تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):مؤمن، خاموشى اختيار مى‏كند تا سالم بماند و سخن مى‏گويد تا سودى ببرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837070614




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تعطيلات در اروپا و حومه


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: دوشنبه آخر سال؛ از دوشنبه آخر سال بدم مي‌آيد. هم از دوشنبه آخر سال بدم مي‌آيد هم از مارگارت خانم، زن همسايه‌مان كه با سگش زندگي مي‌كند. دلم مي‌خواهد سال سوراخ بشود و دوشنبه آخر سال تلپي ازش بيرون بيفتد. هيچ وقت آن پس گردني‌هاي آبداري‌ را كه از مامانم خوردم، فراموش نمي‌كنم. مزة پاستيل فلفل مي‌داد (كه البته هيچ‌وقت تو عمرم نخورده بودم). دوشنبه آخر سال؛ در آن دوشنبه ما در جلسة خانوادگي تصميم خيلي مهمي گرفتيم. تصميم اين بود: تعطيلات عيد سوار پيكانمان بشويم و برويم اصفهان و بعد شيراز و بعد اگر پول كم نياورديم بوشهر و بعد هم... من به شوخي گفتم: بعدش خليج فارس است، تا همان‌جا هم كه برويم گل كاشتيم. خيلي جالب انگيزناك! بود. تا آن روز پيش نيامده بود كه ما يك تصميم خانوادگي بگيريم. معمولاً تصميم‌ها را يا بابا مي‌گرفت يا مامان. و خب، دروغ چرا؟ بيشترش را مامان مي‌گرفت. اما آن روز بابا نمي‌دانم چند صدهزار تومان عيدي و پاداش و معوقه (كه در آن روز نمي‌دانستم چيست اين معوقه) گرفت. ما هم كه انگار عقدة سفر پيدا كرده بوديم، تصميم گرفتيم دل را بزنيم به دريا و برويم به كوه و صحرا. اين سفر نوروزي يك حُسن بزرگ هم داشت. مامان به بابا گفت: «خيلي خوبه. حداقلش اينه كه از شر مهمون‌بازي و فك و فاميل‌هاي تو راحت مي‌شيم.» هر چند بابا چپ‌چپ به او نگاه كرد اما به خير گذشت. حداقلِ ديگرش اين بود كه از خانه‌تكاني و بشور بشور و بساب بساب راحت بوديم. حداقل ديگرش اين بود كه از مخارج سنگين خريد شيريني و آجيل و ميوه هم نجات پيدا مي‌كرديم. اين طور بود كه اولين سفر نوروزي ما با اكثريت آرا تصويب شد. من و بابا و مامان كه موافق بوديم. ريحانه و مستانه هم از خدايشان بود. آن دوتا هم مثل من تا به حال به هيچ سفري، چه داخلي و چه خارجي نرفته بودند. سه‌شنبة آخر سال؛ صبح وقتي رفتم مدرسه، خيلي باد كرده بودم. اصلا انگار تابلوي تابلو بود كه مثل هميشه نيستم. چون دو،سه بار نزديك بود با مخ بخورم زمين. دلم مي‌خواست بروم پشت ميكروفن سر صف به همه بگويم كه بابام معوقه‌هايش را گرفته و به همين خاطر قرار است برويم مسافرت. ولي اين كار را نكردم. چون اين كار نديد بديدها بود. فقط سر كلاس به دو، سه نفر از بغل دستي‌هام گفتم: «بچه‌ها ما امسال قراره عيدو بتركونيم، قراره با خانواده بريم سفر نوروزي. اگه بدونين كجاها مي‌خوايم بريم!» بگذريم كه تُن صدايم را كمي تا قسمتي بالا بردم كه آن طرفي‌ها و نيمكت‌هاي اين طرفي هم بشنوند. سيامك كه به خاطر وضع توپ و هيكل گنده‌اش، همه آيس‌پَك صدايش مي‌كردند، گفت: «كجا قراره برين؟ دوبي؟» تصويرگري: ناهيد لشگري بدجوري زده بود تو حالم، چون خودشان هر سال مي‌رفتند دوبي يا سنگاپور يا تركيه و از همين كشورهاي آسيايي. من هم صدايم را پر از باد كردم و گفتم: «نه بابا، دوبي مال اين بدبخت بيچاره‌هاست. ما كشورهاي درپيت نمي‌ريم.» ابروهاي پاچه بزي‌اش را بالا انداخت و گفت: «جدي! مثلاً كجا قراره برين؟» لبخندي تحويلش دادم كه جگرش حال بيايد و گفتم: «ما قراره بريم اروپا. اولش فرانسه خونة داييم اينا. بعدش هم يه چند روزي سوئيس خونة خاله‌ام اينا. بابام مي‌گه ما كه تا اون جا مي‌ريم يه سر هم بريم آلمان، ولي...» سيامك بدجوري زد تو حالم: «اي خالي بند، مگه اون دفعه نگفتي كه مامانت تك فرزنده و هميشه دلت مي‌خواست دايي و خاله داشته باشي؟» كاش آب دهانم نپريده بود ته گلوم كه به سرفه بيفتم و قاط بزنم. ولي هرجوري بود ميان سرفه‌ها گفتم: «كي؟ من؟ نه بابا، خاله و دايي دارم. ولي چيزن. چي بهش مي‌گن؟ ناتني‌ان، يعني بابابزرگم دو تا زن داشت، يكي تو ايران كه مامانم دخترش باشه، يكي هم تو فرانسه كه خاله‌ها و دايي هام اون‌جا متولد شدن.» نمي‌دانم چند نفر باورشان شد و چند نفر فهميدند كه خالي بستم. به هر حال من كه از دستشان جستم. چون همان موقع معلممان آمد و مبصر برپا گفت. من كه خيالم راحت شده بود، اولين سؤال را از آقاي اديبي پرسيدم، سؤالي كه بدجوري برايم سؤال شده بود: «آقا اجازه، معوقه يعني چي؟» سه‌شنبة آخر سال، ولي سه‌شنبه مگر تمام شد؟ نه، سه‌شنبه يعني شبِ چهارشنبه، و شب چهارشنبة آخر سال يعني شب چهارشنبه‌سوري. و شب چهارشنبه‌سوري يعني اين‌كه من و بچه‌هاي محل آتش به پا كنيم. من كه پنج بسته سيگارت و يك عالمه موشك سوتي و هفت ترقه و آبشار و زنبوري و كپسولي خريده بودم. البته هيچ سالي اين قدر نمي‌خريدم ولي آن سال معوقه‌هاي بابا به دادم رسيد و بابا كه دست و دل بازي‌اش گل كرده بود، ده هزار تومان داد و با خنده گفت: «بيا، آتيش زدم به مالم. برو خوش باش، ولي مواظب باش كسي رو اذيت نكني. مردم‌آزاري تو مرام خونواده ما نيست.» هر سال كه مي‌گفت: «پول حروم نكن. با دوستات چندتا تخته آتيش بزنين و از روش بپرين و سُنّت رو به جا بيارين. اين قد با اين ترقه مرقه‌ها اعصاب مردمو خط خطي نكنين.» ولي آن سال معوقه‌ها بدجوري اخلاق بابا رو تركونده بود. حتي خودش هم آمد توي پارك محله‌اي، ده، بيست‌تايي سيگارت روشن كرد و چند بار از روي آتش پريد. در تاريخ پانزدة سالة زندگي‌ام هيچ‌وقت بابا را اين طور با حال و خفن نديده بودم. بعد رو كرد به من و گفت: «روزبه، بپر برو خونه به مامانت بگو بياد از رو اين آتيش بپره.» با دهاني كه از تعجب عينهو غار علي‌صدر باز مانده بود، گفتم: «مامان! مامان و اين حرف‌ها!» گفت: «مگه چه اشكالي داره؟ دنيا دو روزه. اين آتيش هم داره مي‌سوزه. آدم بايد از زندگيش لذت ببره. برو بابا جون، برو، به آبجي‌هاتم بگو بيان.» بعد از رو آتش پريد و گفت: «زردي من از تو... سرخي تو از من...» تو دلم گفتم: «بابا اي ول! چه مي‌كنه اين حقوق معوقه!» يك كپسول تركاندم و دويدم طرف خانه. از صدايشان كيف مي‌كردم. صدايي كه همه را مي‌ترساند و ترساندن هم بعضي وقت‌ها كيف دارد. خبر نداشتم كه قرار است خودم هم بترسم و... بگذار اين طور بگويم، وقتي داشتم توي آن تاريكي برمي‌گشتم طرف خانه، يك مرتبه بدجوري ترسيدم. اين ترس نه از صداي سيگارت بود و نه كپسول. صداي پارس سگ مارگارت خانم بود كه تو تاريكي پيداش نبود و يك مرتبه تا مرا ديد عينهو خر، نه، عينهو سگ، نه، عينهو ببر غرش كرد و تمام استخوان‌ها و ماهيچه‌ها و دل و روده و رگ و پي‌ام را لرزاند. چشمم سياهي رفت و جلوي پايم را نديدم و شپلق‌ق‌ق‌ق!!! ولو شدم تو جوي كنار جدول و سرم خورد به چيزي و ديگر هيچ نفهميدم. تعطيلات خوبي بود. عكس‌هايش را دارم. كنار خانواده با كلة باندپيچي‌شده، كنار خانواده با پاي گچ گرفته، كنار خانواده و سفرة هفت سين، كنار خانواده با صورت‌هاي كمي تا قسمتي عصباني. خب، شايد آنها حق داشتند از من كمي تا قسمتي عصباني باشند. به هر حال من برنامه‌شان را به هم زده بودم. نه تنها سفر نرفتيم، بلكه تمام فك و فاميل پدري و غير پدري آمدند عيادتم. سماورمان سوراخ شد از بس آب جوش آورد و چاي ريختيم تو حلق مهمان‌ها. حتي همسايه‌ها هم آمدند عيادتم. حتي مارگاريت خانم كه از او و سگش نفرت داشتم، برايم چندتا سي‌دي فيلم آورد كه ببينم و حوصله‌ام سر نرود. به خيالش ما دستگاه پخش داريم. البته بد نشد، چون بابا مجبور شد برود بازار و با ته‌ماندة پول معوقه‌اش يك دستگاه پخش سي‌دي بخرد. شانس آورديم كه آن سال به بابا معوقه دادند، وگرنه خرج بيمارستانم از كجا بايد مي‌رسيد؟ تازه، در آن تعطيلات با شكوه و باحال دو تا كتاب هم خواندم. دو كتاب، يكي دربارة ديدني‌هاي فرانسه و يكي هم دربارة ديدني‌هاي سوئيس. همشهری




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 241]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن