تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خداوند روزه را واجب كرد تا به وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815412124




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رمز و راز حج


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: رمز و راز حج
خبرگزاري فارس: سال‏ها و قرن‏هاست كه قلم‏هاى بسيارى، به تلاش براى شناختِ «اسرار حج» پرداخته و از اين رهگذر، تأليفات ارزشمند و گرانقدرى پديد آمده و فرهنگِ مكتوب دينى را غنى ساخته است.كتاب «فلسفة ‏الحج فى‏الاسلام» كه به قلم «شيخ حسن طراد» از علماى شيعى در لبنان ، يكى از اين آثار است.


سال‏ها و قرن‏هاست كه انديشه‏ها، زبان‏ها و قلم‏هاى بسيارى، به تلاش براى شناختِ «اسرار حج» و فلسفه احكام و عبادات، پرداخته و از اين رهگذر، تأليفات ارزشمند و گرانقدرى پديد آمده و فرهنگِ مكتوب دينى را غنى ساخته است.
كتاب «فلسفة ‏الحج فى‏الاسلام» كه به قلم «شيخ حسن طراد» از محققان خوش‏ذوق و علماى شيعى در لبنان است، يكى از اين آثار است. اين اثر در سال 1418 ق . در 236 صفحه، از سوى انتشارات «دارالزهرا» در بيروت منتشر شده است.
خوشحاليم كه ضمن معرفى اين كتاب ، فشرده‏اى از مباحث آن و ديدگاه‏هاى نويسنده را تقديم كنيم.

اسرار حج
عبادت، فلسفه آفرينش انسان است و اگر با شرايط و آدابش انجام شود، رابطه ايمانى و عبوديت انسان با خدا را تحكيم مى‏بخشد. نتيجه مثبت عبادت همان «تقوا» است كه روح و قلب عبادت است و عبادت بى‏تقوا، پيكرى بى‏جان است.
همه عبادت‏ها از جمله حج، از همين رمز و راز برخوردارند و با تأمين روحيه تعبد و تسليم، سير انسان را هماهنگ با مجموعه هستى در مسير هدف خلقت و كمال وجود، تنظيم مى‏كنند.
براى روشن شدن اين هدف و بهره نهفته در حج، بايد در برابر يكايك برنامه حج درنگ و تأمّل داشت.

اخلاص
پيش از پرداختن به رموز و اسرار و فوايد هر يك از اعمال اين عبادت مقدّس، بايد از مهم‏ترين ركن آن ياد كرد كه درستىِ عمل و پذيرش اين عبادت و رسيدن به هدف، به آن بسته است، يعنى «اخلاص» كه در همه عبادت‏ها شرط نخستين است.
طواف، علاوه بر چرخش اختيارى بر گرد كعبه، هماهنگى با چرخش تكوينى همه موجودات بر گرد محور و مركزى است كه خداوند قرار داده است و از سه جزء اتم (پروتون، الكترون و نوترون) پروتون محور است و آن دو جزء ديگر بر گرد آن مى‏چرخند. انسان نيز جزئى از اين هستى است و جسم او از اجزاى مادّى تركيب شده كه حركتى طواف‏گونه بر گرد مركز خويش دارند.
آن ‏چه زمينه‏ساز فراهم آوردن اين عنصر اساسى است، اهميت دادن به نقش آن در درستى عبادت و برخوردارى انسان از ثواب است. بايد كمى به خود نگريست و انگيزه‏هاى درونى را ارزيابى كرد و آن را از هر انگيزه غيرالهى پيراسته ساخت و همانگونه كه آلودگى جامه، مانع صحّت نماز است، بايد آلودگى نيّت را هم مانع صحّت و پذيرش نماز و هر عبادت ديگر دانست و با نيّت پاك، به عبادت پرداخت و به رضاى الهى رسيد. هم آيات قرآن به اين اخلاص در عبادت فرمان داده است، هم توصيه اكيد رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله و امامان معصوم عليهم‏السلام است. بالاترين انگيزه عبادت هم «حبّ الهى» است كه به فرموده حضرت على عليه‏السلام عبادت آزادگان است و برتر از عبادتى است كه به قصد رسيدن به بهشت و ثواب يا به انگيزه گريز از عذاب دوزخ انجام مى‏شود. براى رسيدن به اخلاص نيز، از جمله بايد با راه‏ها و روش‏هايى آشنا شد كه ابليس از آن‏ها وارد مى‏شود و بهره مى‏گيرد و عبادت را تباه مى‏سازد، مثل ايجاد ترديد در اصل خداى متعال، يا ارزش و جايگاه دين و نقش آن در مديريت جامعه، يا جاودانگى تعاليم اسلام و قدرت‏داشتن بر پاسخگويى به نيازهاى روز. اگر از اين راه‏ها نتوانست، حسنات او را از راه ديگرى مى‏سوزاند و خاكستر مى‏سازد، راه آلوده‏ساختن به گناهان، يا آميختن نيت به ريا و خودنمايى.

پاكى مال
گام ديگر پس از پاك‏سازى درون از ريا و عوامل عمل‏سوز، پاك‏سازى مال از حقوق شرعى است و بدون آن نماز و عبادات و حج انسان تباه مى‏شود. حاجى كه بخواهد با مال و ثروتى كه حقوق ديگران به آن تعلّق گرفته، هزينه سفر حج و تهيه جامه احرام و قربانى و ... را بپردازد، نماز و طواف و حجّش باطل مى‏شود و از قربانى حرام بهره‏اى نمى‏برد و از مسير طاعت و بندگى كه جوهره حج و عبادات ديگر است، دور مى‏شود.
اهتمام به اداى اين حقوق لازم است و سهل‏انگارى در پرداخت خمس و حقوق واجب مالى و امروز و فردا كردن، حاجى را در پرتگاه اين تباهى عمل و عبادت قرار مى‏دهد و نوعى بى‏توجهى به سپاس نعمت‏هاى الهى به‏شمار مى‏رود.

همسفر خوب
حج، علاوه بر آن‏ كه عبادت است، يك سفر و كوچ هم محسوب مى‏شود. نقش همسفر و همراه در موفقيت‏آميز بودن سفر را نمى‏توان انكار كرد، به‏ خصوص اگر اين همسفر، عهده‏دار كارهاى كاروان و مديريت حج زائران باشد. همسفر خوب كسى است كه اين ويژگى‏ها را داشته باشد: دين‏شناسى و آگاهى از مسائل شرعى، راستگو و درست‏كردار و امين بودن، صبورى و داشتن سعه صدر و ظرفيت و تحمّل.
برترين و كارآمدترين همسفر و همراه انسان «خدا» است كه مى‏تواند پيوسته تكيه‏گاه و همدم و مونس انسان قرار گيرد و ضعف انسان را به قدرت خويش جبران كند و در مشكلات، هراس زائر را به ايمنى تبديل سازد و او را تقويت روحى و ايمانى كند. «دعا» كليد ارتباط با اين همدم دايمى است و انس با او، انسان را از احساس تنهايى نجات مى‏دهد.

حج، كوچ فكرى و روحى
عبادت، براى رساندن انسان به ارزش‏هاى برتر معنوى و گسستن از وابستگى‏هاى مادّى است. روح، كششى به ‏سوى بالا و افق‏هاى متعالى دارد و عبادت، زمينه‏ساز اين ارتقاى روحى است و سبك‏بالى روح، در سايه پرستش فراهم مى‏آيد. نمازهاى روزانه، مثل شستشوى پنج نوبت در آب كه بدن را پاك مى‏كند، پاك‏ساز روح از آلايش‏هاى گناهان است. حج نيز با آن‏كه در سراسر عمر يك بار واجب است، همين نقش را ايفا مى‏كند و ويژگى‏ها و كيفيتى كه در اين عبادت نهفته، آن ‏را امتياز مى‏بخشد و رنج‏هاى سفر و تنگناهاى انجام اعمال، پالاينده روح و بيدارگر فكر است. «عامل كيفى» حج، جبرانِ «عامل كمّى» را بر عهده دارد و حج را به مثابه حضور در يك ميدان نبرد مى‏سازد. از اين رو اثربخش‏تر و كارسازتر است.
در اين فريضه، هم حركت جسمى است هم فكرى، هم تلاش بدنى است هم تكاپوى روحى، و جان آدمى با اين دوبال در آسمان فضيلت و معنويت به طيران مى‏آيد. در سايه حركت فكرى ‏است كه انسان به فلسفه آفرينش و رمز عبوديت و بندگى خويش نزديك‏تر مى‏شود و به منافع برتر از سود مادّى مى‏انديشد و «راه آخرت» را مى‏پيمايد و از دوراهىِ تقوا و عصيان، راه تقوا و طاعت را برمى‏گزيند. اين كوچ معنوى براى يك مسلمان بسيار سودمند است. در كنار آن تحرّك جسمى هم وجود دارد و ناگفته پيداست كه هر حركت جسمى، مسبوق به حركت فكرى و رسيدن به مرحله عزم و اقدام است. مجموعه اين برنامه‏ها «ملكه عبوديت» را براى انسان فراهم و روح بندگى را تقويت مى‏كند.
بازگشت آثار و نتايج حج، به خودِ حاجى است و ثمراتش در زندگى خود او متجلّى مى‏شود. قرآن هم فرموده است كه از قربانى شما، گوشت و خونى به خدا نمى‏رسد، بلكه تقواى شما به خدا مى‏رسد(1) و اين اشاره به بهره‏ورى خود انسان از عبادات خويش است و آن‏كه سود مى‏برد، خود اوست نه خدا. باز هم قرآن، ثمره حضور در عرصه مهم و گسترده حج را مشاهده منافع خويش معرفى مى‏كند ... يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ ... .(2)
هدف از طواف، عميق‏تر و وسيع‏تر از آن است كه ياد شد. هدف، الزام كامل و انضباط دقيق و هماهنگى با اراده تشريع خداوند است كه در همه زندگى لازم است و «طواف»، ترجمانى از آن تعهّد است.
اين ‏كه اسرار و فوايد حج چيست، نياز به توضيح و تبيين دارد. از احرام گرفته تا طواف و نماز و قربانى و وقوف و ... همه حكمت‏ها و اسرارى دارد كه بايد آن‏ها را شناخت و شناساند. مؤمنان راستين باور آگاهانه دارند كه خداوند، سرچشمه خير و نيكى است و از رهگذر تشريع اين‏گونه عبادت‏ها هم قصدى جز خير رساندن به بندگان ندارد. پس بايد خيرهاى نهفته در اين شعائر و عبادات را فهميد. توجّه به اين حكمت‏ها و فلسفه‏ها ريشه در دين ما دارد. امام صادق عليه‏السلام در «توحيد مفضّل» به تبيين اين‏گونه معارف پرداخته است، كتاب «علل‏الشرايع» مرحوم صدوق، بر اساس همين هدف تدوين شده است. علماى بسيارى هم به نگارش كتاب‏هايى در فلسفه عبادات پرداخته‏اند.
شناخت اين حكمت‏ها، ايمان را راسخ‏تر و معرفت را ريشه‏دارتر مى‏سازد.

