واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > دوران، بهزاد - خلاصه داستان (انیمیشن Les triplettes de Belleville (2003) Sylvain Chomet) مادربزرگ تمام زندگیاش را وقف نوهاش میکند که عاشق رکابزنی است. پسر در تور دو فرانس شرکت میکند ولی ... * * * وقتی آپ را دیدم نمیدانم چرا بلافاصله یاد این انیمیشن زیبا افتادم! شاید به این واسطه که در هر دو آرمان و آرمانخواهی و عمری پای آرمان گذاشتن موتیف اصلی است. به علاوه، هر دو را شاید بتوان مرثیهای بر سرشت سوزناک و سیزیفوار زندگی انسان دانست؛ در آپ با به نقد کشیدن غرق شدن در روزمرهگی و روزمرگی زندگی و ستایش زندگی تا دم آخر و گرامیداشت آن، با تعقیب آرزوها تا آخرین نفس، و در این فیلم (سه قلوهای بلویل) با به تصویر کشیدن اراده لایزال مادربزرگ سالخورده و رکابزنی خستگیناپذیر و بیپایان پسر! اگر چه قبول دارم که خوشبینی آپ (وجه اشتراک غالب آثار امریکایی) با بدبینی، نیهیلیزم و پوچانگاری (وجه مشترک بیشتر آثار اروپایی) که از سر و روی (نقاشی و داستان) سه قلوهای بلویل میبارد، قابل مقایسه نباشد! فکرش را که میکنم میبینم نه! مقایسه خوبی نیست (چکار کنم تداعی شد)! شخصیتهای در اینجا کاریکاتوری نقاشی شدهاند با رنگ و رویی گرد و غبار گرفته و تیره و به غایت غمبار. مادربزرگ دچار نقص عضو (یک پایش از پای دیگر کوتاهتر است و یک عینک ته استکانی بر چشم دارد) و همواره پیر است! در چشمان پسر از همان کودکی غمی موج میزند که معلوم نیست از چه و یا کجا نشات گرفته (شاید غم از دست دادن پدر و مادر؟ شاید اسیر محبت مادربزرگ؟!)، و تنهایی یکسره این خانواده دو نفره (با سگشان سه نفره!) را احاطه کرده است و همه کس و همه چیز از کنار ایشان بیتفاوت میگذرد. جالب اینکه بهترین خاطرات این مادربزرگ و پسر اجرای سه قلوها در آنسوی اقیانوس (ینگه دنیا؟) است؛ یعنی جایی که بزرگترین دسیسهها هم در همانجا چیده میشود و زندگی آرام آنان را دستخوش ماجراجویی و خشونت میکند. از دیگر نکات جالب فیلم، رویکرد فیمینیستی آن است: زنان یکسره مثبت، مدیر، گرداننده و پیروز میدان هستند. درست برخلاف مردها که فاقد ظرافت، خشک و بیروح، و یا منفعل، نرم و بیشکل به تصویر کشیده شده اند. پایان فیلم هم برغم به اصطلاح خوش بودن، چندان امیدوار کننده نیست! بیننده به جز غم، نوعی تلخی و یاس فلسفی را در سراسر فیلم مزه مزه میکند که با این پایان به ظاهر خوش، شیرین نمیشود. گویی پسر بینوا (انسان ـ مخلوق) از یک بازیچه که مادربزرگ (اسطوره تقدیر ـ خالق) برایش فراهم میکند به دام بازیچهای دیگر میافتد و چنانکه اشاره شدسیزیفوار محکوم به تحمل این مجازات بیپایان است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 268]