واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - ناصر فکوهی سیاست هنر بسیار پیچیدهای است و همه کسانی که چه در عرصه اندیشه از ماکیاول تا آرنت و چه در عرصه عمل از اسکندر تا چرچیل، این حوزه را دنبال کرده باشند، میدانند که چگونه سازوکارهای رفتار و گفتمان سیاسی، میتوانند سازوکارهایی باشند که در آن واحد دستکاریکننده و دستکاریشونده باشند. به معنای دیگر چگونه یک سیاستمدار که خود را بسیار زیرک میداند و دیگران نیز او را بسیار زیرک میپندارند، میتواند با کوچکترین رفتارها و گفتههای خود، به عمر سیاسی خود پایان ببخشد و خود را در سیستمی که باید درونش تغذیه و رشد کند به موجودی تبدیل کند که گویی از ابتدا نیز جایی در آن سیستم نداشته است و این در عین حال و باز هم بنا بر تجربه تاریخی ابداً به معنای «قطعی» بودن، مرگ سیاستمدار نیست: تجربه سیاستمداران بزرگ نشان میدهد که چگونه توانستند بارها و بارها از خاکستر خود بار دیگر زاده شده و به اوج برسند. زندگی و سرنوشت عجیب فرانسوا میتران رئیسجمهور پیشین فرانسه در دهه 1980 از این لحاظ بسیار گویاست، مردی که توانست در کمتر از بیست سال خود را از یکی از اعضای راست سنتی فرانسه به رهبر چپ این کشور تبدیل کند و دو دوره در رأس جمهوری پنجم که خود بیشترین مبارزه را با آن کرده بود باقی مانده و از تمام مزایای پادشاهگونهای که این جمهوری برای ریاست خود به وجود آورده بود و محصول شخصیت و تمایلات بلندپروازانه دوگل بود و در آن زمان میتران بر آن نام «استبداد صغیر» گذاشته بود، استفاده کند، بدون آنکه کمتر کسی بر او ایراد بگیرد که در زندگی و گفتار خود در تضاد است. این نکته خود گویای پیچیدگی این هنر است که ماکیاول بیشتر از هرکس در کتابش «شهریار» بر آن تأکید داشت. اما اگر بر این نکته انگشت گذاشتیم برای آن بود که بگوییم تضاد در رفتار و گفتمان سیاسی، از اموری است که در این عرصه بسیار رایج است و از الزامات میدان سیاسی ناشی میشود. با این وجود این تضادها در چارچوبهایی عقلانیتیافته قرار میگیرند که میتوانند خود را عموماً درون یک زبان سیاسی و یک سیستم شناختی- زبانشناختی با واژگان و ساختارهای متنی ویژهای توجیهپذیر و برای عموم قابل پذیرش نمایند. اما گاه زبان سیاسی و سیاستمداران چنان روی به سوی نوعی پریشانگویی میگذارد که در واقع کل سیستم خود را از دست داده و درون خود، به شکلی از خود ویرانگری میرسد. اصطلاحی که گاه از آن با نام «انتحار سیاسی» نام بردهاند.آنچه در جلسه مناظره تلویزیونی میان دو نامزد ریاست جمهوری در 13 خرداد 1388 در برابر چشمان میلیونها بیننده گذشت به گمان من به چنین چیزی شباهت داشت. به مناسکی از قربانی که در آن یکی از دو سوی مناظره درون گفتمانی وارد شد که در آن واحد خود و آن نظام را قربانی کند تا ظاهراً محبوبیتی مردمی به دست بیاورد، مراسمی که در آن کل نظام سیاسی کشوری را که خود او در رأس قوه مجریهاش قرار گرفته به زیر سؤال برده، سخنانی را بر زبان راند که شبیه به آنها را دشمنان این نظام، سالهاست بر زبان میرانند. کمی دقت کنیم: اگر ما با نوعی سوررئالیسم سیاسی روبهرو نبودیم آیا امکان داشت که بالاترین نماینده قوه مجریه بتواند بیستوهفت سال از حکومتی را که پیش از او قرار داشته است و وی را به قدرت رسانده را به یکباره به زیر سؤال ببرد و آن را در عمکرد مدیران فاسد خلاصه کند؟ و از این هم بیشتر، چگونه یک مقام میتواند، مقامی بالاتر از خود در سیستم سیاسی (رئیس مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت) را به راحتی مورد سنگینترین اتهامات قرار دهد بدون آنکه هیچ اتفاقی بیافتد؟ آیا این به معنای رشد دموکراسی است؟اما از این بالاتر اگر ما با نوعی سوررئالیسم سیاسی، ظاهراً «پوپولیستی» اما در واقع تنها در توهم «پوپولیسم»، سروکار نداشتیم، چگونه ممکن بود که در برابر چشم میلیونها بیننده، نماینده نظامی که خود را کاملاً اخلاقگرا میداند و در تلویزیونی که خود را کاملاً موظف به حمایت و حفظ شئون اخلاقی میداند، ریشهدارترین سنتها و آداب و رسوم ما، یعنی رسم خویشتنداری و ادب و احترام در کلام و رفتار، پرهیز از غیبت و اتهامزنی و غیره و به خصوص «عفت کلام» را زیر پا گذارد و باز هم تلویزیون به این برنامه ادامه دهد. آیا نمایش چنین «منکرات»ی در تلویزیون بدتر از نمایش اتفاقی صحنهای «مبتذل» در یک بازی فوتبال نیست که چنین تلاش میشود تا با دقتی مبالغهآمیز از ورود کوچکترین صحنه «خلاف اخلاقی» در آن جلوگیری شود؟اگر تصور شود ما با پوپولیسمی روبهروییم که میخواهد با ایجاد رابطه مستقیم با مردم، تمام نهادهای یک نظام را به زیرسؤال ببرد، اشتباه کردهایم، زیرا این تنها توهمی است که این گفتمان سیاسی از خود دارد، مسئله برعکس بر سر آن است که ما با یورشی سخت نسبت به سنتها و هنجارهای فرهنگیمان سروکار داریم که حاصل همان توهم است. زمانی که یک شخصیت سیاسی در مقامی بالا از زبانی عامیانه استفاده میکند زیرا تصور میکند مردم روستاها یا شهرهای ما آدمهای «عامی» هستند و این زبان را بهتر میفهمند و یا زمانی که هنجارهایی چون احترام به نوامیس انسانها را با همان زبان عامیانه زیر پا میگذارد، نباید شگفتزده شد که شب بعد از آن در خیابانهای شهرهای کشور، با به تمسخر گرفته شدن همان زبان و همان ادبیات روبهرو شویم و توهینآمیزترین شعارها در کوچه و خیابان به گوش برسد. چندان از این شعارها و از این ادبیات خوشحال نباشیم زیرا این شیوه و رویکرد ما را به هیچ کجا نمیرساند. ریاست جمهوری مقامی محترم است و باید به این مقام احترام گذاشت به ویژه در فرهنگی همچون فرهنگ ما که در آن هنوز ساختارهای سیاسی و اجتماعی از یکدیگر جدا نشدهاند. ما در کشورهای اروپایی با دویست سال سابقه دموکراسی نیستیم که در آنها به مسخره گرفتن شخصیتهای سیاسی و اجتماعی و تاریخی و غیره تقریباً هیچ تأثیری جز اندکی خنده و تفریح به همراه نداشته باشد. بلکه در سیستمی هستیم که به دلیل گره زدن شخصیتهای تاریخی و سیاسی با سیستمهای هنجار اجتماعی هر توهین و کاهش ارزشی در یکی به کاهش احترام و ارزش در دیگری منجر میشود. هم از اینرو، به باور ما باید به هر قیمتی از تکرار چنین حوادثی پرهیز کرد زیرا به سود هیچکس نیست. این ادبیات نباید جایی در گفتمان سیاسی و اجتماعی داشته باشد و به خصوص و بار دیگر بر آن تأکید کنم که برخلاف تصور گروهی که سیستمهای فرهنگی و اجتماعی ما را چندان نمیشناسند، مردمان روستایی ما، مردم شهرهای کوچک و طبقات کمدرآمد در این کشور هنوز از «با فرهنگترین» آدمهایی هستنند که به دلیل باقی ماندن بخشی از سنتهای نیاکانی در آنها از آنها برخورداریم، سخت در اشتباهیم، اگر تصور کنیم، که گروهی از نوجوانان و جوانان شهری و اغلب مرفه یا تنآسای ما، که به هر دلیلی از این هنجارشکنیها، بیاحترامیها و زیر پاگذاشتن همه سنتها به هیجان میآیند، نماینده مردم ما هستند، سخت در اشتباهیم. مطمئن باشیم که توهین به هنجارها و سنتها و به خصوص استفاده از زبان به اصطلاح عامیانه و زیر پا گذاشتن حریمهای خصوصی افراد پاداش سختی در میان مردم عادی ما و به ویژه مردم روستایی، عشایری و قومی ما خواهد گرفت که به سختی به این سنتها پایبندند. به عبارت دیگر آنچه خود را یک «مردمگرایی» افراطی میداند و با الگوبرداری از سیستمهای غیرایرانی و به ویژه آمریکای لاتین پوپولیستی، تلاش میکند رابطهای ویژه با ما و فرهنگ مردم ما برقرار کند به سختی در اشتباه است. فرهنگ مردم ما و به خصوص مردم طبقات پایین و سنتی ما، همان چیزی است که در رفتار و گفتار مهندس موسوی در شب مناظره دیدیم: «شرم و حیا»، «احترام به بزرگتر»، «پرهیز از دروغگویی و توهین»، «پرهیز از غیبت»، «پرهیز از ورود به نوامیس و حریم خصوصی افراد تحت هیچ شرایطی»، «آرام و متین بودن و سخن گفتن» و. . . آیا اینها حرفهایی سنتی و اخلاقی و پیشپاافتاده و نصیحتهای توخالی و بازمانده فرهنگی از دست رفتهاند؟ اشتباه میکنید! اینها تنها راههای نجات برای فرهنگی هستند که از منابع پرارزش برای این کار در تاریخ و فرهنگ خود برخوردار است. فراموش نکنیم که هنوز در هر خانه ایرانی، در کنار قرآن، دیوان حافظ و شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی، مثلث مقدسی هستند که سطر به سطر آنها میتوانند اخلاق مدنی و مدرنیتههای آتی را برای ما به ارمغان بیاورند. خوب در این کتب جستوجو کنید، آیا کوچکترین اثری حتی دورادور از آنچه در مناظره کذایی دیدیم و شندیم خواهید یافت؟ بیشک، نه. آنچه دیدیم، کابوس تلخی بود که امیدواریم نه در حوزه سیاسی و نه در هیچ کجای دیگر این جامعه، هرگز تکرار نشود. اگر نیاکان ما توانستند این پهنه و این فرهنگ را هزاران سال حفظ کنند و به ما برسانند، دلیل اصلی، «زیرکی سیاسی» آنها نبود، بلکه ادب و فرهنگی بود که روز به روز و سال به سال شکل گرفته بود و در مردمان ما نهادینه شده بود و ما روز به روز و سال به سال در حال از دست دادنش هستیم، زیرا قدرش را نمیدانیم. وقتی «پول» به معیار تمام ارزشها تبدیل شود و «بانک»ها و جوایز کذاییشان به بزرگترین ارزشها و برعکس اخلاق و ادب به «کلمات قصاری که به درد کتابها میخورند»، سرنوشت شومی در انتظار کسانی خواهد بود که بدین گزارههای سطحی باور بیاورند. بحران جهانی کنونی شاهدی پیش روی ما ست که در هر گوشه و هر لحظهاش میتواند برای ما گویا باشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 434]