حكمت احرام
نخستين گام حج يا عمره، «احرام» است. چرا احرام؟ و چرا از ميقاتى معيّن؟
اين‏كه كيفيت انجام حج، مقيّد به قيود و آدابى است، درسى تربيتى در مسير عبادت، خضوع و تسليم در آستان خداوند است. حتى اگر راز آن را ندانيم، خود اين فرمان و لزوم اطاعت آن، سازندگى دارد و گردن نهادن به حكم خداى حكيم، نشانه پذيرش و ايمان عميق است. در قرآن نيز تن دادن به داورى خدا و چون و چرا كردن در آن‏چه فرمان اوست، دليل ايمان راستين است.(3)
به هرحال، حكمت احرام آن است كه وقتى زائر به ميقات مى‏رسد، در ذهن خويش صورت اقدام براى ورود به حرم الهى و مراعات محرّمات و حرمت نهادن به اوامر خدا را ترسيم كند و همه اعمال را با همين نيت و ذهنيت انجام دهد. براى اين‏كه احساس در جان زائر اثر عميق بگذارد، خواسته شده كه وضع ظاهرى خويش را كه نمودار شؤون دنيوى و حالت اهل دنياست تغيير دهد و لباس آخرت بپوشد و شبيه آنان گردد كه با مرگ، به آخرت قدم مى‏گذارند و از جامه‏هاى دنيوى عريان مى‏شوند. اين حالت، خشوع او در پيشگاه خدا و قطع وابستگى به جلوه‏هاى دنيوى را در پى دارد. بر زبان آوردن ذكر «لبّيك»، بيانگر آمادگى روحى براى پذيرش هر ندا و فرمانى است كه تكليفى شرعى را در بر دارد، چه امر باشد چه نهى.
فريضه‏هايى چون روزه، نماز، خمس، زكات و جهاد، با همه مفاهيمش، به نحوى در دل حج نهفته است و احرام، آغاز پايبندى به انجام فرمان نسبت به «امساك»هايى است كه در طول حج خواهد داشت. مشقّت‏هاى حج و نماز طواف و قربانى و... همان رهاوردها را دارد كه عبادات يادشده داراست.
احرام، محرِم را با ديگران همسان مى‏سازد و امتيازات و مرزهاى تشخّص و نمودهاى برترى را از ميان برمى‏دارد و همگان را يكسان در پيشگاه خدا به تكرار شعار واحد مى‏كشاند: «لَبَّيْكَ اللّهُمَّ لَبَّيْك...»

حج و درس تواضع
نقش حج، تربيت بر اساس تواضع و خاكسارى و لغو امتيازات اجتماعى است. خدا خواسته از نظر امكانات مادّى ظاهرى، همه در پايين‏ترين سطح باشند تا تنظيم امور جامعه، آسان‏تر شود. اين آموزه، از خلال تجرّد از لباس‏هاى دوخته و علائم تشخّص‏آفرين به‏ دست مى‏آيد تا از اين رهگذر به امتياز معنوى «تقوا» نائل آيند و شكل و ظواهر را معيار برترى ندانند.
حج به ‏راحتى اين اثر روحى را در انسان پديد مى‏آورد و او را به «مكارم اخلاق» كه هدف بعثت پيامبر اسلام است نزديك‏تر مى‏سازد.

حج و پارسايى
دلبسته نبودن به دنيا و زهد ورزيدن، از مكارم اخلاق است و يكى از درس‏هاى تربيتى حج همين است. از نخستين لحظات تصميم گرفتن براى حج، مشقّت‏ها، رنج‏هاى‏ جانكاهِ‏ راه‏ و اعمال و ازدحام مطاف و صحنه رمى جمرات و شدايد وادى منا به ذهن انسان مى‏آيد و شبحى از مرگ ترسيم مى‏شود. اين تصوّرات، يادآور آن است كه وى در اين دنيا نزد خويشان و دوستان مهمان است و جايگاه ابدى جاى ديگرى‏ است‏كه آن‏جا دستاورد عمل ‏دنيوى‏خود را مشاهده خواهد كرد و يا به بهشت يا دوزخ خواهد رفت. به اين سبب، وابستگى به دنيا كمتر و توجه به آخرت بيشتر مى‏شود. احساس مى‏كند كه تحت مراقبت الهى و در پيشگاه او قرار دارد و حالتى بين خوف و رجا در وى پديد مى‏آيد.
دستورالعمل‏ها و امر و نهى‏هاى حج و محرّمات بسيار كه بايد مراقب آن‏ها باشد، حالتى از بيدارى و مواظبت و پرواپيشگى در وى ايجاد مى‏كند، تا پس از درآمدن از احرام نيز، اين كنترل‏هاى دقيق را بر اعمال و حالات خويش داشته باشد.

حج و امنيت
از درس‏هاى تربيتى حج، ايجاد فضاى امن و آرام و گسترش آن نسبت به همه‏ كس و همه ‏چيز است. حتّى غيرمسلمان از رفتار حاجى در آرامش است. آزار او حتى به حيوانات و مركب سوارى خويش هم نمى‏رسد. گياهان و درختان و حشرات هم در مقطعى از اعمال، احساس امنيت مى‏كنند.
حج، صفت بردبارى و تحمّل و سلم و پرهيز از آزار و جفا به موجودات ديگر را در انسان به وديعت مى‏گذارد. اگر به اين خصلت، آگاهانه بنگرد، آن را به مثابه صفتى شايسته در طول زندگى تلقّى مى‏كند و در رفتار اجتماعى او جز سلم و صلح نخواهد بود و اين‏گونه به قرب و رضاى الهى نزديك‏تر مى‏شود و تا حدّى رشد مى‏كند كه بدى را با خوبى پاسخ مى‏دهد و خشم خود را فروخورده، از ديگران درمى‏گذرد و با رشته محبّت و احسان، دل‏ها را شكار خويش مى‏سازد.(4)
خداى متعال، چهارماه حرام (ذى‏قعده، ذى‏حجه، محرم و رجب) را براى همين هدف قرار داده كه صلحى فراگير در همه‏جا و هميشه پديد آيد، نه ‏تنها در حرم و در حال احرام. مراعات اين برنامه‏ها پس از بازگشت هم در رفتار و سلوك حاجى اثر مى‏گذارد و او را به بركات صلح و امنيت واقف مى‏سازد.

حج و پاى‏بندى به آداب
احكام دين و آداب و سنن شرع، وقتى در رفتار يك مسلمان جلوه كند، ارزش آن روشن مى‏شود. در سايه حج، تعهّد به اين آداب، در روح و رفتار زائر رسوخ مى‏كند، از دروغ و ناسزا و استهزا و حرام‏هاى زبانى پرهيز مى‏كند، از جدال بيهوده چشم مى‏پوشد و زبان را به خير و ذكر و دعا عادت مى‏دهد. قرار گرفتن در بوته «ادب اسلامى» و گداخته شدن در كوره «اخلاق قرآنى» او را چنان مى‏سازد كه پس از خروج از احرام و در خارج حرم و بعد از بازگشت به ميهن نيز، مقيّد به اين آداب باشد. البته همه اين‏ها وقتى است كه آگاهانه اعمال حج را انجام دهد و فلسفه و عمقِ «احرام» را دريابد.

حكمت طواف
انجام اين تكليف با كيفيت خاصّ و تعداد معين، نشان‏دهنده ‏مراعات پاى‏بندى به ‏احكام الهى و تعبّد در پيشگاه خداست. وقتى طواف به‏ صورت خاص انجام مى‏گيرد، بى‏آن ‏كه زائر، سرّ آن را بداند و تنها به خاطر اطاعت فرمان خدا و انجام تكليف الهى و با باورداشت نسبت به حكمت آسمانى آن انجام مى‏دهد، روح تعبّد و جوهره عبوديت تقويت مى‏شود.
هرچه تشريع دينى پيچيده‏تر و رمز آلوده‏تر باشد كه فلسفه تفصيلى آن را ندانيم، در تربيت بُعد تعبّد و تسليم مؤثرتر است و اگر در آيات و روايات، برخى حكمت‏هاى احكام بيان شده، جهت تأكيد بر وجود حكمت در احكام خداست، مثل آياتى كه روزه را براى پيدايش تقوا و نماز را بازدارنده از فحشا و منكر و زكات را براى پاك‏سازى جان‏ها و جهاد را براى دفع مفسدين و حج را براى مشاهده منافع و عامل ياد خدا مى‏داند. حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در خطبه معروف خويش به فلسفه تشريع و برخى از احكام الهى اشاره كرده است (فَجَعَلَ الاْءيمانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ ...) .
در روايتى از حضرت رضا عليه‏السلام آمده است: فرشتگانى كه به خلقت آدم اعتراض داشتند، پشيمان شدند و به عرش الهى پناه بردند و استغفار كردند. خدا دوست داشت بندگان نيز اين‏گونه پرستش كنند. در آسمان چهارم خانه‏اى مُحاذى عرش قرار دارد به ‏نام «ضراح». كعبه را هم در زمين محاذى بيت‏المعمور قرار داد و از آدم عليه‏السلام خواست كه آن را طواف كند و توبه نمايد. اين سنّت در نسل او تا قيامت جارى گشت.(5)
البته هدف از طواف، عميق‏تر و وسيع‏تر از آن است كه ياد شد. هدف، الزام كامل و انضباط دقيق و هماهنگى با اراده تشريع خداوند است كه در همه زندگى لازم است و «طواف»، ترجمانى از آن تعهّد است.
طواف، علاوه بر چرخش اختيارى بر گرد كعبه، هماهنگى با چرخش تكوينى همه موجودات بر گرد محور و مركزى است كه خداوند قرار داده است و از سه جزء اتم (پروتون، الكترون و نوترون) پروتون محور است و آن دو جزء ديگر بر گرد آن مى‏چرخند. انسان نيز جزئى از اين هستى است و جسم او از اجزاى مادّى تركيب شده كه حركتى طواف‏گونه بر گرد مركز خويش دارند.
مى‏توان چنين برداشت كرد كه هدف از وجوب طواف، هماهنگ ساختن حركت اختيارى انسان بر گرد كعبه يا حركت اتم بر گرد محور خويش و حركت فرشتگان بر گرد بيت‏المعمور است. همه هستى مثل حركت تكوينى طواف بر محور مشخّص شده انجام مى‏گيرد و حركت تشريعى هم طواف تمرينى ‏است ارادى براى هماهنگى با اين حركت كلّى تكوينى و نتيجه‏اش خضوع و تسليم و عبوديت مؤمن با همه وجودش در برابر اراده الهى است و به هر اندازه اين هماهنگى بين دو حركت تكوينى و تشريعى بيشتر باشد، آرامش و سعادتِ روحى و مادى براى انسان پديد مى‏آيد، چون خداوند، هستى را مسخّر انسان ساخته تا به او خدمت كند. نظام تشريعى هم براى كمال و سعادتمند ساختن انسان است. هرگاه دوّمى با اوّلى در زندگى انسان هماهنگ شود، همه آن سعادت و كمال منظور تحقّق مى‏يابد.
گام ديگر پس از پاك‏سازى درون از ريا و عوامل عمل‏سوز، پاك‏سازى مال از حقوق شرعى است و بدون آن نماز و عبادات و حج انسان تباه مى‏شود. حاجى كه بخواهد با مال و ثروتى كه حقوق ديگران به آن تعلّق گرفته، هزينه سفر حج و تهيه جامه احرام و قربانى و ... را بپردازد، نماز و طواف و حجّش باطل مى‏شود و از قربانى حرام بهره‏اى نمى‏برد و از مسير طاعت و بندگى كه جوهره حج و عبادات ديگر است، دور مى‏شود.
در همه عبادات كه بر كيفيتى خاص تشريع شده است، دو اثر وجود دارد: يكى اثر خاصّ همان عبادت، ديگرى نقشى كه همه اين‏ها در سعادت، رشد مادّى و معنوى و كمال دنيوى و اخروى انسان دارند، مثل اعضاى يك پيكر، كه علاوه بر نقش و وظيفه خاص هر يك، در تأمين هدف كلّى يعنى خدمت به انسان در مسير خير و احسان همكار و هماهنگ‏اند. نقش اين تعاون وقتى روشن مى‏شود كه يكى از اعضا به عللى نتواند وظيفه‏اش را انجام دهد. تأثير اختلال كارىِ آن بر همه اعضاى ديگر آشكار مى‏شود، هر كدام به تناسب و اهميت نقشى كه در اين مجموعه دارد.
در تشبيه عبادت‏هاى مختلف به اعضاى بدن، مى‏توان نماز را به «قلب» تشبيه‏ كرد كه اثرى نيرومند بر حيات انسان دارد و حج را به «عقل». يكى حافظ حيات است، ديگرى جهت دهنده به حركت.
كمترين اثر شعائر حج و انجام اين اعمال، اداى تكليف و سقوط آن از ذمّه انسان است، ولى اثر مطلوبى كه خدا خواسته، قرار دادن پيوسته بنده در چهارچوب شريعت الهى است، يعنى بايد با ترك همه حرام‏هاى شرعى، پيوسته در احرام بماند و پس از پايان طواف، حركتى عمومى طواف با طواف معنوى قلب بر گرد مركز شريعت پروردگار آغاز شود و هرگز از هيچ حدّى از حدود اين مطاف تخطّى نكند، چرا كه قلمرو طواف معنوى به گستردگى حركات عبادى مكلّف است و به ماه‏هاى خاص يا اماكن معيّنى محدود نمى‏شود.

محدوده طواف و نقطه آغاز
طواف از حجرالاسود آغاز مى‏شود. به تعبير روايات، حجرالاسود رمزى از مصافحه‏ و پيمان‏بستن ‏با خدا براى پاى‏بندى به عبوديت و ميثاق فطرت است.
عادت مردم بر اين است كه با دست راست پيمان مى‏بندند. به بيان مجازى، حجرالاسود هم دست الهى است و رمز قدرت فراگير الهى. از اين رو به اين سنگ مقدّس در روايات «يمين‏الله‏» گفته شده است. خداوند ميثاق پيامبران را در اين سنگ قرار داده و از مردم خواسته تا امانت تكليف و مسؤوليت را از طريق اين سنگ ادا كنند و به اين خاطر در دعاى طواف آمده است كه هنگام قرار گرفتن در محاذى حجرالاسود، با جمله «اِلهي اَمانَتي اَدَّيتُها...» بر اين نكته تأكيد كند.
امام سجاد عليه‏السلام فرمود: هرگاه در مطاف قرار گرفتى، پيش از آن ‏كه جسمت طوافِ كعبه كند، دلت صاحب خانه را ياد كند. اين، توجه دادن آن حضرت به حقيقت و جوهر عبادات است كه بايد جسم و جان هماهنگ باشند و «ايمان قلبى» به «عمل اندامى» منتهى شود. بدون اين هماهنگى تن و روح، ايمان سودى نخواهد بخشيد. رعايت محدوده‏هاى طواف و نقطه آغاز و انجام آن و تعداد دورهايش، براى تقويت همين بُعد از وجود انسان است.

حكمت نماز طواف
در اين كه پس از طواف، بايد نماز طواف را در پشت «مقام ابراهيم» خواند، نكته‏هاى مهمى است:
نخست آن ‏كه نماز به‏ طور كلّى بارزترين نمود عبوديت و خضوع در پيشگاه خداست و پس از طواف، آن عمل عبادى را به كمال مى‏رساند. ديگر آن‏كه پيوند اين نماز به مقام ابراهيم (واتّخذوا مِن مَقامِ إبراهيمَ مُصلّى) توجه دادن نسل‏هاى آينده‏اى كه به اين جايگاه مى‏رسند به نقشى است كه حضرت ابراهيم به همراهى پسرش اسماعيل نسبت به حج داشتند كه تجديدكننده بناى كعبه و برافرازنده پايه‏هاى آن بودند. چون پس از طوفان نوح و وزش بادهاى توفان، پوشيده و پنهان شده بود و با وزش باد به امر خدا، ديگربار پايه‏هاى اساسى آن آشكار شد. نيز آگاهى از سيره اين پيامبر بزرگ و عبادت خالصانه وى، شخصيت معنوى و برجسته و نمونه او را كه به قلّه اخلاص و توحيد رسيده بود آشكار مى‏سازد و اين شناخت، الهام‏بخش روح‏ عبوديت و قلب ‏عبادت حقيقى است.
آن پيامبر بزرگ، با ايمان و اراده‏اى بزرگ، سخت‏ترين آزمون‏ها را پشت‏سر گذاشت، تا اسوه ديگران گشت. اقتدا به اين شخصيت نيز، تنها نسبت به مواردى نيست كه قرآن ياد كرده است (مثل ذبح اسماعيل و طرد شيطان و واگذاشتن همسر و فرزند در بيابانى خشك و ...) بلكه همه زمينه‏هاى تعبّد و عبادت خالص را فرا مى‏گيرد.
ابراهيم، با ايمان خالص خويش، آن امتحانات را با موفقيت پشت‏سر گذاشت، تا به خواست الهى اسوه مؤمنان قرار گيرد و همسرش هم سرمشق زنان باايمانى شود كه در معرض اين‏گونه آزمايش‏ها قرار مى‏گيرند و بايد با تحمّل مشقت‏هاى جسمى و روحى، اراده و فرمان حق را اجرا كنند. دشوارترين مرحله آزمونِ هاجر، تشنگى اسماعيل در آن صحراى خشك بود كه مادرش در پى آب براى كودك، مسير بين كوه صفا و مروه را هفت بار پيمود و از رحمت خدا نوميد نشد، تا آن ‏كه چشمه از زير پاى اسماعيل جوشيد و رحمت الهى شامل آن مادر و فرزند شد و جسم و جانشان را سيراب ساخت و آموخت كه در نهايت غربت و تنهايى و بى‏پناهى هم، خدا بهترين پناه و تكيه‏گاه است. قبيله «جُرهم» نيز كه اين عنايت خدا را شاهد بودند، محبت آن كودك و مادر را بر دل گرفتند، به ‏خصوص وقتى فهميدند كه او از نسل ابراهيم است و مادرش همسر اوست و اين همان دعاى حضرت ابراهيم بود كه:
رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ .(6)
حكمت الهى جايزه‏اى ديگر به هاجر بخشيد، تا جبران آن صبر و خلوص باشد، يعنى سعى ميان صفا و مروه، همسان هاجر بر هر حاجى واجب شد، تا ياد هاجر به‏ عنوان الگويى براى آنان كه در راه هدفى بزرگ مى‏كوشند و صبر مى‏كنند تا به رضاى الهى برسند، جاودانه بماند.
عبادت، براى رساندن انسان به ارزش‏هاى برتر معنوى و گسستن از وابستگى‏هاى مادّى است. روح، كششى به ‏سوى بالا و افق‏هاى متعالى دارد و عبادت، زمينه‏ساز اين ارتقاى روحى است و سبك‏بالى روح، در سايه پرستش فراهم مى‏آيد. نمازهاى روزانه، مثل شستشوى پنج نوبت در آب كه بدن را پاك مى‏كند، پاك‏ساز روح از آلايش‏هاى گناهان است. حج نيز با آن‏كه در سراسر عمر يك بار واجب است، همين نقش را ايفا مى‏كند و ويژگى‏ها و كيفيتى كه در اين عبادت نهفته، آن ‏را امتياز مى‏بخشد و رنج‏هاى سفر و تنگناهاى انجام اعمال، پالاينده روح و بيدارگر فكر است. «عامل كيفى» حج، جبرانِ «عامل كمّى» را بر عهده دارد و حج را به مثابه حضور در يك ميدان نبرد مى‏سازد. از اين رو اثربخش‏تر و كارسازتر است.
داستان هجرت ابراهيم با همسر و كودكش به اين سرزمين درس‏هاى متعدّد داشت، مانند: تسليم و رضا به قضاى الهى، تحمّل سخت‏ترين آزمون‏ها در راه اجراى فرمان، توكّل آگاهانه بر خداوند و فضل ‏او، تبديل ‏شدّت به ‏فرج براى صابران و ... كه فرمان ذبح فرزند، بزرگ‏ترين اين آزمون‏ها بود و مى‏بايست اين درس‏ها سرمشق مؤمنان به خدا قرار گيرند.

حكمت رمى و ذبح و حلق
در قربانى به پيشگاه خدا و رمى جمرات ‏در روز عيدقربان، حكمت‏هاست. رهاورد قربانى، نيكى و احسان به فقيران است. هر چند اگر زمينه بهره‏ورى تهيدستان از گوشت قربانى هم فراهم نباشد، خود اين كار، روح عبوديت و فرمانبردارى از خدا را در جان مكلّف افزون‏تر مى‏سازد. در عين حال، مسؤولان امر بايد با برنامه‏ريزى حساب ‏شده، زمينه استفاده از اين ثروت هنگفت ـ كه با انگيزه‏هاى الهى تقديم مى‏شود ـ و توزيع آن ميان نيازمندان كشورهاى اسلامى را فراهم آورند تا مصداق تبذير نگردد.
«رمى جمره» در صبح روز دهم، يادآور طرد شيطان و نفى وسوسه‏هاى او در عمل نكردن به فرمان خداست. چه در داستان حضرت اسماعيل باشد كه سه بار شيطان را از خويش راند، چون وسوسه مى‏كرد كه خود را براى قربانى شدن آماده نسازد، و چه مربوط به حضرت ابراهيم كه شيطان را مى‏راند و هر بار با هفت سنگ، تا مانع انجام امر خدا نشود.
برخى هم گفته‏اند علاوه براين پدر و پسر، شيطان هاجر را هم وسوسه مى‏كرد تا براى قربانى شدن فرزندش رضايت ندهد و مانع ذبح گردد.
كار اين سه شخصيت بزرگ، الگويى براى همه مؤمنان تاريخ شد، كه دستور خدا را هر چه سخت باشد اطاعت كنند و راضى به قضاى الهى باشند. پدر، الگوى پدران، مادر، الگوى همه مادران و اسماعيل، الگوى جوانان، تا جوانان با الهام از اسماعيل، وارد ميدان‏هاى جهاد اكبر و اصغر شوند و از نثار خون و جان در راه خدا و اهداف متعالى سرباز نزنند.
اين عمل در حج، احياگر آن خاطره‏ها و فداكارى‏هاست، تا درس‏آموز ايثار و عبوديت و تسليم باشد و انسان را در ميدان مبارزه با نفس، نيرو بخشد.
حلق و تقصير پس از رمى و قربانى، رمزى براى زدودن گناهان و زوال آلودگى خطاها از روح و جان است، تا فلسفه تحقق تقواى الهى كه در همه عبادات از جمله در حج نهفته است، ظهور يابد.
اين‏گونه است كه حج، در قلمرو آثار و نتايجى كه دارد، به خودشناسى و مردم‏شناسى هم كمك مى‏كند، تا هر كس ميزان موفقيت خويش را در اين عرصه دريابد و بداند كه آيا حج، تحوّل و دگرگونى در وضع او پديد آورده است يا نه؟ مثل دانش‏آموزى كه در امتحان مردود مى‏شود و در همان كلاس قبلى مى‏ماند، يا بيمارى كه پس از مداوا باز هم تندرستى خويش را باز نمى‏يابد، اين نشانه بى‏خاصيتى آن درس و اين درمان است.
حج نيز مى‏تواند آزمونى براى موفقيت انسان در امتحان خودسازى به‏شمار آيد، چون در مدرسه دين و مكتب ايمان هم بعضى به موفقيت مى‏رسند و برخى مردود مى‏شوند. ميزان پاى‏بندى به احكام الهى، شاخص قبولى در اين كلاس و مدرسه است.
ابتلاى انسان‏هاى خداباور به انواع رنج‏ها و بلاهاى آسمانى، براى تقويت روح و ايمان و صبر و آموزش درس و تسليم در برابر مشيت و فرمان الهى است و آن‏چه در زندگى انبياى الهى و اصحاب صبور آنان مثل بلا و ... پيش آمده است، صحنه‏هايى از اين آزمون خدايى است. آن ‏چه كه در تاريخ اسلام و در حادثه كربلا پيش آمد، نمونه‏اى ديگر از اين‏گونه آزمايش‏هاى سخت الهى براى خاندان پيامبر بود و حسين عليه‏السلام نيز وارث سلسله پيامبران و وارث آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و حضرت محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و‏ آله گشت و بُعد الگويى حضرتش جاودانه ماند.
براساس اين فروغ فراگير كه از عاشورا دريافته‏ايم، مى‏توانيم خطاب به سيدالشهدا عليه‏السلام چنين بگوييم:
ياد تو، انقلابى ‏پيوسته ‏در ميان ماست.
زمان مى‏گذرد، ولى فروغ آن نهضت برافروخته‏تر مى‏شود.
هرگاه در جامعه ما يزيد ستمگرى طغيان كند، يك حسين هدايتگر رو در روى او مى‏ايستد، تا دين حق، به ‏عنوان راهى پيش‏برنده، بماند و ما به برترى و اعتلا برسيم.
ما در سايه روح بزرگ و بلند تو، هميشه عزيز مى‏مانيم و جز در پيشگاه خدايمان سرفرود نمى‏آوريم.
و ... اين، بنيان قوانين آسمانى است، كه حضرت محمد صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله براى تكميل آن آمده است.

پى‏نوشت‎ها:
1 . حج : 37
2 . حج : 28
3 . فلا و ربّك لا يؤمنون حتّى يُحكِّموكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ... (نساء: 65).
4 . فصلت، 34: «إدفَعْ بِالَّتي هِيَ أحسن...».
5 . وسائل ‏الشيعه، ج9، ص388
6 . ابراهيم : 37
..................................................................................................
منبع:مجله ميقات حج، شماره 36 ، ترجمه: جواد محدّثى
انتهاي پيام/
 چهارشنبه 13 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن