تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 30 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بهترين علم آن است كه مفيد باشد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855104327




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

طناب خوشمزه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: طناب خوشمزهقسمت دوم
شیر
بعد یک طناب بزرگ آورد و گفت: ببین آقا شیره من از ترس خوابم نمی‌برد. اجازه بده تو را ببندم؛ چون می‌ترسم شب بیایی و مرا بخوری؟شیر خمیازه‌ای کشید و گفت: وای خوابم می‌آید. هر کاری می‌‌خواهی بکن. گوش دراز با طناب شیر را بست و با خیال راحت خوابید. نصف شب یکدفعه از خواب بیدار شد. به دور و بر خودش نگاه کرد. دید شیر نیست. همه‌جا را گشت و آخر سر رفت توی انبار کاه و یونجه. دید شیر گرسنه افتاده به جان کاه و یونجه و دارد غذا می‌خورد. گوش دراز داد زد: چه کار می‌کنی؟ مگر غذا نخوردی؟ چطوری خودت را باز کردی؟شیر گفت: خب طناب خیلی خوشمزه بود. شب خواب دیدم دارم ماکارونی می‌خورم. وقتی بیدار شدم دیدم طناب توی دهانم است. حالا بگذار غذا بخورم.گوش دراز عصبانی شد و یک لگد محکم به شیر زد. شیر افتاد زمین، ناله کرد و بی‌هوش شد. گوش دراز ترسید. جلو رفت و گفت: وای ببخشید! حواسم نبود. خب عصبانی‌ام کردی دیگر. پاشو...اما شیر از جا بلند نشد. گوش دراز هرچی سر و صدا می‌کرد شیر بیدار نمی‌شد. فهمید که بی‌هوش شده. دو دستی زد به  سرش و گفت: وای دیدی چی شد. زدم شیر را بی‌هوش کردم. بعد با دندانش کمر شیر را گرفت که او را ببرد اتاق. یک‌دفعه پوست شیر پاره شد. گوش دراز گفت: وای چرا پوستش بوی لباس آدم‌ها را می‌دهد!!پوستش پاره شده و خون نمی‌آید.کمی از پوست شیر را به دندان گرفت و کشید. زیر پوست شیر موهای فرفری بود. همه‌ی پوست را کشید و پاره شد. دید ای دل غافل، بدن یک گوسفند چاق و چله توی پوست است. یال شیر را هم با دندانش بیرون کشید و یک کله‌ی گوسفند را دید. فهمید که چه کلاهی سرش رفته. حیوانی که او را ترسانده بود شیر نبود. بلکه یک گوسفند بود. گوش دراز هر کاری کرد گوسفند به هوش نیامد. آخر سر او را برداشت و برد انداخت توی حوض آب. گوسفند یکدفعه به هوش آمد و داد زد: وای دارم غرق می‌شوم. کمک! کمک!گوش دراز می‌خندید و می‌گفت: سر من کلاه می‌گذاری. فکر کردی من خرم.گوسفند بیچاره دست و پا می‌زد و گریه می‌کرد. دل الاغ برای گوسفند سوخت. او را از آب بیرون آورد و برد توی اتاق کنار بخاری. گوسفند با ترس و لرز گفت: ببخشید الاغ جان! گرسنه‌ام بود. توی این سرما هم که چیزی برای خوردن نیست. گفتم با این نقشه به خانه‌ی تو بیایم تا شکمم را سیر کنم. بعد دو سه تا ماچ گنده از صورت الاغ گرفت و گفت: بگذار اینجا بمانم. فردا صبح زود می‌روم. من قدر صاحبم را ندانستم و قهر کردم. فردا می‌روم پیشش و می‌گویم که یک الاغ مهربان در یک خانه‌ی تنها زندگی می‌کند. شاید هم آمد و تو را برد پیش خودش.الاغ گفت: لازم نکرده. فردا صبح برو و از من هیچ چیز نگو؛ چون از آدم‌ها خسته شدم. همین جا تنهایی برای من خوب است. خودم صاحب دارم. بهار که بشود می‌آید پیشم.گوش دراز همین‌طور که حرف می‌زد، گوسفند خوابش برد. با خودش گفت: وای من دارم با کی حرف می‌زنم. بروم بخوابم که خیلی خوابم می‌آید. علی بابا جانی***********************************مطالب مرتبطعنکبوت و جاروی دم دراز بُز زنگوله پا معلم جدید بره هاسرماخوردگی کوتوله ناقلا و غول دندان طلا چرخ و فلک سبز منتظر بابا هستیم یک لقمه نان و پنیر آقا موش باهوش





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 568]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن