واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: خرد هرچند نقد كاينات است
چه سنجد پيش عشق كيمياكار
بيا و حال اهل درد بشنو
به لفظ اندك و معنى بسيار
مقدمه
قانون مدنى ميراثى از حقوق كهن است و به دليل ريشه قديمى خود، بر مفهوم «خانوادهگسترده» تكيه دارد؛ خانوادهاى كه نسلهاى پياپى در آن پيوند و ارتباط دارند و ستون نسلها و حاشيه و اطراف آن از هم ارث مىبرند. اين گروه اجتماعى از ديرباز نقشى مهم در اقتصاد و سياست و همبستگى قومى و ملى داشته است. در درون گروه نيز، همه به خاندان و تبار خويش افتخار مىكنند؛ خود را موظف به حفظ قدرت و شوكت آن مىدانند؛ به اطاعت از بزرگ خاندان مباهات مىكنند و در يك گورستان مىآرامند تا نشان پيوند ابدى آنان باشد. در اين گروه، ارث بردن اعضا از يكديگر طبيعى است: هم با علاقه و ميل متوفى تناسب دارد و هم ضامن بقاى ثروت خانواده در درون آن مىشود.
ولى امروز خانواده به سوى تركيبى از زن و شوهر و فرزندان پيش مىرود و علاقههاى پيشين قومى رو به سستى نهاده است: به عنوان مثال، توارث ميان نوادههاى عمو و خاله نه مبتنى بر محبت و علاقه و خواست مفروض متوفى است و نه به تحكيم مبانى خانواده كمك مىكند. اين خويشان، بويژه در شهرهاى بزرگ و كشورهايى كه مهاجرت در آن شايع است، گاه يكديگر را نمىشناسند و هيچ علاقه و ارتباطى با هم ندارند. در نتيجه، حكمتى كه موجب توارث شده است تغيير يافته يا رو به دگرگونى است و تنها نشانههايى از رسوم كهن (مانند احترام به پدر و مادر) در آن ديده مىشود.
از سوى ديگر، همبستگى ميان زن و شوهر نيز چهره ديگرى يافته است: در اخلاق كنونى، زن بيگانهاى نيست كه به حكم ضرورت به خانواده شوهر پيوند خورده باشد تا مرگ شوهر بتواند او را از ستون اصلى جدا سازد و به خاندان پدرى بازگرداند. اين بيگانه، بويژه اگر فرزندى را هم در دامان خود پرورده باشد، مركز عاطفى خانواده نوپا و يار و همدل و معاون متوفى است؛ و پس از مرگ شوهر، بازمانده كانون پيشين و نگاهبان خانواده صدمهديده و نام متوفى و حامى فرزندان آن است. پس سزاوار نمىنمايد كه گاه از ميراث خود محروم بماند يا اندكى سهم برد و ثبات خانوادهاى كه او يكى از پايهگذاران اصلى آن بوده استبه عموزادهاى داده شود كه ساليان دراز از فرهنگ و تبار خويش گريخته و تنها نامى از متوفى در خاطرهاش مانده است.
با وجود اين، شتاب تحول حقوق، بويژه در موردى كه احكام آن از سنتهاى پاگرفته يا موازين مذهبى الهام گرفته باشد، به مراتب كندتر از دگرگونيهاى اجتماعى و پيشرفتهاى صنعتى است و تجربه نشان مىدهد كه قواعد حقوقى، برحسب طبيعتخود، ميل به سكون و ثبات دارد و به كندى حركت مىكند. حقوقدان نيز در انديشههاى خود محافظهكار است و به دشوارى دل از سنتها و ارزشهاى تاريخى مىكند. دليل اين كندى، بىمبالاتى يا ترجيح وضع انفعالى در امور اجتماعى نيست؛ دليل آن، ارزشى است كه حقوقدان براى ثبات روابط حقوقى و حفظ حرمتسنتها و عادتها قائل است. در نظام حقوقى، ارزش همگامى با مصلحت و نيازهاى اجتماعى و ارزش سنتها، به عنوان ستون تمدن قومى، دو عامل نيرومند محرك است و ضرورت و تعادل اين دو نيرو است كه از شتاب تحول مىكاهد. (1) به همين جهت است كه در حقوق بيشتر كشورهايى كه تمدن قديمى دارند، در بخشهاى ارث و خانواده، قواعدى به چشم مىخورد كه به رسوم و عادتهاى ملى و سنتهاى مذهبى، بيش از مصلحت و منطق تكيه دارد.
هنر حقوقدان و جمع ارزشها
در حقوق ما، استخوانبندى احكام ارث بر پايه موازين شرعى تكيه دارد و حقوقدان، به دليل اعتقاد به اين حرمت والا يا منع قانون اساسى از تجاوز به احكام مذهبى، با احتياط فراوان با آنها روبه رو مىشود و دستخود را در جستجوى عدالتباز نمىبيند. (2) دشوارى در اين است كه او، همانند حكيم و جامعه شناس، در كشف حقيقت آزاد نيست و پاى در عقال نظام حقوقى و آرمانها و اعتقادهاى خود دارد؛ از درون و بيرون در فشار است و همين عوامل سبب مىشود تا مبارزى دائمى، محافظهكار و محتاط جلوه كند و در حالى كه دستى بر سر و دستى ديگر بر قلب خود دارد، از تلاش باز ايستد و از آتش پنهان خاكسترى سرد به جا ماند.
