واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: همه نقشهايم را دوست داشتم
مصاحبه زاون قوکاسيان با رضا ارحام صدرمن عاشق مردمم، از آنها نيرو ميگيرم. زمانيکه در تئاتر بودم يک جور ديگري بود- اين نيرو باعث سرزندگي و شادابي من ميشود. بررسي زندگي «رضا ارحامصدر» را از هر گوشهاش که شروع کني منجر ميشود به بررسي و تحليل نوعي از تاريخ اجتماعي ايران و نيز بررسي تاريخي نوعي از نمايش در ايران؛ نمايشي که با او شروع شد و با کارهاي او نامگذاري شد نمايش «کمدي-انتقادي». «... اين شيوة نمايش کمدي -انتقادي براي تئاتر شهر ما باقي ماند و بنيانگذار و صاحب مکتب اين شيوة تئاتر بهنام من ثبت شده و مورد استقبال هم قرار گرفت. از آن بهبعد مشکلات و مسايل جامعه را همراه با طنز روي صحنة تئاتر اجرا کرديم». (گفتگو با ارحامصدر)زنده ياد سپنتا در زماني که روزنامهاش را داشت و کار نويسندگي ميکرد آيا نمايشنامهاي را هم برايتان نوشت؟نه، ابدا، ايشان فقط گاهي در روزنامهاش براي نمايشنامههاي ما نقد مينوشت و يک شب هم در تئاتر المپ يا سپاهان که بوديم آمدند و يک تابلوي نقاشي را بعد از اجرا به عنوان يادبود به من اهدا کردند؛ تابلويي که سه کله اسب کنار همديگر نقاشي شده بود. تاريخ دقيقش يادم نيست.آيا نمايشنامههايي که بازي ميکرديد متن فارسي بود يا ترجمه؟ آيا قبلا اجرا شده بود؟من در ابتداي کار که در خدمت زندهياد استاد ناصر فرهمند بودم کارهاي نوشته او را بازي ميکردم بعد هم يکي دو کار از کارهاي ترجمه نويسندگان روسي را اجرا کرديم مانند تولستوي يا چخوف، بعدا هم نمايشنامههاي آداپته شده خارجي را. مثلا توسط زندهياد «معز ديوان فکري» يا گرمسيري آداپته ميشد، کار ميکرديم يا با زنده ياد استاد محمدعلي رجايي و بعدها هم زندهياد مميزان آشنا شدم.از نمايشنامهنويسان مطرح ايران به کار چه کسي اعتقاد داريد يا بهتر بگويم ميپسنديد؟من اکثر کارهاي ساعدي، بهرام بيضايي و اکبر رادي و يکي دو کار هم از نصيريان خواندهام. پهلوان اکبر ميميرد بيضايي را خيلي دوست دارم که در گروه هنري ارحام هم در دهه پنجاه کار شده توسط جوانان گروه مثل ارشادي، عماد، کوشان و... .زاون! فکر نکن که من فقط کارهايي را که بازي ميکردم دوست داشتم. نه، خب آنها اکثرا براي من نوشته ميشود. زندهياد رجايي و يا مميزان و اين اواخر هم زندهياد خندان براساس کاراکتر من و نوع تئاترهاي کمدي - انتقادي که سرلوحه کارهاي ما بود نمايشنامهها را مينوشتند و بعد در تمرينهاي ما شکل نهايي خودش را پيدا ميکرد. مثلا کارهايي مانند «دلقکها» يا «بوقلمونها» يا «هرجايي» را محمدعلي رجايي تحت تاثير مسائل و شرايط اجتماعي آن روز نوشت؛ منظورم دهه چهل و پنجاه است.فيلمهايي که بازي کرديد بيشتر راضيتان ميکند يا تئاترهايي که بازي کرديد؟آقاي ارحام شما حدودا 20 فيلم در کارنامه سينماييتان وجود دارد، رقم کمي نيست. البته نمايشنامههايتان را نميدانم چندتاست؟ يادم است يک دو سريال را هم با پرويز نوري بازي کرديد؟من هم نمايشنامهها را يادم نيست؛ ولي وقتي ما شروع کرديم يک هفته يکبار نمايشنامههامان عوض ميشد بعد شد 2هفته يکبار، ماهي يکبار و تا آخرين کارمان که «من ميخواهم» حدودا يکسالي روي صحنه بود و به مسائل انقلاب منتهي شد و ما تئاتر را تعطيل کرديم. من عاشق مردمم، از آنها نيرو ميگيرم. زمانيکه در تئاتر بودم يک جور ديگري بود- اين نيرو باعث سرزندگي و شادابي من ميشود. آيا ميتوانيد بين شخصيتهايي که بازي کردهايد براي خودتان بهترين را انتخاب کنيد؟نه، من تمام نقشهايم را دوست داشتم و دوست دارم. اکثر ديالوگهايم را هنوز حفظم. من بايد با شخصيتي که قرار بود بازي کنم زندگي ميکردم، براي خودم تجزيه و تحليل کنم و بعد تازه از لحاظ لهجه رويشان کار ميکردم، آماده اجرا که ميشد هم تازه هرشب بسته به جمعيت و نوع برخورد و نوع تماشاگر تغيير ميکرد.از کارهاي سينماييتان بگوييد؛ به خصوص کارهايي که در سالهاي بعد از انقلاب ساخته شد؟فيلم «افسانه شهر لاجوردي» کار محمدعلي نجفي فيلمي بسيار آبرومندانه، و خاص بود؛ به خصوص اينکه راجع به اصفهان هم بود. اما متاسفانه اجازه نمايش نگرفت. نجفي، اصفهاني است و اکثر کارهاي من را در تئاتر ديده بود و براساس ديدههايش مرا براي بازي در چند نقش فيلم انتخاب کرد.در کار علي حاتمي، جعفرخان از فرنگ برگشته، هم نقش يک پزشک را بازي ميکردم. شباهتي با نقش من در پيس «ديوانه» داشت. آن فيلم هم سرانجام خوبي پيدا نکرد. توسط آقاي متوسلاني قابل نمايش شد؛ ولي من نسخه حاتمي را بيشتر ميپسندم. او ميدانست چه کار ميکند.آيا دلتان ميخواست در فيلم شخص ديگري هم بازي ميکرديد، منظورم کارگرداني خاص است؟کارگردانان خوب زياد شدهاند. من فيلم سگکشي استاد بيضايي را خيلي دوست داشتم. دلم ميخواست در فيلمي از او بازي ميکردم. براي او احترام خاصي قائلم و ديگري علي حاتمي که متاسفانه دستمان از او کوتاه است. نگاه ملي و خيلي ايراني حاتمي را زياد دوست دارم.براي شما حضور در بين مردم کوچه و بازار چقدر اهميت دارد، شما در اکثر جشنوارهها حضور داريد، چه فيلم، چه تئاتر و چه کتاب. هر اتفاق فرهنگي که در اصفهان ميافتد شما جزو ميهمانان شب افتتاحيه هستيد.من عاشق مردمم، از آنها نيرو ميگيرم. زمانيکه در تئاتر بودم يک جور ديگري بود- اين نيرو باعث سرزندگي و شادابي من ميشود. من مردم شهرم را دوست دارم. از صميميت و محبوبيت آنها هميشه مستفيذ شدهام و عاشقانه آنها را دوست دارم.شايد همين عشق باعث شده که من 85 سال است که در اين شهرم و دلم نميخواهد که براي يک لحظه اصفهان را ترک کنم.آقاي ارحام! آخرين کاري که بازي کرديد همان کار زندهياد امير شروان بود که در آمريکا اجرا کرديد؟زاون، تو همه کارهاي مرا تعقيب کردهاي و ديگر سوالت در اين مورد براي چيست. آره آخرين کار تئاتريم که در دهه 90 اجرا شد به نام «ارحام صدر رئيس جمهور ميشود؛ رئيس جمهور آمريکا» بود که هيچ ربطي به مسائل ايران نداشت.يک اصفهاني براي ديدن فرزندش که در آمريکا تحصيل ميکند به آنجا ميرود؛ چون او شديدا شبيه رئيس جمهور آمريکاست گروهي تصميم ميگيرند که با ترور رئيس جمهور او را به جاي رئيس جمهور بگذارند.فرهنگ آشتي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 443]