واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: فتوحي: جريان نقد ادبي در ايران ضعيف نيست
ششمين جايزه ادبي جلال در حوزه نقد ادبي اگرچه برگزيده اي نداشت، اما كتاب «سبك شناسي، نظريه ها و رويكردها و روش ها» تاليف دكتر محمود فتوحي را شايسته تقدير دانست. دكتر فتوحي استاد دانشگاه فردوسي مشهد سال هاست كه در حوزه نقد ادبي فعاليت مي كند و آثار درخوري در اين حوزه منتشر كرده است. ايشان كه پس از درگذشت زنده ياد علي محمد حق شناس در دوره اي به عنوان رئيس انجمن علمي نقد ادبي معرفي شده بود، عهده دار دبيري نخستين همايش ملي نقد ادبي شد. تقدير به حق و شايسته از ايشان در جايزه ادبي جلال بهانه اي شد تا ساعتي به گپ و گفت با اين استاد بپردازيم. مثل هميشه روي گشاده و مهربان استاد فرصتي مغتنم را فراهم آورد تا در اتاق كوچك ايشان در دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسي هم كلام شويم.
بي گمان اين موفقيت بيش از هر چيز براي فعالان حوزه ادبيات فارسي و نقد ادبي اهميت دارد و تقدير از كتاب استاد فتوحي يعني بها دادن به نقد و نقادي. چرا كه نقد ادبي را بيش از اين بايد پاس داشت و كساني كه به طور جدي و عميق در اين حوزه كار مي كنند به ويژه ايشان بايد قدر ببينند و بر صدر بنشينند تا ديگران با جرأت و اميد بيشتر بتوانند اين عرصه را رونق ببخشند. توجهي به حوزه نقد ادبي باعث شد تادر مقايسه با غرب هنوز كارهاي جدي تري را به انتظار بنشينيم. اين كتاب طلوع درخشاني است براي جريان نقد نويسي مدرن و جامعيت آن قابل توجه است.و اين آغاز پرسش ما شد كه:
استاد! نگاه شما به مقوله نقد و سبك شناسي در روزگاري كه به نقد ادبي چندان توجه نمي شود چيست؟
اولا خيلي خوشحالم كه اين كتاب موقعيت خود را پيدا كرد و برخي از دوستان نيز بر آن نقد نوشتند كه از آنان سپاسگزارم چرا كه كار را جدي گرفتند.من باور ندارم جريان نظري نقد در ايران ضعيف است نمي دانم چرا چنين حسي داريم گاهي من هم گرفتار چنين احساسي مي شوم كه مثلا ما نسبت به غرب ضعيف هستيم.غربي كه به عنوان فضاي متقابل خودمان تلقي مي كنيم به لحاظ كمي چقدر جمعيت دارد؟ چقدر دانشگاه دارد؟ چه تبادل ها و بده بستان هايي در آن وجود دارد؟ قطعا خيلي! زبان فرانسوي، اسپانيايي، ايتاليايي و انگليسي با آن دامنه وسيع اش و حتي فعاليت هاي تئوريك كه در زبان هاي ديگر انجام مي شود، قطعا همه اين ها فضاي بسيار كلاني را فراهم مي كند. بنابراين چرا بايد خودمان را در تقابل با آن ها احساس كنيم؟ بايد توجه داشت كه نظريه ها و روش ها جهاني اندو بومي نيستند. البته ممكن است مبتني بر دانش بومي هم باشند ولي اصول و مباني نظريه ها جهاني است. اصلا هر نظريه اي كه از مرزهاي زباني ملتي فراتر مي رود، حرف جهاني دارد. خيلي از اين نظريه ها از كشورهاي اروپاي شرقي يا از جهان عرب وارد غرب شده است به اين اعتبار ما به قدر استطاعت و قلت جمعيت زباني با نظريه هاي روز دنيا آشنا هستيم و به آن ها واكنش نشان مي دهيم. در سال هاي اخير هم فراواني توليد آثار نقد ادبي معطوف به نقد و نظريه است.
ولي شما وضعيت نقد ادبي را در نوشته هايتان بحراني قلمداد كرده ايد...
بله! اين مايي كه مي گوييم بايد توجه داشت ما هم بخشي از جامعه جهاني هستيم. مشكل ما در فهم نظريه هاي جهاني است و نيز نوعي شتاب زدگي در خوانش آن ها. دليل مدعايم اين است كه مثلا در مجموعه ترجمه اي كه از نظريه هاي نقد ادبي شده است سهم كتاب هاي درسي و درسنامه ها و مقدمه هاي نقد ادبي بسيار بالاست.ببينيد درسنامه يا «introduction» اين ها مقدمات كار نقد ادبي اند. بيشتر مترجمان ما مقدمه اي بر نقد ادبي ترجمه مي كنند، هنوز آن مقالات، منابع اساسي و بنيادي دوران ساز را نخوانده ايم و ترجمه نكرده ايم.مثلا نظريه هايي كه در حوزه استعاره شناسي است خيلي بحث مي شود ولي هنوز خود آن كتاب اصلي به فارسي ترجمه نشده چون واكنش فارسي زبانان نيز در برابر آن نظريه ها و كتاب ها مهم است. از طرفي مراكز آكادميك كه به طور ويژه به مباحث تئوريك نقد و نظريه ادبي بپردازند نداريم يا كلاسي كه در آن جا نظريه ادبي تدريس شود. ما كرسي نظريه پردازي در اين حوزه نداريم و حتي نظريه شناسي كه مثلا بگوييم فلان استاد در فلان دانشگاه در فلان نظريه صاحب نظر است وجود ندارد. همه كليات مي دانيم. برخي اسم خودشان را مثلا استاد يا دانشيار نظريه ادبي مي گذارند و در همه قلمروهاي نظريه ادبي از زمان افلاطون تا امروز حرف مي زنند و مي نويسند. نه اين كه حرف هايشان غلط باشد ولي قطعا اين ها وارد حوزه انديشيدن نمي شوند بلكه كارشان انتقال است. يعني زبان انگليسي يا فرانسوي و... را خوب مي دانند و از اين طريق انديشه ها را منتقل مي كنند و... .
ما بايد به جايي برسيم كه بدانيم مثلا فلان واحد درسي در فلان دانشگاه تدريس مي شود مثلا در استعاره شناسي، روايات شناسي و... به طور خاص صاحب نظر دارد . البته به تدريج دارد شكل مي گيرد و با ورود نسل جوان صاحب نظراني داريم كه متخصص حوزه خاصي هستند ولي در اين زمينه ضعفي وجود دارد كه آنان ادبيات فارسي را كما هوحقه نمي شناسند. چون ادبيات ما بسيار پرماجراست و داستان درازي دارد.
شما در آثارتان قصد داشته ايد همين انتقال نظريه ها را انجام دهيد؟
دغدغه من هميشه اين بوده است كه فهم فارسي از اين مسائل ارائه كنم...
ولي شما گفتيد به بومي سازي چندان اعتقاد نداريد، آيا معناي اين حرف شما بومي سازي نيست؟
به بومي سازي اعتقاد ندارم، فهم فارسي! يعني خواننده من وقتي كتاب را مي خواند بحثي را كه مطرح مي كنم يك مصداق فارسي ايراني ارائه كنم. اگر بحث از تحول سبك است يا عوامل تغيير سبك، نمونه فارسي به طور عيني در تاريخ ادبيات ارائه كنم.
به عنوان مثال وقتي دوران صفويه به عنوان دوره اي پر از تغييرات فرم و تغيير و تعدد سبك مطرح است سعي مي كنم بر مقوله هايي انگشت بگذارم كه براي خواننده محسوس باشد.
با توجه به پيشرفت هاي دانش زبان شناسي و تاثير آن بر سبك شناسي و نقد ادبي امروزه اين دانش ها به صورت علمي و نظريه بنياد مطرح هستند اما بيشتر استادان و محققان دانشگاه بين توضيح و حاشيه نويسي و نگاه علمي و نظريه محور تفاوتي نمي گذارند و مي پندارند اين كار همان سبك شناسي است. فكر نمي كنيد ما به طور جدي به بازتعريف اين دانش ها و تبيين چهارچوب هاي نوين نياز داريم؟
كاملا درست است. ما به بازتعريف خيلي از مقولات نياز داريم اما در حوزه علوم انساني مقوله ها خيلي متداخل اند و مرزبندي خيلي قطعي وجود ندارد همان طور كه در علوم پايه نيز تا حدي چنين است.من خيلي به اين مرزبندي ها قايل نيستم اما معتقدم يك منتقد قطعا بايد سبك شناس باشد. وقتي شما در ذات سبك شناسي مسئله فرديت را دنبال مي كنيد و مميزات و ويژگي هاي خاص يعني خصوصيات منحصر به فرد متن را پي گيري مي كنيد اين ها ركن اساسي نقد است كه منتقد بايد به اين موارد بپردازد. اين كه نوآوري هاي متن چيست؟ مولفه هايي كه به طور ويژه و انحصاري به متن متعلق است چيست؟ نسبت اين متن در اين نوآوري ها و فرديت و ابداع كدام است؟ بايد ديده شود. كلمه «ابداع» اصل و بنيان نقد است. كسي كه ابداع را نشناسد نمي تواند متن را نقد كند. ما نقد را اگر به معناي جدا كردن سره از ناسره بگيريم دقيقا وارد مطالعات انتقادي شده ايم. مطالعات انتقادي به اين معنا نيست كه ما اعتراضي كار كنيم. اگر شما گزاره هايي را كه راجع به متن به نگارش درمي آوريد متضمن نوعي ارزش گذاري معطوف به ذوق و عقايد خاص باشد شما نقد مرامي كرده ايد. در واقع يك نوع جهت گيري و موضع گيري مرامي است. ولي نقد علمي يعني يك متن را به معني خاص متن يعني آنچه كه هست يا به اعتبار سرشت و ذات آن متن بررسي كنيدو ابداعات آن را از بخش هاي تقليدي جدا كنيد.نقدهاي مرامي و گزينشي سرشت متن را مغفول مي گذارند جايگاه تاريخي متن را فراموش مي كنند اما سبك شناس با جعبه ابزاري كه دارد سطح زباني، واژگاني، سطح نحوي متن، قلمرو نشانه شناسي متن، روايت و... را تحليل و گرانيگاه هاي تاثيرگذاري و زيباشناسي شكل گرفته در متن را بررسي مي كند.
به تعبير خودتان سبك شناسي نقش ميانجي دارد.
دقيقا، من هميشه دنبال ابزار مي گشتم ابزارهايي كه اعتماد مرا به عنوان منتقد ادبي به مطالعه در اين حوزه بالا ببرد. برخي نظريات معطوف به مفاهيم فكري و فلسفي است و به ما معرفتي درباره مفاهيم و مقولات ادبي مي دهند ولي اين كه ما چگونه اين معرفت را در مواجهه با متن عملياتي كنيم مستلزم همان جعبه ابزار سبك شناسي است و من متوجه شدم كه از دانش زبان شناسي خيلي بايد استفاده كنم چون روش ها مرا به قطعيت بيشتري مي رساند. مثلا از روان شناسي در تحليل متن مي توانم استفاده كنم، از جامعه شناسي هم همين طور. ميانجيگري به اين معناست كه در كتاب به عنوان قلمرو بينا رشته اي مطرح شده است.
تغيير و تحولات نقد ادبي اخير را چگونه مي بينيد؟
دو دهه اخير دوره آشنايي با نظريات نقد ادبي جهان است. زبان نقد ادبي فني تر مي شود. ارجاعات مقالات به منابع اصيل و دست اول بيش از گذشته است. كلي گويي كم شده است. مسئله يابي در نقد متون روز به روز بيشتر مي شود. فاصله بين زمان نگارش اثر و نقد آن كمتر شده است. قبلا مي گفتند بايد صد سال مي گذشت تا اثري نقد شود ولي امروز فاصله كم شده است ما به واقعيات پيراموني حساس تر شده ايم. تخصص گرايي رواج پيدا كرده است. تخصص در مسائلي مانند جريان سيال ذهن، استعاره شناسي، اسطوره شناسي. احساس مي كنم نقد ژورناليستي كم حس و حال تر شده و در برابر آن نقد فني دانشگاهي قوت گرفته است.
يکشنبه 24 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]