با وجود اين، هنر واقعى در گشودن كوره راه عدالت است و فضيلت در اجتهاد. فن متناسب با هنر دادگسترى نيز در جمع و همگون كردن ارزشهاست. حقوقدان بايد اين فن را در خدمت آن هنر گذارد: عشق و عقل را درهم آميزد؛ نداى وجدان و تكليف را همگام سازد؛ ارزشهاى متزاحم را مصون دارد و ايمان و نياز و ضرورت را آشتى دهد. در بحث ما، راه حل معقول در جمع خواستها و حرمتسنتهاست. زيرا نه از فشار نيازها و واقعيتهاى اجتماعى مىتوان گذشت، نه از حفظ حرمتسنتها مىتوان چشم پوشيد. تمام هنر نيز در تمهيد چنين راهحلهايى است. بايد راه تحول آرام حقوق به سوى عدالت را بازگذارد تا دريچه اطمينانى براى كاستن از فشار نيازها باشد. در اين مسير از دو وسيله مستقيم و باواسطه مىتوان سود برد:
1. وسيله مستقيم، اجتهادهاى تازه در سايه چهرههاى حادث عدالت است: لزوم احترام به قواعد مذهبى و سنتها به معنى رضا به ثبات احكام و سكون و بىحركتى نيست. طرح دوباره منابع اصلى فقه، گاه نشان مىدهد كه چهبسا شهرتها كه بىپايه و راهزن يا وابسته به مصلحتگرايى زمان است و نبايد از آنها سدى در برابر حركت انديشهها ساخت. ما نيز بىتفاوت از اشكالها و تعبدها نمىگذريم و شوق رسيدن به عدالت دستمايه و محرك پيشنهادهاى اصلاحى ما در اين مقاله است.
2. استفاده از سياست قانونگذارى و اجتهاد تازه در مقام تفسير، گاه به موانع اساسى برمىخورد. در چنين حالتى، نبايد به انتظار تحول قهرى، اخلاقى و سياسى پاى از رفتن شست. فن مناسب براى گريز از مانع، تمهيد فرضهاى حقوقى، (Fictions) و امارههاى قانونى و انتخاب ادارى است تا به طور غير مستقيم قواعد حقوق به عدالت نزديكتر شود: به عنوان مثال، براى محدود ساختن وارثان، مىتوان بر تملك ميراث خويشان دور مالياتهاى سنگين وضع كرد و همسر را از پرداخت ماليات معاف كرد (چنانكه دولتها به طور معمول از اين تمهيد استفاده مىكنند تا در عمل خزانه عمومى را جانشين خويشان دور سازند)؛ يا با تشويق به نوشتن وصيتنامههاى مناسب، اراده متوفى را، كه بيش از هركس به اقتضاى رعايت عدالت ميان وارثان خود آگاه است، وسيله تعديل قواعد حقوق ساخت؛ يا با پيشبينى «وصيت مفروض» از تسامح كاهلان نيز سود برد.
در بحثهاى اصلى، بويژه هنگام طرح نابرابريهاى ارث زن و شوهر، شيوه به كارگيرى اين وسايل فنى را نشان مىدهيم تا آنچه به اشارت گفتيم به مجردگرايى و كلىبافى تعبير نشود.
وراثت همسر همراه با وارثان نسبى
همسر شخص به سبب، ارث مىبرد؛ نه حاجب وارثان نسبى مىشود و نه هيچ وارثى مىتواند مانع از ارث بردن او گردد (ماده 891ق.م.) موقع همسر شخص، به عنوان شريك زندگى و يكى از دو ستون خانواده، از جهتى فراتر از خويشانى است كه به قرابت ارث مىبرند و گاه ميراثى بيش از فرزندان و پدر و مادر مىبرد؛ بويژه در خانوادههاى پرجمعيت كه شمار فرزندان زياد است، اين امتياز به روشنى احساس مىشود: به عنوان مثال، اگر متوفى پدر و مادر و پنج پسر و دو دختر و زن داشته باشد، سهم زوجه (8ٍ1) بيش از سهم هر يك از فرزندان مىشود و سهم زوج (4ٍ1) در اين باره چشمگيرتر است، در طبقه دوم و سوم نيز اگر شمار خويشان در حط اطراف زياد باشد، با ترقى فرض همسر به دو برابر (4ٍ1و2ٍ1) باز هم اين امتياز آشكارتر است؛ حالتى كه در سدههاى پيشين شايع بوده است و امروز در جامعههاى صنعتى و بويژه در شهرها كمتر ديده مىشود و همين امر سبب شده است تا عدالت پيشين دگرگون شود و فرض همسر، در مقام قياس با ساير وارثان، ناچيز جلوه كند.
قانون مدنى در ارث تمام طبقهها به اشتراك همسر با خويشان نسبى تصريح كرده است:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]