واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نگاهي به فيلم همخانه: حركت در مرز
کارگردان همخانه تلاش كرده تا فيلمي كمدي- رمانتيك بسازد.فيلمي كه با رويكرد دو گانهاي كه پيش گرفته نه كاملا در قالب فيلمهاي پر مخاطب مناسب گيشه قرار ميگيرد و نه با خست به خرج دادن در ايجاد لحظات كميك، بر اهميت هنري آن افزوده است و شايد اولين مشكل فيلم همخانه همين حركت در مرز باشد.چرا كه فيلمهايي كه تلاش ميكنند بر اين مرزباريك حركت كنند و رضايت دو طيف مخاطب عام و خاص و منتقدين را فراهم كنند، طبعا با توجه به دشواري راهي كه پيش گرفته اند از ظرافتهاي فراواني در ساختار، اجرا و فيلمنامه برخوردارند و كمتر فيلمي توانسته در اين مرز باريك حركت كند و به خواستههاي مطلوب هر دو طيف دست يابد و اصولا همين نوع نگاه ، ساختن همخانه را براي مهرداد فريد مشكل كرده است.مهرداد فريد به تناسب پيشينه اش در انتخاب سوژه موفق است و همخانه مانند فيلم قبلي او «آرامش در حضور مردگان» ودر قالبي كاملا متفاوت سوژه خوبي دارد و حتي ميتوان گفت طرح چنين سوژهاي در فضاي فعلي جامعه تا حدودي جسورانه است: دختركي كه مدت كمي از تحصيلش باقي مانده ونمي تواند در خوابگاه دانشجويي بماند و پي خانه ميگردد، سرانجام تنها جايي كه ميتواند پيدا كند خانه پيرزني تنها است كه خانه را به شرط داشتن همسر به او اجاره ميدهد و در نتيجه دخترك بايد شوهري قلابي دست و پا كند و با حفظ تمام فاصلهها براي مدتي با او همخانه شود... .کارگردان همخانه تلاش كرده تا فيلمي كمدي- رمانتيك بسازد.فيلمي كه با رويكرد دو گانهاي كه پيش گرفته نه كاملا در قالب فيلمهاي پر مخاطب مناسب گيشه قرار ميگيرد و نه با خست به خرج دادن در ايجاد لحظات كميك، بر اهميت هنري آن افزوده است و شايد اولين مشكل فيلم همخانه همين حركت در مرز باشد.مشكلي كه براي شخصيت اصلي داستان، مهسا پيش آمده اگر نه مشكلي رايج، اما واقعي است. رايج نيست، چون توجيه قاطعي براي آن در مقدمه فيلم نميبينيم و شايد اگر نبودن خوابگاه با همان نگرش اوليه مهرداد فريد در نوشتن فيلمنامه بهدليل سوختن خوابگاههاي دانشجويي مطرح ميشد، طبعا گرهي منطقي براي شروع يك فيلم بلند داستاني بود اما بدون آن تبديل به اتفاقي نادر و تصادفي شده است چيزي كه نميتواند چندان مخاطب را قانع كند در حالي كه گره اصلي و مقدمه يك درام بايد آنقدر قوي باشد كه بتوان چارچوب روند روايت فيلم را بر آن بنا كرد.اگر از اين هم بگذريم و تصور كنيم اين اتفاقي نادر نيست و راه ديگري براي مهسا باقي نمانده و بايد هر جور شده همخانه پسري پيدا كند، ميرسيم به اين كه واقعا راه ديگري براي پيدا كردن يك همخانه پسر كه شرايط امني را براي يك دختر ايراني و متعهد به اصول مذهبي با آن همه مراعات فراهم كند، وجود نداشت؟اين بخش قضيه و پيدا كردن جمشيد به اين شكل تصادفي، بهعنوان كارگر يك پيتزا فروشي نميتواند توجيهي منطقي داشته باشد و مثل اين است كه براي حل كردن مشكل خصوصي زندگي ات سر كوچه بايستي و به اولين نفري كه ميبيني پيشنهاد كني به تو كمك كند!اين موضوع شايد در فيلمهاي اروپايي يا آمريكايي چيزي دور از ذهن و غريب نيست اما در ايران و با اين پيش زمينه كه مهسا دختري شهرستاني و صرفا درسخوان و كاملا مذهبي است و بسيار هم نگران ديدگاه پدرش است، تا حد زيادي بعيد به نظر ميرسد.راه دادن پسري در خانه بدون در نظر گرفتن عواقب اين موضوع و با او همخانه شدن و بعد به قفل كردن در اكتفا كردن با كاراكتري كه از مهسا در طول فيلم ميبينيم اصلا مناسبتي ندارد.دختري مثل او اهل ريسك كردن نيست، آنهم با نگاهي كه پدرش در مورد درس خواندن دختر شهرستاني در تهران دارد، هرگز چنين ريسكي را بر خود هموار نميكند و شايد بهدنبال راهاي سختتر و پيچيده تري بگردد.اما از جنبه كمدي، فيلم در برخي لحظات كميك موفق است: لحظاتي كه درباره كچلي مهسا حرف ميزنند، يا جايي كه پيرزن ميخواهد آن دو را آشتي دهد و وادار به بوسيدن يكديگر كند و ديالوگهاي ارژنگ امير فضلي بهعنوان پخشكننده مواد، هر چند تكراري اما هنوز خنده دارند. اما از آنجايي كه اين كمدي موقعيت در بافت روايت پايه و اساس محكمي ندارد به راحتي از دست ميرود چرا كه مدام با تكرار مواجهيم، مدام جمشيد خانه را ترك ميكند، ديالوگها تكرار ميشوند، لجبازيهايشان تكرار ميشود و اين تكرار كاركرد مؤثري ندارد.اين رقابتها و لجبازيهاي زن و مرد به اين سبك را بارها در فيلمهاي مختلف ديدهايم و در اغلب اين فيلمها در انتها ي اين لجبازيها مخاطب بر حسب عادت منتظر ظهور عشقي نسبتا ناگهاني است. اما در همخانه، جمشيد ا ز همان ابتدا و با استدلالها ي كودكانهاي عاشق دختر ميشود و اين كه چرا و چطور، توجيهي در كار نيست و دختر كه تا انتها به ظاهر از او متنفر است با ضربه پاياني چنان براي جمشيد اشك ميريزد كه ليلي براي مجنون!داستان فيلم فارغ از اين قضايا تا نزديك به انتها با ريتمي خوب پيش ميرود اما پنهان شدن جمشيد در كمد و زنگ موبايل او به جاي كاركردي كميك، دم دستيترين تمهيد ممكن براي يافته شدن او توسط پدر مهسا است و بعد هم فيلم به شكلي ناگهاني دو پاره ميشود و از فضايي غيرقابل باور و سطحي و با لحظات مفرح كمدي با هدايت اجباري كارگردان به ور طه وقايع جدي و دستبند و كلانتري و... ميرسد.با پيدا شدن جمشيد توسط پدر مهسا، انتظار داريم اين پدر متعصب نه تنها نسبت به پسر، بلكه حتي شديدتر نسبت به دختر ش واكنش داشته باشد اما خشم او تنها متوجه جمشيد است و بعد هم لحظه رمانتيك پاياني كه مهسا يكباره عاشق جمشيد ميشود كه دليل آن اشك و آه براي مخاطب جا نميافتد. از سوي ديگر فيلمساز براي رعايت اصل ملودرام و به دست آوردن دل مخاطب پيرزن را بهعنوان ناجي وارد اين بخش ميكند تا شاهدي بر پاكي دختر و پسر باشد و اندك ميميك و نرمش چهره اكبر عبدي بهعنوان پدر، اميدي براي مخاطب است كه پايان اين ملودرام را اگرچه نميبينيم اما ختم به عروسي و خوشي خواهد شد. در واقع چيزي كه در سراسر فيلم مسلم و محسوس است هدايت و حضور مستقيم فيلمنامه نويس و كارگردان در تمام اتفاقات است؛ چيزي كه هميشه در طرح يك روايت جزو نبايدها محسوب شده و به پرهيز از آن توصيه ميشود، چرا كه به باور پذيري كليت روايت لطمه ميزند.بازيگران فيلم هيچ كدام ستاره نيستند، بيتا سحر خيز در نقش مهسا فرم بازيهاي تلويزيوني اش را تكرار كرده است و اشكان در نقش جمشيد به وضوح در سكانسهاي خارج خانه بازي بهتري دارد. بازي عسل بديعي در همان لحظه كوتاه خوب و دلنشين است هر چند شعر خواندن زني خياباني از فرط تكرار به كليشه هنري بيمصرفي تبديل شده است. به رغم همه اينها همخانه فضايي نسبتا مفرح دارد و خوش ساختتر از آرامش در حضور مردگان است.مهرداد فريد يكباره از آن فضاي دلگير فيلم قبلي اش وارد حال و هوايي ساده و كمدي شده است و همين تلاش براي جلب رضايت مخاطب، علاوه بر طرح سوژه اين چنيني در نوع خود ارزشمند است.منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 633]