل مي گيرد كه از آن قيمت هاي غيرمنطقي، قيمت كار هنرمند در بازار داخلي و خارجي به هم نزديك مي شود و اين اتفاق خوبي است.

در گفت وگويي از شما خواندم كه به روند انتخاب آثار كريستيز انتقاد داشتيد.

نقد من مختص كريستيز نيست. انتخاب آثار همواره بخش قابل توجهي در تعيين بازار است. كريستيز و ساتبي در نقاط مختلف جهان شعبه دارند و نمايندگان اين دو حراج در كشورهاي مختلف سعي مي كنند آثار متناسب با حال و هواي هنر آن كشور را بشناسند. انتخاب معمولا با راهنمايي كارشناسان محلي صورت مي گيرد. در ايران اغلب اين مساله مطرح مي شده كه چرا بعضي آثار به اين حراج ها راه پيدا مي كند و بعضي نه. هر كسي نماينده اين حراج ها باشد، باز همين مسائل مطرح مي شود. چون بيشتر هنرمندان مايلند شركت كنند، ولي شدني نيست. در نتيجه بحث انتخاب مطرح مي شود. اين انتخاب هم براساس معيارهايي صورت مي گيرد كه مهم ترينش بحث فروش است. حراج مكاني فرهنگي نيست و اصلا داعيه فرهنگي ندارد. شايد در باطن خود بر كيفيت اثر هنري صحه بگذارد، اما باز چنين داعيه اي ندارد، فقط محل فروش اثر است. اگر اثري از كيفيت بالايي برخوردار نباشد يا از هنرمند طراز اولي نباشد، اما به دليل مد بودن، سليقه خريدار يا برند بودن امضاي هنرمند، به رقم بالايي فروش رود، حراج آن كار را تبليغ مي كند. مساله اصلي فروش آثار به بالاترين قيمت است. چون درصدش را موسسه حراج برمي دارد. هنرمندان ما تصور مي كنند اگر آثارشان در حراج هاي معتبر بين المللي عرضه و فروخته شود، كيفيت هنري شان تثبيت شده. ما شاهد بوديم آثاري با كيفيت بسيار نازل در اين حراج ها فروخته شده، بي آن كه منطقي داشته باشد. در حراج وقتي قيمت سقف و كف مشخص مي شود فقط يك رقم است. اين رقابت خريداران است كه قيمت را از كف به سقف يا حتي بالاتر مي رساند. من درباره كارهاي آقاي فرهاد مشيري چنين نظري دارم. فكر مي كنم كارهاي ايشان كيفيت بسيار نازلي دارند كه به قيمت هاي بسيار بالايي فروش رفتند كه در مقايسه با آثار بسياري از هنرمندان بزرگ كشور غيرقابل باور است.

درباره كارهاي آقاي تناولي چه نظري داريد؟

به آن هم خواهم رسيد. درباره كارهاي هنرمندان بزرگي مانند ابوالقاسم سعيدي، بهمن محصص و سهراب سپهري شاهد اين جفا بوديم و ديديم كارهايشان هرگز به قيمت يكي از كارهاي آقاي مشيري فروش نرفته. گلايه من از اين نيست كه چرا اثر يكي فروش رفته و يكي فروش نرفته، چون اينجا بحث بازار است. حالا اگر در اين ميان هنرمندي مانند پرويز تناولي هم اثرش فروخته شده موردي استثنايي است كه هنرمندي بزرگ اتفاقا اثرش هم به قيمت بالايي فروخته شده. حرف من اين است كه جامعه هنري ما بايد ساز و كار هنر را بشناسد و متناسب با آن جايگاه انتظار داشته باشد.

شما در گفت وگويي بزرگ ترين دغدغه خود را جايگاه هنرمندان كشورمان عنوان كرده بوديد. به نظر شما اين جايگاه، جايگاه مطلوبي است؟ چه كارهايي بايد انجام شود تا به جايگاه مورد نظر شما دست يابيم؟ چقدر اين وسط دولتي ها و چقدر بخش خصوصي مي توانند نقش آفرين باشند؟

ما عادت داريم از دولت توقع زياد داشته باشيم. فكر مي كنيم دولت ها بايد مجموعه معضلات را حل كنند. جايگاه فرهنگي و هنري ايران معاصر مساله اصلي است كه در طول 50 سال گذشته جايگاه مناسبي نبوده است. آن قسمتي كه به بخش خصوصي مربوط بوده، همان قدر غيرفعال و مقطعي عمل كرده كه دولتمردان همين اشتباه را كردند. وقتي اثر هنري تحويل جامعه مي شود، يعني كار هنرمند تمام شده و اين اثر بايد دست متخصصاني قرار بگيرد كه آنها بتوانند اثر را به مخاطبش برسانند. اگر اين اتفاق نيفتد قصور به آنها برمي گردد، نه هنرمند. اين يك تخصص بسيار پيچيده است. در تهران امروز من تعداد كساني كه در زمينه بازاريابي و پيدا كردن مخاطب تخصص دارند، به تعداد انگشتان يك دست هم نمي بينم. در برهه هايي اين اتفاق خوب رخ داده ولي در كل داراي برنامه ريزي نبوده ايم كه ما را از يك نقطه به نقطه ديگر برساند. وقتي به برنامه ريزي اشاره مي كنم همان قدر به بخش خصوصي اشاره دارم كه به دولتي ها. برنامه ريزان دولتي در عرصه فرهنگ از گذشته تا امروز ، ميزان اطلاعي را كه بايد از بازار بين المللي داشته باشند، ندارند. به همين دليل بسيار محلي برنامه ريزي كردند. اين برنامه ريزي هاي محلي چه غلط و چه درست نتيجه اش محلي بوده و رو در آفاق گسترده تر نداشته است. البته بخش دولتي براي برخي بي ينال ها برنامه ريزي هايي انجام داده اما آنجا هم باز توجه به برخي اهداف خاص دولتي مطرح بوده است. در نتيجه آثار را در جايي عرضه كرده اند كه اصلا جايش نبوده است. من از برنامه ريزان دولتي توقعي ندارم چون مساله عرضه و تقاضاست كه اين هم به عهده بخش خصوصي است. در هيچ جاي دنيا دولت ها وظيفه فروش آثار هنرمندان را ندارند. اگر هم در فرانسه طي سال هاي گذشته با حسن نيت دولت به هنرمندان يارانه داده، نتيجه خوبي حاصل نشده. اين را نمي گويم كه دولتي ها از حرف من سوءاستفاده كنند و بگويند وظيفه ما نيست و بخش خصوصي بايد اين كار را انجام دهد. ولي به هر حال دولت بايد اهداف بلندمدت تري را دنبال كند. دولت مي تواند زمينه اي فراهم كند كه آثار بيشتر و بهتر عرضه شود. به همين دليل مي گويم كه حضور دولتي ها در حراج هاي بين المللي شايد از نظر منافع بلندمدت براي هنرمندان فايده اي نداشته باشد. چون دولت نه فروشنده آثار هنري است و و نه خريدار آن. در كدام يك از برنامه هايي كه دولتي ها براي خريد آثار هنري بودجه در نظر گرفتند، آثار قابل توجهي خريداري شد؟ دولتي ها بسادگي از كنار اين خريدها گذشتند.

بگذاريد قدري به خودتان بپردازيم. آخرين نمايشگاه انفرادي شما چه زماني بود؟

من اولين نمايشگاهم را سال 1352 برگزار كردم. آخرين نمايشگاه هم چندي قبل در دبي برپا شد.

پس سفر آخرتان به دبي براي شركت در آن نمايشگاه بود.

براي افتتاح نمايشگاه سفر نكردم، بلكه براي بهتر برگزار شدنش به آنجا رفتم و شب قبل از افتتاحيه هم برگشتم. نمايشگاه مفصلي بود از 15 اثر من. اين آثار متعلق به يك مجموعه دار علاقه مند بود كه 26 اثر من را در طول 20 سال اخير خريداري كرده. بين اين دو نمايشگاه، نمايشگاهي هم در تورنتوي كانادا در گالري آرتا داشتم كه 25 اثرم را به نمايش گذاشتم. در ايران هم يك نمايشگاه از نقاشي هاي گرافيكي تصويرگري جلد كتاب هايم در دوسالانه هنر گرافيك معاصر ايران در موزه هنرهاي معاصر برگزار شد. اگر نمايشگاه انفرادي را در نظر بگيريد فقط چهار نمايشگاه انفرادي داشته ام.

هنرمندي با سابقه شما فقط چهار نمايشگاه! چرا اين قدر كم؟ خودتان اين طور خواستيد؟

حتما خودم اين طور خواستم. دو علت دارد. مهم ترينش اين است كه نقاش نمايشگاه مي گذارد تا آثاري كه در طول سال بوجود آورده در معرض نمايش و فروش بگذارد. تصميم درستي هم هست، چون درآمدي كه از اين محل كسب مي كند زمينه اي را فراهم مي كند تا هنرمند براي يك سال بعد كار كند. كار من اين طور نبوده. من چون كارهاي زيادي را انجام داده ام، هميشه نقاش كم كاري بوده ام. هيچ وقت كار من به تعدادي كه در طول يك سال نگه دارم و بخواهم نمايشگاه بگذارم، نرسيده است. من هر كاري كه كشيده ام بلافاصله فروخته ام. گاهي حتي سفارش گرفته ام. اگر اتاق را ببينيد متوجه مي شويد كه همين الان خودم فقط دو تابلو دارم. من كارهايم را تك فروشي كردم و نتوانستم آنها را جمع كنم. دليل دوم هم اين است كه فكر مي كنم نمايشگاه گذاشتن براي من كه اهل فروتني هستم، خودستايي است. به همين دليل قبل از افتتاحيه نمايشگاه دبي برگشتم.

برگزاري نمايشگاه انفرادي را خودستايي مي دانيد؟

براي من خودستايي است، اما براي ديگران يك واجب ضروري است. با روحيه من به نظر خودستايي مي آيد. هر چهار بار هم كه نمايشگاه گذاشتم به اصرار دوستانم بوده و نتوانستم رد كنم.

ظاهرا ميانه خوبي با عرب ها نداريد.

عرب ها را خيلي دوست دارم. من عرب هاي خيلي محترمي را در دبي ملاقات كردم. يكبار يكي از مسئولان بلندپايه امارات در دبي خيلي تلاش كرد يكي از كارهاي دوتكه مرا بخرد. اين نقاشي دوتكه را كه من خيلي دوست داشتم، اثري پشت و روي از يك آدم بود كه به مجموعه شفاعت فرشتگان تعلق داشت. هميشه يكي از افسوس هاي من اين است كه چرا آن را فروختم. به هر حال به پولش نياز داشتم. خوشبختانه اين تابلو را سرانجام يك ايراني خريد. بعد از پايان حراج ملاقاتي با اين فرد بلندپايه اماراتي دست داد. گفت من اين نقاشي را خيلي دوست داشتم، ولي بيش از حد جدي است. من اگر اين كار را در خانه خودم نصب مي كردم دائم بايد به ديگران توضيح مي دادم كه مفهوم اين نقاشي چيست. اگرچه نوعي تعصب و توجه به هنرمندان عربي زبان در امارات وجود دارد، ولي ميان مجموعه داران جوان در آنجا جوانان تحصيلكرده اي كه هنر روز را بشناسند بسيار زياد است.

اين روزها ديگر كار سينمايي نمي كنيد؟ كارهايي مثل طراحي پوستر يا ساخت فيلم. چون اين قبيل كارها هم در كارنامه شما به چشم مي خورد.

من به شخصه داوطلب چيزي نيستم. اگر كاري از من خواسته شود بدون هيچ تعصب و فرقه گرايي مي پذيرم. البته اگر در جهت باورهاي فرهنگي و هنري من باشد. اگر نباشد نمي پذيرم، چون كار خوبي از آب درنمي آيد. خاطرم هست در يكي از اولين جشنواره هاي سينمايي فجر يكي از شاگردان خوب من كه گرافيست خوبي هم بود قرار شد پوستر جشنواره را طراحي كند. آن مقام مسئول سفارش دهنده پوستر كه فرد هنردوستي است به او گفته بود دوست دارم براي ما يك پوستر آيديني طراحي كني! در حالي كه من حي و حاضر بودم و چرا يكي ديگر بايد يك پوستر آيديني طراحي مي كرد. اين نشانه اين است كه حضور من، حضور قابل تحملي بوده ولي قابل دعوت نبوده است.

اين روزها باز هم كارهاي گرافيكي انجام مي دهيد؟

الان سال هاست كار گرافيك نكردم. آخرين كاري كه كردم طراحي پوستر جشنواره هنر جوان بود كه حوزه هنري برگزار مي كرد. اين خود نشان مي دهد كه من هيچ وقت جهت گيري خاصي را سلبا و ايجابا ندارم.

مي گويند اگر از آغداشلو اثري بخواهيد، خيلي سخت اثري به شما مي دهد. اين را گالري داران زياد مي گويند.

چون اثري ندارم. گزينش خاصي ندارم. بسياري اوقات پيش آمده خودم كاري نداشتم و براي جشنواره يا نمايشگاهي از من كار خواسته شده. كساني را كه كاري از من داشتند، پيدا كردم و در اختيار آن جشنواره و نمايشگاه گذاشتم. بسيار دوست داشتم حالا كه نمايشگاه انفرادي نمي گذارم حداقل در نمايشگاه هاي گروهي يك كار را نمايش دهم تا مردم ببينند. درست است كه فكر مي كنم خودستايي است، اما مثل هر نقاش ديگر دوست دارم اثرم را به نمايشي بسپارم كه نتيجه اي داشته باشد. براي من هم مهم است پاسخ كارم را ببينم. هيچ وقت هم دنبال اين نبودم كه ببينم در نمايشگاه هاي گروهي كار من كجاست يا چه كساني جز من حضور دارند.

وقتي در ويكي پديا نام شما را جستجو مي كنيم آمده: نقاش، نويسنده، منتقد فيلم و طراح هنرمند. هنوز هم نقد فيلم مي نويسيد؟ اصلا فيلم هاي اكران سينماي ايران را مي بينيد؟

سابق هم فقط درباره فيلم هاي سينماي ايران نمي نوشتم. كتاب مجموعه مقالات سينمايي من منتشر شده كه در آن نقدهايم هم بر فيلم هاي سينماي ايران هست و هم سينماي جهان.

هنوز سينماي ايران را دنبال مي كنيد؟

مدت هاست دنبال نكردم. بجز كارهايي كه دوستان كارگردان من ساختند و دي وي دي آن را آوردند و ديدم. اصولا من مدت هاست نسبت به ازدحام راحت نيستم و اين باعث شده در خيلي جاها حضور پيدا نكنم. يا اگر هم حضور پيدا مي كنم خيلي زود خسته مي شوم. به بهرام بيضايي وقتي سال ها پيش تئاتر روي صحنه داشت مي گفتم آيا كارهاي تو آنتراكت دارد يا نه، اگر دارد بيايم ببينم و معمولا كارهاي بيضايي آنتراكت نداشت. تقريبا در ايران ديگر سينما نمي روم. تئاتر هم نمي روم. البته اين اواخر چند تئاتر دعوت شدم كه رفتم. بجز برخي كتاب ها، معمولا داستان ها يا رمان ها يا نمايشنامه ها و فيلمنامه هاي ايراني هم نمي خوانم. چون مطمئن نيستم آيا اين هماني است كه هنرمندش خلق كرده و خواسته من تعقيب كنم. در مورد ترجمه هم همين طور است.

شما به نسلي تعلق داريد كه خيلي از هنرمندان هم دوره شما يا چشم از جهان فرو بسته اند يا جلاي وطن كرده اند. احساس تنهايي نمي كنيد؟

خيلي زياد. خيلي زياد. من هيچ وقت با ترك كشورم موافق نبودم، چون فكر مي كردم آبشخور من اينجاست و مخاطب من اينجاست. من گاهي كاسه هاي شكسته متلاشي شده را نقاشي مي كنم. اين چه موضوعيت قابل دريافتي براي فردي كه در سوئد زندگي مي كند، دارد؟ شايد كليت آن را درك كند، اما جزئياتش را فقط مخاطب من در اينجا درك مي كند. من از اين خاك مي گيرم و بايد به همين خاك هم پس دهم.

مي توانستيد در خارج از كشور زندگي كنيد و آثارتان را هم در ايران عرضه كنيد. خيلي از هنرمندان همنسل شما اين كار را كردند.

بله. منتها من يك نظر شخصي هم دارم كه فكر مي كنم هر هنرمندي كه در داخل آب و خاكش داراي منزلت شده، وقتي خارج رفته با منزلت كمتري مواجه شده است. البته استثناهايي هم داريم و نمي توانم بگويم اين قطعي است، اما من به اين جمع بندي رسيدم. مثلا حسين زنده رودي كه سال ها ايران را ترك كرد و رفت، كارهايي كه بعد از رفتنش به وجود آورد الزاما با كيفيت كمتري نبود، اما مدتي فراموش شد. الان هم كه كار مي كند در جاي ديگري نمونه هايي كه در سرزمينش تجربه كرده بود، تكرار مي كند. گاهي امضاي دهه 70 ميلادي را پاي كارهايش مي گذارد. يا احصايي در ونكوور قرآن مي نويسد كه استثناست. اما بسيار زيادند هنرمنداني كه وقتي ريشه شان قطع مي شود آن اتفاقي كه بايد بيفتد، ديگر رخ نمي دهد.

درباره تنهايي تان مي گفتيد.

اين تنهايي از دو جا شروع شد و هر دو را به سختي موفق شدم هضم كنم. اول وقتي بود كه دوستانم از ايران رفتند. اينها دوستان صميمي من بودند. جاي خالي آنها هم در قلب من ماند و هم در عرصه فرهنگ اين مملكت. دوم وقتي كه عده اي در گذشتند. اين ديگر جاي چون و چرا ندارد. قبلا يك جمله خودخواهانه گفته بودم كه بعدها پشيمان شدم. اين را دوباره مي گويم كه جواب شما را كامل داده باشم. علي حاتمي دوست بسيار صميمي من بود و نقاشي هاي مرا خيلي دوست داشت. وقتي از بين ما رفت خودخواهانه فكر مي كردم حالا كه علي رفته ديگر چه كسي نقاشي هاي مرا اين قدر دوست دارد؟ احساس تنهايي عميقي مي كردم. خيلي خودخواهانه بود. فكر مي كردم تعداد كساني كه آن زمان كارهايم را دوست داشتند روز به روز كمتر مي شوند و من هر روز تنهاتر مي شوم. پس من چطور ديده و شناخته شوم؟ اما اشتباه مي كردم. نسل جديدي آمد كه بسيار بيش از چيزي كه شايسته اش بودم از من تجليل كرد. من در ميان نسلي كه در 20 سال گذشته اهل معنا و فرهنگ بودند و رشد كردند، بسيار شناخته تر هستم تا ميان كساني كه پيش از انقلاب نوشته ها و كارهاي مرا تعقيب كردند.

چگونه به اين نقطه رسيديد؟اين سوال را به عنوان پرسش آخر مطرح مي كنم. بين مردم عادي خيلي هنرمندان تجسمي شناخته شده نيستند. اما اگر همين مردم از ميان هنرمندان عرصه هاي مختلف هنرهاي تجسمي يك نفر را بشناسند، اولين نفر شما هستيد.

شايد اگر ريشه يابي كنم كه چرا چنين جايگاهي دارم، چند مورد را بتوانم بگويم. يكي اين كه من فقط نقاش نيستم. من 12 جلد كتاب نوشتم. پس در ميان جامعه فرهنگي غيرهنرهاي تجسمي، همان قدر كار كردم كه در نقاشي. بخش هاي مختلف فعاليت من هر كدام مخاطب خاص خودش را دارد. در عرصه كارشناسي هنر ايران و اسلام من عمري را گذراندم و تخصصي پيدا كردم كه همان به تنهايي مي توانست باعث شناخته شدن من شود. در نتيجه هر چه درباره خوشنويسي و نگارگري نوشتم مخاطب خاص خودش را داشته. در كنار همه اين كارها من 33 سال است معلمي كرده ام. در جاهاي مختلف تدريس كردم. استاد پروازي بودم، دانشگاه الزهرا درس دادم، بعد كلاس هاي نقاشي خودم را افتتاح كردم، شاگردان مختلف داشتم. شايد 5000 شاگرد تاكنون پرورش دادم. شايد مجموع اين چيزها باعث شده مردم مرا بيشتر بشناسند. شايد اگر بهمن محصص به خيابان بيايد و قدم بزند هيچ كس نداند كيست. اما در مورد من اين طور نيست و در خيابان كه مي روم با تعداد زيادي سلام و عليك و ماچ و بوسه دارم. علتش به دليل شعبات زيادي است كه در آن كار كردم. من براي مردمم، فرهنگم و مملكتم خيلي كار كردم. آدمي كه كار مي كند ممكن است بلافاصله جواب نگيرد، ولي بالاخره جواب مي گيرد. ميان همنسلانم، شايد من جزو معدود آدم هايي هستم كه گوشي تلفنم را خودم جواب مي دهم. بخش عمده محبوبيت به حق يا به ناحق من، به لطف روزنامه نگارها برمي گردد. آنها هميشه به من لطف داشتند و از من مراقبت كردند. اين بسيار دلپذير است، اما خيلي پرمسئوليت است.

آغداشلو و جوان هاي 20 ساله

يك وقتي داشتم با خودرو ام به خانه مي آمدم. ناگهان خودرويي كه پر از جوان هاي بيست ساله بود، با يك رانندگي شگفت انگيزي جلوي من پيچيد. من موقع رانندگي بسيار دقيق هستم، ولي اگر كسي به حيطه من تجاوز كند داد و قال مي كنم و عربده مي كشم. اتفاقا چند متر جلوتر اينها سر چهارراه پشت چراغ قرمز ايستادند.

من هم كنارشان ايستادم. از ماشين پياده شدم. رفتم بالا سرشان و با انگشت به شيشه زدم و گفتم شيشه را پايين بكشيد. در ماشين شش جوان گردن كلفت نشسته بودند. ولي آنقدر عصباني بودم كه به اين چيزها توجه نمي كردم.

راننده شيشه را پايين كشيد و گفت بله. گفتم حالا جان خودتان به كنار، چرا جان مردم را به خطر مي اندازيد؟

خجالت نمي كشيد اين طور رانندگي مي كنيد. راننده گفت: آقاي آغداشلو اين طرز صحبت از شما خيلي بعيد است. سرم را پايين انداختم و عذرخواهي كردم. فهميدم آدمي كه درصدي از احترام نزد مردم دارد خيلي بايد حواسش را جمع كند و بايد رعايت خيلي از مسائل را بكند.

سجاد روشني / گروه فرهنگ و هنر

يکشنبه 24 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 93]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن