محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826588917
چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟ در اين نوشتار، پس از مروري بر مفاهيم بنيادين جهانيشدن، و تشريح اينكه اسلام توانست نخستين جهانيشدن را به معناي واقعي شكل دهد، نقش فلسفه و تفكر اسلامي در كنار دو عامل ديگر (تجارت و تكنولوژي) در جهانيشدن اسلام، توضيح داده ميشود. جهانيشدن چيست؟ (روايت غربيان از گونههاي جهاني شدن) به طور كلي، جهانيشدن به معناي توسعهي جهاني مقولههاي مادي و معنوي است كه منجر به بازسازي توليدات جديد در قلمروهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي شده است و معناي متفاوتي را در اين حوزهها به وجود آورده است. اين تغيير، به صورت اساسي، تحت تأثير عوضشدن مفهوم زمان و مكان، اينجا و آنجا است. تصويركردن جهان به عنوان يك كل واقعي و همچنين به عنوان يك ذهنيت فلسفي در انديشههاي فلاسفه در سطح بسيار گستردهاي ديده ميشود. گاهي اين جهان بسيار فراتر از تعاملات عيني و هستي جهانعيني در كرهي زمين است، بلكه با نگاهي هايدگري «بر آنچه هست در تماميت آن... كه به كيهان، به طبيعت محدود نيست» اطلاق ميشود.» در اين نگاه حتي «تاريخ به جهان تعلق دارد» (هگل، 13:1375). در اين نگاه تصويرهاي متفاوتي از جهان ترسيم ميشود. در نگاه هايدگري، ضمن وجود معناي سنتي از جهان، «جهاني علمي» وجود دارد كه لامحاله و نوعاً خود را در آن مييابيم (هال، 168:1375). اين در واقع همان جهاني است كه در گفتمان جديد جهانيشدن از آن سخن ميرود و رولند رابرتسون (1992) تلاش ميكند حس ارتباطي را كه فرد در اين جهان عملي در خود مييابد و از هر روز گذشتهي تاريخي بودنِ جمعيتري را در جهان عملي احساس ميكند و بر اين احساس آگاهي دارد منعكس كند. غربيان سه جهانيشدن را از هم متمايز ميكنند: الف: جهانيشدن اوليه (Proto-Globalization) مرحلهي اول، «مرحلهي ابتدايي جهانيشدن» است كه قبل از ظهور مدرنيسم و تحولات صنعتي اتفاق افتاده است. به اعتقادِ كوهن و كِنِدي (2000) دورهي ابتدايي و يا اوليهي جهانيشدن مربوط به دورهي ظهور امپراطوريهاي بزرگ با سيطرهي جهاني و همچنين ظهور اديان بزرگ الهي مثل مسيحيت و اسلام است. مشخصهي اين دوره اثرگذاري امپراطوريهاي بزرگ بر مناطق تحت سيطرهي خود و مناطق مستعمرهي آنها است. مورّخان دورهي ما قبل جهان مدرن نشان دادهاند كه چگونه امپراطوريهاي بزرگ در دورهي تمدنهاي باستان موفق شدند كه بخشهايي از جهان را اراده كنند و تحت سيطرهي خود قرار دهند و نوعي يكسان سازي را در حوزههاي حكومتي به وجود آورند (نيدهام (Needham) ، 1969، مكنيل (Mc Neill) ، رابرتس (Roberts) ، 1992 و كوون (Cowen) ، 2001). اگر چه ارادهي سياسي امپراطوريهاي بزرگ، مثل ايران، چين، روم و يونان، موفق شدند نوعي يكسانسازي منطقهاي را به وجود آورند و در واقع مفهوم تأثيرات فرا ملّي و فرامنطقهاي در آن زمان معنا پيدا كرد، اما اين اثرگذاري بسيار كُند و زمانبَر بوده است و به طور عمده تكيه بر «ارتباطات طبيعي» و «ارتباطات چهره به چهره» داشته است؛ در حالي كه جهانيشدن با مفهوم امروزين آن، به معناي چيره شدن بر عامل زمان و مكان و در واقع از بين بردن فاصله و زمان است. از طرفي حوزهي اثرگذاري امپراطوريهاي بزرگ محدود به نخبگان سياسي و اقتصادي و علمي و فرهنگي در دورهي باستان ميشده است، ولي مخاطب جهانيشدن در عصر ارتباطات جمعيتهاي بزرگ است. بر خلاف كوهن و كِنِدي (2000)، چنين به نظر ميرسد كه ظهور اديان بزرگ همراه با انديشهها و نظريههاي فلسفي جهانگرا منشأ شكلگيري يك «جهانگرايي ذهني» Subjective Globalism شد كه بستر ظهور «جهانيشدنهاي عيني» را به عنوان يك «تعامل هم زمان Simultaneous Interaction » فراهم آورد. به عبارتي، جهانيشدن به عنوان يك تحول ارتباطي عيني، حاصل يك جهانگرايي پيشيني ذهني بود كه ورود به اين دوره را امكانپذير و تعامل با آن را «اجتماعي» كرد. ب: جهانيشدن مدرن مرحله و فاز دوم اثرگذاري و حضور جهاني پديدههاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي، به تحولات ابزاري و فكري دورهي مدرنيته Modernization Era - كه با انقلاب صنعتي و تحولات موسوم به «روشنگري Enlightement » آغاز شده است- باز ميگردد. در اين دوره، انديشهي انتقادي ماركس دربارهي توسعهي جهاني نظام سرمايهداري مدرن و يا ديدگاههاي سنت سيمون در خصوص ريشه پيدا كردن مدرنيته در جهان، انديشهي جهانيشدن مدرنيته را مطرح كرد (هلد و مكگرو، 1: 2002) به لحاظ عيني، به طور حتم اختراع ماشين، هم در صنعت كارخانهاي و هم در صنعت ارتباطات، نقش تعيين كنندهاي در تحولات جهاني داشته است و هنجارها و كنشهاي اجتماعي بسياري را در كل جهان به وجود آورده كه «انتزاع فرامكاني و فرازماني Transcendence Perception » را امكانپذير كرده است. تغيير نظام زندگي اجتماعي، تقسيم كار اجتماعي، تخصصيشدن مشاغل و به وجود آمدن نظام مدرسهاي واحد، به طور نسبي نمونههاي مهم و جدي «يكسانسازي» در سطح جهان به حساب ميآيند. در اين دوره، چرخه اثرگذاري در جهان، متكي بر صنعت مكانيكي و الكترونيكي بوده است، ولي در عين حال، سرعت تعاملات بينالمللي در سطح جهاني به كندي صورت ميگرفته است. انقلاب صنعتي، طي دو قرن بعد از تولد خود در سواحل اروپاي غربي، توانست به بيشتر نقاط جهان گسترش پيدا كند. در بريتانيا كه نقطهي آغازين انقلاب صنعتي بود، حتي در نيمهي دوم قرن نوزدهم، نيمي از توليد ناخالص ملي از بخش كشاورزي و غير صنعتي تأمين ميشد. از طرفي، توسعهي غرب صنعتي و مدرن در اين دوره همراه بود با جنگ و روندهاي استعماري، ولي در دورهي جديد جهانيشدن، كه فاز سوم آن است، قدرت شكل پنهانتري پيدا كرده است (كستلز Castells ، 1999). ج: جهانيشدن ارتباطات دورهي سوم جهانيشدن، كه در واقع همهي تئوريها و مباحث معاصر جهانيشدن ناظر بر آن است، معلول ظهور «صنعت جهاني ارتباطات Global Communication Industry » است و به عنوان يك روند ارتباطي هم زمان و ظهور «فضاي واحد ارتباطي Communicational Single Space » شده است، پديدهاي نو محسوب ميشود و از سه خصيصهي «فرا ملّي بودن Transnationalization »، «فراگير بودن Pervasiveness » و «پيوستگي Connectivity » برخوردار است. در واقع، اين خصيصهها ظرفيتهاي جهان جديد را معرفي ميكنند. برخلاف جهان قبل از ظهور صنعت هم زمان ارتباطات، كه «چسبيده به مكان» بود، فضاي جديد اساساً «فراملّي» و «فراجغرافي» و به تعبير دقيقتر «بي مكان Spaceless » است. لذا همهي توليدات، ضمن برخورداري از خصيصههاي ملي و بومي، در يك فضاي «فراملي» بروز پيدا ميكند. لذا روندهاي «فراملي شدن» در سطحي به مراتب گستردهتر از گذشته در حال جريان است. روندهاي جديد براي يك بار در فضاي مجازي ارائه ميشود و قابليت دسترسي «فراگير» را بر اساس «خاصگرايي Particularism » و «عامگرايي Universalism » (رابر تسون، a 1992) جديد به وجود آورده است. به تعبير ديويد هلد (11:2000)، جهان جديد يك «جهان وصل شده» و عصر جديد يك «عصر اتصال Ther Age of Connexity » است كه به راحتي شاخصهاي ارتباطي و انفجار ارتباطي را منعكس ميكند. نسبت مدرنيته و جهانيشدن در پاسخ به اين سؤال كه: آيا جهانيشدن يك مدرنيتهي بزرگ شده Enlargement of Modernity (گيدنز، 1999)، مدرنيتهي متأخر Late Modernity (رابر تسون، 1992) و مدرنيتهي جايگرين و يا مدرنيتههاي چندگانه Alternative or Multiple Modernities (ديرليك Dirlik ، 2003) است ، ديدگاههاي متفاوتي شكل گرفته است. ابتدا بايد ديد كه منظور از مدرنيته چيست تا تمايز و يا رابطهي مفهومي جهانيشدن با آن تحليل شود. مدرنيته يا دورهي نوسازي، دورهي تغيير «ايدهها» و «ارزشها» تلقي شده است كه پيوند نزديكي با دورهي روشنگري اروپا دارد و به عنوان مجموعهاي از انديشهها، نهادها، تكنولوژيها، اعمال و سياستهاي اروپايي كه منجر به ورود به ساختار جديد اجتماعي و اقتصادي و سياسي شده تعريف گرديده است (مراجعه شود به ترنر، 1990، گيدنز، 1989، 1990 و 1991). در اينكه تاريخ آغاز مدرنيته چه زماني بوده است اتفاق نظر قطعي وجود ندارد و به قول بومن Bauman (1991) همين كه وارد بحث تاريخي مدرنيته ميشويم، اصل مفاهيم مدرنيته گرفتار يك ابهام جدي ميشود. تاملينسون، با مراجعه با آراء والرشتاين، آغاز مدرنيته دوره را به ظهور نظام سرمايهداري در مقابل فئوداليته در قرن پانزدهم برگردانده است، كه اين نگاه در تعارض با ارجاع مدرنيته به دورهي روشنگري و پيدايش يكبارهي دموكراسي سياسي و يا رويدادهاي قرن هفدهم مثل جنگ داخلي انگلستان و يا انقلاب فرانسه و آمريكا در قرن هجدهم و يا اساساً انقلاب صنعتي است كه قرن هجدهم را به قرن نوزدهم متصل كرد (تاملينسون، 1999). به هر صورت، بايد گفت كه مدرنيته جز و مفاهيمي مثل فرهنگ است كه، به قول نيچه ، محدود كردن آن در قالب زمان و حتي جغرافياي خاص موجب بيمعنا شدن مفهوم آن ميشود. به نظر ميرسد مدرنيته، انتزاعي كلّي است از يك تحول در فكر و انديشه و نهادهاي اجتماعي كه منجر به نظام جديدي در زندگي انسان شده است كه البته قطعات و اجزاي اين نظام طي قرن هفدهم تا نوزدهم شكل گرفته و برآيند تجربههاي متعالي پراكنده در جهان است. اين تجربه در فرآيندهاي تكميلي خود در فاصلهي قرن هفدهم تا نوزدهم، به نوعي چسبيده به جغرافياي غرب است. شايد بتوان گفت بسياري از ديدگاههايي كه به تحليل مدرنيته پرداختهاند، اين دوره را در يك فرآيند توسعهاي مورد مطالعه قرار دادهاند. به عنوان مثال بيرچ Birch و همكاران او (29:2001) دورهي روشنگري اروپا را مبناي مدرنيته فرض كردهاند ولي به وجود آمدن اين دوره را حاصل چهار توسعه ميدانند: 1- جايگريني نسبي ارزشهاي انساني مثل آزادي، برابري، فردگرايي به جاي «دين كليسايي»، 2- ظهور قوت گرفتن نهضت علمي و روشهاي علمي، 3- اعتقاد به عقل و عقلانيت و تأثيرات مدني فرهنگ و تكنولوژي، 4- اعتقاد به «پيشرفت». اين مجموعه اعتقادها و ارزشها در واقع منشأ ظهور نهادها و اشكال مختلف نظامهاي دموكراسي، نهادهاي آموزشي و احزاب و نهضتهاي سياسي و دولت- ملتها در سراسر جهان شد. با روشن شدن اجمالي مفهوم مدرنيته، ميتوان به سؤال ارتباط بين مدرنيته و جهانيشدن پرداخت. آيا جهانيشدن واقعاً معرف ورود به دورهي جديد است و تفاوت ساختاري با دورهي مدرنيته دارد يا خير؟ در اين خصوص ديدگاههاي متفاوتي مطرح شده است كه از آن ميان، نظريهي منوئل كستلز (1997)، ارائه ميگردد! منوئل كستلز (1997) تفاوت دورهي مدرنيته و دورهي بعد از آنرا كه جهانيشدن باشد، را در تحول تكنولوژيك ميداند. كستلز در كتاب ارزشمند خود « جامعهي شبكهاي Network Society » بر اين باور تأكيد ميكند كه تحولات ناشي از انقلاب صنعتي كه منجر به دورهي مدرنيته شد با ماهيت انقلاب اطلاعاتي و ارتباطاتي كه منجر به دورهي جهانيشدن شد تفاوت دارد. انقلاب صنعتي طي دو قرن بعد از ظهور خود در سواحل اروپاي غربي با روندي بسيار آهسته به بيشتر نقاط جهان گسترش يافت. اما اين گسترش در بسياري از مناطق جهان شكل سلطهي استعماري داشت. بر خلاف آن،تكنولوژيهاي اطلاعاتي ارتباطات با سرعت برق و در كمتر از دو دهه- در فاصلهي بين نيمهي دههي 1970 تا نيمهي دههي -1990 به سراسر جهان گسترش پيدا كرد. به نظر ميرسد ماهيت اطلاعرساني و اثرگذاري روي مخاطبان در جامعهي شبكهاي جديد با ماهيت اثرگذاري در دورهي توسعهي انقلاب صنعتي و نظام سياسي و اجتماعي مدرن غرب متفاوت است. بر اين اساس، از نظر كستلز تفاوت عمدهي دورهي مدرنيته با دورهي جهانيشدن، سرعت اثرگذاري جهاني و شكل استعماري داشتن نفوذ دولتهاي غرب در جهان دورهي مدرنيته و پسا استعماري شدن روند توسعهي غرب در دورهي جهاني شدن است. مفهوم جهانيشدن همان طور كه واترز Waters (1995) بيان كرده است لفظ جهاني (Global) از 400 سال پيش تاكنون مورد استفادهي محققان با ديدگاههاي متفاوت بوده است. اگر چه لفظ جهانيشدن (Globalization) از حدود 1960 مورد استفاده قرار گرفته است و فرهنگ لغات و بستر در سال 1961 اولين لغتنامهاي بود كه لفظ جهانيشدن را تعريف كرد، اما مفهوم جهانيشدن از نيمهي دههي 1990 به عنوان يك بحث علمي جدي مورد توجه و مطالعهي محققان قرار گرفت (رابرتسون Robertson ، 8:1992). به عنوان تذكر بايد توجه داشت كه اساساً جهانيشدن يك «مفهوم مطلق Absolute Concept » و نامحدود نيست، بلكه فرآيندي است كه داراي مفاهيم نسبي بيشماري است. نسبي بودن مفهوم جهانيشدن ريشه در تنوع روندهاي جهانيشدن دارد. اين نكته يك معناي مهم ديگر را بيان ميكند و آن «تكثّر روندهاي جهانيشدن Plurality of Globalization Process » است. با اين نگاه، جهان معاصر مواجه با « يك جهانيشدن واحد A Single Globalization » نيست، بلكه مواجه با «جهاني شدنهاي بيشمار Unlimited Globalization » (برگر و هانتينگتون Berger and Huntington ، 2002) است. بعضي از اين روندها از وسعت و شدّت و شمول بيشتري برخوردارند و بعضي از اين روندها از وسعت و شدّت و شمول بيشتري برخوردارند و بعضي قلمروهاي كوچكتري را در سطح جهان شامل ميشوند و از قدرت و عمق كمتري برخوردارند. وقتي يك مفهوم بيش از اندازه توسعه پيدا ميكند و ديدگاههاي متفاوت و در مواردي متناقض در كنار آن شكل ميگيرد، ناگزير، بايد در نگاه مفهومي به آن، از مفاهيم سلبي آغاز كرد. چرا اسلام و مدرنيته، جهاني شدنهاي اول و دوم را شكل داد؟ همان طور كه گذشت، درخصوص جهانيشدن، نگرشهاي متفاوت و بعضعاً متضادي وجود دارد. اگر نقش اقتصاد را در جهانيشدن قدري جديتر ببينيم و گفتمان اقتصادي را در اين خصوص نسبت به ساير گفتمانهاي (فرهنگي و اجتماعي) مزيت بدهيم، به اين نتيجه ميرسيم كه: «هرگاه ظرفيت تجاري يك تمدن، بلامنازع گردد، جهاني شدن اتفاق ميافتد». ما بر اين مبنا، روند تحولات تاريخ اسلام را مرور ميكنيم تا آشكار سازيم چگونه تمدن اسلامي از اوج به زوال افتاد و قدرت جهاني شونده خود را به غرب، تسليم نموده و خود در سراشيبي كامل سقوط، قرار گرفت. الف: زنگ جهانيشدن اول (ورود عمر به اورشليم) پيروزي سريع لشكريان اسلام، يكباره (ظرف كمتر از 70 سال)، سرزمين تقريباً واحدي - به لحاظ تجاري- از مرزهاي اروپا تا مرزهاي چين را در برگرفت. اين وضعيت سريعاً تحول گسترده تجارت را پديد آورد. از سال 638 م كه ورود عمر خليفه دوم اسلامي به اورشليم است، تقريباً يك نزاع عميق ميان اسلام و امپراطوريهاي روم شرقي و غربي پديد آمد. آيا به راستي حمله و هجوم مسلمانان براي پيشروي در جهان رومي، ريشه ايدئولوژيك و اعتقادي داشت. بعيد است كه تماماً با رويكرد ايدئولوژيك قابل تفسير باشد. واقعيت آن است كه شرق اسلامي در يك تحول اقتصادي - تجاري عميق قرار گرفته و بسيار مايل بود كه غرب را نيز در اين گرونه قرار دهد. به عبارت ديگر بلامنازع بودن ظرفيت تجاري جهان اسلام از يك طرف و فقر و تهيدستي تجاري جهان غرب يا به عبارت ديگر اختلاف سطح پتانسيل تجاري، ريشه و عامل منازعاتي گرديد كه ما آن را در غالب جنگهاي فرسانيده صليبي و تقابلات دو طرف مشاهده ميكنيم. در تمام طول قرنهاي جنگهاي صليبي، مسلمين تدريجاً سطح تجاري خود را با غرب افزايش دادند. در واقع ميتوان گفت كه انگيزه مسلمانان در آن جنگها بيشتر اقتصادي، امّا انگيزه روميها (تحت تحريكهاي متواتر پاپها) بيشتر ايدئولوژيك بوده است با اين همه، در جريان همان سالها، مخصوصاً قرون وسطي، سطح تبادل تكنولوژي، فلسفه و تجارت به درجهاي رسيد كه نهايتاً با پايان يافتن دوره جنگهاي صليبي و سقوط قسطنطنيه، توان تجاري غرب به سطح متوازني با شرق (اسلامي) رسيد. به عبارت ديگر بايد گفت كه سال 1444 م (سال سقوط امپراطوري روم شرقي)، سال آغاز انحطاط تمدن اسلامي و آغاز اوجگيري تمدن غرب مسيحي است. از همين مقطع، غرب، نسبت خود را اندك اندك ارتقاء بخشيد و نهايتاً در قرن 20 به برتري كامل نسبت به تمدن اسلامي و انقياد اين كشورها، دست يازيد.ب: زنگ جهاني شدن دوم (جهانيشدن مدرن) 12-5- چنين به نظر ميرسد كه گذشته تكرار شده است. به دنبال بروز روند گذشته و اختلاف سطح تكنولوژي، تفكر فلسفي و تجارت جهان غرب و جهان اسلام، بايد گفت كه در تمدن اسلامي از اواخر قرن يازدهم شروع به افول ميكند و در واقع سال 1444 ميلادي، (كه البته ظاهراً در جريان فتح قسطنطنيه پيروز به نظر ميرسد) نازلترين سطح توان خود ميرسد. از سوي ديگر تمدن غرب حركت خيزنده خود را در جهت جهاني كردن تمدن خود ميآغازد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]
صفحات پیشنهادی
چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟
چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟ در اين نوشتار، پس از مروري بر مفاهيم بنيادين جهانيشدن، و تشريح اينكه اسلام توانست نخستين جهانيشدن را به معناي واقعي ...
چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟ در اين نوشتار، پس از مروري بر مفاهيم بنيادين جهانيشدن، و تشريح اينكه اسلام توانست نخستين جهانيشدن را به معناي واقعي ...
اسلام چگونه وارد امریکا شد؟
جنگ اتفاقی؛ در کمین آمریکا و ایران. ... که باعث شد دانه های ریز ناخالصی وارد قسمت چرخشی ماشین شود و متعاقب افزایش وزن .... چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟
جنگ اتفاقی؛ در کمین آمریکا و ایران. ... که باعث شد دانه های ریز ناخالصی وارد قسمت چرخشی ماشین شود و متعاقب افزایش وزن .... چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟
پایان جهان را چگونه باید تحلیل کرد؟
پایان جهان را چگونه باید تحلیل کرد؟-اندیشه - محمد رضا اسدزاده - مباحثی از جمله فلسفه فرج و پایان جهان یکی از مباحث پر ... چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟
پایان جهان را چگونه باید تحلیل کرد؟-اندیشه - محمد رضا اسدزاده - مباحثی از جمله فلسفه فرج و پایان جهان یکی از مباحث پر ... چگونه فلسفه اسلامي، اسلام را جهاني كرد؟
فلسفه اسلامی در زمان ما
در فلسفه اسلامی چگونه باید ناگفتهها را جستوجو کرد وقتی فلسفهای راه هزار ساله را پیموده است چه راه نرفته و ... یونانیان بنای جهانی را گذاشتند که در آن نظم عقلی حاکم است و باید باشد. ... شرق شناسی پایان هنر و تفکر در همه جهان غیر غربی اسلام شد.
در فلسفه اسلامی چگونه باید ناگفتهها را جستوجو کرد وقتی فلسفهای راه هزار ساله را پیموده است چه راه نرفته و ... یونانیان بنای جهانی را گذاشتند که در آن نظم عقلی حاکم است و باید باشد. ... شرق شناسی پایان هنر و تفکر در همه جهان غیر غربی اسلام شد.
موقعيت فلسفه اسلامي
موقعيت فلسفه اسلامي-اشاره: آغاز دوران مدرن و ظهور انديشمنداني چون دكارت، اسپينوزا، ... در غرب همزمان بود با افول نقش محوري تمدنهايي چون ايران، اسلام، چين، هند، ژاپن. ... از اين پس به قول هگل روح جهاني به غرب منتقل شد و خرد ابزاري و تكنولوژي ... بر دوش دانشمندان سنگيني نمي كرد و پذيرفتن وجود سنت هزار ساله فلسفه اسلامي آسان تر بود.
موقعيت فلسفه اسلامي-اشاره: آغاز دوران مدرن و ظهور انديشمنداني چون دكارت، اسپينوزا، ... در غرب همزمان بود با افول نقش محوري تمدنهايي چون ايران، اسلام، چين، هند، ژاپن. ... از اين پس به قول هگل روح جهاني به غرب منتقل شد و خرد ابزاري و تكنولوژي ... بر دوش دانشمندان سنگيني نمي كرد و پذيرفتن وجود سنت هزار ساله فلسفه اسلامي آسان تر بود.
فلسفه اسلامي و نيازهاي معاصر
خبرگزاري فارس: نياز دنياي اسلام، جامعه و حكومت ديني به پاسخگويي فلسفه ..... نسبت به هم خوردگي اين تعادل را بررسي مي كند و مي گويد كه چگونه آن را بهينه كنيم. ..... المللي برسيم وهمه رفتارهاي جامعه جهاني را در تمام حوزه هاي مختلف هماهنگ ـ ونه برابر ...
خبرگزاري فارس: نياز دنياي اسلام، جامعه و حكومت ديني به پاسخگويي فلسفه ..... نسبت به هم خوردگي اين تعادل را بررسي مي كند و مي گويد كه چگونه آن را بهينه كنيم. ..... المللي برسيم وهمه رفتارهاي جامعه جهاني را در تمام حوزه هاي مختلف هماهنگ ـ ونه برابر ...
گروههای فلسفه دانشگاهها در همایش روز جهانی فلسفه همکاری کنند
گروههای فلسفه دانشگاهها در همایش روز جهانی فلسفه همکاری کنند-اندیشه - حدادعادل عنوان کرد : برگزاری همایش روز جهانی فلسفه در چارچوب علمی و به نحوی موثر مستلزم ... منشور عدالت سیاست خارجی ایران چگونه در سطح بین المللی و جهانی ارایه می گردد؟ ... اسلام یک فلسفه تاریخی دارد که می¬گوید در آخرالزمان، حکومت جهانی توسط یکی از .
گروههای فلسفه دانشگاهها در همایش روز جهانی فلسفه همکاری کنند-اندیشه - حدادعادل عنوان کرد : برگزاری همایش روز جهانی فلسفه در چارچوب علمی و به نحوی موثر مستلزم ... منشور عدالت سیاست خارجی ایران چگونه در سطح بین المللی و جهانی ارایه می گردد؟ ... اسلام یک فلسفه تاریخی دارد که می¬گوید در آخرالزمان، حکومت جهانی توسط یکی از .
علامه طباطبائي، پيشگام فلسفه تطبيقي در جهان اسلام
علامه طباطبائي، پيشگام فلسفه تطبيقي در جهان اسلام-علامه طباطبائي، پيشگام ... علامه طباطبائي از پيشگامان فلسفه تطبيقي در ميان فلاسفه اسلامي جهان اسلام بود. ... در 1325در پي ناآرامي ها و ناامني هايي كه از جنگ جهاني دوم در آذربايجان رخ داده بود ... از اشك، آهسته مي گفت: "در شگفتم كه چگونه زمين، سنگيني چنين مرداني را تحمل مي كند.
علامه طباطبائي، پيشگام فلسفه تطبيقي در جهان اسلام-علامه طباطبائي، پيشگام ... علامه طباطبائي از پيشگامان فلسفه تطبيقي در ميان فلاسفه اسلامي جهان اسلام بود. ... در 1325در پي ناآرامي ها و ناامني هايي كه از جنگ جهاني دوم در آذربايجان رخ داده بود ... از اشك، آهسته مي گفت: "در شگفتم كه چگونه زمين، سنگيني چنين مرداني را تحمل مي كند.
چگونه میتوان با قوانین تاریخ گذشته برای انقلاب جهانی امیدوار ...
چگونه میتوان با قوانین تاریخ گذشته برای انقلاب جهانی امیدوار بود؟ ... به اعتقاد براون که مدت ها به عنوان کارشناس و کارمند سازمان ملل کار کرده است وجود چنین ... تاریخ - وِیژه نامه گروه تاریخ در سالگرد انقلاب اسلامی / نگاهی به آرشیو مجله "زن روز" 1358 . ... در این فلسفه، قوانین و قواعد، تحمیلهای بیرونیاند که انسان را به زور در قالبی .
چگونه میتوان با قوانین تاریخ گذشته برای انقلاب جهانی امیدوار بود؟ ... به اعتقاد براون که مدت ها به عنوان کارشناس و کارمند سازمان ملل کار کرده است وجود چنین ... تاریخ - وِیژه نامه گروه تاریخ در سالگرد انقلاب اسلامی / نگاهی به آرشیو مجله "زن روز" 1358 . ... در این فلسفه، قوانین و قواعد، تحمیلهای بیرونیاند که انسان را به زور در قالبی .
فسلفه انقلاب اسلامی و امپریالیسم جهانی معاصر(قسمت اول)
فسلفه انقلاب اسلامی و امپریالیسم جهانی معاصر(قسمت اول)-فسلفه انقلاب اسلامی و ... قلب کرد چیزی را یعنی دگرگونش کرد و آن را را به روی دیگر نمود و قلب کرد انسان ... از دو کلمه اخیر معنای پرجاذبه و عمیق انقلاب را در فرهنگ سیاسی اسلام نمی دهد چرا که ثوره ... یعنی همان ایده آل و فلسفه ایی که همه ادیان و مذاهب آسمانی از آیین حنیف ابراهیمی ...
فسلفه انقلاب اسلامی و امپریالیسم جهانی معاصر(قسمت اول)-فسلفه انقلاب اسلامی و ... قلب کرد چیزی را یعنی دگرگونش کرد و آن را را به روی دیگر نمود و قلب کرد انسان ... از دو کلمه اخیر معنای پرجاذبه و عمیق انقلاب را در فرهنگ سیاسی اسلام نمی دهد چرا که ثوره ... یعنی همان ایده آل و فلسفه ایی که همه ادیان و مذاهب آسمانی از آیین حنیف ابراهیمی ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها