تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):در عمل مؤمن يقين ديده مى شود و در عمل منافق شك.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826774470




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فیلم‌ها با ما چه مي‌كنند؟


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری-واقعا چرا با وجود اين که می‌دانيم اتفاق‌هاي توي فيلم کاملا مجازي است باز هم تحت‌تأثير قرار مي‌گيريم؟ لابد شما هم شنيده‌ايد که می‌‌گویند بعضی‌ها در حال تماشاي فيلم «ميم مثل مادر» توی سینما از حال رفتند. فکر می‌کنید واقعا چرا با وجود اين که می‌دانيم اتفاق‌هاي توي فيلم کاملا مجازي است، باز هم تحت‌تأثير قرار مي‌گيريم؟ بحث تأثیر فیلم‌ها روی آدم‌ها البته بحث مفصلی است اما بررسی آثار روان‌شناختي فيلم‌ها، بحث جمع‌ و جورتری است که این هفته قصد داریم نگاه گذرایی به آن بیندازیم. فيلم در دنياي امروز، یک جزء جدايي‌ناپذير از فرهنگ است. به احتمال قریب به یقین، هر انساني در قرن بيست و يکم لااقل يک بار روبه‌روي پردة جادويي سينما يا نمایشگر رایانه و یا تلويزيون نشسته است و يک پديدة روان‌شناختي را تجربه کرده است. هنگام تماشای فیلم، بين تماشاگر و فيلم پيوندي برقرار مي‌شود و هنگام ورود تصاوير به بخش خودآگاه ذهن تماشاگر، تمام دستگاه‌هاي پخش‌کنندة فيلم از نظر او پنهان مي‌مانند. به بيان دیگر، تماشاگران معمولا هنگام ديدن يک فيلم خوب، موقتا از زندگي روزمره‌شان فاصله می‌گیرند و دچار نوعي گسست مي‌شوند. شايد هيچ کدام از هنرهاي ديگر نتوانند با چنين قدرتي روي هوشياري انسان تأثير بگذارند. از طرف ديگر، فيلم‌ها به‌قدري بر فرهنگ ملل مختلف سايه انداخته و در جاي جاي آن حضور پیدا کرده‌اند که کمتر کسي به تأثيرات عميق آن توجه مي‌کند. مثلا اگر کمي دقت کنيد، مي‌بينيد برخی تفکرات کليشه‌اي که ما در مورد شغل‌هاي مدرن و خرده‌فرهنگ‌هاي اقليت‌ها داريم، اغلب حاصل ديدن فيلم‌هاست. به عنوان نمونه، تصوري که ما از سرخ‌پوستان، بوميان آفريقا، فضانوردها، مأموران امنيتي و يا روان‌شناس‌ها داريم به‌شدت تحت‌تأثير تماشاي فيلم‌هاست. مخصوصا وقتي که آن‌ها را در زندگي واقعي خود زياد نديده باشيم. تصور ما از بيماري‌هاي نادر، از خدمات درماني و از جنبه‌هاي خصوصي زندگي ديگران نیز تا حد زیادی از فيلم‌ها جهت مي‌گيرد. اين که اين تأثيرات منفي است يا مثبت، بستگي به محتوا و فرم فيلم‌ها دارد. بسياري از فيلم‌هاي عامه‌پسند روي ارزش‌هاي انساني تأکيد مي‌کنند و باعث تحريک حس درستکاري و شجاعت ما مي‌شوند؛ در مقابل، فیلم‌های دیگري هم وجود دارد که حس هيجان‌جويي مفرط و خشونت را در ما زنده مي‌کند. اشک‌ها و لبخندها چرا ما تا این اندازه تحت‌تأثیر فيلم‌هایی که می‌بینیم، قرار مي‌گيريم؟ نظريه‌هاي روان‌شناختي مختلفی در این رابطه وجود دارد. معمولا بيشترين مانوري که در بحث‌هاي روان‌شناسي فيلم انجام می‌شود بر روي ديدگاه‌‌هاي روانکاوانه است. اين رويکرد معتقد است که مردم در طول تماشاي فيلم، با شخصيت‌هاي کليدي «همانندسازي» مي‌کنند. همانندسازي تقريبا همان چيزي است که در بحث‌ها از آن به عنوان همذات‌پنداري ياد مي‌شود. همذات‌پنداري یعنی این که تماشاگر، خودش را به جاي قهرمان يا قهرمان‌هاي فيلم قرار بدهد، ارزش‌هاي آنان را بپذيرد و با عواطف آن‌ها مشارکت کند. این تجربه‌ای است که اکثرمان داشته‌ایم: وقتي قهرمان فیلم شکست می‌خورد، گريه‌مان می‌گیرد و وقتي پيروز می‌شود، شاد می‌شویم. علاوه بر این، روانکاوها معتقدند که فيلم‌ها يک تجربة‌ دردناک عاطفي مربوط به گذشته را در ما زنده می‌کنند. کارگردان‌ها نيز از اين نظريه بي‌خبر نيستند. آن‌ها براي اين که شما هر چه بيشتر با قهرمان فیلمشان همانندسازي کنيد، چه در کلیت فیلم و چه در پرداخت جزئیات، سنگ تمام مي‌گذارند. فیلم‌نامه‌نویس‌ها و کارگردانان معمولا سراغ تجربه‌هاي عاطفي عمومی بشري مي‌روند: بیم‌ها و اميدها، احساسات وطن‌ دوستانه، تمايل به استقلال و ارزش‌هاي اخلاقي و متأسفانه خشونت. از طرف ديگر، تکنیک‌های نورپردازی و فیلم‌برداری نیز این جريان «همانندسازي» را تسهيل مي‌کنند. مثلا در فيلم «شب‌هاي روشن» در يکي از زيباترين سکانس‌ها، دوربين از ديدگاه زن و مردي که با هم قدم مي‌زنند از يکي از پياده‌روهاي تهران تصوير مي‌گيرد؛ تصویری که به طور متناوب اندکي بالا و پايين مي‌رود. حالا اين که شما با کدامشان همانندسازي کنيد البته به جنسيت‌تان برمی‌گردد. ديالوگ‌ها، صداهاي بيروني و صد البته موسيقي فيلم، همه و همه عواطف ما را دستكاري مي‌کنند و برش‌هاي ناگهاني و فلاش‌بک‌ها حتی برداشت ما را از زمان، موقتا تغيير مي‌دهند. البته طبق اين نظريه، به‌ندرت می‌شود دو نفر را پیدا کرد که در مورد يک فيلم نظر يکساني داشته باشند چرا که هر بيننده‌اي تصاوير و صداهاي پخش شده را متناسب با برداشت خودش، و بهتر بگوييم متناسب با تجارب عاطفي خودش، از داستان انتخاب می‌کند و مورد توجه قرار می‌دهد و يا بر عکس، آن‌ها را حذف یا سانسور می‌کند. اما روان‌شناسان تکاملي معتقدند که هيجان‌هاي چندگانه و ثابتي وجود دارد که در همة دنيا مشترک است؛ مثلا ترس، تعجب، غمگيني، شادماني و مانند این‌ها. آن‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند که نمود اين هيجانات در چهرة مردم کل دنيا مشترک است. وقتي به چهرة شخصيت فيلم نگاه مي‌کنيم، در مورد هيجانات، خلق و خو، اهداف و افکارش به فکر فرو مي‌رويم. گاهي کارگردان‌ها پيازداغ قضیه را زياد مي‌کنند و از چهره‌هايی با هيجانات نامعمول و از زاويه‌هاي غیرمتعارف استفاده مي‌کنند. برخی از ژست‌ها و حالات چهره، هيجاناتي را نشان مي‌دهد که هيچ کلمه‌اي در دنیا نمي‌تواند آن را بيان کند. حرفه‌اي‌ها مي‌گويند فيلم خوب فيلمي است که عناصر بصري در آن محور اصلي باشد، چون ماهيت سينما ماهيتي بصري است. روان‌شناسان تکاملي با اين گروه به‌شدت موافق‌اند و شاید به همین دلیل است که این دسته از محققان به فيلم‌هاي صامت علاقة بيشتري نشان می‌دهند. آن‌ها ما را به فکر فرو می‌برند آن‌چه روانکاوها و روان‌شناسان تکاملي مي‌گويند، تمام ماجرا نيست. ما انسان‌ها توانايي عجيب و غريبي داريم که سکانس‌هاي مجزای یک فيلم را به صورت كلي درک کنيم. در واقع، ما مي‌گوييم «يک فيلم» را ديده‌ايم و نه «چند سکانس» را. دقت کنید که منظور، درک عکس‌هاي پشت سر هم به صورت يک تصوير نيست. اين بحث بيشتر به عصب‌شناس‌ها مربوط می‌شود. تدوينگر با ترکيب ماده‌هاي خامي از صدا و تصوير که کارگردان در اختيارش گذاشته، بیننده را به يک «گشتالت» بصري و صوتي رهنمون مي‌كند. «گشتالت» يک کلمة آلماني است که بهترين ترجمه برايش این جمله است: «هميشه کُل، چيزي بيشتر از اجزای خود دارد.» ما از تماشاي فيلم به يک حس و درک کلي نهايي مي‌رسيم و مثلا می‌گوییم: فيلم خوبي بود یا فيلم مزخرفي بود. آن‌ها که منصف‌تر هستند، احتمالا می‌گویند: بايد بيشتر فکر کنم يا بايد يک‌ بار ديگر فيلم را ببينم تا نظر بدهم. فيلم‌هاي باهوش وولز در سال 2003 با مقايسة انواع هوش‌ها و عناصر موجود در فيلم دريافته است که فيلم يکي از بهترين عواملي است که مي‌تواند همة هوش‌ها را یکسان در آدم پرورش بدهد: هوش منطقي(طرح کلي فيلم)، هوش زبان شناختي (ديالوگ)، هوش فضايي (تصويرها، رنگ‌ها، نمادها)، هوش موسيقايي (موسيقي و صداها)، ميان فردي (روابط اجتماعي و شخصيت‌ها)، بدني جنبشي (حرکات)، درون فردي (راهنمايي دروني و مونولوگ‌ها). فيلم با تمام اين هوش‌ها درگير است و آن‌ها را قابل دسترس مي‌کند. هوش‌ها و آدم‌ها تئوري‌هاي جديد «يادگيري و هوش» می‌گوید که بيش از يک نوع هوش وجود دارد و اطلاق انحصاری کلمة باهوش به کسانی که داراي توانايي‌هاي خاص رياضي، منطقي و کلامي هستند کار غيرمنصفانه‌اي است. هوش، بنا به تعریف، توانايي سازگاري انسان در مواجهه با همة‌ رويدادهاي روزمره است. اما آن‌چه در تست‌هاي معمول هوش پيش‌بيني مي‌شود تنها موفقيت تحصيلی است. يکي از نظريه‌هاي مطرح در بحث هوش‌هاي چندگانه به «هوارد گاردنر» تعلق دارد. گاردنر طی نيم قرن اخیر در کتاب‌ها و سخنراني‌هايش ادعا کرده که همة آدم‌ها مي‌توانند نابغه باشند. او در نظرية‌ اوليه‌اش به هفت نوع هوش جداگانه اشاره مي‌کند؛ که البته در بازنگری‌اش نوع هشتم را نیز به آن افزوده است: نوع اول: اولين نوع هوش، هوش زبان‌شناختي( linguistic) است. اين هوش مبتني بر واژه‌هاي ماست. افرادي که هوش زبان‌شناختي بالايي دارند مي‌توانند با واژه‌هاي گفتاري به بحث کردن، متقاعد ساختن، سرگرم کردن يا رهنمود دادن بپردازند. این دسته از افراد، عاشقِ بازي با کلمات‌اند. شغل‌هاي خبرنگاري، وکالت و هنرهاي کلامي براي کساني که اين نوع از هوششان بيشتر است، شغل‌هاي مناسبي هستند. اگر کتاب خواندن و نوشتن، بزرگ‌ترین تفریح شماست و اگر مي‌توانيد کلمات را در هنگام خواندن يا نوشتن بشنويد و اگر کلمات را از راديو بهتر درک مي‌کنيد و دست به قلم‌تان هم خوب است، یعنی شما از هوش زبان‌شناختي برخورداريد. می‌شود حدس زد که شکسپير و حافظ نیز هوش زبان‌شناختي زیادی داشتند. نوع دوم: هوش منطقي رياضي(logical-mathematic ) نوع دوم هوش است. افراد باهوش در اين زمينه، داراي توانايي استدلال، استنتاج، انديشيدن در مورد علت و معلول و خلق فرضيه‌ هستند. تست‌هاي سنتي هوش روي اين بخش خيلي تأکيد دارند. دانشمندان، حسابداران، برنامه‌نويسان رایانه و دانشجويان فلسفه، تصويري است که مي‌توانيد از افراد باهوش در این زمینه در ذهن خود بسازيد. شیفتگان رياضي و آن‌هايي که معتقدند هر چيزي لااقل يک توضيح عقلاني دارد از اين هوش برخوردارند. در هر مدرسه‌ای و در هر کجای دنیا که باشید، اگر اين هوش را داشته باشيد در اغلب درس‌هايتان نمرة خوبی خواهید گرفت. نوع سوم: هوش فضايي (spatial )نوع سوم هوش است. اين هوش يعني اين که شما بتوانيد تفکر خود را به شکل تصوير مجسم کنيد و آن چيزهايي را که ديده‌ايد دوباره خلق کنيد و يا تغيير شکل بدهيد. نقاش‌ها، معمارها، عکاس‌ها، خلبان‌ها و مکانيک‌ها داراي چنین هوشي هستند. اگر شما مي‌توانيد ایده‌هایتان را به صورت تصاوير گرافيکي مجسم کنيد، اگر به رنگ‌ها حساس هستيد و آن‌ها را خوب تشخيص می‌دهيد، اگر شب‌ها رؤياهاي واضح می‌بينيد و در بین درس‌ها، هندسه برايتان راحت‌تر از جبر بوده؛ یعنی این که شما از اين نوع هوش برخورداريد. در تست‌هاي متداول هوش، روي اين بخش هم خيلي تأکيد مي‌شود. نوع چهارم: مهجورترين و یکی از جالب‌ترين هوش‌ها در تاريخ روان‌شناسي، هوش چهارم است: هوش موسيقايي (musical) . از ويژگي‌هاي مهم اين هوش قابليت درک، ارزيابي و ساخت ريتم‌ها و ملودي‌هاست. کساني که شنوايي خوبي دارند، می‌توانند آواز بخوانند، بخشی از وقت خود را هر روز به موسيقي اختصاص می‌دهند، ساز می‌زنند، نت‌هاي اشتباه را تشخيص مي‌دهند و مي‌فهمند که خواننده دارد فالش مي‌خواند و حس مي‌کنند که زندگي بدون موسيقي بي ارزش است، قطعا هوش موسيقايي دارند. نوع پنجم: هوش ورزشکاران و جراحان، هوشی که با عنوان جسمي حرکتي( badily-kinesthetic )معروف است. استعداد کنترل حرکات بدن و در دست گرفتن ماهرانة اشيا. افرادي که هوش جسمي حرکتي‌شان بالاست، مي‌توانند در کارهايي مثل خياطي، قاليبافي و انجام حرکات موزون ماهر شوند. هنرمندها براي عملي کردن هوش فضايي‌شان بايد از اين هوش هم برخوردار باشند. اگر شما از تفريحات فيزيکي مثل پياده‌روي، دويدن، شنا يا قايق‌راني لذت مي‌بريد و يا در عروسي‌ها دستي تکان مي‌دهيد، از این نظر آدم باهوشي هستيد. اگر بهترين ايده‌ها در زمان دويدن يا قدم زدن به ذهنتان مي‌رسد و اگر از زبان بدن خيلي استفاده مي کنيد، باز هم از اين هوش برخورداريد. نوع ششم: هوش ششم، هوش ميان‌فردي( interpersonal ) است. اين هوش، توانايي درک ساير مردم و کار با آن‌هاست. مديران مؤسسه‌هاي بزرگ و رهبران مردمي اجتماعي و سياسي از اين هوش برخوردارند. روان‌پزشکان و روان‌شناسان براي اين که بتوانند دنيا را از چشم مراجعانشان ببينند، بايد اين هوش را در خودشان پرورش دهند. اگر مردم براي مشاوره به شما زياد مراجعه مي‌کنند، اگر ورزش‌هاي گروهي را ترجيح مي‌دهيد و در حل مشکلات‌تان از ديگران کمک مي‌گيريد، صاحب این هوش هستيد. اگر در جمع احساس راحتي داريد و تدريس را دوست داريد باز هم هوش ميان فردي بالايي داريد. شما به نسبت اخلاقتان مي‌توانيد تبديل شويد به ماهاتما گاندي يا هيتلر! نوع هفتم: هوش هفتم، هوش درون فردي( intrapersonal) يا ضمير دروني است. فردي که چنين هوشي دارد، مي‌تواند به راحتي احساسات خود را درک کند و اين خودشناسي را براي غنا بخشيدن و هدايت زندگي به کار گيرد. اين افراد ممکن است خيلي درونگرا باشند اما از ديگر سو، بي‌نهايت مستقل، بسيار هدفمند و خويشتندار هستند. مشاوران، روان‌شناسان و بعضي دانشمندان از اين هوش برخوردارند. البته کساني هم که براي خودشناسي به روان‌شناسان مراجعه مي‌کنند و عقايد ويژه‌اي برای خودشان دارند، از اين هوش بهره‌مندند. آن‌ها معمولا دفترچة خاطرات دارند و ترجيح مي‌دهند شغل آزاد داشته باشند تا مستقل زندگي کنند. اگر شما خيلي باهوش باشيد (از نوع هفتم) می‌توانید بشويد فرويد يا يونگ. نوع هشتم: در تجديد نظري که گاردنر در نظريه‌اش به عمل آورده است، هوش طبيعت را نيز به انواع هفتگانة هوش افزوده است. اين هوش به کساني اختصاص دارد که به طبيعت، بي‌نهايت علاقه دارند و آن را بيشتر از ديگران درک مي‌کنند. کوهنوردها و نقاشان طبيعت‌گرا از اين هوش برخوردارند، و البته کارگردانانی که صحنه‌هاي زيبايي از طبيعت را در فيلمشان مي‌گنجانند، اين هوش ما را تیز مي‌کنند. البته توجه داشته باشيد که اولا، هر کسي مي‌تواند اين هوش‌ها را در خودش پرورش بدهد و ثانیا، هر کسي از هر کدام از انواع هوش تا اندازه‌اي بهره برده است. اگر فقط يکي را به شدت داشته باشيد و از بقيه کاملا بی‌بهره باشید، مي‌شويد داستين هافمن در فيلم «مرد باراني» يعني يک بيمار اوتيستيک. معدود افرادي هستند که از همة هوش‌ها به ميزان بالایی برخوردارند. مثلا فارابي و بوعلي‌سيناي خودمان. پايه‌هاي مغزي اين هفت نوع هوش در بيماران آسيب مغزي که تنها يک هوششان را از دست داده‌اند ثابت شده است.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 124]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن