تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815411799
انقلاب اسلامي در آئينه تاريخ فساد مالي و اختلاس در رژيم پهلوي *
واضح آرشیو وب فارسی:جمهوري اسلامي: انقلاب اسلامي در آئينه تاريخ فساد مالي و اختلاس در رژيم پهلوي *
حسين فردوست، رئيس بازرسي شاهنشاهي، از فساد دربار بيش از ديگران مطلع بود. او مينويسد: طي سالها حضور در "دفتر ويژه اطلاعات" و بازرسي شاهنشاهي با هزاران مورد اختلاس و ارتشاء در سطح مقامات عاليرتبه كشور آشنا شدم، كه متأسفانه يادآوري همه آنها برايم دشوار است. بسياري از اين موارد در پروندههاي موجود ضبط است و ميتوان به همراه سند و مدرك و با ذكر جزئيات ملاحظه كرد. در لابلاي اين يادداشتها هر جا به مناسبتي به نمونههايي از سوءاستفادههاي مالي اشاره كردهام و در اينجا به ذكر برخي نمونهها كه قبلاً مطرح نشده ميپردازم:
در دوران مسئوليتم در بازرسي متوجه شدم كه اصولاً موارد سوءاستفاده و حيف و ميل نهايت ندارد. در دوران 13 ساله نخست وزيري هويدا همه ميچاپيدند و هويدا كاملاً نسبت به اين وضع بيتفاوت بود، درصورتي كه يكي از مهمترين وظايف رئيس دولت جلوگيري از فساد و حيف و ميل اموال دولتي است. در هيچ زماني به اندازه دوران هويدا فساد گسترده نبود و او چون جلب رضايت محمدرضا را ميطلبيد، نميخواست كسي - و در نهايت محمدرضا - را خود ناراضي كند و به همين دليل نيز صدارت او طولاني شد. از سال 1350 تا سال 1357 تنها در بازرسي (قسمت تحقيق آن) 3750 پرونده سوءاستفاده كلان تشكيل شد كه عموماً به دادگستري ارجاع گرديد. من هر 2 ماه يك بار از طريق افسر دفتر ويژه، كه مسئول پيگيري پروندهها بود، پيشرفت كار را سؤال ميكردم. اصلاً پيشرفتي وجود نداشت و صفر بود. همه پروندهها طبق دستور شفاهي نخستوزير به وزير دادگستري، بايگاني ميشد و محمدرضا نيز اهميتي به اين امر نميداد و از نظر او بيايراد بود.
يكي از اين موارد، پرونده شخصي به نام فرمانفرمائيان (از خانواده فرمانفرمائيان) بود.
او پيمانكاري بود كه استاديوم يكصد هزار نفره تهران و متعلقات آن را ساخت. مسئول مربوطه به دفتر اطلاع داد كه شكافي در يك قسمت از پي ديده ميشود. بلافاصله هيئتي از بازرسي اعزام شد و از سازمان برنامه خواسته شد كه يك مهندس طراز اول را اعزام دارد، كه تصور ميكنم آقاي معينفر را فرستادند. او كلنگ را برداشت و قسمتهايي از پي را خراب كرد و اظهار داشت كه چون ساختماني به اين عظمت روي پي بتوني شالوده ريزي نشده، پي تحمل نياورده و دور تا دور آن شكاف ايجاد شده است. او سپس با كلنگ قسمتهايي از سكوها را (يعني محلي كه يكصد هزار نفر بايد بنشينند) خراب كرد و به اعضاء هيئت نشان داد و گفت: "آهنها را هم با چند نمره كمتر (يعني با مقاومت كمتر) كار گذارده و به جاي بتون آرمه نيز خرده آجر ريخته، لذا به شاهنشاه بگوييد كه ممكن است در يكي از روزهاي مسابقات حادثهاي رخ دهد و در يك لحظه حداقل 30 هزار نفر از بين بروند." مسئله به همين نحو گزارش شد. محمدرضا، برخلاف رويه معمول كه اصلاً وقعي به گزارشات نميگذارد، اين بار به علت اهميت موضوع نوشت: "فعلاً تا دستور ثانوي استفاده نشود و صفي اصفيا كسب دستور نمايد." اصفيا پس از كسب دستور يكي از بزرگترين مهندسين فرانسوي را به ايران دعوت كرد و او بازديد به عمل آورد. ولي فرمانفرمائيان او را رها نميكرد و پا به پاي او دنبالش بود. در نتيجه اين مهندس نوشت: "بد ساخته نشده" ولي در خاتمه اين جمله را افزود: "در يكي از روزهاي مسابقات ممكن است ناگهان قسمتي فرو ريزد و افرادي كه روي سكو هستند به همراه آجر و آهن روي سر افرادي كه در پايين هستند سقوط كنند!" به اين ترتيب عملاً نظر معين فر تأييد شد. اما محمدرضا به جاي تحت تعقيب قرار دادن فرمانفرمائيان دستور داد كه او خودش استاديوم را تعمير كند. او نيز به نحوي تعمير كرد كه قابل قبول واقع شد.
كمبود سيمان از معضلات كشور بود و قيمت آن به شدت بالا ميرفت. محمدرضا دستور داد كه علت تحقيق شود. معلوم شد كه ارتش مقدار زيادي از سيمان كارخانجات سيمان را براي مصارف نظامي به خود تخصيص داده و در نتيجه در بازار آزاد سيمان كم و قيمت آن گران شده است. ولي ضمن تحقيق، يك انبار بزرگ سيمان كشف شد و در پيگيري مسئله چند انبار ديگر نيز به دست آمد كه در آنها صدها هزار كيسه سيمان احتكار شده بود. معلوم شد كه اين سيمانها متعلق به مجيد اعلم (دوست محمدرضا كه بيوقفه هر شب با او بود) است. گزارشي تهيه شد كه مجيد اعلم صدها مقاطعه از سازمان برنامه گرفته و پس از تصويب پروژهها، سيمان مربوطه را از سازمان برنامه اخذ و احتكار كرده و سپس پروژه بدون سيمان را در مقابل اخذ 20% ارزش كل پروژهها به ديگران واگذار كرده است و بدين ترتيب هم صاحب صدها هزار كيسه سيمان شده و هم 20% ارزش كل پروژهها را اخذ نموده است. او سيمان را به قيمت دولتي كيسهاي 75 ريال اخذ و به قيمت 250 الي 320 ريال در بازار آزاد ميفروخت. گزارش به همراه آلبوم عكس از انبارهاي سيمان به محمدرضا تحويل گرديد و فرداي آن روز دستور نزدم عودت داده شد. من نيز پرونده را همراه با نامهاي به دادگستري تحويل دادم، ولي در آنجا بايگاني شد.
علاوه بر مورد فوق، مشخص شد كه حدود يك ميليون تن سيمان نيز از خارج وارد و در بندر بوشهر تخليه و بدون سرپناه روي هم انباشته شده و پس از يك بارندگي حدود نيمي از آن به سنگ تبديل گرديده است. مسئول امر در وزارتخانه مربوطه مشخص شد و پرونده به دادگستري احاله گرديد، ولي بينتيجه ماند.
مورد فوق فقط به اين يك ميليون تن سيمان محدود نميشد. نزديك به 2 ميليون تن گندم وارداتي نيز به همين نحو در بندر بوشهر به مدت طولاني مانده و نابود شده بود. مسئول اين امر نيز شناسايي شد، ولي پروندهاش در دادگستري بينتيجه ماند.
نمونه ديگر در وزارت راه بود. فردي كه احتمالاً نام او موسوي بود و معاونت وزارت راه را به عهده داشت، قراردادي به ارزش قريب به 3 ميليارد تومان با شركتهاي آمريكايي بست و 20 هزار كاميون و تريلي و قطعات يدكي مربوطه را در ايران تحويل گرفت و سپس در چند نقطه كشور و در بيابانهاي گرم در زير آفتاب انبار كرد تا آهن آلات پوسيد و همه نابود شد. گزارش به محمدرضا تحويل شد ولي دستوري نداد. پرونده موسوي نيز طي نامهاي به دادگستري ارجاع شد كه اين نيز بينتيجه ماند.
ولي شايد يكي از گوياترين مواردي كه توسط من پيگيري شد، دزديهاي سپهبد پرويز خسرواني و دارودسته او بود:
پرويز خسرواني زماني كه دانشجوي دانشكده افسري بود، خود و خانوادهاش بيپول بودند. آنها 5 برادر و چند خواهر بودند. از خواهران او تنها يكي شان را به اتفاق شوهرش در منزل سپهبد خسرواني ديده ام. يكي از برادران خسرواني وكيل مجلس شد ]شهاب خسرواني[. برادر ديگر بنام عطاءالله خسرواني وزير كار و وزير كشور شد. ديگري ]خسرو خسرواني[ سفير شد. مرتضي خسرواني نيز با درجه سپهبدي رئيس دادرسي ارتش شد. آن كه وزير شد بسيار چاخان و پشت هم انداز بود و آن يكي كه سفير شد بسيار مطيع و سازشكار. پرويز خسرواني از زمان دانشكده افسري به دنبال زن پولداري بود كه توسط او وضعش را روبراه كند، تا بالاخره دختري پولدار از يك خانواده بهائي به نام نعيمي پيدا كرد كه در انتهاي كوچه شهناز (محلي كه منزل من در آن واقع بود) مينشستند. پدر دختر از بزرگان فرقه بهائي و بسيار متمول بود و در يك باغ 5 هزار متري با ساختمان مجلل سكونت داشتند. پرويز هر روز عصر با دوچرخه از دانشكده افسري راه ميافتاد و به عنوان تمرين دوچرخه سواري از مقابل خانه دختر ميگذشت و نامه عاشقانه رد ميكرد. خانواده دختر با ازدواج اين دو مخالف بودند، ولي به علت سماجت پرويز اين ازدواج انجام شد و ايشان به عنوان داماد سرخانه به باغ دختر كوچيد! پدر دختر در جوار خانه خود خانهاي ساخت كه خسرواني و زنش در آنجا زندگي ميكردند. اين خانه در كنار بولوار واقع بود و بعدها به اداره نظام وظيفه اجاره داده شد و خسرواني و زنش در الهيه خانه مجلل با محوطه پنجهزار متري درست كردند و تا انقلاب در آنجا زندگي ميكردند. پس از فوت پدر دختر، ارث هنگفتي به زن خسرواني رسيد و صاحب چندين باغ و خانه در ونك و چندين ويلا در جنوب فرانسه و آپارتمانهاي متعدد در پيچ يوسف آباد و مجتمع سامان و غيره شد.
خسرواني در زمان مصدق باشگاه ورزشي تاج را داشت و در آن تعداد زيادي از ورزشكاران و باج گيران سرشناس تهران (مانند شعبان بيمخ) را جمع كرده بود. او هر طرف كه باد ميآمد بدان سو ميرفت. در زمان مصدق (اگر اشتباه نكنم در 30 تير) ورزشكاران را به خيابان ريخته و به نفع مصدق شعار ميداد، ولي چندي بعد در 28 مرداد توسط اشرف اجير شد و همين ورزشكاران را به خيابان ريخت و عليه مصدق و به نفع محمدرضا شعار داد. يكبار همين موضوع را به محمدرضا گفتم. پاسخ داد: "بي اشكال است، حال كه به نفع من عمل ميكند!" ولي به علت همين پشت هم اندازي و حقه بازياش مورد اعتماد نبود.
پس از 28 مرداد، خسرواني و باشگاه تاجش به بلاي جان مردم تبديل شد. او راه ميافتاد و هر جا كه زمين شهري مرغوبي ميديد به مالك آن مراجعه ميكرد. اگر طرف حاضر ميشد زمين را به او واگذار كند فبها، وگرنه يك جوخه ژاندارم ميرفت و يك پرچم سلطنتي را در وسط زمين فرو ميكرد و خسرواني صاحب زمين را تهديد ميكرد كه زمين براي شاهنشاه است! طرف مسلماً تسليم ميشد و زمين را واگذار ميكرد. سند به نام خسرواني، زن يا 2 دخترش صادر ميشد. چنين آدمي را هويدا سرپرست سازمان تربيت بدني كرده بود. بتدريج، مسئله بسيار حاد شد. من پيگيري كردم و بهترين وسيله تحقيق را اداره كل نهم ساواك تشخيص دادم. سرهنگ ضرابي، مدير كل نهم ساواك، را احضار و به او دستور دادم درباره اموال خسرواني تحقيق كند و در سطح كشور هرچه به نام خسرواني، زن و 2 دختر اوست و سند صادر شده، گزارش نمايد. پس از 3 - 4 ماه گزارش تحويل شد. با كمال تعجب ديدم كه نتيجه بيش از تصور قبليام است: در مراكز استان يك يا چند زمين، در مراكز شهرستانها يك زمين، در برخي مراكز بخش يك زمين و در تهران دهها زمين، كه همه بسيار مرغوب و وسيع بود، به نام خسرواني و خانوادهاش است. خود خسرواني علاوه بر باشگاههاي ورزشي تاج، به تدريج تأسيسات ورزشي ديگري تأسيس كرده بود كه بسيار مدرن بود. يكي از اين تأسيسات در خيابان بخارست و ديگري حوالي ونك بود، كه ساختمان مجللي با بيش از 10 زمين تنيس در محوطهاي حدود 10 هزار متر مربع بود. بعلاوه، در آنكارا (تركيه) نيز تأسيسات ورزشي مهمي احداث كرده بود، كه سند به نام خودش بود. اداره كل نهم ساواك در گزارش خود ليست كاملي از زمينها و تأسيسات خسرواني در سطح كشور ارائه داد كه به بيش از 200 رقم ميرسيد. اين گزارش سرهنگ ضرابي بايد جزء مدارك "دفتر ويژه اطلاعات"، كه مسئول حفاظت آن سرتيپ نجاتي بود، موجود باشد.
