تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى‏دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815314640




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کوهنورد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: کوهنورد
کوهنورد
داستان درباره‏ی یک کوهنورد است که می‏خواست از بلندترین کوه‏ها بالا برود او پس از سال‏ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد. ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می‏خواست تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. شب، بلندی‏های کوه را تماماً در برگرفت و مرد هیچ چیز را نمی‏دید. همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره‏ها را پوشانده بود. همان‏طور که از کوه بالا می‏رفت، چند قدم مانده به قله‏ی کوه پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می‏کرد از کوه‏ پرت شد. در حال سقوط فقط لکه‏های سیاهی را در مقابل چشمانش می‏دید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله‏ی قوه‏ی جاذبه او را در خود می‏گرفت. همچنان سقوط می‏کرد و در آن لحظات ترسناک همه‏ی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد. اکنون فکر می‏کرد مرگ چقدر به او نزدیک است. ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود و در این لحظه سکون برایش چاره‏ای نمانده جز آن که فریاد بکشد خدایا کمکم کن. ناگهان در خیالش صدایی پرطنین که از آسمان شنیده می‏شد جواب داد: از من چه می‏خواهی؟ - ای خدا نجاتم بده!- واقعاً باور داری که من می‏توانم تو را نجات بدهم؟- البته که باور دارم.- اگر باور داری طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن!- یک لحظه سکوت... و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد. گروه نجات می‏گویند که روز بعد، یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دست‏هایش محکم طناب را گرفته بود.
کوهنورد
 او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!و شماچقدر به طنابتان وابسته‏اید؟ آیا حاضرید آن را رها کنید؟ در مورد خداوند هرگز یک چیز را فراموش نکنید. هرگز نباید بگویید او شما را فراموش کرده یا تنها گذاشته است. هرگز فکر نکنید که او مراقب شما نیست. به یاد داشته باشید که او همواره شما را با دست خود نگه داشته است.پرستو ابراهیمیتنظیم خرازیمطالب مربوطهمن بهار هستم (1) مثل خُمره! خورشید شاه (17)خورشید شاه (15) رویاهای شیرین کودکی(1) رویاهای شیرین کودکی(2) حیلههای مهران وزیر سفر به سرزمین آرزوهاجودی شما مریض است رویای تکراری





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 328]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن