محبوبترینها
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکتهای مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه میتوانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدلهای [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1803307755
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: نويسنده: شهيدمرتضي مطهري نقش اهل بيت سيدالشهدا در تبليغ نهضت حسينى (2) refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
نويسنده: شهيدمرتضي مطهري نقش اهل بيت سيدالشهدا در تبليغ نهضت حسينى (2)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: شهيدمرتضي مطهري نقش اهل بيت سيدالشهدا در تبليغ نهضت حسينى (2)
خبرگزاري فارس: در داستان ابراهيم , از ساره با چه تجليلى ياد مى كند ! در اين حد كه همان طور كه ابراهيم با ملكوت ارتباط داشت و چشم ملكوتى داشت , فرشتگان را مى ديد و صداى ملائكه را مى شنيد ساره نيز صداى آنها را مى شنيد .
![](http://media.farsnews.com/Media/8710/Images/jpg/A0588/A0588942.jpg)
وقتى به ابراهيم گفتند خداوند مى خواهد به شما ( ابراهيم پير مرد و ساره پير زن ) فرزندى بدهد , صداى ساره بلند شد , گفت : االدوانا عجوز وهذا بعلى شيخا ( 4 ) من پير زن با اين شوهر پير مرد ؟ ! ما سر پيرى مى خواهيم بچه دار بشويم ؟ ! ملائكه در حالى كه مخاطبشان ساره است نه ابراهيم , گفتند : اتعجبين من امر الله ( 1 ) ساره ! آيا از بركت الهى و خداوندى به خانواده شما تعجب مى كنيد ؟ همچنين قرآن وقتى اسم مادر موسى را مى برد مى فرمايد : و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه ( 2 ) ما وحى فرستاديم به مادر موسى كه خودت فرزندت را شير بده فاذا خفت عليه فالقيمه فى اليم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين ( 3 ) .
قرآن به داستان مريم كه مى رسد , بيداد مى كند . پيغمبران در مقابل اين زن مىآيند زانو مى زنند . زكريا وقتى مىآيد مريم را مى بيند در حالتى مى بيند كه مريم با نعمتهايى به سر مى برد كه در تمام آن سرزمين وجود ندارد . تعجب مى كند . قرآن مى گويد در حالى كه مريم در محراب عبادت بود , فرشتگان الهى با اين زن سخن مى گفتند : اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله يبشرك بكلمه منه اسمه المسيح عيسى بن مريم وجيها فى الدنيا و الاخره و من المقربين ( 4 ) ملائكه مستقيما با خودش صحبت مى كردند . مريم مبعوث نبوده و اين را قرآن درست نمى داند كه يك زن را بفرستد توى زن و مرد . مريم , برخلاف شانس مبعو ث نبود ولى از بسيارى از مبعوثها عاليمقامتر بود . بدون شك و شبهه , مريم غير مبعوث از خود زكريا كه مبعوث بوده عاليمقامتر و والامقامتر بود .
قرآن راجع به حضرت صديقه طاهره مى فرمايد :
انا اعطيناك الكوثر ( 1 ) ديگر كلمه اى بالاتر از كوثر نيست . در دنيائى كه زن را شر مطلق , و عنصر فريب و گناه مى دانستند , قرآن مى گويد نه تنها خير است بلكه كوثر است , يعنى خير وسيع , يك دنيا خير . مىآئيم در متن تاريخ اسلام . از همان روز اول دو نفر مسلمان مى شوند : على و خديجه كه ايندو نقش م…ثرى در ساختن تاريخ اسلام دارند . اگر فداكاريهاى اين زن كه از پيغمبر 15 سال بزرگتر بود نبود , از نظر علل ظاهرى مگر پيغمبر مى توانست كارى از پيش ببرد ؟ تاريخ ابن اسحاق يك قرن و نيم بعد از هجرت راجع به مقام خديجه و نقش او در پشتيبانى از پيغمبر اكرم و مخصوصا در تسلى بخشى به پيغمبر اكرم , مى نويسد بعد از مرگ خديجه كه ابوطالب هم در آن سال از دنيا رفت , واقعا عرصه بر پيغمبر اكرم تنگ شد به طورى كه نتوانست . .
( 2 ) بماند . تا آخر عمر پيغمبر هر گاه اسم خديجه را مى بردند , اشك مقدسشان جارى مى شد . عايشه مى گفت يك پيرزن كه ديگر اين قدر ارزش نداشت , چه خبر است ؟ مى فرمود تو خيال مى كنى من به خاطر شكل خديجه مى گريم ؟ خديجه كجا شما و ديگران كجا ؟ اگر به تاريخ اسلام نگاه بكنيد مى بينيد كه تاريخ اسلام يك تاريخ مذكر م…نث است ولى مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش . پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم ياران مذكرى دارد و ياران م…نثى , هم راوى زن دارد و هم راوى مرد كه در كتبى كه در هزار سال پيش نوشته شده است , شايد اسم همه آنها هست و ما روايات زيادى داريم كه راوى آنها زن بوده است .
كتابى است كه به نام بلاغات النساء يعنى خطبه ها و خطابه هاى بليغى كه توسط زنها ايراد شده است . اين كتاب از . . . بغدادى است كه در حدود سال 250 هجرى يعنى در زمان امام عسكرى عليه السلام مى زيسته است ( چنانكه مى دانيد حضرت امام عسكرى عليه السلام در سنه 260 وفات كردند ) . از جمله خطبه هايى كه بغدادى در كتابش ذكر كرده است , خطبه حضرت زينب در مسجد يزيد و خطبه ايشان در مجلس ابن زياد و خطبه حضرت زهرا عليه السلام در اوائل خلافت ابوبكر است .
در اين ضريح جديدى كه اخيرا براى حضرت معصومه ساخته اند , روايتى را انتخاب كرده اند كه راويها همه زن هستند تا مى رسد به پيغمبر اكرم . در ضمن , اسم همه آنها فاطمه است ( حدود چهل فاطمه ) . روايت كرده فاطمه دختر . . . از فاطمه دختر . . . تا مى رسد به فاطمه دختر موسى بن جعفر .
بعد ادامه پيدا مى كند تا فاطمه دختر حسين بن على بن ابيطالب و در آخر مى رسد به فاطمه دختر پيغمبر . يعنى شركت اينها اينقدر رايج بوده , ولى هيچوقت اختلاط نبوده . بسيارى از راويان بودند كه مىآمدند روايت حديث مى كردند . زنها مىآمدند استماع مى كردند . اما زنها در كنارى مى نشستند و مردها در كنارى . مردها در اطاقى بودند و زنها در اطاقى . ديگر نمىآمدند صندلى بگذارند كه يك مرد بنشيند و يك زن , زن مينى ژوب بپوشد و تا بالاى رانش پيدا باشد كه بله , خانم مى خواهند تحصيل علم بكنند . اين , معلوم است كه ظاهرش يك چيز است و باطنش چيز ديگر . اسلام مى گويد علم , اما نه شهوترانى , نه مسخره بازى , نه حقه بازى , مى گويد شخصيت .
حضرت زهرا سلام الله عليها و على عليه السلام بعد از ازدواجشان مى خواستند كارهاى خانه را بين يكديگر تقسيم كنند , ولى دوست داشتند كه پيغمبر در اين كار دخالت بكند چون لذت مى بردند . به ايشان گفتند : يا رسول الله ! دلمان مى خواهد ب گوئيد كه در اين خانه چه كارهايى را على بكند و چه كارهايى را فاطمه ؟ پيغمبر كارهاى بيرون را به على واگذار كرد و كارهاى درون خانه را به فاطمه . فاطمه مى گويد نمى دانيد چقدر خوشحال شدم كه پدرم كار بيرون را از دوش من برداشت . زن عالم يعنى اين , زنى كه حرص نداشته باشد , اين طور است .
ولى ببينيد شخصيت همين زهراى اينچنين چگونه است ؟ رشد استعدادهايش چگونه است , علمش چگونه است , اراده اش چگونه است , خطابه و بلاغتش چگونه است ؟ زهرا عليه السلام در جوانى از دنيا رفته است و از بس در آن زمان دشمنانشان زياد بودند , از آثار ايشان كم مانده است . ولى خوشبختانه يك خطابه مفصل بسيار طولانى ( در حدود يك ساعت ) از ايشان در سن هجده سالگى ( حداكثر گفته اند بيست و هفت سالگى ) باقى مانده كه اين را تنها شيعه روايت نمى كند , عرض كردم بغدادى در قرن سوم اين خطابه را نقل كرده است . همين يك خطابه كافى است كه نشان بدهد زن مسلمان در عين اينكه حريم خودش را با مرد حفظ مى كند و خودش را به اصطلاح براى ارائه به مردان درست نمى كند , معلوماتش چقدر است ؟ ورود در اجتماع تا چه حد است .
خطبه حضرت زهرا عليه السلام , توحيد دارد در سطح توحيد نهج البلاغه , يعنى در سطحى كه دست فلاسفه به آن نمى رسد . وقتى كه درباره ذات حق و صفات حق صحبت مى كند , گويى در سطح بزرگترين فيلسوفان جهان است . از بوعلى سينا ساخته نيست كه اين طور خطبه بخواند . يكدفعه وارد در فلسفه احكام مى شود , خدا نماز را براى اين واجب كرد , روزه را براى اين واجب كرد , حج را براى اين واجب كرد , امر به معروف و نهى از منكر را براى اين واجب كرد , زكات را براى اين واجب كرد و . . . بعد شروع مى كند به ارزيابى قوم عرب قبل از اسلام و تحولى كه اسلام در اين قوم به وجود آورد كه شما مردم عرب چنين و چنان بوديد . وضع زندگى مادى و معنوى آنها قبل از اسلام را بررسى مى كند و آنچه را كه به وسيله پيغمبر از نظر زندگى مادى و معنوى به آنها ارزانى شده بود گوشزد مى نمايد . بعد در مقام استدلال و محاجه برمىآيد . او در مسجد مدينه در حضور هزاران نفر است , اما نمى رود بالاى منبر كه العياذ بالله خود نمايى بكند . سنت پيغمبر اين بوده كه زنها جدا مى نشستند و مردها جدا , و پرده اى بلند ميان آنها كشيده مى شد .
زهراى اطهر از پشت پرده تمام سخنان خودش را گفت و زن و مرد مجلس را منقلب كرد . اين معناى آن است كه ذكر كرديم , هم شخصيت دارد و هم عفاف , هم پاكى دارد و هم حريم , هيچوقت خودش را جلوى چشمهاى گرسنه مردان قرار نمى دهد , اما يك موجود دست و پا چلفتى هم نيست كه چيزى سرش نشود و از هيچ چيز خبر نداشته باشد .
تاريخ كربلا يك تاريخ و حادثه مذكر م…نث است . حادثه اى است كه مرد و زن هر دو در آن نقش دارند , ولى مرد در مدار خودش و زن در مدار خودش .
معجزه اسلام اينهاست , مى خواهد دنياى امروز بپذيرد , مى خواهد به جهنم نپذيرد , آينده خواهد پذيرفت .
اباعبدالله اهل بيت خودش را حركت مى دهد براى اينكه در اين تاريخ عظيم , رسالتى را انجام دهند , براى اينكه نقش مستقيمى در ساختن اين تاريخ عظيم داشته باشند با قافله سالارى زينب , بدون آنكه از مدار خودشان خارج بشوند .
از عصر عاشورا , زينب تجلى مى كند . از آن به بعد به او واگذار شده بود . رئيس قافله اوست , چون يگانه مرد , زين العابدين سلام الله عليه است كه در اين وقت به شدت مريض است و احتياج به پرستارى دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلى پسر زياد كه از جنس ذكور اولاد حسين هيچكس نبايد باقى بماند , چند بار حمله كردند تا امام زين العابدين را بكشند ولى بعد خودشان گفتند انه لما به ( 1 ) اين خودش دارد مى ميرد . و اين هم خودش يك حكمت و مصلحت خدائى بود كه حضرت امام زين العابدين بدين وسيله زنده بماند و نسل مقدس حسين بن على باقى بماند . يكى از كارهاى زينب , پرستارى امام زين العابدين است .
در عصر روز يازدهم , اسراء را آوردند و سوار كردند بر مركبهايى ( شتر يا قاطر يا هر دو ) كه پالانهاى چوبين داشتند و مقيد بودند كه اسراء , پارچه اى روى پالانها نگذارند براى اينكه زجر بكشند . بعد اهل بيت خواهشى كردند كه پذيرفته شد . آن خواهش اين بود : قلن بحق الله الا مامررتم بنا على مصرع الحسين ( 1 ) گفتند شما را به خدا حالا كه ما را از اينجا مى بريد , ما را از قتلگاه حسين عبور بدهيد براى اينكه مى خواهيم براى آخرين بار با عزيزان خودمان خداحافظى كرده باشيم . در ميان اسراء تنها امام زين العابدين بودند كه به علت بيمارى پاهاى مباركشان را زير شكم مركب بسته بودند , ديگران روى مركب آزاد بودند . وقتى كه به قتلگاه رسيدند , همه بى اختيار خودشان را از روى مركبها به روى زمين انداختند . زينب سلام الله عليها خودش را مى رساند به بدن مقدس اباعبدالله , آن را به يك وضعى مى بيند كه تا آن وقت نديده بود , بدنى مى بيند بى سر و بى لباس . با اين بدن معاشقه مى كند و سخن مى گويد بابى المهموم حتى قضى , بابى العطشان حتى مضى ( 2 ) آنچنان دلسوز ناله كرد كه فابكت و الله كل عدو و صديق ( 3 ) يعنى كارى كرد كه اشك دشمن جارى شد , دوست و دشمن به گريه در آمدند .
مجلس عزاى حسين را براى اولين بار زينب ساخت . ولى در عين حال از وظايف خودش غافل نيست . پرستارى زين العابدين به عهده اوست , نگاه كرد به زين العابدين ديد حضرت كه چشمش افتاده به اين وضع آنچنان ناراحت است كانه مى خواهد قالب تهى كند , فورا بدن اباعبدالله را گذاشت آمد سراغ زين العابدين , يابن اخى ! پسر برادر ! چرا ترا در حالى مى بينم كه مى خواهد روح تو از بدنت پرواز بكند ؟ عمه جان ! چطور مى توانم بدنهاى عزيزان خودمان را ببينيم و ناراحت نباشم . زينب در همين شرايط شروع مى كند به تسليت خاطر دادن به زين العابدين .
ام ايمن زن بسيار مجلله اى است كه ظاهرا كنيز خديجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پيغمبر و مورد احترام پيغمبر بوده است . كسى است كه از پيغمبر حديث روايت مى كند . اين پيرزن سالها در خانه پيغمبر بود .
روايتى از پيغمبر را براى زينب نقل كرده بود ولى چون روايت خانوادگى بود يعنى مربوط به سرنوشت اين خانواده در آينده بود , زينب يكروز در اواخر عمر على عليه السلام براى اينكه مطمئن بشود كه آنچه ام ايمن گفته صددرصد درست است , آمد خدمت پدرش , يا ابا ! من حديثى اينچنين از ام ايمن شنيده ام , مى خواهم يكبار هم از شما بشنوم تا ببينم آيا همين طور است ؟ همه را عرض كرد , پدرش تاييد كرد و فرمود درست گفته ام ايمن , همين طور است .
زينب در آن شرايط اين حديث را براى امام زين العابدين روايت مى كند .
در اين حديث آمده است اين قضيه فلسفه اى دارد مبادا در اين شرايط خيال بكنيد كه حسين كشته شد و از بين رفت . پسر برادر ! از جد ما چنين روايت شده است كه حسين عليه السلام همين جا كه اكنون جسد او را مى بينى , بدون اينكه كفنى داشته باشد , دفن مى شود و همين جا , قبر حسين , مطاف خواهد شد .
بر سر تربت ما چون گذرى همت خواه { كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود آينده را كه اينجا كعبه اهل خلوص خواهد بود , زينب براى امام زين العابدين روايت مى كند . بعد از ظهر مثل امروزى را كه يازدهم بود عمر سعد با لشكريان خودش ماند براى دفن كردن اجساد كثيف افراد خود . ولى بدنهاى اصحاب اباعبدالله , همانطور ماندند . بعد اسراء را حركت دادند ( مثل امشب كه شب دوازدهم است ) , يكسره از كربلا تا نجف كه تقريبا دوازده فرسخ است . ترتيب كار را اينچنين داده بودند كه روز دوازدهم , اسراء را به اصطلاح با طبل و شيپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خيال خودشان آخرين ضربت را به خاندان پيغمبر بزنند .
اينها را حركت دادند و بردند در حالى كه زينب شايد از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته . سرهاى مقدس را قبلا برده بودند . نمى دانم چه ساعتى از روز بوده ( تقريبا دو سه ساعت از طلوع آفتاب گذشته ) در حالى كه اسراء را وارد كوفه مى كر دند , دستور دادند سرهاى مقدس را ببرند به استقبال آنها كه با يكديگر بيايند . وضع عجيبى است غير قابل توصيف . دم دروازه كوفه ( دختر على , دختر فاطمه , اينجا تجلى مى كند ) اين زن با شخصيت كه در عين حال زن باقى ماند و گرانبها , خطابه اى مى خواند . راويان چنين نقل كرده اند كه در يك موقع خاصى , زينب موقعيت را تشخيص داد و قداومات دختر على يك اشاره كرد . عبارت تاريخ اين است : و قد اومات الى الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس , و سكنت الاجراس ( 1 ) يعنى در آن هياهو و غلغله كه اگر دهل مى زند صدايش به جايى نمى رسيد , گويى نفسها در سينه حبس شد و صداى زنگها و هياهوها خاموش گشت , مركبها هم ايستادند ( آدمها كه مى ايستادند قهرا مركبها هم مى ايستادند ) . خطبه اى خواند . راوى گفت : و لم ار والله خفره قط انطق منها ( 2 ) اين[ ( خفره] ( خيلى ارزش دارد[ ( خفره] ( يعنى زن باحيا . اين زن , نيامد مثل يك زن بى حيا حرف بزند .
زينب آن خطابه را در نهايت عظمت القاء كرد . در عين حال دشمن مى گويد :
ولم ار والله خفره قط انطق منها يعنى آن حياى زنانگى از او پيدا بود .
شجاعت على با حياى زنانگى در هم آميخته بود .
در كوفه كه بيست سال پيش على عليه السلام خليفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه هاى زيادى خوانده بود , هنوز در ميان مردم خطبه خواندن على عليه السلام ضرب المثل بود . راوى گفت گويى سخن على از دهان زينب مى ريزد , گويى كه على زنده شده و سخن او از دهان زينب مى ريزد . وقتى حرفهاى زينب كه مفصل هم نيست ( ده دوازده سطر بيشتر نيست ) تمام شد , مى گويد مردم را ديدم كه همه , انگشتانشان را به دهان گرفته و مى گزيدند . اين است نقش زن به شكلى كه اسلام مى خواهد . شخصيت در عين حيا , عفاف , عفت , پاكى و حريم . تاريخ كربلا به اين دليل مذكر م…نث است كه در ساختن آن هم جنس مذكر عامل م…ثرى است ولى در مدار خودش , و هم جنس م…نث در مدار خودش . اين تاريخ به دست اين دو جنس ساخته شد .
ولا حول ولا قوه الا بالله
--------------------------------------------------------------------------------
1- سوره اعراف آيه 19 .
2- سوره اعراف آيه 21 .
3- سوره اعراف آيه 20 .
4- سوره هود آيه 72 .
1- سوره هود آيه 73 .
2و3- سوره قصص آيه 7 .
4- سوره آل عمران آيه 45 .
1- سوره كوثر آيه 1 .
2- افتادگى , از متن پياده شده از نوار است .
1- بحار الانوارج 45 ص 61 , اعلام الورى ص 246 , ارشاد شيخ مفيد ص 242 .
1- بحار الانوارج 45 ص 58 , اللهوف ص 55 , و نظير اين عبارت در مقتل الحسين مقرم ص 396 و مقتل الحسين خوارزمى ج 2 ص 39 آمده است كه تماما از حميدبن مسلم روايت مى كنند .
3 و 2- بحار الانوارج 45 ص 59 , اللهوف ص 56 , مقتل الحسين مقرم ص 396 .
2 و 1- بحار الانوارج 45 ص 108 , مقتل الحسين مقرم ص 402 , مقتل الحسين خوارزمى ج 2 ص 40 , اللهوف ص 62 .
.................................................................................................................
چهارشنبه 18 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 185]
-
گوناگون
پربازدیدترینها