به هر حال، گزارش فوق را به محمدرضا دادم. ذيل گزارش نوشت: "به علم ارجاع شود." به علم (وزير دربار) ارجاع شد. علم و خسرواني با هم توافق كردند كه وي ظاهراً كليه اموال خود را به بنياد پهلوي ببخشد، ولي عملاً با اهداء چند قلم قضيه را فيصله دهد. چنين شد و حدود 7 - 8 قطعه در تهران را به بنياد واگذار كرد و در نامهاي به محمدرضا نوشت: "جان نثار هرچه داشت و نداشت به بنياد واگذار كردم!" مدتي گذشت و من قضيه را متوجه شدم و گزارشي به محمدرضا دادم كه آنچه خسرواني به بنياد واگذار كرده چند قلم ناچيز از 200 قلم اموال اوست و تازه استفاده آن را به صورت ظاهر براي باشگاه تاج (و در واقع براي خودش) برداشت ميكند. محمدرضا مجدداً نوشت: "به علم ارجاع شود!" ارجاع شد و اين بار علم اقدامي نكرد. خسرواني فرد بسيار زرنگي بود و از طريق ميهماني و رفاقت با مقامات مهم و تماس مستقيم با محمدرضا، فرح، علم و معينيان كار خود را پيش ميبرد.
يكبار ديگر نيز كار خسرواني به افتضاح كشيد. ماجرا از اين قرار بود كه او هر شب در خانهاش جلسات قمار كلان داشت، كه در واقع جلسات كلاهبرداري هم بود. هدايت اين جلسات را جلال آهنچيان به دست داشت. آهنچيان تاجر معروف بازار بود و بازاريان عمده بايد او را بشناسند. خودش مدعي بود كه در بازار نفوذ زياد دارد، در او حتي يك خصلت خوب هم يافت نميشد و هرچه بود بد بود. ثروت بيحسابي داشت. خانه مجلل او تصور ميكنم در دروس بود. اين خانه را در يكي از ميهمانيهايش كه جزء مدعوين بودم ديده ام. او دوست صميمي خسرواني و خانوادهاش بود و دائماً، بخصوص در اوقات فراغت و روزهاي تعطيل، در منزل او بود. او در منزل خسرواني جلسات قمار تشكيل ميداد كه در آن كلاهبرداريهاي بزرگ ميشد. در اين جلسات قمار حسن زاهدي (وزير كشور هويدا)، ناصر گلسرخي (وزير منابع طبيعي)، منوچهر پرتو (وزير دادگستري هويدا)، يك يهودي ثروتمند و معروف، جلال آهنچيان و پرويز خسرواني شركت ميكردند. البته آنها در مقابل ميهمانان بازي نميكردند، بلكه زيرزميني را به اين كار اختصاص داده و هيچ فردي را به آن راه نميدادند. من مدتها نميدانستم كه اينها در اين زير زمين چه ميكنند، زيرا طوري وانمود ميكردند كه مثلاً ورق رامي يا تخته نرد بازي ميكنند. بعداً معلوم شد كه هر شب ميليونها تومان برد و باخت ميشده است.
جريان كلاهبرداري چه بود؟ ماجرا از اين قرار بود: آهنچيان به گلسرخي، وزير منابع طبيعي، ميگفت كه فلان بازاري يا مالك يك ميليون متر مربع زمين در فلان منطقه دارد كه متري 1000 تومان ميارزد و يا چند هكتار زمين در فلان روستا دارد كه يك ميليارد تومان ميارزد. كافي است كه آگهي دهيد و اين زمين را به استناد ماده 56 جزء اراضي منابع طبيعي (ملي) اعلام كنيد. من (آهنچيان) از صاحب زمين 500 ميليون تومان براي شما (گلسرخي) اخذ ميكنم و يك هفته بعد اعلام كنيد كه در روزنامه اشتباه شده و زمين جزء منابع طبيعي نيست. البته آهنچيان حدود نصف مبلغ را از گلسرخي ميگرفت و از صاحب زمين نيز مبلغ كلاني براي خود دريافت ميكرد. اين كار عادت آهنچيان و گلسرخي شده بود. بالاخره روزي محمدرضا مطلع شد و از من جريان را پرسيد. صحت جلسات قمار و كلاهبرداري را تأييد كردم. همان روز 3 وزير و خسرواني (سرپرست تربيت بدني) معزول شدند. در مورد كلاهبرداري، افسر مأمور تحقيق با چند نفر از صاحبان اراضي صحبت كرد ولي چون كارشان درست شده بود موضوع را انكار كردند و چون گلسرخي بركنار شده بود، مسئله دنبال نشد. ولي بهر روي چندي بعد حسن زاهدي استاندار خراسان (اگر اشتباه نكنم) شد و وزير دادگستري نيز سناتور! معلوم شد كه علم يا هويدا سفارش آنها را به محمدرضا كرده است.
* ظهور و سقوط سلطنت پهلوي - خاطرات ارتشبد سابق حسين فردوست - ج اول - موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي موسسه اطلاعات - ص 266 تا 272
* حسين فردوست: در دوران مسئوليتم در بازرسي متوجه شدم كه اصولاً موارد سوءاستفاده و حيف و ميل نهايت ندارد. در دوران 13 ساله نخست وزيري هويدا همه ميچاپيدند و هويدا كاملاً نسبت به اين وضع بيتفاوت بود، درصورتي كه يكي از مهمترين وظايف رئيس دولت جلوگيري از فساد و حيف و ميل اموال دولتي است. در هيچ زماني به اندازه دوران هويدا فساد گسترده نبود و او چون جلب رضايت محمدرضا را ميطلبيد، نميخواست كسي - و در نهايت محمدرضا - را از خود ناراضي كند و به همين دليل نيز صدارت او طولاني شد
* كمبود سيمان از معضلات كشور بود، در پيگيري مسئله چند انبار به دست آمد كه در آنها صدها هزار كيسه سيمان احتكار شده بود، معلوم شد كه اين سيمانها متعلق به مجيد اعلم (دوست محمدرضا كه بيوقفه هر شب با او بود) است. گزارشي تهيه شد كه وي صدها مقاطعه از سازمان برنامه گرفته و پس از تصويب پروژهها، سيمان مربوطه را از سازمان برنامه اخذ و احتكار كرده و سپس پروژه بدون سيمان را در مقابل اخذ 20% ارزش كل پروژهها به ديگران واگذار كرده است
* خسرواني كه توسط هويدا سرپرست سازمان تربيت بدني شده بود، هر جا زمين يا ملك مرغوبي ميديد با يك جوخه ژاندارم به آنجا ميرفت و يك پرچم برروي زمين نصب ميكرد و با اسم شاه زمين را به تصاحب خود در ميآورد پس از مدتي ليست كاملي از زمينها و تاسيسات خسرواني در سطح كشور توسط ساواك ارائه شد كه به بيش از 200 رقم ميرسيد. گزارش را به شاه دادم و او هم به علم ارجاع داد و علم نيز ضمن سازش با خسرواني با اهداي چند قلم جزئي به بنياد پهلوي سروته ماجرا را به هم آوردند و گزارش دروغ به شاه دادند كه خسرواني تمام داروندارش را به بنياد پهلوي بخشيد!
دوشنبه|ا|10|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جمهوري اسلامي]
[مشاهده در: www.jomhourieslami.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]
-
گوناگون
پربازدیدترینها